انتصاب محمد بن ابی بکر به جای قیس
۱۴۰۱/۰۱/۱۶
جواد سلیمانی
علی(ع) معتقد بود برای اداره مصر دو نفر شایسته بودند، یکی قیس و دیگری مالک اشتر.1 قیس به دلایلی که بیان شد عزل گردید و به مالک اشتر در جنگ صفین به شدت نیاز داشت. لذا به رغم میل باطنی خود در ماه رمضان سال ۳۶ هجری، محمدبن ابیبکر را طی حکمی جانشین قیس در مصر کرد.2 هنگامیکه قیس با محمد روبهرو شد، با ناراحتی به او گفت: میان من و علی چه کسی جدایی انداخت و نظرش را تغییر داد. محمد برای دلجویی از قیس گفت: حکومت من هم از آنِ توست (فرقی میان من و شما نیست) قیس از مصر رفت و پس از مدتی وارد کوفه شد و همراه علی(ع) در صفین شرکت کرد 3 و هرگز از حمایت اهلبیت(ع) دست برنداشت.
برخورد محمد بن ابیبکر
با مخالفين داخلی
همچنانکه قبلاً اشاره کردیم، مخالفین داخلی مهلت میخواستند تا بیشتر تأمل کنند؛ نه حاضر به بیعت بودند و نه خواهان جنگ. از نامه اوّل قیس به علی(ع) فهمیده میشود که یک دسته از آنها عناصر فاسد و فرصتطلبی چون معاوية بن حديج بودند که علی(ع) را بزرگترین مانع در راه زیادهطلبی خود میشمردند لذا حاضر بودند با معاویه همداستان شوند ولی با علی(ع) بیعت نکنند. اینها از حربه خونخواهی عثمان استفاده کرده و مردم را دور خود جمع کردند، لكن از آنجا که قدرت جنگ با حکومت علوی را نداشتند، مهلت میخواستند و میگفتند: بگذارید مشکلات مسلمانان سامان پیدا کند، آنگاه ما موضع خود را اعلام میکنیم.4
ولی علی(ع) این دلایل را نپذیرفت و دستور داد از آنان بیعت گرفته شود و در صورت ممانعت، با آنان جنگ کنند.5 وقتیکه محمد روی کار آمد، هنوز یک ماه از تصدّیاش نگذشته بود که آنان را بین بیعت و خروج از مصر مخیّر کرد. لکن مخالفین زیر بار کوچ کردن نمیرفتند و از محمد خواستند قدری صبر کند و درگیری را شروع نکند. مُدام این کشمکش آنان با محمد ادامه داشت، تا اینکه عوامل سقوط مصر یکی پس از دیگری مهیا شد.6
عوامل سقوط حکومت
محمد بن ابیبکر
الف- مسئله حکمیت
در گیر و دار کشمکشهای محمد با مخالفين داخلی، جنگ صفین به حکمیت منتهی شد و سپاه عراق صفین را ترك کرد. این خبر موجب شد مخالفین داخلی مصر جرأت پیدا کرده و دست به شورش بزنند؛ تا آنجا که دو پیک محمدبن ابیبکر را که برای ارشاد و نصیحت به سویشان فرستاد کشتند 7 و میرفت کشور مصر کاملاً به آشوب کشیده شود. این مسئله، امید معاویه را به فتح مصر بیشتر کرد، لذا ابتدا به سرکردههای مخالفين داخلی نامه نوشت و وقتی از حمایت آنها مطمئن شد، به مصر لشگرکشی کرده و آن را فتح کرد.
ب- ترور مالک اشتر
وقتی حضرت در جریان اوضاع مصر قرار گرفت و خبر شهادت فرستادگان محمدبن ابیبکر به دست مخالفين داخلی به گوشش رسید، با ناراحتی فرمود: «برای مصر دو نفر شایسته بودند، یکی دوست و مصاحب ما که دیروز عزلش کردیم (یعنی قیس بن سعد) و دیگری مالک اشتر.»8
ولی از آنجا که حضرت به قیس برای ریاست پلیس خود در کوفه نیاز مُبرم داشت 9
و از طرف دیگر دو سال پیش وی را از مصر عزل کرده بود و بیم این میرفت که این مسئله به اقتدارش در میان مردم مصر لطمه بزند و مردم از فرمانش سرپیچی کنند،
مالک اشتر را برای این کار انتخاب کرد.
