۳۸۹ - خاطره ای از شهدای پزشک : طبیبان دل و جان ۱۴۰۱/۰۶/۰۱
خاطره ای از شهدای پزشک :
طبیبان دل و جان
۱۴۰۱/۰۶/۰۱
یکی از اقشاری که در دوران دفاع مقدس نقش و حضور پررنگی داشتند، پزشکان بودند. به مناسبت فرا رسیدن روز پزشک، از برخی پزشکهای شهید دوران انقلاب و دفاع مقدس یاد می کنیم.
شهیده دکتر عزتالملوک کاووسی
دکتر عزتالملوک کاووسی، شهیده روز پیروزی انقلاب اسلامی ایران است.
او تاریخ، فلسفه، قرآن، نهجالبلاغه و حتی داستانهای انقلابی و بیداری ملتها را به طور منظم مطالعه و درسهای استاد شهید مطهری و نوارهای تفسیر قرآن را به دقت بررسی میکرد. تفکر در آیات قرآن و حفظ آنها و کار تحقیقی روی نهجالبلاغه را مشتاقانه انجام میداد. کلاس قرآن برگزار میکرد. در کلاس قرآنش برداشتهای بسیار دقیق، ظریف و عارفانهای از قرآن داشت.
طاووسی در دانشکده پزشکی دانشگاه تهران پذیرفته شد. در دوران دانشجویی عشق به محرومین و کمک به بینوایان، او را به دورافتادهترین و محرومترین محلههای شهر میکشاند. دمی از یاد بچههای بیکس و تنهای پرورشگاه، مردم محروم جنوب شهر، زاغهنشینان و چادرنشینهای حلبیآباد، کارگران کورهپزخانههای جنوبشهر و افراد فلج و محروم در گوشه و کنار شهر غافل نبود.
شهیده عزتالملوک کاووسی مرید امام خمینی(ره) بود. هیچ حرف و حرکتی خلاف نظر امام را قبول نداشت. تابع فرمایشات امام و رهرو راه امام بود. خود را وقف تبعیت از امام و حمایت از انقلاب و خدمترسانی به مردم کرده بود.
در اعتصابات دانشجویی و تعطیل کردن کلاسها در صف اول بود. در تظاهرات و راهپیماییها به مردم کمک میکرد و مجروحان را منتقل مینمود. پرتوان و پرکار بود. اصلاً احساس خستگی نمیکرد. در بیمارستان نیز به درمان مجروحان میپرداخت. در 22 بهمن 1357 در حال کمکرسانی به مجروحان مورد اصابت گلوله دژخیمان رژیم پهلوی قرار گرفت و به شهادت رسید. طبق وصیتنامهاش، درخواست کرده بود تا در محل حضور امام پس از بازگشت به ایران در محوطه بیمارستان امام خمینی خاکسپاری گردد. در حال حاضر نیز مزار این شهید در این بیمارستان قرار دارد.
دکتر حسین گرکانینژاد
از شهید دکتر حسین گرکانینژاد بهعنوان اولین پزشک شهید جمهوری اسلامی ایران یاد میشود.
دکتر گرکانینژاد در سال ۱۳۵۱ در رشته پزشکی دانشگاه شیراز پذیرفته شد. از مبارزان فعال ضدطاغوت در دوران ستمشاهی بود.
چند ماه پس از پیروزی انقلاب اسلامی در اوج تحرکات عناصر ضدانقلاب، یکی از دوستانش از کردستان برایش نامه نوشت و از وضعیت بد اقتصادی و بهداشتی درمانی آنجا و اینکه به کمک او و همکارانش نیاز است، گفت. به محض دریافت نامه، با پیگیریهای زیاد همراه با چند نفر از دوستانش توانست یک دستگاه آمبولانس گرفته و به کردستان برود. همراه با تیم پزشکی، در کردستان به مجروحان و مردم ستمدیده کمک میکرد. شهریور ۱۳۵۸ در مسیر سردشت به پیران شهر، توسط منافقان کوردل ترور میشود و به شهادت میرسد.
