۸۴ - مجید تال : اوّلین آرزوی ما، فرج است ۱۴۰۰/۰۹/۱۷
اوّلین آرزوی ما، فرج است
۱۴۰۰/۰۹/۱۷
روزهای دشوار
ای خدا، روزهای دشواریست
غمگرفته تمام دنیا را
ما به سویت پناهآوردیم
جان مهدی، نگاه کن ما را
سر به زیر آمدیم و شرمنده
ناله و اشک و آه آوردیم
ای طبیب همه مریضیها
سرطان گناه آوردیم
بین آشفتگی این عالم
خواستی تا که امتحان بشویم
ما ولی آمدیم اینجا تا
بیمه صاحبالزمان بشویم
اوّلین آرزوی ما، فرج است
کاشکی صاحبالزمان برسد
دست و پا میزنیم بین گناه
کاش «مهدی» به دادمان برسد
یک بلا آمدهست و این نوکر
دیگر آن یار غیرتی تو نیست!
آه، آقا! ببخش، هیچ کسی
نگران سلامتی تو نیست
ما سر وعده آمدیم عزیز
پس شما هم ثواب کن آقا
روز خوب قرار، روز ظهور
روی ما هم حساب کن آقا
هیچکس فکر گریههای تو نیست
به خدا کم گذاشتیم، ببخش
قدر یک کاسه آب هم حتی
احتیاجت نداشتیم، ببخش
ای به قربان جدّ تشنه لبت
سفری آرزوی ما شده است
راه را بستهاند، کاری کن
دلمان تنگ کربلا شده است
یادمان رفته است انگاری
هرچه داریم از حرم داریم
به خدا از حسین، دور شدیم
که بلادیدهایم و غم داریم
کاش زوّار کربلا امشب
بر تن در حصیر، گریه کنند
جای ماها که از حرم دوریم
تا خود صبح، سیر گریه کنند
دلم از روزگار خسته شده
هر دری باز بود، بسته شده
پا شدم بیاراده افتادم
هرچه پل ساختم، شکسته شده
بی تو عمری عذاب، سهم من است
غصه و اضطراب، سهم من است
به در بسته میخورم هربار
تشنه هستم، سراب سهم من است
پسر فاطمه ببخش ولی
تو خودت از خدا تمنا کن
ما بعید است، مرد راه شویم
راه برگشت را خودت وا کن
پسر مهزیار میداند
ماجراهای غربتت کم نیست
بین ما مردمی که میبینی
سیصدوسیزده نفر هم نیست
تو امام جهان شیعه که نه
بلکه آقا، امام دنیایی
همه از ماه، نور میگیرند
تو برای تمام دنیایی
روز برگشتن تو، دیدنی است
به خدا روز خوش، رسیدنی است
و به قدر هزار و سیصد سال
حرفهای دلت شنیدنی است
مجید تال