علی(ع) در سوگ محمد بن ابی بکر
۱۴۰۱/۰۱/۱۶
جواد سلیمانی
از دست دادن محمد بن ابیبکر برای حضرت علی(ع)، از دست دادن فرزندی بود که ۲۴ سال برایش زحمت کشید و او را با علم و معرفت و دیانت و ولایت آشنا ساخت و از روح خود در او دمید. حال فصل بَر دادن این نهال جوان بود. که مولا به محصولش نیاز مُبرم داشت، لذا وقتی از حضرتش پرسیدند، چرا اینقدر ناراحتی میکنید؟ فرمودند: چرا نکنم؟ او پرورشیافته من و برادر پسرانم بود، من پدرش بودم و او را پسر خود میشمردم.1
مسعودی مینویسد: حضرت از شهادت محمد خیلی ناراحت شد و فرمود: «برای احدی بهاندازه محمد ناراحتی نکردم. او ربیب من بود؛ من او را پسر خود میدانستم، نسبت به من نیکوکار بود.»2 در جای دیگر حضرت فرمودند: «او مورد علاقه من بود، من در دامن خود او را پرورش دادم.»3 و نیز وقتی عبدالرحمن بن مسیَّب، (نیروی اطلاعاتی حضرت در شام) به حضرت گفت: هیچ وقت مردم شام را اینقدر که از شهادت محمد مسرور شده بودند مسرور ندیدم، فرمودند: اما حزن ما بهاندازه شادی آنها، بلکه بیشتر از شادی آنهاست 4؛ از آنها دشمنی و از ما دوستی کم شد.»5
غم و اندوه حضرت تا حدّی بود که به یاران خاص خود نامه مینوشت و از فتح مصر و شهادت محمدبن ابیبکر ابراز ناراحتی میکرد. حضرت در این مورد نامهای به عبدالله بن عباس، استاندارش در بصره، نوشت که در حقیقت رنجنامه است نه نامه.»6
ارزیابی علل انتصاب محمد بن ابیبکر
بر حکومت مصر
شاید کسی بگوید نصب محمد بن ابیبکر بهجای قیس اشتباهی بود که از علی(ع) سر زد. شاهدش این است که پس از مدتی علی(ع) پشیمان شد و فرمود: دو نفر برای مصر مناسب بود یکی را دیروز عزل کردیم (یعنی قیس بن سعد) و دیگری مالک اشتر است؛ لذا مالک را به مصر فرستاد.7 و یا در نامهاش به مالک نوشت: محمد، جوان کم سنّی است که در جنگ و کارش تجربه ندارد.8 و نیز پس از شهادت محمد بن ابیبکر فرمود: خدا محمد را رحمت کند؛ غلام جوانی بود من خواستم هاشم بن عُتبه (هاشم مرقال) را والی مصر کنم. اگر او را والی میکردم، صحنه را برای عمروعاص خالی نمیکرد و فرصت را از دست نمیداد.9 خلاصه با اِتکا به این قرائن و حوادث دیگری چون سقوط مصر بهعنوان نتیجه تلخ این انتصاب، ممکن است شخصی بگوید این اقدام قصوری بود که از حضرت سر زد. لكن به نظر میرسد، چنین شخصی از عوامل مؤثر در انتخاب محمد غافل بوده و به مسئله با دید سطحی نگاه کرده است. برای اثبات این مدّعا، به عواملی که در انتصاب محمد نقش داشت، اشاره میکنیم. برخی از این عوامل را میتوان در قالب مصالح نصب محمد و برخی دیگر را در قالب مفسد عدم نصب محمد مطرح کرد. مصالحی که در نصب محمد بن ابی بکر میتوان مطرح کرد عبارتند از:
الف. برخورداری از حمایت مردمی
همانگونه که پیشتر گفته شد محمد بن ابیبکر در زمان خلافت عثمان سفری به مصر کرد و در آنجا مردم را علیه عثمان تحریک میکرد 10 و در این راه موفقیتهایی کسب کرد تا آنجا که مصریان به عثمان پیشنهاد کردند بهجای ابن ابی سرح، محمدبن ابیبکر را واليشان قرار دهد. به خاطر همین سوابق، مردم مصر محمد را میشناختند و او را قبول داشتند و از او حمایت میکردند. ابن ابیالحدید مینویسد: مردم مصر خیلی محمد را دوست داشتند و در حکومتش ایثار میکردند.11 این حمایت مردمی امر بسیار مهمی بود که محمد میتوانست در سرکوب گردنکشان داخلی از آن مدد بگیرد، لذا اگر کسی اندکی با مسائل سیاسی، اجتماعی، آشنا باشد، تصدیق میکند فرستادن محمد بهتر از فرستادن افرادی بود که در عین برتری از مقبولیت اجتماعی و حمایت مردمی لازم برخوردار نبودند.