مالک در آن هنگام والی جزیره بود10 که محل استقرارش نصیبین بود؛ لذا علی(ع) برای او نامهای به این شرح نوشت: «من محمد بن ابیبکر را والی مصر کردم عدهای ضد او خروج کردند از آنجا که او جوانی
کم سن و سال بوده و تجربه جنگی و کاری ندارد، بهجای خودت شخص مطمئنی را بگمار و بیا تا فکری بکنیم.»11...
مهیا شدن زمینه حمله معاویه به مصر
وقتی مالک آمد، حضرت جریان را بهطور مفصل برایش شرح داد و فرمود: «کسی برای آنجا غیر از شما مناسب نیست. بهسوی مصر برو. من به تدبير و فکر تو اکتفا کرده و سفارشت نمیکنم؛ لكن در عین سختگیری با آنان به ملایمت رفتار کن. جایی که مدارا بهتر است،
مدارا کن و جایی هم که چارهای جز اعمال فشار و سختگیری نیست، عزمت را بر آن جزم کن.»۱۲
سپس نامهای خطاب به مردم مصر نوشت و انتصاب مالک را به آنها خبر داد.۱۳ از طرف دیگر، دستورالعمل همهجانبهای برای مالک نوشت که همان عهدنامه معروف مالک اشتر است.۱۴ و نیز نامهای دیگر برای مردم مصر نوشت و به مالک داد تا به آنها برساند.۱۵
مالک آماده حرکت شد. در همین حین، جاسوسان معاویه در کوفه جریان را به معاویه گزارش دادند.
معاویه که میدانست با رسیدن اشتر به مصر، برای همیشه باید از فکر فتح مصر بیرون آید، درصدد حیله برآمد و بلافاصله از یکی از کدخدایان و دهقانانِ «قُلزم» (یکی از آبادیهای بین راه مصر) خواست تا مالک را به هر وسیلهای که شده از بین ببرد و به او قول داد که در صورت انجام این مأموریت، مالیات آبادیاش را به او میبخشد و تا پایان عمر از او مالیات
نمیگیرد.۱۶
از طرف دیگر مردم شام را به جلسه دعا دعوت کرد تا برای نابودی مالک دعا
کنند.۱۷
مالک بهسوی مصر حرکت کرد تا به قُلزم رسید، مأمور زرخرید معاویه خدمت وی رسید و او را به مهمانی دعوت کرد و درنهایت با شربتی از عسل که با سمّی مهلک ممزوج بود، او را به شهادت رساند.۱۸
بیشک شهادت مالک، عامل مهمی در سقوط مصر بود و با بودن مالک، معاویه نمیتوانست بر مصر مسلط شود، به همین جهت فوراً طرح ترورش را ریخت.
پس از جنگ صفین و ماجرای حکمیت، مردم شام با معاویه بیعت کردند و صفوفشان فشردهتر شد.
ولی در میان مردم عراق بر سر بیعت با علی(ع) تفرقه افتاد۱۹،
خوارج از یکطرف و فرصتطلبانی چون اشعث بن قیس و اشراف کوفه از طرف دیگر، امام(ع) را تنها گذاشتند. در نتیجه بر اقتدار معاویه افزون و از اقتدار حضرت علی(ع) کاسته شد و فرصت مناسبی برای معاویه فراهم آمد تا به اراضی تحت پوشش حاکمیّت علی(ع) تجاوز کند.
لذا، همّ خود را بر تصرف مصر قرار داد و در نهایت در سال ۳۸ قمری به طرف مصر لشکرکشی و آن را تصرّف
کرد.۲۰
از نامهای که محمد برای علی(ع) نوشت، برمیآید که وی در حراست از مصر با سه مشکل اساسی مواجه بود:
الف- بودجه کافی برای اداره جنگ و حفظ و حراست مصر را نداشت.
ب- تعدادشان برای حراست از مصر بهمراتب کمتر از دشمن بود.
