اقدامات رضاخان، هماهنگ با دولت کودتا
۱۴۰۱/۰۳/۲۰
دکتر سید مصطفی تقوی مقدم
افزون بر مواردي كه تاكنون به آنها اشاره كرديم، دستكم در همين كتاب مورد بحث، در موارد فراواني به روشني گفته شده است كه رضاخان همواره براي چگونگي اجراي سياستهاي دولت کودتا، هماهنگيهاي لازم را با آنها به عمل ميآورده و هيچ اقدامي خارج از موافقت و مصالح آنان انجام نميداده است. اين هماهنگي قبلي نهتنها دربارة اقدامات رضاخان در جنوب، بلكه شامل اقدامات او در ديگر مناطق كشور هم ميشد. نويسنده در اين باره ميآورد:
«در ملاقاتي با وابستة نظامي بريتانيا، رضاخان ابراز خشم و انزجار ميكند كه رتشتين [وزيرمختار شوروي] ميكوشد جلو انهدام قواي كوچكخان را بگيرد... در ملاقات ديگري با وابستة نظامي، پس از رفتن نرمن، رضاخان... همچنين گفت كه عمليات جنگي بعدي او بر ضد ياغيان كُرد سميتقو در آذربايجان خواهد بود.»1
همچنين در جاي ديگري آورده است:
«در جلسهاي پيش از اين رضاخان به وابستة نظامي بريتانيا، كلنل ساندرز، خبر داده بود كه قشون به بلوچستان فرستاده است و مذاكراتي ميان فرماندة سپاه او و دوستمحمدخان رئيس طايفة بلوچ در جريان است تا وي به مسالمت تسليم دولت مركزي شود. رضاخان همچنين گفته بود كه او ميل دارد مسئوليت حراست كلية مناطق نفتي را به عهده گيرد و به وضع فعلي كه بختياريها نگهبان ميگذارند و از شركت نفت پول دريافت ميكنند، خاتمه دهد.»2
در جاي ديگري، نويسنده ضمن بيان بخشهايي از گفت وگوهاي لورن و رضاخان و هماهنگيهاي بهعملآمده ميان آن دو دربارة چگونگي برخورد با بختياريها و خزعل، از قول رضاخان آورده است:
«... او خود را موظف ميداند تا به سياست تمركز و خلعسلاح ادامه دهد ولي نظر به آنچه [لورن فقط اقدام موفقيتآميز از او ميخواست] ميفهمد كه لازم است آهستهتر حركت كند...
و [بريتانيا] ميتواند مطمئن باشد كه او گام نسنجيدهاي كه احياناً موقعيت را به خطر اندازد نخواهد برداشت.»3
در چنين شرايطي و با چنين همدليها و هماهنگيهايي است كه ميبينيم هنگامي كه در 3 ژوئيه 1922/ 11 تير 1301 رضاخان احساس ميكرد كه پس از ايالتهاي شمالي وقت آن است كه «به ساير نقاط كشور نيرو بفرستد، و اين موضوع را به وابسته نظامي بريتانيا خبر داد»،4 لورن كه هنوز شرايط را مهيا نميديد، «از گادفري هاوارد، مستشار امور شرقي سفارت، خواست به ديدن رضاخان برود و به او توصيه كند كه اعزام نيرو به جنوب را به تعويق بيندازد»5 و در پي اين توصيه اعزام نيرو متوقف شد و نيروها بازگردانده شدند! اما ديده ميشود، در حاليكه متن سند علت برگشت نيروها را روشن ميكند، نويسنده بر پاية يک گزارش توجيهي از لورن، توجيه ديگري براي بازگرداندن نيروها ساخته و ادعا ميكند چون «لرهاي كهگيلويه در كوه مرواريد نزديك شليل به قواي دولتي حمله كردند، قواي دولتي صدمة شديد ديدند، 35 تا 40 كشته دادند و 20 نفر زخمي شدند، مسلسلهاي سپاه همه به باد رفت و بعضي از سربازان حتي تفنگ و لباس خود را از دست دادند»،6 از اين رو اعزام نيرو به جنوب انجام نگرفت و باقيماندة قشون به اصفهان برگشت.7
جالب اينکه در همين واقعة توقف عمليات جنوب، نويسندة كتاب در راستاي جهتگيري ويژهاش مبني بر اينكه هر جا بوي پيروزي به مشام برسد ناشي از ابتكار و ارادة رضاخان وانمود شود و آنگاه كه نفير ناكامي طنين اندازد بايد مقصر ديگري براي آن پيدا بشود، در اينجا نيز ميكوشد تا در مراحل اولية بحث كه هنوز از توقف عمليات به دستور لورن و گادفري هاوارد خبري نيست، همچنان وانمود سازد كه رضاخان ابتكار عمل را در دست داشته و برخلاف ميل بريتانيا مصمم به سركوبي عمال آن در جنوب كشور بوده و بريتانيا منفعلانه درصدد جلوگيري از آن است. از اين رو پس از نقل اين مطلب كه رضاخان اعزام نيرو به جنوب را به وابسته نظامي بريتانيا خبر داد، مينويسد:
«لورين كه متوجه خطر شده بود، به فكر پاسخي دوسويه افتاد، از يكسو به كنسول انگليس در بوشهر دستور داد كه به خزعل بگويد بدهيهاي مالياتياش را بپردازد تا او هم بتواند با اعزام قوا مخالفت كند و از سوي ديگر به گادفري هاوارد گفت تا به رضاخان بگويد كه اعزام نيرو را به تعويق اندازد.»8