ب. شایستگیهای محمد بن ابیبکر
عامل دیگری که در انتخاب محمد مؤثر بود، شایستگیهایی بود که پیشتر آن را بهطور مفصل شرح دادیم. ابن ابی الحدید مینویسد: او مردی شجاع و فاضل و عاقل و صاحبنظر بود و درعینحال از مخلصین علی(ع) بود و سخت از حضرت اطاعت میکرد و شکی در خلوص و پاکی و خیرخواهیاش نبود. و نیز پرورشیافته علی(ع) بود لذا مثل فرزندانش بود که حضرت به وی مهر میورزید.12 این جامعیت در آن زمان نادر بود و اگر از کاردانی در فنون جنگی بگذریم، محمد در اداره مناطق محدودتر از مصر نیروی مطلوبی بود.
ج. دفع افسد به فاسد
عامل دیگری که در انتخاب محمد نقشآفرین بود، فقدان نیروهای کارآمد و مورد اعتماد بود؛ زیرا نصب افرادی چون مالک، قیس، هاشم مرقال که نسبت به محمد بن ابی بکر برای اداره و حفظ مصر مناسبتر بودند، محذوراتی داشت که عدم توجه به آنها و نصب آنان به استانداری مصر مفسدهای بیشتر از مفسده پدید آمده از نصب محمد بن ابیبکر است؛ مثلاً مالک استاندار جزیره بود که به خاطر مجاورتش با شام از حساسیت خاص برخوردار بود بهطوریکه جنگ صفین در همین منطقه واقعشده بود، به علاوه حضرت در جنگ با معاویه در صفین به مالک اشتر به عنوان فرمانده جنگ کارآمد و متنفذ در میان کوفیان و یمنیان نیاز مبرم داشت، اگر او را به استانداری مصر برمیگزید، احتمال شکستش در جنگ صفین بسیار بالا میرفت. به قدری نقش مالک اشتر در سپاه امیرمومنان(ع) برجسته بود که معاویه از او به عنوان یکی از دو دست راست علی(ع) یاد میکرد.13
لذا تا اتمام جنگ صفین مالک را به استانداری مصر نصب نکرد و بعد از جنگ صفین او را بهجای محمد بن ابیبکر به استانداری مصر نصب فرمود، و وقتی محمد بن ابیبکر از نصب مالک دلخور شد حضرت در نامهای که برای دلجویی محمد نوشت، از مالک بهعنوان شخص حریف و مسلّط بر دشمن یاد کردند.14
پانوشتها:
1- الغارات، ص ۱۹۸.
2- مسعودی، ج ۲، ص ۴۲۰.
3- نهجالبلاغه صبحی صالح، خ ۶۸، ص ۹۸.
4- الغارات، ص ۱۹۴؛ نهجالبلاغه صبحی صالح، حکمت ۳۲۵، ص ۵۳۲.
5- ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج ۱۹، ص ۲۳۷؛ نهجالبلاغه صبحی صالح، حکمت ۳۲۵، ص ۵۳۲.
6- الغارات، ص ۱۹۶؛ نهجالبلاغه صبحی صالح، نامه ۳۵، ص ۴۰۸؛ انساب الاشراف، ج ۲، ص ۴۰۵.
7- الغارات، ص ۱۶۸.
8- الغارات، ص ۱۶۸.
9- ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج ۶، ص ۹۳؛ نهجالبلاغه صبحی صالح، خ ۶۸، ص ۹۸؛ انساب الاشراف، ج ۲، ص ۴۰۴.
10- طبری، تاریخ الامم و الملوك، ج ۴، ص ۳۵۷؛ ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج ۲، ص ۱۴۳؛ انسابالاشراف، ج ۲، ص ۳۸۸.
11- ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج ۱۰، ص ۲۴۹.
12- شرح نهجالبلاغه، ج ۱۰، ص ۲۴۹.
13- الغارات، ص ۱۶۹.
14- نهجالبلاغه صبحی صالح، نامه ۳۴، ص ۴۰۷؛ الغارات، ص ۱۷۲.