۵۱ - شهيد مطهرى : فلسفه حکم قصاص در اسلام ۱۴۰۱/۰۴/۰۸
قرآن در قانون جزايى خود طرفدار قصاص است.
در مواردى كه كسى به عمد و بدون هيچ عذرى بيگناهى و نفس محترمى را از بين مىبرد، اسلام اجازه قصاص مى دهد كه او را به مجازات آن شخص اعدام كنند.
قرآن مىگويد: وَ لَكُمْ فِى الْقِصاصِ حَيوهًْ يا اولِى الْالْبابِ(بقره/۱۷۹)؛ و برای شما در قصاص، حیات و زندگی است،ای صاحبان خِرد!
كشتن اينچنين را، كشتن و اماته و ميراندن تلقى نكنيد، اين را حيات و زندگى تلقى كنيد ولى نه حيات اين فرد، حيات جمع. يعنى با قصاص يك نفر متجاوز، حيات جامعه و حيات افراد ديگر را حفظ كردهايد.
شما اگر جلو قاتل را نگيريد، فردا او يك نفر ديگر را خواهد كشت و فردا دهها نفر ديگر پيدا مىشوند و دهها نفر ديگر را خواهند كشت.
پس اين را كم شدن افراد جامعه تلقى نكنيد،حفظ بقاى جامعه تلقى كنيد؛اين را ميراندن تلقى نكنيد، زندگى تلقى كنيد؛ يعنى قصاص معنايش دشمنى كردن با انسان نيست، دوستى كردن با انسان است.
در زمینه انسان دوستی هم که برخی حکم قصاص را مخالف آن میدانند باید گفت: انسان را بايد دوست داشت، به خاطر انسانيت،نه به خاطر همين هيكلش و به عبارت ديگر انسانيت را بايد دوست داشت.
حال اگر انسانى ضد انسان و ضد انسانيت شد، مانع راه انسانهاى ديگر و مانع تكامل انسانهاى ديگر شد، آيا باز ما بايد اين انسان را كه در واقع اسمش انسان است و در معنا انسان نيست (و به تعبير اميرالمؤمنين(ع): الصّورَهًْ صورهًْ انْسانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَيَوانٍ ظاهر، ظاهر، انسان است و باطن، باطن يك حيوان) دوست بداريم؟
آيا به نام انسان دوستى بايد به انسانيت خيانت كنيم و با انسانيت دشمنى بورزيم؟!
محبت – به انسان- صرفاً رعايت ميلها نيست، بلكه عبارت است از رعايت مصلحت و خير و سعادت طرف، مصلحت فرد به تنهايى نمى تواند مقياس باشد بلكه مصلحت جمع بايد در نظر گرفته شود.
اساساً مسئله انسان دوستى مسئله انسانيت دوستى است و الّا اگر مراد از «انسان» انسان به معناى همين جنس و انسانِ زيست شناسى باشد،از نظر زيست شناسى فرقى بين انسان و حيوان نيست.
چرا ما گوسفندها را بهاندازه انسانها دوست نداشته باشيم؟چرا اسبها و الاغها را بهاندازه انسانها دوست نداشته باشيم؟ او يك جاندار است، اين هم يك جاندار است.
اگر ملاك، جاندارى و ادراك لذت و الم است و «ميازار مورى كه دانه كش است» اين در انسان همان مقدار است كه در اسب و الاغ.
پس مسئله بايد به انسانيت دوستى برگردد.وقتى كه انسان دوستى معنايش انسانيت دوستى شد و انسانيت دوستى هم معنايش رعايت مصالح انسانى (و نه تنها رعايت ميلها) شد،
معلوم مىشود كه:
]اين تفسير از] دستور محبت به انسانها- كه قطع نظر از همه چيز، فقط طورى رفتار كردن كه اين خوشش بيايد و آن دوست داشته باشد- يك منطق غلطى است، بلكه محبت منطقى در مواردى طبعاً توأم با خشونتها، جهادها، مبارزهها و كشتنهاست و انسانهايى را كه خار راه انسانيت هستند بايد از بين برد.
*مجموعه آثاراستاد شهيد مطهرى(تعلیم و تربیت در اسلام)، ج۲۲، صص۹۱۳-۹۱۵
با تلخیص و ویرایش جزئی