شهید دکتر نورالله ميرزاييپور
شهيد نورالله ميرزاييپور سال56 در دو رشته پزشکی و مهندسی پتروشیمی پذیرفته شد. معتقد بود که یک پزشک در حکومت جور و ستم پهلوی بهتر میتواند به بندگان خدا خدمت نماید تا یک مهندس؛ به همین دلیل دررشته پزشکی دانشگاه تهران مشغول به تحصیل شد. از مبارزان فعال ضدطاغوت بود و بازداشت و زندانی هم شده بود.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و با شروع جنگ تحمیلی، به خواست خودش به نزدیکترین مقر خط مقدم جبهه رفت تا بتواند درکوتاهترین زمان به مداوای مجروحان بپردازد.
دکتر میرزاییپور به همراه كاروان دانشجويي كه متشكل از پزشک و پيراپزشک بود، راهي جبهههاي جنوب در منطقه سوسنگرد شد و در بيمارستان صحرايي آنجا خدمت كرد.
در اسفند 1359، زمانی که مشغول انتقال مجروحان به پشت جبهه بودند، آمبولانس آنها مورد حمله راکتی دشمن بعثی قرار گرفت و به شهادت رسید.
شهید دکتر محمد علی رهنمون
شهید محمد علی رهنمون دانشجوی پزشکی دانشگاه اهواز بود. در دانشگاه سمبل مبارزه و مقاومت با رژیم پهلوی محسوب میشد و در مقابل هجوم افکار پلید غربزدهها مقاومت میکرد.
در تمامی فعالیتهای انقلابی حضوری چشمگیر داشت. زمانی که زلزله طبس رخ داد، در کنار مبارزانی چون رهبر معظم انقلاب اسلامی، شهید صدوقی و شهید هاشمینژاد به کمک زلزلهزدگان شتافت و مسئولیت کمیته درمان اردوگاه امامخمینی طبس را بر عهده گرفت. سال 1357، در جریان سیل خوزستان، کمیته بهداشت و درمان جهادسازندگی به همت و تلاش او شکل گرفت.
با شروع جنگ تحمیلی، با سازماندهی مجدد کمیته امداد و درمان جهاد سازندگی خوزستان سنگری جدید برای جذب نیروهای پزشکی و امدادی منطقه جنوب ايجاد كرد. پس از دریافت مدرک دانشگاهی، برای اولین بار به جبهه اعزام گردید.
با قبول مسئولیت در بیمارستانهای صحرایی جبهه و با گردآوری پزشکان متخصص، به ساماندهی اوضاع و امکانات بیمارستانهای صحرایی میپرداخت. اسفند 1362 در بیمارستان صحرایی خاتمالانبیا بود که حملات توپخانهای ارتش بعث عراق آغاز شد. دکتر رهنمون در حال اقامه نماز صبح بود که در اثر اصابت گلوله توپ به سنگر مدیریت بیمارستان به شهادت رسید.
شهید دکتر علی احمدی
شهید علی احمدی درسال ۱۳۶۰ به عضویت سپاه گرگان درآمد. پس از گذراندن دوره آموزشی مدت شش ماه به مناطق مختلف کردستان اعزام شد و پس از آن به مدت سه ماه در جنگلهای آمل و قائمشهر برای سرکوبی عناصر ضدانقلاب مشغول خدمت بود.
