۱۰ - آیتالله جعفر سبحانی : عاقبت بهخیری بزرگترین سعادت ۱۴۰۱/۰۳/۲۵
آیتالله جعفر سبحانی
در نوشتار پیشرو اهمیت نیکفرجامی در اسلام و مصادیقی از عاقبتبهخیران و بدفرجامان در تاریخ بیان شده است. مطلب حاضر از مجله مکتب اسلام شماره 722 انتخاب شده است.
***
کمتر انسانی در زندگی خود تا پایان عمر، حالتی یکسان دارد. غالب انسانها در طول زندگی، از نظر دینی و اخلاقی و معنوی فراز و نشیبهایی دارند. فقط اولیای الهی هستند که بر اثر طهارت نفس و مراقبتهای مختلف، زندگی یکنواختی دارند و از آغاز تکلیف تا پایان زندگی، مصون از گناه و خطا میباشند. البته از اولیای الهی که بگذریم، راه و رسم زندگی گروهی از انسانهای برتر نیز در تمام دورانها یکسان است. اما این گروه در میان انسانها اندک هستند. ما به دنبال آن هستیم که رمز خوشبختی انسانها را از زبان قرآن و سخنان پیشوایان بشنویم. در اینجا قرآن با ما چنین سخن میگوید: «خانواده خود را به نماز فرمان ده و بر انجام آن شکیبا باش! از تو روزی نمیخواهیم(بلکه) ما به تو روزی میدهیم و عاقبت نیک در پرتو تقواست».(۱) در آیه دیگر میفرماید: «(آری!) این سرای آخرت را (تنها) برای کسانی قرار میدهیم که اراده برتریجویی در زمین و فساد را ندارند؛ و عاقبت نیک برای پرهیزگاران است».(۲)
در این دو آیه، بر فرجام نیک تکیه شده و اشاره دارد بر گروهی که چه بسا در دوران جوانی دارای لغزشهایی باشند؛ اما گاهی توفیق الهی شامل آنها میگردد و از فرجام نیک برخوردار میشوند. در روایتی، پیامبر اکرم(ص) یک ضابطه کلی بیان فرموده است و آن اینکه: «إن الأعمال بالخواتیم»؛ به درستی که عملها (خوب و بد) در گرو پایان آن است.(3) همچنین از حضرت رضا(ع) نقل شده است که آن حضرت در نماز وتر با خدا چنین راز و نیاز میکرد: اللهم إني أسئلك حُسنَ العاقبهًْ» پروردگارا از تـو عـاقبت به خیری مسئلت میکنم.(4)
این دعا در سخنان رسول خدا(ص) و اهل بیت او فراوان به چشم میخورد و به نوعی انسان را راهنمایی میکند که اگر در بخشی از عمر خود دچار لغزش بوده کوشش کند در سرازیری عمر، راه درستی را بپیماید. اتفاقاً تاریخ هم بهترین گواه بر این مطلب است.
چه بسا افرادی، در بخشی از عمر خود عابد و زاهد بودهاند، اما در پایان عمر، کژراهه رفتهاند و چه بسا گروهی بر عکس. اینک چند گواه از هر دو گروه:
1. شيطان رجيم
او هر چند از فرشتگان نبود؛ اما در جایگاه فرشتگان و در کنار آنها خدا را عبادت میکرد. امیرمؤمنان میفرماید: «عبد الله ستة آلاف سنین»(5): خدا را شش هزار سال پرستش کرده است. اما یک لحظه کبر بر او مستولی شد و فرمان خدا را نادیده گرفت و برتری خود را از آدم، مانع از اطاعت خدا دانست و از درگاه الهی رانده شد و مخاطب خطاب الهی «فانک رجیم» گشت.
۲. بلعم باعورا
بلعم باعورا در دورانی از زندگی خود به مقامی رسیده بود که آیات الهی به او داده شد، چنانکه قرآن میفرماید: «و بر آنها بخوان سرگذشت آن کس را که آیات خود را به او دادیم ولی (سرانجام) خود را از آن تهی ساخت و شیطان در پی او افتاد و از گمراهان شد.» (۶)
بنابر این گاهی انسانی که از نظر کمال به حدی میرسد که قلب او محل نزول آیات الهی میگردد؛ اما لحظاتی نفس اماره او را میلغزاند و بدفرجام میشود.
