منطق دفع افسد به فاسد
۱۴۰۱/۰۱/۱۹
جواد سلیمانی
حضرت علی(ع) قیس را ابتدا به استانداری مصر نصب نمود ولی قیس هم طعمه حیلهگریهای معاویه شده بود، و یاران حضرت در آستانه جنگ صفین به طور جدی از حضرت خواستند قیس را عزل کند. در چنین وضعی اگر حضرت بر ابقاء قیس پافشاری میکرد موجب اختلاف و جدایی بخشی از یارانش از او میشد. یارانی که به یاریشان در جنگ صفین به شدت نیاز داشت و مصلحت اداره قدرتمند جنگ صفین در مقابل خطرناکترین دشمن اسلام یعنی بنی امیه بیش از مصلحت حفظ مصر بود. زیرا اگر حضرت به معاویه و لشکر اموی شام غلبه میکرد یقیناً مصر تحت فرمانش باقی میماند و شورشیان مصر قدرت شورش نداشتند. از سوی دیگر آن حضرت به هاشم بن عتبه (هاشم مرقال) که از فرماندهان کارآزموده فتوحات زمان خلفا بود1 در جنگ صفین نیاز مبرم داشت، از این رو هاشم از فرماندهان سپاه علی(ع) در صفین شد.2 لذا مفاسد ناشی از نصب افراد کار آمدی چون مالک و هاشم مرقال یا ابقاء قیس بن سعد بیش از مفسده ناشی از نصب محمد بن ابی بکر برای مصر بود از این رو بنابر قول ابن ابیالحدید، در آن شرایط کسی برای مصر شایستهتر از محمد به نظر نمیرسید.3
در جمعبندی باید گفت: کمبود نیروی کارآمد و علاقه مردم مصر به محمد بن ابیبکر و شایستگیهای شخصیاش موجب انتخابش شد. و در آن شرایط چارهای جز این نبود و حوادثی که بعد رخ داد، قابل پیشبینی نبود، لذا انتخاب محمد اشتباه نبود. چراکه به قول ابن ابیالحدید، اگر این کار بر علی(ع) عیب باشد، باید بر پیامبر هم عيب گرفت، زیرا در جنگ موته سپاهی را به فرماندهی جعفر بن ابیطالب و عبدالله بن رواحه و زید بن حارثه فرستاد که هر سه شهید شدند و سپاه امام شکست خورد.4
حال با توجه به این توضیحات روشن میشود که، منظور حضرت از جملاتی چون «دو نفر برای مصر مناسب بودند یکی را دیروز عزل کردیم (قیس) و دیگری مالک» و یا «میخواستم هاشم بن عتبه را والی مصر کنم5»، اظهار پشیمانی نبود، بلکه در حقیقت نوعی آرزو کردن بود که ای کاش شرایط لازم مهیا بود تا میتوانستم اینها را روانه مصر کنم، زیرا حضرت حتی بعد از صفين وقتی از اوضاع نابسامان مصر مطلع شد بهسختی مالک را روانه مصر کرد و در نامهاش به مردم مصر نوشت:
«در داشتن مالک شما را بر خود ترجیح دادم.»6 یعنی با اینکه خودم به وجود مالک نیاز بیشتری داشتم، او را بهسوی شما روانه کردم. این جمله نشان میدهد
حتی بعد از صفین هم کاملاً شرایط فرستادن نیروهایی چون مالک به مصر فراهم نشده بود و حضرت به مالک نیاز داشت، تا چه رسد به قبل از صفین که حضرت به این نیروها برای جنگ با معاویه نیاز مبرم داشت. آری بحران کمبود نیروی کارآمد یک بحران جدی است که امام مسلمین را محدود میکند تا با مشاهده لغزش و تخلفی دست به تعویض یک استاندار بزند چون تربیت مدیر لایق برای پستهای مهم مملکتی خم رنگرزی نیست که فورا بتوان مدیر توانمند تولید کرد. سالها باید بگذرد تا یک رئیسجمهور، وزیر، قاضی، استاندار و فرماندار متخصص و متعهد و کارآزموده پرورش پیدا کند. لذا اگر جامعهای با بحران کمبود مدیر کارآمد صالح مواجه شود دست رهبر برای عزل و نصب مدیران بسته میشود و قدرت مانورش برای اقدام قاطع در مواجهه با لغزش مسئولان کم میشود؛ زیرا اگر مدیری را به علت برخی ضعفها عزل کند مدیر جایگزین بهتری ندارد تا به جایش بگمارد، چهبسا مدیر جایگزین ضعفهای مهمتر و خطرآفرینتری داشته باشد یا جای خالی او مفسده بزرگتر را بهبار آورد. که آسیبهای ناشی از بهکارگیری او بیش از مدیر اول باشد، چنانکه در مثال فوق کاملاً این امر مشهود است.
بحران کمبود نیرو به گونهای است که رهبر جامعه اسلامی نمیتواند آن را به صورت آشکار در ملأعام مطرح کند چرا که از یک سو موجب سوءاستفاده دشمنان و تضعیف نظام اسلامی میشود و از سوی دیگر برخی از خودیهای سطحینگر میگویند این چه مکتب و حکومتی است که نمیتواند مدیران لایقی تربیت کند تا جامعه و حکومت اسلامی را بر طبق موازین اسلامی اداره کنند. در حالی که اگر دقت کنند و عمیق به این مسئله نگاه کنند خواهند دید که پرورش یافتن مدیران کارآمد دهها شرط لازم دارد که احراز همه آنها کار دشواری است. امروزه نیز یکی از موانع عزل کارگزارانی که ضعفهایشان مشهود است مسئله کمبود مدیر لایق و کارآمد و جامع الشرایط است، بارها از طرق مختلف شنیده شد که رهبر معظم انقلاب
حضرت آیتالله خامنهای «مدّ ظلّه» در جواب کسانی که از ضعفهای بعضی از مدیران منصوب از سوی ایشان گله کردند فرمودند من مدیری بهتر از این افراد سراغ ندارم و مسئله کمبود مدیر جامعالشرایط را به عنوان علت تحمل ضعفهای بعضی از مدیران منصوبشان مطرح فرمودند. البته در برخی از موارد قحطالرجال نیست، جهلالرجال است یعنی رجال کارآمدی و متعهدی وجود دارند ولی شناخته نشدهاند یا دستهای منفعتطلب و تمامیتخواه و انحصارطلب مانع روی کار آمدن آنها میشوند.
پانوشتها:
1- رک: الفتوح.
2- رک: مسعودی مروج.
3- شرح نهجالبلاغه، ج ۱۰، ص ۲۴۹.
4- ابن ابیالحدید، همان مصدر، ج ۱۰، ص ۲۴۹، باب ۱۹۳.
5- نهجالبلاغه صبحی صالح، ص ۹۸، خ ۶۸.
6- نهجالبلاغه، صبحی صالح، ص ۴۱۰، نامه ۳۸.