به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 5,473
بازدید دیروز: 9,675
بازدید هفته: 47,226
بازدید ماه: 47,226
بازدید کل: 25,034,355
افراد آنلاین: 317
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
چهارشنبه ، ۰۵ دی ۱٤۰۳
Wednesday , 25 December 2024
الأربعاء ، ۲۳ جمادى الآخر ۱٤٤۶
دی 1403
جپچسدیش
7654321
141312111098
21201918171615
28272625242322
3029
آخرین اخبار
43 - پهلوی‌ستایی در ترازوی تاریخ - ماجـــرای فــرار خزعل ۱۴۰۱/۰۳/۲۹
پهلوی‌ستایی در ترازوی تاریخ - 43

 ماجـــرای فــرار خزعل

۱۴۰۱/۰۳/۲۹

ماجرای شیخ خزعل / محمدعلی بهمنی قاجار | مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی

دکتر سید مصطفی تقوی مقدم

ماجراي خزعل پايان يافت و غني نيز اذعان دارد كه در آن ماجرا، «از خزعل و عشاير مؤتلف او كاري برنمي‌آمد. [چون] بريتانيا ايلات را از اقدام بازداشته بود و حالا فلج شده بودند».1 اما بايد دانست که حمايت‌هاي دولت انگليس از رضاخان براي انجام مأموريت کلان او يعني، بنا به تعبير لورن، تحقق يكپارچگي تمامي امپراتوري ايران و دخالت آن در امور کشور، ابعاد مختلفي داشته و محدود به مسئلة شيخ خزعل و خوزستان نبوده است. در عرصة سياست و مديريت کشور به ويژه در تهران، دستهاي پيدا و پنهان انگليس براي حذف جريان‌هاي سياسي مخالف رضاخان و تقويت جريان‌هاي موافق او در مجلس و مطبوعات و جامعه فعال بودند تا سرانجام رضاخان بتواند رضاشاه بشود که در اين مقال مجال طرح همة آنها نيست. انگليسي‌ها خود نيز در موارد متعددي بدين واقعيت اذعان كردند. پيل، كنسول انگليس در اهواز، گفت:
«رضاخان بايد ممنون ما باشد. تهران فقط به علت حكومت نظامي آرام است. رضاخان به ما احتياج دارد... اصولاً بايد سپاسگزار ما باشد كه عشاير را ساكت نگه داشته‌ايم.»2
نمونة جالب ديگر آنكه:
«در اوايل دي ماه [1304] لورين مهماني ناهاري ترتيب داد و از اسمعيل قشقايي (صولت‌الدوله)، رئيس قبيلة قشقايي، شيخ خزعل و ابراهيم (قوام‌الملك)، رئيس اسمي پنج عشيرة عرب فارس، در سفارتخانه دعوت كرد... خزعل و قوام‌الملك را هم بيشتر براي اين به سفارت خوانده بود كه حمايت بريتانيا را از رضاشاه نشان دهد. پس از صرف ناهار، لورين از يك يك سران عشاير خواست تا سوگند ياد كنند كه به رضاشاه وفادارند و با حكومت بريتانيا كه بزرگواري و فرزانگي‌اش را هر كدام ستودند دوستي فناناپذير دارند.»3
«نمونة ديگر كه از جهاتي مهم‌تر است و غني مي‌كوشد با بيان مطالبي در مقدمة آن، به توجيه و تحريف آن پرداخته تا از تأثير آن در نقض ديدگاه خود بکاهد و همچنان تصوير واژگونة مورد نظر خود را از روابط انگليس و رضاشاه به نمايش بگذارد، اذعان خود رضاشاه است که در ديداري با لورن بدون مضايقه تصديق كرد كه بريتانيا و نمايندگانش در ايران كشور و خود او را ياري داده‌اند».4
اين مطالب را از همين كتاب مورد بحث آورديم و نيازي نديديم كه در اين‌باره به منابع و اسناد فراوان ديگر اشاره كنيم. اما اين پرسش مطرح است كه چگونه مي‌توان اين اذعان و اقرارهاي نويسنده را با ادعاهاي ديگر او از اين قبيل كه رضاخان «درست به موقع آمده بود و آنچه را مردم طي بيست سال همواره خواستارش بودند به آنها داده بود: حكومت مقتدر مركزي، امنيت و وحدت كشور بدون دخالت خارجي»،5 يا ادعاي اينکه «رضاخان يكپارچه ملي‌گرا و وطن‌پرست بود، كه اين خود نشانگر استقلال كامل و برائت از دخالت و نفوذ بيگانه است»۶، سازگار كرد؟
به هر حال، خزعل با تدبير و ظرافت وادار به تسليم شد. پر روشن است كه خزعل پس از تسليم، به عنوان موجودي خلع يد شده و فلج شده كه همة ابزار مقابله و نقش‌آفريني در عرصة سياست ايران از او گرفته شده بود، ديگر هيچ‌گونه خطري را متوجه منافع انگليس و دولت ايران نمي‌كرد. تنها اقدامي كه از سوي خزعل مي‌توانست به حيثيت انگليس و نه ايران، آسيب وارد سازد، فرار او به يكي از كشورهاي عربي همسايه بود.