3. قارون
قارون از بنی اسرائیل بود و با حضرت موسی بستگی داشت و تورات را با بهترین لحن میخواند، اما در پایان زندگی که ثروتمند شده بود، خودخواهی بر او غلبه کرد. هنگامی که دیگران به او میگفتند از این ثروت، زندگی اخروی را کسب کن و نیکی کن چنان که خدا به تو نیکی کرده است، در پاسخ میگفت: «... إنّما اوتيته على علم عندي...»(7). ...این ثروت را به وسیله دانشی که نزد من است به دست آوردهام... روزی قارون با تمام زینت خود در برابر قوم خویش ظاهر شد، امـا جـزای عمل خود را دید.
قرآن میفرماید: «سپس ما او و خانه اش را در زمین فرو بردیم و گروهی (یاری کنندهای) نداشت که او را در برابر عذاب الهی یاری کند و خود نیز نمیتوانست خویشتن را یاری دهد»(۸)
قرآن بعد از یادآوری سرانجام تلخ قارون، یک ضابطه کلی به دست میدهد:
«آری!) این سرای آخرت را (تنها) برای کسانی قرار میدهیم که اراده برتریجویی در زمین و فساد را ندارند؛ و عاقبت نیک برای پرهیزکاران است».(9)
در تاریخ اسلام نمونههایی از بدفرجامی اشخاص، فراوان است. به دو نمونه اشاره میکنیم:
1. زبیر بن عوام
وی پسرعمه رسول خدا(ص) و امیرالمؤمنین علی(ع) بود و در غزوات پیامبر(ص) خدمات عظیمی انجام داده بود، ولی در جنگ جمل در برابر علی(ع) ایستاد و کشته شد و هنگامی که شمشیر او را به علی(ع) دادند، امیرمؤمنان آن را به دست گرفت و فرمود: «طالما جلیالکرب به عن وجه رسولالله» (10) این شمشیر غمهای فراوانی را از چهره رسول خدا برگرفته است.
2- عبدالملک مروان
وی در دوران جوانی همواره ساکن مسجد بود و از آنجا کمتر بیرون میآمد و پیوسته قرآن میخواند تا جایی که او را کبوتر مسجد مینامیدند. (11) اما هنگامی که از بیعت مردم دمشق با خود آگاه شد، قرآن را کنار نهاد. کارنامه سیاه او به قدری ننگین است که نمیتوان برگهای آن را شمارش کرد. تنها یک گناه او برای جاودانه بودن در آتش کافی است و آن اینکه حجاج یوسف جنایتکار و خونریز را بر بصره و کوفه مسلط کرد و حجاج خونهای زیادی ریخت که تاریخ تفصیل آن را نوشته است. (12)
نمونههای عاقبت بهخیری
چون نمونههایی از بدفرجامی را یادآور شدیم، نمونههایی از نیکفرجامی برخی را نیز یادآور میشویم:
1- حر بن یزید ریاحی
وی نخستین فردی بود که راه را بر سیدالشهدا(ع) بست و بالاخره سبب شد که سالار شهیدان در سرزمین کربلا فرود آید و تا شب عاشورا در لشکر عمر بن سعید بود؛ اما یک لحظه تامل در اینکه این راه، راه دوزخ است؛ کشتن فرزند رسول خدا(ص) با جهنمی بودن همراه است، دگرگونی عظیمی در روح و روان او پدید آورد و از این رو به بهانهای از لشکر جدا شد و سر بر آستان سالار شهیدان نهاد و یکی از نخستین افرادی بود که شربت شهادت نوشید. (13)
2- فضیل بن عیاض
فضیل بن عیاض در جامعه آن روز از زورگویان و راهزنان بود و دیگران از او حساب میبردند. گویا عاشق دختری شده بود و با او قراری بسته بود که در شبی معین با او دیدار کند. او هنگامی که از دیوار خانه معشوقه بالا میرفت، ناگهان صدای قاری قرآن را شنید که این آیه را میخواند. «آیا وقت آن نرسیده است که دلهای مومنان در برابر ذکر خدا و آنچه از حق نازل کرده است خاشع گردد؟...» (14)
در این موقع انقلاب روحی در او رخ داد و عقب عقب برگشت. او تحت تاثیر ندای قرآنی قرار گرفت و چنین گفت: والله ان(به خدا سوگند وقت آن رسیده است).
سپس از رفتن به خانه معشوقه منصرف شد و به خرابهای رفت تا در آنجا اظهار ندامت و توبه کند. ناگهان شنید برخی از رهگذران در آنجا میگویند که فضیل بن عیاض در نیمه راه است و ممکن است راه را به روی ما ببندد و اموال ما را مصادره کند. شنیدن این جمله بحران عجیبی در روح او ایجاد کرد و گفت: کار به جایی رسیده است که مسلمانان از من میترسند. سپس این جمله را بر زبان آورد: اللهم انی قد تبت الیک واجعل توبتی الیک جوار بیتک الحرام». (15) خدایا من به سوی تو بازگشتهام و پاداش توبه من این باشد که از همه چیز دست بشویم ودر کنار خانه تو به عبادت و پرستش
بپردازم.
