41 - پهلویستایی در ترازوی تاریخ - تاریخنویسی یا داستانبافی؟! ۱۴۰۱/۰۳/۲۴
پهلویستایی در ترازوی تاریخ - 41
تاریخنویسی یا داستانبافی؟!
۱۴۰۱/۰۳/۲۴
دکتر سید مصطفی تقوی مقدم
در همين گفتوگوهاست كه بنا به تعبير نويسندة كتاب، «لورين از رضاخان براي صراحت گفتارش سپاسگزاري ميكند و ميگويد كه انگلستان هيچگونه مخالفتي با اين هدفها ندارد [= چون هدفهاي خود انگلستانند!] ولي مسئله، شيوة عملي اجراي آنهاست».1 و در اين شيوة عملي اجراي سياستها، «درست است كه ما مثلاً با بختياريها رابطة ديرينه داريم... رابطة بريتانيا با شيخ در هر صورت جنبة نزديكتري داشته است تا روابط با خانهاي بختياري...»، اما نبايد فراموش كرد كه فقط «اين دوستي براي حفظ منافع شركت نفت ضروري بوده است...»2
بدينترتيب، پيوند انگليسيها با خوانين بختياري و خزعل پيوندي شخصي و اخلاقي و عاطفي نبوده بلكه معلول موقعيت راهبردي منطقة جنوب ايران براي بريتانيا و وجود نفت در آن منطقه بوده است. در سياست جديد انگليس، شخص خزعل و يا خوانين بختياري مطرح نيستند. آنچه براي بريتانيا در ايران مهم است، آرامش منطقه و ادامه عمليات شركت نفت است و اكنون كه قرار است دولت مرکزي اين نياز را تأمين کند، بنابراين:
«هر اقدامي كه رئيسالوزرا و وزير جنگ در نظر داشته باشند نبايد آرامش عربستان [خوزستان] را به هم زند يا عمليات شركت نفت را به خطر اندازد... دولت انگلستان منكر حق ايران [= البته به گواهي تاريخ فقط حق دولت کودتا و نه ديگر دولتهاي ايران!] براي اعزام قوا به هر نقطهاي در سرزمين ايران نيست ولي از دولت ايران ميخواهد نتايج احتمالي اعزام آنها به عربستان را با نهايت دقت مورد توجه قرار دهد و چنانکه خطر عواقب ناگوار ميرود از اين كار چشم پوشد.»3
به بيان ديگر، از منظر انگليس، هرگاه زمينه و امكان اجراي مطمئن و موفقيتآميز سياستها فراهم گردد، «بايد» اجرا شوند. بهرغم ملاحظات ديپلماتيك در نگارش اسناد، همسويي و حتي يگانگي اهداف و سياستها و هماهنگي اقدامات، در عبارات يادشده و ديگر اسناد تقطيعشده و دستچين شده كه در كتاب مورد بحث فراوانند، آشكار است. حال با اين همه، آيا از نظر علمي اعتباري براي طرح آن رويارويي حماسي رضاخان با منافع انگليس كه نويسنده در سراسر كتاب در پي آن است و فقط گزيدهاي از آن را در صفحات پيشين آورديم، باقي ميماند؟
افزون بر مطالبي كه قبلاً در اين باره نقل كرديم، خالي از لطف نيست كه براي نشان دادن نوع نگرش نويسندة كتاب، بخشهايي از نوشتة، و در واقع برساختة، او را در وصف همين گفتوگوهاي ميان رضاخان و لورن بياوريم. غني پس از نقل گفت وگوهاي ميان آن دو كه بدانها اشاره كرديم، چنين مينويسد:
«طرفين هنگام ترك جلسه به خوبي ميدانستند كه طرف ديگر چه ميگويد. لورين سياست دولت ايران را دائر بر توسعة قلمرو آن در همة قسمتهاي ايران غير از عربستان ميپذيرد. حكومت مركزي حتي ميتواند بختياريها را تنبيه كند و اقتدار خود را در سرزمين آنها برقرار سازد. ولي ناحية شيخ نبايد دست بخورد. رضاخان هم به نوبة خود گفته بود كه سياست تمركز به هر ترتيب شده ادامه مييابد. و اما در مورد شيخ ميتواند مدتي صبر كند و ببيند آيا ميشود بدون اعزام قوا او را به زير آورد. در هر حال اطمينان حاصل خواهد كرد كه منافع بريتانيا در ناحيه همچنان ايمن بماند. سخنان آغازين رضاخان كه حكومت ايران قصد دارد راه خود را برود و انگلستان و ساير كشورها بايد خود را با واقعيات جديد وفق دهند در حكم نوعي اعلام استقلال بود كه چندين ده سال بود كه بر لب هيچ مقام بالاي ايراني نيامده بود[!].»4
و در جاي ديگري مينويسد:
«آخرين اين جلسهها يك هفته بعد بود به درخواست لورين و اصرار كرزن تشكيل شد تا از نيات رضاخان در باب عربستان [خوزستان] و شيخ اطمينان بيشتر حاصل گردد[!] لورين باز جويا شد كه رضاخان عجالتاً براي جنوب چه فكري در سر دارد. در ابتداي جلسه لورين گفته بود كه منظور از اين جلسه آن است كه ببيند چگونه ميتوان روابط دو كشور را بهتر كرد. رضاخان بيدرنگ تند و تيز پرسيد كه انگليس به چه علت چندصد سرباز در بوشهر نگه داشته است. در خاك ايران؟ براي اثبات توانايي قشون ايران در برقراري نظم چه دليل و برهاني لازم داريد؟ لورين كه جوابي نداشت خود را به كوچة علي چپ زد و گفت اگر قرارداد 1919 به اجرا درآمده بود روابط دو كشور اكنون بسيار عالي ميبود. لورين حس كرد كه اگر بحث به همين نحو دنبال شود رضاخان خواستههاي ديگري پيش ميكشد، پس گفتوگو را عوض كرد، از عربستان سخن به ميان آورد و ناچار صاف و صريح از رضاخان پرسيد كه چه نقشهاي دارد، رضاخان به سادگي تكرار كرد كه او بايد كاري را كه آغاز كرده به پايان برساند. وي به هر قسمت از ايران جز عربستان نيرو فرستاده است. مردم ميخواهند بدانند چرا؟ ميپرسند مگر آنجا جزو قلمرو ايران نيست؟ «ميدانم كه شما با شيخ روابط خاصي داريد، من هم به همين جهت خيال ندارم بيش از چند صد نفري سپاه به آنجا بفرستم. ولي اينها بايد بروند». لورين پاسخ داد كه اين طرز عمل «موجب نگراني جدي بريتانيا» خواهد شد. رضاخان قول داد كه تا آنجا كه مربوط به منافع انگليس است هيچ دردسري پيش نيايد.»5
خواننده از خواندن اين مطالب در کتاب سيروس غني دچار حيرت و ترديد ميشود که آيا نويسندة اين عبارات همان شخصي است که ديگر بخش هاي کتاب او مشحون است از اسناد انگليسي و اقدامات آن دولت در اجراي قرارداد 1919 و انجام کودتاي 1299 براي حذف خردهمتحدان ناهنجار شده در لواي يک حکومت متمرکز که بتواند ايران را در آرايش جديد جهان در راستاي اهداف انگليس سامان داده و تأمين کند؟ به واقع، اين مطالب او تاريخ هستند يا به تعبير مارتين هرتز، داستان بافي؟ غني صحنة مواجهه و گفتوگوي لورن و رضاخان را بهگونهاي ميآرايد که انگار آن دو تاکنون همديگر را نميشناختند و براي اولين بار است که با يکديگر روياروي شدهاند! در حالي كه حتي همين سرودة داستاني و حماسي غني از گفتوگوهاي ياد شده نشانگر آن است كه رضاخان بر اساس اينكه پس از تشکيل دولت کودتا، برخلاف دورة قبل از آن، بنا به گفتة لورن: «ملاك نهايي مناسبات انگليس با ايران، تهران است و اينكه يكپارچگي تمامي امپراتوري ايران به طور كلي و در درازمدت براي مصالح بريتانيا مهمتر است تا تفوق محلي هر يك از دستپروردگان ويژة آنها» و بنابراين، وجود او و دولتش در مناسبات بريتانيا با ايران از اهميت راهبردي برخوردار است، در گفت وگوها با لورن به وي توضيح ميدهد كه ميخواهد اهداف كودتا مبني بر بسط قدرت حكومت مركزي را اجرا کند. حذف خزعل يکي از حلقههاي زنجيرة يکپارچگي تمامي امپراتوري ايران بوده و در همين راستا، با توجه به حساسيت جامعة ايران نسبت به بريتانيا چون خزعل هنوز در افکار عمومي به عنوان مهرة مورد حمايت انگليس پنداشته ميشود، اين اقدام نيز مقابلة رضاخان با انگليس نيز تلقي شده و صبغة مستقل بودن دولت مرکزي را در نظر مردم تقويت ميکند و باعث تحكيم موقعيت آن ميشود. انگليسيها هم برخلاف القاي نويسندة كتاب که طبق معمول از توبرة خود درميآورد و به نيابت از آنها ميگويد که «ولي ناحية شيخ نبايد دست بخورد»، بر ضرورت بسط قلمرو دولت کودتا و حذف خزعل تأکيد دارند و تصريح ميکنند که «انگلستان هيچگونه مخالفتي با اين هدفها ندارد ولي مسئله، شيوة عملي اجراي آنهاست». آنها نگران شيخ خزعل و پيماني كه با او داشتند نبودند بلكه فقط براي موقعيت راهبردي جنوب ايران و به ويژه براي امنيت شركت نفت، و به عبارتي براي امنيت منطقة شيخ و نه شخص شيخ نگران بودند. آنها خود در واقع طرح حذف بدون هزينة شيخ را هم به وسيلة دولت ايران و هم به وسيلة کنسول هاي خود در اهواز و بوشهر مديريت ميکردند و مترصد فرصت مناسب براي اقدام مطمئن در اين باره بودند. به بيان ديگر، حذف خزعل خواستة انگليس از فرداي کودتا بود و ميبايست انجام ميگرفت ولي آن موقع و آنگونه که آنها ميخواستند. و سرانجام چنين شد.
اما در عبارتپردازيها و صحنهآراييهاي كتاب، اين انگليس است كه با «اصرار» درخواست ديدار با رضاخان را داشته تا شايد بتواند به لطايفالحيلي به «نيات» او دربارة جنوب و خزعل پي ببرد و اين رضاخان است كه «تند و تيز» براي انگليس «بايد و نبايد» تعيين ميكند و اين انگليس است که در ضمن گفت وگو از سر درماندگي ناچار است «خود را به كوچة علي چپ» بزند و طفره برود. و سرانجام اين رضاخان است كه بر انگليس منت ميگذارد كه براي «منافع» آنان در جنوب «دردسري» پيش نياورد و در مورد خزعل هم لطف كرده «ميتواند كمي صبر كند و ببيند آيا ميشود بدون اعزام قوا او را به زير آورد»، و به تعبير نويسندة كتاب، ببيند آيا ميشود «براي حفظ آبروي انگليس» «راهحلي آبرومندانه پيدا شود» يا نه؟!6
شايد نويسنده همانند ديگر موارد، با چنين مبالغهگوييهاي داستاني در پي ارائة «تصويري متعادل» از رضاخان باشد!
پانوشتها:
1- سیروس غنی. پیشین. ص 291.
2- همان. ص 291.
3- همان. ص 291.
4- همان. ص 292.
5- همان. ص 293.
6- همان. ص 365.