در مرداد سال 61 پس از بازگشت از مناطق جنگی به عنوان مسئول بهداری سپاه گرگان منصوب شد. در فروردین ۱۳۶۲ به جبهههای نبرد اعزام شد و مسئولیت بهداری لشکر ۲۵ کربلا را به عهده گرفت. در عملیات والفجر۴ بر اثر اصابت ترکش به بازو و دست راست و موجگرفتگی مجروح شد و به گرگان بازگشت و مدتی مسئولیت بهداری سپاه را بر عهده گرفت. در آذرماه ۱۳۶۳ به جبهههای نبرد اعزام و در سمت مسئول بهداری لشکر۲۵ کربلا ماههای متوالی در جبههها حضور داشت. در همان سال بر اثر اصابت ترکش به زانوی چپ و ران پا مجروح شد، اما پس از بهبودی نسبی به جبههها بازگشت. در عملیات والفجر۸ فعالیت چشمگیری داشت.
وی بهترین و کاملترین اورژانس را در خط مقدم در سطح لشکرهای مستقر در منطقه عملیاتی به وجود آورد. اسفند۱۳۶۴، اورژانس عملیاتی لشکر۲۵ کربلا در فاو مورد هجوم بمبهای خوشهای هواپیماهای عراق واقع شد. در این بمباران، حاج علی احمدی فرمانده گردان بهداری در اثر اصابت ترکش به بدن، گلو و پای چپ به شهادت رسید.
شهید دکتر احمد رضا احدی
شهید احمدرضا احدی، شهید رتبه یک کنکور جامعه پزشکی است.
سال دوم دبیرستان بود که لباس جهاد بر تن کرد و سال61 در عملیات رمضان شرکت جست و مجروح شد. حضور در این عملیات مبدأ تحولی شگرف و آغاز راهی نو فرارویش بود. از این پس تا هنگام شهادت پیاپی در جبهههای نبرد فعالانه حضور یافت. در مدت چهار سال حضور در جبهه بارها مجروح شد.
سال 64 در کنکور سراسری دانشگاهها رتبه نخست را در کل کشور بدست آورد و در رشته پزشکی دانشگاه شهید بهشتی تهران به تحصیل پرداخت. از آن پس به عنوان دانشجوی پزشکی به جبهه میرفت.
اسفند 1365، پس از شرکت فعال در عملیات کربلای5 در درگیری با کمینهای دشمن بعثی به شهادت رسید.
امام خمینی را از ژرفای جان دوست داشت تا بدان حد که وصیتنامهاش را با کوتاهترین عبارت و در یک جمله به تحقق خواستهها و سخنان رهبر ومقتدایش مزین نمود: «فقط نگذارید حرف امام بر زمین بماند، همین.»
شهید دکتر محمّد صادق فخاریفر
شهید محمّد صادق فخاریفر دوران سربازی خود را سال 56 در پادگان قلعه مرغی تهران در قالب نیروی هوایی ارتش آغاز کرد. سربازان را به مبارزه علیه رژیم طاغوت تشویق میكرد؛ به همین دلیل چند بار محكوم به زندان انفرادی در پادگان شد. در زمان اوجگیری انقلاب اسلامی، فعّالانه اعلامیههای امامخمینی را تهیه و تكثیر مینمود. پس از فرمان امام مبنی بر فرار سربازان از پادگانها، افراد را از پادگان فراری میداد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، همراه با دوستانش به پاكسازی پادگان پرداختند. مزدوران رژیم طاغوت را شناسایی کرده و به دادگاههای انقلاب اسلامی تحویل میدادند.
در كنكور سراسری سال 58 شركت نمود و در دانشكده داروسازی مشهد پذیرفته شد. طی دوران تحصیل، مدّتی را به صورت مهمان در دانشگاه علوم پزشكی تهران گذراند.
با آغاز جنگ تحمیلی به كردستان اعزام شد. پس از بازگشت از كردستان به جبهه جنوب رفت و در عملیات آزادسازی خرمشهر شركت كرد. پس از آن سه سال حضور مستمر در جبهههای نبرد حق علیه باطل داشت و وقتهایی هم که از جبهه برمیگشت به تحصیلات پزشکی ادامه میداد.