موضوع فرار او چه پيش از تسليم و چه پس از آن، براي بريتانيا هزينة حيثيتي ايجاد مي‌کرد و از اهميت فوق‌العاده‌اي برخوردار بود. خواستة مطلوب بريتانيا، قرارگرفتن خزعل در اختيار رضاخان و نگهداري او بود و بس. حضور او در خوزستان به صورت قبل از كودتا يا كشته شدن و يا فرار او هر كدام براي انگلستان مشكلاتي در پي داشت. پس از تسليم، ديگر قدرت و موقعيت ويژة قبل از کودتا را نداشت و در آن مقطع قصد قتل وي را هم به دليل پيامدهايش براي انگليس نداشتند. بنابراين، فرار او محتمل به نظر مي‌رسيد و انگليسي‌ها نگران اين امر بودند. نويسندة كتاب، نگراني انگليس از اين موضوع را با تكيه بر اسناد وزارت خارجة آن دولت اين‌گونه مي‌نويسد:
«بريتانيا به هراس افتاد كه مبادا خزعل ايران را ترك گويد و در ملك خود در بصره اقامت گزيند. فرار او به يكي از كشورهاي عرب همسايه آبروي انگليس را مي‌برد. همه فكر خواهند كرد كه بريتانيا به متحد خود پشت كرده است آن هم متحدي كه به او تضمين داده بود و با او تعهدات قراردادي داشت.»7
حال بنا بر مفاد همين اسناد وزارت خارجة انگليس، اگر فرار خزعل تحقق يابد، انگلستان زيان مي‌بيند يا دولت ايران؟ به نظر مي‌رسد كه دولت ايران از فرار خزعل نه‌تنها زيان نمي‌ديد شايد سود هم مي‌برد. زيرا اولاً برخلاف ادعاي نويسندة كتاب، خزعل خلع يد شده که اکنون در خانة خود در خرمشهر محصور بود قادر به هيچ‌گونه تهديدي برضد ايران نبود.
دوم اينکه اگر خزعل فرار مي‌كرد، املاك و اموال و ثروت او كه ارزش آنها چند برابر بدهي مالياتي وي بود به‌طور طبيعي به تصرف دولت ايران درمي‌آمد. بنابراين، براساس اظهارات صريح اسناد انگليس، تنها آن دولت از فرار احتمالي خزعل زيان مي‌ديد و نگران آن بود. طبيعي است که مناسب‌ترين چاره از نظر انگليس، آوردن خزعل به تهران و همواره زيرنظر بودن او بود.
مفاد نوشتة غني در اين باره روشن مي‌سازد که ابتدا مسئله يا شايعة فرار خزعل مطرح مي‌شود. رضاخان و لورين در اين باره با يکديگر ديدار و گفت‌وگو کردند و به اين نتيجه رسيدند که بهتر است موضوع بدهي مالياتي خزعل را مطرح کرده و با دستاويز تسوية بدهي، او را به تهران دعوت کنند.
به طور طبيعي خزعل از دعوت به تهران بيم جان خود را داشت، از اين رو، رضاخان و انگليسي‌ها در پي رايزني‌هاي خود بهتر آن ديدند كه خزعل به وسيلة مقام‌هاي انگليسي به تهران دعوت شود تا شايد حساسيت او برانگيخته نشده و دعوت را بپذيرد. اما ظاهراً خزعل هم نتيجة اين دعوت را احساس كرد و تعلّل مي‌ورزيد. هنگامي كه اين تدبير كارگر نشد، تنها راه باقي‌مانده اقدام مستقيم به وسيلة دولت ايران براي جلب او بود و همين كار نيز صورت گرفت.
حال ببينيم كه غني طبق معمول اين صحنه را چگونه واژگونه مي‌آرايد و آن را به عنوان يكي از نمادهاي استقلال رضاخان و عرصه‌هاي رويارويي او با انگليس وانمود مي‌سازد. او سخن خود دربارة هراس بريتانيا از فرار خزعل را فراموش كرده و در اين‌باره اين‌گونه مي‌نويسد:
سه ماه بعد [از تسليم خزعل] خبر به تهران رسيد كه شيخ مي‌خواهد ايران را ترك گويد و در ملك خود در بصره بسر برد، و رضاخان نگران شد كه چنان‌که خزعل دور از نظارت و دسترس او باشد باز ممكن است دردسر درست كند. چه‌بسا كه قبيلة خود و قبيله‌هاي مجاور را به تبهكاري برانگيزد و پادگان خوزستان پيوسته گرفتار آرام كردن آنها باشد.
در فروردين 1304 رضاخان موضوع را با لورين در ميان گذاشت و تأكيد كرد كه مسئلة بدهي مالياتي خزعل هنوز حل نشده است و اگر بتوانند او را راضي كنند كه براي فيصله دادن امور خود به تهران بيايد كارها تسهيل مي‌شود. لورين به وزارت خارجه و به كنسول تازة انگليس در اهواز، ماني پني (كه به جاي پيل آمده بود)، نوشت كه از شيخ بخواهند براي حل و فصل كار مالياتي‌اش به تهران برود و مشكلات مربوط به اموال خود را برطرف سازد.
خزعل به دلهره افتاد و چندي پاسخ نداد. در اوايل ارديبهشت، به دستور رضاخان و بدون اطلاع مقامات انگليسي[؟!]، سربازان ايراني وارد كشتي خزعل شدند، او و يكي از پسرهايش را گرفتند و آنها را با اتومبيل به تهران فرستادند. آنها در يكي از خانه‌هاي متعددي كه خزعل در تهران داشت منزل كردند.
پانوشت‌ها:
1- همان. ص 364.
2- همان. ص 363.
3- همان. صص 405-406.
4- همان. ص 399.
5- همان. ص 393.
6- همان. ص 318.
7- همان. ص 365.