پرسش: از طریق قاعده «تعرف الاشیاء باضدادها:» که اشیاء از راه نقطه مخالف و مقابلشان شناخته میشوند، چگونه میتوان به وجود خالق هستی و خدای متعال پی برد؟
پاسخ: چگونگی شناخت با اضداد
اگرچه در این جمله «تعرف الاشیاء باضدادها» کلمه و ادات حصری از قبیل «الا» و «انما» به کار نرفته است اما مقصود نوعی حصر است. اگر چیزی نقطه مقابل نداشته باشد، دستگاه ادراکی بشر قادر نیست به وجود آن پی ببرد هرچند آن چیزی مخفی و پنهان نباشد و در کمال ظهور باشد. در حقیقت مقصود این عبارت بیان یک نوع ضعف و نقصان در دستگاه فهم و ادراک بشری است که طوری ساخته شده و سازوکار آن تنها در صورتی قادر است اشیاء را درک کند که نقطه مقابل هم داشته باشد. مثلا نور و ظلمت که این دو را بشر به مقایسه و تقابل با یکدیگر میشناسد. اگر همیشه جهان نورانی بود و هیچگاه تاریک نمیشد، و ظلمت به هیچوجه نبود، انسان خود نور را هم نمیشناخت. پس نور به کمک ضد خودش که ظلمت است شناخته میشود و اگر هم جهان سراسر ظلمت بود و نور نبود، باز هم ظلمت شناخته نمیشد. قدرت و عجز، علم و جهل، فقر و غنا و آواز و سکوت بوی خوش و بوی بد، خیر و شر، حرکت و سکون، فنا و ابدیت و... مثالهایی از این دست میباشند. بنابراین ساختمان فهم و ادراک ما طوری طراحی و ساخته شده که معمولا تا نقطه مقابل و مخالف چیزی را نبینیم از وجود آن چیز باخبر نمیشویم و این به شیئ مورد شناسایی ما برنمیگردد! مثال معروف ماهی است که آب را نمیشناخت تا روزی که از آب بیرون افتاد و در تب و تاب قرار گرفت. آن وقت فهمید که آب چیست و چه اثری در زندگی او داشته است!
خدا نور مطلق و ظاهر مطلق
ذات اقدس احدیت نور مطلق است، نوری است که ظلمت مقابل ندارد. او نور همه آسمانها و زمین و همه جهانیان است «الله نور السموات و الارض» (نور- 35) از هر ظاهری ظاهرتر و از هر نزدیکی به ما نزدیکتر است. ظهور همه چیز به ذات او است. ظاهر مطلق و بالذات او است. «و بنور وجهک الذی اضاء له کل شیئ» (دعای کمیل) روشنی هر چیزی در پرتو نور ذات اوست، ولی نوری است که ثابت است، غروب و افولی ندارد، نوری است که همهجا را پرکرده، حجاب و مانعی ندارد، به همه چیز محیط است، نقطه مقابلی ندارد ضد و ندی ندارد. چون افول و غروب ندارد، زوال و فنا ندارد و ظلمتی در برابرش نیست، بشر ضعیفالادراک که هر چیزی را با مقایسه نقطه مقابل و نقطه مخالف باید بفهمد و دستگاه گیرنده فهم و ادراک او طوری ساخته شده که به هر چیزی با کمک نقطه مقابل آن چیز توجه و التفات پیدا میکند، از التفات و توجه به ذات حق غافل است! نکته غریبی است! ذات حق چون هیچ وقت پنهان نیست، از نظرها پنهان است، اگر گاهی پنهان بود و گاهی آشکار، از نظرها پنهان نبود. چون غروب و افول و زوال و تغییر و حرکت ندارد، مورد غفلت بشر قرار میگیرد! این است معنی سخن حکیم حاج ملا هادی سبزواری در منظومه خود که مینویسد: «یا من هو اختفی لفرط نوره- الظاهر الباطن فی ظهوره» ای کسی که از شدت ظهور و نورانیت باطن و پنهان است- جهت ظهور در او عین جهت بطون او است. امام علی(ع) خیلی عالی و زیبا این حقیقت را بیان کرده و میفرماید: «و کل ظاهر غیره غیر باطن، و کل باطن غیره غیر ظاهر» یعنی هر ظاهری غیر خدا دیگر باطن نیست، و هر باطنی غیر خدا دیگر ظاهر نیست. (نهجالبلاغه- خطبه 64) اما خدا در عین وحدت و بساطت، هم باطن است و هم ظاهر، نه اینکه قسمتی از او ظاهر است و قسمتی باطن، بلکه از همان حیثیتی که ظاهر است، عینا باطن است و از همان حیثیت که باطن است ظاهر است. منبع و سرچشمه این حقیقت خود قرآن کریم است که میفرماید: هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن» خدا اول و آخر است و ظاهر و باطن هم خداست(حدید-3) همچنین خداوند میفرماید: اینما تولوا فثم وجهالله» به هر طرف که رو کنید رو به خدا هستید و روی خدا با شما است(بقره- 115) بنابراین نور ذات خدا محیط و ازلی و ابدی است. غروب و افولی ندارد و از همین جهت ادراکات ضعیف بشر عاجز است که او را درک کند. دستگاه گیرنده فکری ما خدا را با اموری میشناسد که مثل خودش ناقص و محدود است. خدا را با نورهایی میشناسد که در یک نقطه هست و در یک نقطه نیست. در یک زمان هست و در یک زمان نیست یعنی طلوع و غروبی دارد. حیات و زندگی نور الهی است. نوری است که آن را بر ماده ظلمانی بسط میدهد و سپس قبض مینماید.