دیماه 1365، در شلمچه به عنوان فرمانده گردان به مبارزه پرداخت و بالاخره در بهمن ماه 1365 در حال نماز و در سجده، با اصابت تركش خمپاره به شهادت رسید.
شهید دكتر محمد چوبکار
شهید دكتر محمد چوبکار در رشته پزشکی دانشگاه اهواز قبول شد. در بدو ورود به دانشگاه که همزمان بود با اوجگیری مبارزات ضد طاغوت به انجمن اسلامی دانشجویان پیوست و همگام با سایر دانشجویان مسلمان در تظاهرات و اعتصابات علیه رژیم ستمشاهی شرکت نمود. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی هم از چهرههای فعال انجمن اسلامی دانشکده پزشکی بود. با شناخت عمیق و ایمان سرشار و تعهدی که به اسلام داشت، شدیداً در مقابل گروهکهای منحرف و معاند که در آن برهه علنی در دانشگاهها فعال بودند و عضوگیری میکردند، ایستاد و بارها اقدام به مناظره با آنها نمود.
زمانیکه گروههای جداییطلب در استان خوزستان فعالیتهای سوء را آغاز کردند، به همراه گروهی از اعضای انجمن اسلامی دانشکده پزشکی به خرمشهر رفت و به مبارزه مسلحانه با ضد انقلاب پرداخت.
بعد از تعطیلی دانشگاه به دلیل انقلاب فرهنگی، به عضویت سپاه پاسداران کرمانشاه درآمد و علاوه بر حضور در جبهههای نبرد حق علیه باطل، مدتی مسئول واحد بسیج کرمانشاه بود. با بازگشایی دانشگاهها مجدداً به دانشگاه بازگشت اما هنگام تحصیل به کرات در عملیاتهای مختلف شرکت کرد.
در فروردین 1367 از دانشکده پزشکی اهواز فارغالتحصیل و داوطلبانه از دانشکده پزشکی سپاه به منطقه عملیاتی غرب اعزام شد و با جدیت تمام در سمت معاونت درمان مرکز بهداری غرب و مسئولیت درمان شیمیایی شدگان آغاز به کار کرد و با سرکشی مداوم مسائل و نیازهای خطوط پدافندی و آفندی و همچنین اورژانسها و نقاهتگاه شیمیایی شدگان را شناسایی مینمود.
در مهران یک بیمارستان صحرایی بود که کار سرویسدهی و مداوای مجروحین و مصدومین را انجام میداد. زمانیکه مرز مهران در اوایل سال 1367 به دست منافقین کوردل افتاد، دکتر چوبکار داوطلبانه عصر روز درگیری به منطقه اعزام شد و صبح روز بعد در درگیری با منافقین در محوطه بیمارستان صحرایی به شهادت رسید.
شهید دکتر فتحی شقاقی
دکتر فتحی ابراهیم شقاقی در سال 1330 در اردوگاه آوارگان فلسطینی واقع در رفح در جنوب نوار غزه به دنیا آمد. در سال 1353 برای ادامه تحصیل به مصر رفت و موفق به اخذ مدرک پزشکی اطفال شد.
با جمعی از همفکرانش جنبش جهاد اسلامی فلسطین را پایهگذاری کرد و خود به عنوان نخستین دبیرکل آن انتخاب شد.
در مصر دوبار بازداشت و زندانی شد. وقتی به فلسطین اشغالی بازگشت، اقدام به تشکیل هستههای جوانان جنبش جهاد اسلامی در مناطق مختلف فلسطین به ویژه غزه و کرانه باختری نمود. همزمان در بیمارستان ویکتوریا در بیتالمقدس مشغول طبابت بود.
رژیم صهیونیستی او را دو بار بازداشت و زندانیاش کرد و بار دوم پیش از آنکه دوران محکومیتش تمام شود، به لبنان تبعید شد.