ج- سربازانشان روحیه ضعیفی داشته و از ثبات قدم لازم برخوردار نبودند.۲۱
وقتی معاویه استقبال مخالفان مصر را برای همکاری با خود و ساقط کردن محمد بن ابی بکر دید فوراً عمروعاص را با 6 هزار سرباز به مصر فرستاد ۲۲
و شورشیان مصر به فرماندهی معاویه بن حدیج و نیروهای عمرو عاص به اتفاق هم به جنگ با محمد بن ابی بکر و نیروهایش برخاستند و معاویه بن حدیج گردن محمد بن ابیبکر را برید و بدن مطهرش را در شکم خر گذاشت و آتش زد.۲۳
سپس سرش را برای معاوية بن ابی سفیان فرستاد و در شهر دمشق گرداندند.۲۴ بدین ترتیب محمد در صفر سال ۳۸ هجری قمری در سن ۲۸ سالگی به شهادت رسید.۲۵
پانوشتها:
1- الغارات، ص ۱۶۴.
2- الغارات، ص ۱۴۲؛ طبری، همان کتاب،
ج ۴، ص ۵۵۴.
3- الغارات، ص ۱۳۷؛ انساب الاشراف، ج ۲، صص ۳۹۲. شایان ذکر است که بين محمد و قیس نسبت خویشاوندی برقرار بود، زیرا «قريبه» دختر ابوقحافه و عمه محمدبن ابیبکر، همسر قیس بود؛ یعنی قیس شوهر عمّه محمدبن ابیبکر بود.
4- الغارات، ص ۱۳۵.
5- همان، ص ۱۳۶؛ انساب الاشراف، ج ۲،
ص ۲- ۳۹۱.
6- الغارات، ص ۱۶۳؛ انساب الاشراف، ج ۲، ص ۳۹۸.
7- الغارات، ص ۱۶۳؛ انساب الاشراف، ج ۲، ص ۳۹۸.
8- الغارات، ص ۱۶۴.
9- همان، ص ۱۶۴؛ انساب الاشراف، ج ۲، ص ۳۹۸. البته حضرت پس از جنگ نهروان قیس را والی آذربایجان کرد.
10- جزيرة در آن زمان بر منطقهای بین دجله و فرات در نزدیکی شام اطلاق میشد و از آن رو که بین دجله و فرات قرار داشت، آن را جزیره مینامیدند و نصیبین و حرّان و سنجار، از شهرهای مهم آن محسوب میشدند. یاقوت حموی، معجم البلدان، چ بیروت، چهار جلدی، ج ۲، ص ۱۳۸.
11- الغارات، ص ۱۶۴؛ امالی مفید، ص ۸۰.
۱۲- الغارات ص ۱۶۵؛ امالی مفید، ص ۸۱.
۱۳- نهجالبلاغه صبحی صالح، نامه ۳۸، ص ۴۱۰.
۱۴- همان، نامه ۵۳، ص ۴۲۶.
۱۵- همان، نامه ۶۲، ص ۴۵۱.
۱۶- الغارات، ص ۱۶۸؛ انساب الاشراف، 2/398؛ شیخ مفید، امالی، ص ۸۲.
۱۷- الغارات ص ۱۶۸؛ امالی مفید، ص ۸۲.
۱۸- الغارات، ص ۱۶۵؛ ابن ابی الحدید، همان مأخذ، ج ۲، ص ۲۹؛ انساب الاشراف، ج ۲،
ص ۳۹۹؛ امالی مفید، ص ۸۳.
۱۹- الغارات، ص ۱۷۳؛ بلاذری، همان مأخذ،
ج ۲، ص ۴۰۰.
۲۰- الغارات، ص ۱۷۳؛ انساب الاشراف، ج ۲، ص ۴۰۰.
۲۱- رک: الغارات، ص ۱۸۱؛ انساب الاشراف،
ج ۲، ص ۴۰۱.
۲۲- انساب الاشراف، ج ۲، ص ۴۰۲.
۲۳- الغارات، ص ۷-۱۸۵؛ انساب الاشراف،
ج 2، ص ۴۰۲.
۲۴- علامه امینی، الغدیر، بیروت دار الكتاب العربی، ۱۴۰۳ ق، ج ۱۱، ص ۶۷. به نقل از النجوم الزاهره، ج ۱، ص ۱۱۰.
۲۵- مسعودی، مروج الذهب، ج ۲، ص ۴۲۰.