غني ميخواهد اينگونه وانمود كند كه رضاخان براي اينكه انگليسيها را در برابر عمل انجام شده قرار دهد، ابتدا نيروها را اعزام كرد و پس از آن انگليسيها را از اين امر آگاه ساخت. حتي در شرح اين مدعا، وي ميافزايد كه قوام، رئيسالوزرا، و رضاخان براي بيخطر نشان دادن اعزام نيرو به جنوب، هر كدام در اينباره سخناني «سرسري» به لورين اظهار داشتند!9
مشاهده ميشود که نويسنده تصريح ميکند كه رضاخان و قوام در سياستي واحد و مشترك، كه عليالقاعده بنابر فضايي كه نويسنده ترسيم ميكند قوام متأثر از رضاخان و به پيروي از او، مقامهاي انگليسي را اغفال كردند تا نيروهاي اعزامي به مأموريت خود ادامه دهند. اما پس از طرح ادعاي شكست قوا از لرهاي كهگيلويه و بازگشت آنان، خواننده متوجه ميشود كه نويسنده در پي آن است تا با استناد به گفتة لورن قوام را طراح اعزام نيرو و مقصر شكست آن معرفي كرده و چنين وانمود كند كه مسئلة اعزام نيرو به جنوب، اصولاً شيطنت قوام براي بركناري و يا مهار رضاخان بوده و در اينباره مينويسد:
«قوام حساب كرده بود كه هر چه سر سپاهيان در جنوب آيد او چيزي از دست نميدهد. اگر نيروهاي دولتي بيمخاطره عبور كنند او ادعاي افتخار ميكند و به رضاخان ميگويد كه خيال لورين راحت شده است. و اگر به سپاهيان حمله شود و تلفات دهند، رضاخان سرزنش ميشود و تمام حواسش ميرود سوي تدارك لشكركشي و مجازات متخلفين.»10
نويسنده غافل از آن است كه خواننده با خواندن اين مطالب ضد و نقيض در يكي دو پاراگراف به هم پيوسته از كتاب او، با اين پرسش روبهرو ميشود كه اگر ادعاي نقش قوام و به اصطلاح شيطنت او در اعزام نيرو پذيرفته شود چه اعتباري براي ديگر عبارتپردازيهاي حماسي او دربارة عزم و اراده و ابتكار رضاخان مبني بر اينكه «اكنون كه ايالتهاي شمالي امن شده بود در نظر داشت به ساير نقاط كشور نيرو بفرستد»، باقي ميماند؟ جالب آنكه نويسنده در مباحث مربوط به حوادث سال 1303 به هنگام شرح و وصف ابتكارات رضاخان براي حذف خزعل، اين تحليل خود دربارة نقش قوام را هم فراموش كرده و ضمن اشاره به عمليات سال 1301، آن عمليات را دوباره در شأن قهرمان كتاب، اينگونه توجيه كرده و مينويسد:
«ارتش، به هر حال، در اين روزهاي اوليه هنوز آمادگي نداشت، از اين مهمتر، واكنش بريتانيا ناروشن بود. رضاخان هنوز قدرت خود را آنقدر استحكام نبخشيده بود كه بتواند به انگليسيها بفهماند كه توسل به زور و قهر براي دفاع از شيخ خزعل گران برايشان تمام ميشود و ارزش ندارد. و از آنجا كه آدم محتاطي بود نخستين اقدام او مطابق معمول عملياتي تجسسي در تابستان 1301 ظاهراً بر ضد لرها و بختياريها بود. در حقيقت كار را طوري ترتيب داده بود كه قشون تا شمال خوزستان پيش برود تا ببيند خزعل و انگلستان چه عكسالعملي نشان ميدهند.»11
البته از آنجا كه اين عبارتپردازيها براي القاي همان فرض بيبنياد حمايت انگليس از خزعل در برابر رضاخان و رويارويي رضاخان با بريتانيا پرداخته ميشوند، تعابير به كار برده شده در آن مبني بر نگراني رضاخان از واكنش انگليس و اقدام به عمليات تجسسي براي آگاهي از واكنش آن دولت، فاقد كمترين اعتبار علمي است.
حتي اگر پذيرفته شود كه آن عمليات جنبة تجسسي و آزمايشي داشته، بايد آن را تصميم مشترك انگليس و رضاخان براي آگاهي از واكنش خزعل دانست نه تصميم رضاخان براي آگاهي از واكنش خزعل و بريتانيا، آنگونه كه نويسنده با خلط مباحث وانمود ميسازد. چون اين خزعل بود كه ميبايست قرباني اقدام مشترك بريتانيا و رضاخان شود.
از اين گذشته، اين توجيه با ادعاي نويسنده مبني بر نقش قوام در آن عمليات ناسازگار است. سرانجام اينكه خواننده از اين آراء رنگارنگ و متناقض نويسنده هيچگاه به حقيقت واقعه سال 1301 پي نخواهد برد و همچنان بلاتكليف ميماند كه آن را چه بداند؟ توطئه قوام!؟ اقدام آزمايشي رضاخان براي ارزيابي واكنش خزعل و انگلستان!؟ تصميم رضاخان براي سركوب خزعل و شكست آن به دست لرهای كهگيلويه!؟ تصميم شتابزدة رضاخان و ممانعت انگلستان و يا...؟
پانوشتها:
1- سیروس غنی. پیشین. ص 263-264.
2- همان. ص 324.
3- همان. ص 292.
4- همان. ص 279.
5- همان. ص 279.
6- همان. ص 280.
7- همان. ص 280.
8- همان. ص 279.
9- همان. ص 279-280.
10- همان. ص 281.
11- همان. ص 357.