سرانجام در آبان ماه 1374 در حالی که قصد داشت برای بررسی وضعیت آوارگان فلسطینی در لیبی به این کشور سفر کند، توسط نیروهای سازمان جاسوسی رژیم صهیونیستی(موساد) در مقابل هتل دیپلماتیک جزیره مالت با پنج گلوله ترور شد و به شهادت رسید.
دکتر فتحی شقاقی از همان آغاز مبارزاتش ارتباط قوی و مستحکم و ناگسستنی با انقلاب اسلامی ایران داشت و به ایران هم سفر کرده و با امام خمینی و انقلابیون دیدارهایی داشته است.
جهاد اسلامی که یادگار درخشان و ارزشمند اوست، در طول حیات خود حاضر به مصالحه با دشمن اشغالگر نشده، هرگز موجودیت اسراییل را به رسمیت نشناخته و همواره با هدف نابودی آن جنگیده است. جهاد اسلامی تا کنون از ارکان مقاومت نظامی فلسطین در برابر رژیم اشغالگر قدس بوده و هست و بارها با اقدامات نظامیاش ضربات سنگینی به صهیونیستها وارد آورده است.
شهید دکتر هاشم عزه
هاشم عزه از اهالی الخلیل بود که به شغل پزشکی اشتغال داشت. عزه، زندگی روزانه در آن منطقه را بسیار وحشتناک توصیف کرده بود. همسرش دوبار در اثر حمله ددمنشان خونخوار و کودککش صهیونیست دچار سقط جنین شد. فرزندانش هر روز در راه مدرسه مورد آزار و اذیت قرار میگرفتند. خانهاش مرتباً مورد تفتیش قرار میگرفت و درختان زیتونش شکسته شدند. غاصبان قدس لولههای آبی که به سمت خانهاش کشیده شده بود را قطع کردند. خانوادهاش حتی برای رفتن به خرید در کمی آن طرفتر از خانهشان باید از پاسگاههای بازرسی عبور میکردند و هر کیسه خرید آنها باید توسط سربازان اسرائیلی بازرسی میشد. با وجود همه اینها خانواده هاشم ایستادگی کردند و خانه خود را رها نکردند.
در آنجا هیچ درمانگاهی برای فلسطینیها نبود و هیچ آمبولانسی هم نمیتوانست به آنجا بیاید. اگر بیماری نیاز به رفتن به بیمارستان داشت باید خود عزه او را از مطب تا باجه بازرسی اسرائیلیها میرساند چرا که آمبولانسها تا پشت باجههای بازرسی میتوانستند بیایند.
روزی که عزه در سال 1394 به شهادت رسید، بین فلسطینیها و اشغالگران صهیونیست درگیریها شدت یافته بود. در آن روز، عزه در قفسه سینه خود احساس درد کرد و مجبور شد هفتصد متر را در حالی که از درد قلب رنج میبرد پیاده برود تا به باجه بازرسی برسد و بتواند سوار آمبولانس شود. اما گاز اشکآوری که نظامیان غاصب اسرائیلی برای سرکوب مردم بیدفاع فلسطین پرتاب کرده بودند، برای هاشم عزه قابل تحمل نبود و منجر به شهادتش شد.
شهید محمدحسن قاسمی
شهید محمدحسن قاسمی اولین شهید مدافع حرمِ کادر درمان است.
وی پاسدار رسمی و کارمند دانشگاه علوم پزشکی بیمارستان بقیهالله تهران بود. پس از گذراندن دورههای مختلف نظامی راهی سوریه شد و مدافع حرم عقیله بنیهاشم گردید. به مدت سه سال مسئولیت بیمارستانهای میدانی در چند منطقه از سوریه را عهدهدار شد.
ماجرای شهادتش به این صورت بود که باید چند زخمی بدحال را به بیمارستان حلب منتقل میکرد. در مسیر، داعشیها که کمین کرده بودند، آمبولانس را مورد هدف قرار میدهند. ابتدا یک تیر به پایش اصابت میکند و در ادامه درگیریهایی رخ میدهد که رگبار میزنند و بین 30 تا 40 گلوله به بدنش اصابت میکند. لحظه آخر یک گلوله پیشانیاش را شکافت و به این ترتیب در مرداد 1395 به شهادت میرسد.