3- بشر حافی
ابونصر بشر بن الحارث معروف به بشر حافی از اولاد رؤسا و درباریان بود. اغلب به لهو و لعب و کارهای قبیح اشتغال داشت. روزی امام کاظم(ع) در بغداد از کنار خانه او عبور میکرد. صدای ساز و آواز را شنید. در این میان کنیزی از خانه بشر بیرون آمد تا خاکروبه بیرون بریزد. امام کاظم(ع) به او فرمود: صاحب این خانه آزاد است یا عبد؟ گفت: آزاد است. امام فرمود: راست گفتی! اگر عبد بود از مولایش میترسید. کنیز به خانه برگشت و بشر بر سر سفره شراب نشسته بود. گفت: چرا تاخیر کردی؟ گفت: با مردی سخن میگفتم که چنین گفت. بشر که معنی کلام را فهمید با پای برهنه به دنبال امام(ع) دوید و خود را به امام رساند و به دست آن حضرت توبه کرد و اعتذار نمود و گریست و سرانجام از زاهدان و عارفان روزگار شد. (16)
امروز دولتهایی روی کار میآیند و مسئولانی به کار گمارده میشوند. در آغاز کار با استقبال مردم روبهرو میشوند و گاهی این استقبال تا آخر دوران مأموریت برپاست و گاهی کاهش مییابد. پیوسته باید از خدا بخواهند که حسن عاقبت و فرجام نیک نصیب آنها شود. ما نیز باید همراه با پیشوایان معصوم چنین دعا کنیم. «اللهم انی اسئلک حسن العاقبه.»
نگارنده در دوران جوانی خدمت حضرت امام(ره) بیشتر میرسیدم. پیوسته از او این جمله را میشنیدم و یا در نوشتههای ایشان میدیدم. ولی در آن زمان به عمق این مسئله پی نبرده بودم. اکنون که به دوران پیری و فرتوتی رسیدهام و به صحیفه اعمال خود مینگرم، از خدا میخواهم که نیکفرجامی را نصیب اینجانب کند.
مرحوم جناب اشراقی - داماد حضرت امام(ره) میگفتند: روزی امام چنین فرمود: اگر الان از عالم ملکوت بگویند که یک دعای مستجاب داری، تو چه میگویی؟ جناب اشراقی گفتند: شما سؤال کردید، جواب هم بفرمایید. گفتند میگویم: اللهم اجعل عاقبه امورنا خیرا به سه معنا: خدایا ذلت بعد از عزت به من نده، خدایا انحراف بعد از استقامت نده، خدایا سرافرازی دم مرگ بده تا در خدمت امیرمؤمنان(ع) باشم.(17)
حضرت یوسف آنگاه که قدرت را در مصر به دست گرفت و خانواده خود را از کنعان به مصر دعوت کرد و سرگذشت خود را برای والدین تعریف کرد و برخی از نعمتهای الهی را یادآور شد؛ آخرین درخواست او از خدا این بود: «... مرا مسلمان بمیران و به صالحان ملحق فرما.»(18)
در پایان، این دو بیت، زبان حال اینجانب است:
قرب الرحیل الی دیار الاخره
فاجعل الهی خیر عمری آخره
فلئن رحمت فأنت اکرم راحم
و بحار جودک یا الهی زاخره
هنگام کوچیدن به سرای دیگر نزدیک شده است
خدای من! پایان عمر مرا بهترین روزگار من قرار بده
اگر مشمول رحمت تو شدم، تو بهترین بخشندهای
و دریای بخشش تو پیوسته مواج است
____________
1. طه: 132
2. قصص: 84
3. کنز العمال، ج 3، ص 590، 589 و 657.
4. فقهًْالرضا، ص 406.
5. نهجالبلاغه، خطبه قاصعهًْ
6. اعراف: 175.
7. قصص: 78.
8. قصص: 81.
9. قصص 83.
10- الاقتصاد، شیخ طوسی، ص 227، الاوائل، طبرانی، ص 54
11- نهایهًْالارب فی فنون الادب، نویری، ج 4، ص 92
12- الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج 4، ص 586، بیروت، دار صادر.
13- اللهوف، ص 138 و 159
14- حدید: 16
15- تفسیر قرطبی، ج 7
16- الکنی و الالقاب، محدث قمی، ج 2، ص 167.
17- روزنامه اطلاعات، 1400/2/1، بحث آیات قرآن: از آیتالله مظاهری.
18- یوسف: 101.