آن روز غمزده که به پایان نزدیک شد و خورشید آهنگ غروب کرد، حرامیان به هلهله ایستادند و پایان واقعه را جشن گرفتند! با این تصور که دارها برچیده و خونها شستهاند! و قیام حسین(ع) و یارانش را سرکوب کردهاند «هذا یَوْمٌ تَبرَّکَتْ بِهِ بَنُو اُمَیَّهًْ وَ ابْنُ آکِلَهًْ الَْآکبادِ اللَّعینُ ابْنُ اللَّعینِ ... و فَرِحَتْ بِهِ آلُ زِیادٍ وَ آلُ مَرْوانَ بِقَتْلِهِمُ الْحُسَیْنَ صَلَواتُ اللهِ عَلَیْهِ ... این روزی است که بنیامیه و فرزندان هند جگرخوار آن را مبارک دانستند ... و آلزیاد و آلمروان از کشتن حسین(ع) به شادی نشستند»!... کربلا و عاشورا، اما داستان دیگری داشت... کربلا سرزمینی بود به پهنای همه سرزمینها و عاشورا، روزی به درازای همه روزها. ماجرا تازه شروع شده بود. به قول استاد شهید، مرتضی مطهری، عاشورا دو صفحه سیاه و سفید داشت. صفحه سیاه جنایت هولناکی بود که حرامیان رقم زده بودند و صفحه سفید، حماسهای که با شهادت حسین و یارانش شکل گرفته و میرفت تا مسیر تاریخ را تغییر بدهد... و تغییر داد. به گفته رهبر معظم انقلاب «موضوع عاشورا، از این جهت کمال اهمیت را دارد که فداکاری و از خودگذشتگی که در این قضیه انجام گرفت، یک فداکاری استثنایی بود... از اول تاریخ اسلام تا امروز، جنگها و شهادتها و گذشتها، همیشه بوده است و ما هم در زمان خودمان، مردم زیادی را دیدیم که مجاهدت کردند و از خودگذشتگی به خرج دادند و شرایط سختی را تحمل کردند... اما، هیچکدام از این حوادث، با حادثه عاشورا قابل مقایسه نیست حتی شهادت شهدای بدر و احد و زمان صدراسلام. انسان تدبر که میکند، میفهمد چرا از زبان چند نفر از ائمه ما، نقل شده است که خطاب به سیدالشهدا(ع) فرمودهاند: «لایوم کیومک یا اباعبدالله» یعنی هیچ حادثهای مثل حادثه تو و مثل روز تو نیست.... خون حسینبنعلی(ع) به هدر نرفت. آن بزرگوار را با آن وضع فجیع به شهادت رساندند و علیالظاهر دشمن توانست آن عزیزان را به شهادت برساند -ظاهر مطلب این بود که یزید پیروز شد- اما در باطن، حسینبنعلی(ع) پیروز شد... حسینبنعلی(ع) برای باقی ماندن اسلام، خون خود را نثار کرد و در این راه توفیق پیدا نمود و توانست اسلام را بیمه کند...».
شاعر: محمدرضا آقاسی
دشت پر از ناله و فریاد بود
سلسله بر گردن سجاد بود
فصل عزا آمد و دل غم گرفت
خیمه ی دل بوی محرم گرفت
زهره ی منظومه ی زهرا حسین
کشته ی افتاده به صحرا حسین
-
دست صبا زلف تو را شانه کرد
بر سر نی خنده ی مستانه کرد
چیست لب خشک و ترک خورده ات
چشمه ای از زخم نمک خورده ات
روشنی خلوت شبهای من
بوسه بزن بر تب لبهای من
-
تا زغم غربت تو تب کنم
یاد پریشانی زینب کنم
آه از آن لحظه که بر سینه ات
بوسه نشاندند لب تیرها
آه از آن لحظه که بر سینه ات
بوسه نشاندند لب تیرها
-
آه از آن لحظه که بر پیکرت
زخم کشیدند به شمشیرها
آه از آن لحظه که اصغر شکفت
در هدف چشم کمانگیر ها
آه از آن لحظه که سجاد شد
همنفس ناله زنجیر ها
-
قوم به حج رفته به حج رفته اند
بی تو در این بادیه کج رفته اند
کعبه تویی کعبه به جز سنگ نیست
آینه ای مثل تو بی رنگ نیست
آینه رهگذر صوفیان
سنگ نصیب گذر کوفیان
-
کوفه دم از مهر و وفا می زدند
شام تو را سنگ جفا می زدند
کوفه اگر آینه ات را شکست
شام از این واقعه طرفی نبست
کوفه اگر تیغ و تبرزین شود
شام اگر یکسره آذین شود
مرگ اگر اسب مرا زین کند
خون مرا تیغ تو تضمین کند
-
آتش پرهیز نبرّد مرا
تیغ اجل نیز نبرد مرا
بی سر و سامان توام یا حسین
دست به دامان تو ام یا حسین
جان علی سلسله بندم مکن
گردم از خاک بلندم مکن
-
عاقبت این عشق هلاکم کند
در گذر کوی تو خاکم کند
تربت تو بوی خدا می دهد
بوی حضور شهدا می دهد
مشعر حق عزم منا کرده ای
کعبه ی شش گوشه بنا کرده ای؟
-
تیر تنت را به مصاف آمدست
تیغ سرت را به طواف آمدست
چیست شفابخش دل ریش ما
مرهم زخم و غم و تشویش ما
چیست به جز یاد گل روی تو
سجده به محراب دو ابروی تو
-
بر سر نی زلف رها کرده ای؟
با جگر شیعه چه ها کرده ای
باز که هنگامه برانگیختی
بر جگر شیعه نمک ریختی
کو کفنی تا که بپوشم تنت
تاگیرم دامنه ی دامنت