در هنگام شهادت ۲۵ سال بیشتر نداشت، اما به گفته پدرش بیش از ۲۵ بار به زیارت مرقد امام حسین(ع) نائل شده بود و در نهایت در راه مکتب حسینی به شهادت رسید.
شهید دکتر حمید عقیلی
شهید حمید عقیلی یک پاسدار تمامعیار بود و در کردستان همرکاب با شهید محمود کاوه با ضدانقلاب جنگید. دو هفته بعد از عقد و ازدواج به جبهه رفت و ۴۵ روز ماند. یک ماه میآمد باز دوباره ۴۵ روز میرفت.
سال ۶۶ در دانشگاه علوم پزشکی مشهد قبول شد. زمانی که مدرکش را گرفت در محله قاسمآباد در مشهد که امکانات درمانی زیادی وجود نداشت، مطب زد. مطبش خیلی شلوغ میشد.
با وضو طبابت میکرد. از نیم ساعت قبل اذان آماده نماز بود. نماز جمعهاش ترک نمیشد.
برای نماز به مسجد امام محمد باقر(ع) در روبهروی مطب میرفت. نماز که تمام میشد میریختند دورش. شاید اگر برخی پزشکان به جایش بودند، میگفتند مطب آن طرف خیابان است، بیایید آنجا؛ ولی او مینشست و کارشان را راه میانداخت چرا که میدانست کسی که مطب نمیرود و در مسجد مراجعه میکند، مشکل مالی دارد. حقی برای همسایهها، اقوام و اهالی مسجد قائل بود.
خیلی دیده بودند که از بیمارها ویزیت نمیگرفت. پیش آمده بود که به بیمارها میگفت اگر حالشان خوب نشد، دوباره بیایند و نمیخواهد ویزیت هم بدهند. بعضی داروها را در مطب همراه داشت و رایگان به بیمارانی که استطاعت مالی نداشتند، میداد. گاهی نیز به داروخانه پایین مطبش زنگ میزد که از فلان مریض پول نگیر، من حساب میکنم.
وقتی در قاسمآباد وضع بهتر شد و مطب دکتر زیاد شد، مطب را بعد از پنج سال جمع کرد و دیگر در درمانگاههای مختلف در مشهد کار کرد. مدتی در درمانگاهی در شاندیز بود، مدتی در درمانگاه اصحابالحسین(ع) در قاسمآباد و مدتی هم مسئول درمانگاه ولیعصر(عج) بود. بعد از بازنشستگی با همکارانش در یک درمانگاه پوست و مو همکاری میکرد و بیشتر وقتش را به تدریس میگذراند. در مرکز بهداری شمال شرق نیروی زمینی سپاه و بعضی دانشگاهها تدریس میکرد.
کرونا که آمد از بیمارستان بنتالهدی از او خواستند که به عنوان پزشک اورژانس همکاری کند. شیفت شب برداشت و هفتهای یک روز میرفت تا اینکه دو نفر از همکارانش کرونا گرفتند و به جای آنها هم رفت. آنقدر خسته میشد که وقتی شبها به منزل میرسید شام نمیخورد و فقط میخوابید. میگفت فقط فرصت برای وضو هست. هفتهای سه روز هم میرفت درمانگاهی در چناران. در درمانگاه ولیعصر(عج) هم که یکی از مراکز سطح اول برای درمان سرپایی بیماران مبتلا به کرونا در مشهد بود، فعالیت داشت.
دکتر شهید حمید عقیلی در خرداد ۱۳۹۹، به قافله شهدای سلامت پیوست.
شهید دکتر سید محمدموسوی
شهید مدافع سلامت دکتر سید محمد موسوی در رشته پزشکی دانشگاه ارومیه تحصیل نمود و بعد از فارغالتحصیلی بهعنوان مدیر شبکه بهداشت اردستان در استان اصفهان مشغول کار شد و دغدغه فراهم کردن خدمات بهداشتی و درمانی مورد نیاز مردم محروم منطقه را داشت.
چند سال بعد رئیس بیمارستان کاشانی در اصفهان شد. سپس باز به تحصیل مشغول شد و تخصص اطفال گرفت. بعد از گرفتن تخصص، مدتی مدیر آموزش دانشگاه علوم پزشکی اصفهان بود. بعد از آن در بیمارستان امین خدمت کرد؛ اما در نهایت به انتخاب خودش برای خدمت در مناطق محروم شهر در بیمارستان حضرت زهرا (س) زینبیه مشغول کار شد. حرم زینبیه که متعلق به یکی از دختران امام موسی کاظم(ع) است، همچون نگینی در این محله میدرخشد و مردم زینبیه اعتقاد خاصی به این بانوی مکرم دارند.
دکتر موسوی یک تا دو روز در هفته در حرم زینبیه بیماران را رایگان ویزیت میکرد اما میگفت نمیخواهم تا زندهام کسی بداند.
همیشه دغدغه مردم را داشت و هر کسی کاری داشت و به مشکلی برمیخورد به ایشان مراجعه میکرد. همیشه گوش به زنگ تلفن بود چرا که شاید از بیمارانش کسی نبود که شماره تلفن همراهش را نداشته باشد. بارها نیمه شب از بیمارستان تماس میگرفتند و سریع خودش را بالای سر بیمار میرساند. از بسیاری از بیماران ویزیت نمیگرفت و حتی گاهی داروی بیماران را هم با هزینه خودش میگرفت.
بعد از شهادتش سررسیدی در وسایلش پیدا کردند که همه کمک به خیریهها و تاریخهایش را یادداشت کرده بود تا مبادا موعد هیچ کدام را فراموش کند.
سید محمد موسوی، متخصص اطفال بیمارستان حضرت زهرا(س) در اثر ابتلا به کرونا، تیرماه 1399 به جمع شهدای مدافع سلامت پیوست.
شهید دکتر سید بهرام طهماسبی
شهید سیدبهرام طهماسبی ابتدا رئیس مرکز بهداشت محمودآباد، بعد رئیس بیمارستان امامرضا(ع) آمل و استاد دانشگاه، سپس رئیس کلینیک آرین و در پایان رئیس بیمارستان امام خمینی آمل شد.
از نوجوانی در جبهههای نبرد حق علیه باطل جنگیده و جانباز شیمیایی هم شده بود.
دکتر سید بهرام طهماسبی مرداد 1399 بر اثر ابتلا به کووید ۱۹ به جمع شهدای مدافع سلامت پیوست.
شهید دکتر بهمن اسمی
شهید مدافع سلامت دکتر بهمن اسمی فارغالتحصیل دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه بود و به عنوان مدیر دانشجویی این دانشگاه نیز فعالیت کرده بود. در بیمارستانهای کرمانشاه مخصوصاً بیمارستان گلستان، ایثارگرانه به بیماران مبتلا به کووید۱۹ خدمت کرد و در همان نخستین ماههای شیوع کرونا در حین خدمترسانی به بیماران، مبتلا به این ویروس منحوس شد و سرانجام در مردادماه 1399 به کاروان شهدای سلامت و خدمت پیوست.
در روزهای ابتدایی شیوع کرونا کسی این بیماری را به درستی نمیشناخت و مدافعان سلامت در خط مقدم درمان بودند و جو ترس و نگرانی عمیقی در ایران وجهان وجود داشت. بر همین اساس همسر شهید نیز نگران بود و از او خواسته بود کمتر به بیمارستان برود که در جوابش گفته بود که عاشق خدمت به مردم هستم.
یکبار پیرمرد هشتاد سالهای به کرونا مبتلا شده و نیاز به احیا پیدا کرده بود. دکتر اسمی به پزشکان و پرستان بخش میگوید خودم باید برای احیای نفس به نفس این پیرمرد اقدام کنم و پیرمرد را از مرگ نجات میدهد.
عاشق شهادت، ولایت و اهلبیت(ع) بود و تنها چیزی که برایش مهم بود رضای خدا و خدمت به مردم بود. لذا زمانی که پزشک عمومی شد در بسیاری از مناطق محروم خدمت نمود.افراد یتیمی را تحت پوشش کمکهای خودش قرار داده بود و به بیماران سرطانی و کلیوی کمک میکرد. در زمان حیات خانوادهاش از این کمکها بیخبر بودند.
شهید دکتر ابوالفضل محمدعلیزاده
شهید ابوالفضل محمدعلیزاده اول شهریور سال ۱۳۴۳، همزمان با روز پزشک در خانوادهای مذهبی در شهرستان آذرشهر در استان آذربایجان شرقی متولد شد. پدر گرامیاش شهید گمنام بوده و از شهیدان جاویدالاثر عملیات والفجر مقدماتی است. پس از گذراندن دوره سربازی، مدت محدودی در بنیاد شهید و امور ایثارگران شهر آذرشهر فعالیت داشت. سال ۱۳۶۵ در دانشگاه علومپزشکی تبریز به تحصیل پرداخت و در مهرماه ۱۳۷۳ در دوره تخصص مغز و اعصاب پذیرفته شد. به دعوت رئیس بهداری ناجا به تهران آمد و از مهرماه ۱۳۸۲ در ناجا خدمت کرد. همزمان در چهار درمانگاه دولتی به مداوای بیماران میپرداخت. هیچ مطبی نداشت و فقط در جاهای دولتی کار میکرد و کاملاً در کنار مردم بود.
همسرش دکتر سوسن عزیزمحمدی متخصص جراحی زنان و رئیس بیمارستان هاجر ارتش است و اولین خانمی است که در نیروهای مسلح رئیس بیمارستان شده است.
این زوج پزشک در دوران کرونا در خط مقدم مبارزه با این بیماری خطرناک و همهگیر بودند و شبانهروزی در بیمارستان خدمت میکردند.
دکتر محمدعلیزاده ساعت یازده شب به خانه میآمد و کارهای خانه و تهیه شام را انجام میداد و در دوران کرونا همهجوره پشتیبان همسرش بود. همسرش هم بعد از خودش کرونا گرفت.
دکتر ابوالفضل محمد علیزاده، مهر ماه 1399 به قافله شهدای لشکر پرستاره درمان پیوست.
همسرش معتقد است: تمامی شهدای سلامت را [اگر] تکتک زندگیهایشان را مرور کنید، همه آدمهای خاص بودند چون واقعاً آدمهای خاص انتخاب میشوند برای شهادت.
شهید دکتر شیرین روحانیراد
شهید شیرین روحانیراد پزشک متخصص بیمارستان شهدای پاکدشت و دو مرکز درمانی دیگر در پاکدشت و شریفآباد، از ابتدای شیوع کرونا در خط مقدم مقابله با این بیماری در بخش اورژانس مجاهدت نمود و به عنوان نخستین شهیده مدافع سلامت شهرستان پاکدشت در ۲۸ اسفند ۹۹ در اثر ابتلا به کرونا، به شهادت رسید.
با شروع ویروس کرونا شبانهروز در بیمارستان ماند تا بتواند کمبود پزشکان را جبران کند. هنگام ویزیت بیماران، سرُم به دست داشت و این تصویر در صداوسیما و در شبکههای جهانی دستبهدست شد و شهرت جهانی پیدا کرد.
کامران پورعباس