۳۹۲ - خاطره ای از شهید مهدی عراقی: او به تنهایی 20 نفر بود ۱۴۰۱/۰۶/۰۲
«مهدي من تو هستي؟ چرا اينقدر پير شدي؟»
این جملهای بود که حضرت امام، پس از اولین دیدار حاج مهدی عراقی با ایشان در نوفل لوشاتو، بر زبان آوردند. دیداری که پس از 14 سال دوری و زندان و تبعید صورت میگرفت. آخرین باری که امام، شهید عراقی را دیده بودند، پس از سخنرانی تاریخی درباره لایحه کاپیتولاسیون و پخش گسترده اعلامیههای ایشان مبنی بر دعوت همه علما، روحانیون، دانشگاهیان و مردم به مخالفت با آن لایحه بود.
در آن زمان عراقی مردی رشید، سرحال و قوی به نظر میرسید، اما اینک پس از 14 سال رنج زندان و حبس و شکنجه، به لحاظ جسمی بسیار شکسته و ضعیف شده و همه موهایش به سفیدی گراییده بود. دستان قدرتمندش، استخوانی و لاغر شده بود به طوری که امام در دیداری با دانشجویان در وصف این حال و احوال عراقی فرمودند:
«... در بين اينهايي که حبس بودند، پانزده سال حبس بودند. (مانند عراقی) بعضي وقتها که با من مصافحه ميکردند، دستشان دستِ يک پهلوان بود و حالا که مصافحه ميکنند، دست يک آدم عادي شده...اين جوانهاي رشيد ما را اينقدر زير شکنجه و زندان اذيت و آزار دادهاند که من وقتي در اولين برخورد (عراقی را) ديدم، باور نکردم که آن قامت رعنا و آن هيکل رشيد، اينقدر زير شکنجه شاه افسرده شده باشد...»(1)
اما حاج مهدی عراقی که به محض شنیدن سفر امام به نوفل لوشاتو، علی رغم ممنوع الخروجی، با تلاش و پیگیری فراوان سرانجام در آن شرایط آشفته کشور، توانسته بود گذرنامه اش را بگیرد و سر از پا نشناخته حضور امام برسد، در مقابل این سخن مراد و رهبر خویش، تنها اشک ریخت و فقط یک جمله گفت که:
«... من اصلاً يادم نميآيد که اتفاقي افتاده است...»(2)
حاج مهدی عراقی از همان فروردین 1340 که آیتالله العظمی بروجردی رحلت کرد و او به دنبال یافتن مرجع تقلید راهی قم شد، همه آنچه را میخواست در وجود حاج آقا روح الله خمینی دید و از آن پس مرید امام شد.
از آن روز قدمی از امام عقب یا جلو نگذاشت، از آن روز پا به پای امام همواره در رکاب ایشان بود، با نظر و صلاحدید امام خمینی و با همراهی برخی دوستان قدیمی اش در سال 1341 و در محضر امام، هیئتهای موتلفه اسلامی را تشکیل داد و توسط همین هیئتهای موتلفه، به نشر اعلامیهها و نوارهای سخنرانی امام همت گمارد.
با ادامه نهضت و تحریم همه پرسی لوایح شش گانه و سپس اعلام عزای عمومی در عید سال 1342 که به یورش مزدوران رژیم شاه به مدرسه فیضیه در دوم فروردین انجامید، این شهید عراقی بود که افرادش را در اطراف و داخل منزل امام مستقر کرد و خودش نیز شب را در زیرزمین بیدار ماند تا یورش ماموران ساواک به منزل امام را خنثی کند.
این شهید عراقی بود که پس از ماموریتهای خاص امام برای روحانیون و طلاب در محرم 1342 و دستگیری عدهای از مبارزین، عزاداریهای نهم و دهم محرم آن سال را به تظاهرات اعتراضآمیز علیه شاه بدل کرد و طبق یک برنامه منسجم، مسیر تظاهرات را از مسجد حاج ابوالفتح واقع در میدان قیام تا دانشگاه تهران هدایت نمود و سپس در جلوی دانشگاه به همراه یک روحانی و یک دانشجو، سخنرانی کرد.
و بالاخره در کلیدیترین لحظه نهضت که حضرت امام خمینی در روز 13 خرداد 1342 در حال حرکت به سوی محل سخنرانی شان بودند، در میان آن جمعیت کثیر که ایشان را احاطه کرده و در تمام طول راه تجمع نموده بودند و با وجود همه خطرات مختلفی که از سوی مزدوران رژیم شاه ایشان را تهدید میکرد، این حاج مهدی عراقی بود که با هوشیاری و درایت کم نظیر، همه یارانش را در نقاط مهم مراسم مستقر کرد و برای عبور امام از میان آن جمعیت انبوه، اتومبیلی آماده ساخت که سقفش را برداشته بود تا مردم، رهبر و مرادشان را در کنار خود ببیننند.
شهید عراقی پس از دستگیری حضرت امام در 15 خرداد و سرکوب خونین قیام مردم مسلمان، در حالی که احتمال اعدام ایشان توسط رژیم شاه میرفت، با تلاش بسیار، اعلامیه تایید مرجعیت امام را به امضای علما و مراجع عظام رسانید تا به همین دلیل، اعدام ایشان منتفی شود.
پس از این که امام در فروردین 1343 از حبس و حصر بیرون آمدند، بازهم این شهید عراقی بود که همواره در کنارشان و در همه حال اعم از مجلس سخنرانی یا درس و بحث و یا جلسات مختلف، ایشان را همراهی مینمود. تا اینکه در 13 آبان 1343، رهبر و مرجع تقلید ملت را از کشور تبعید کردند.
خود حاج مهدی عراقی در مجموعه نشستهای صمیمانهای در نوفل لوشاتو که خاطراتش را برای دانشجویان تعریف میکرد، درباره آن روزهای سخت گفته است:
«... خب، ایشان را تبعید کردند به ترکیه. بچهها چون زیاد فشار میآوردند که بایستی یک کاری بکنیم و ما هم یک مقدار کار توضیحی برایشان کردیم که در این شرایط... بعد از آن کشتار سال گذشته (15 خرداد 1342)، مردم تقریباً ضربهای خوردند از جهت روحی، آن آمادگی درشان نیست که ما بتوانیم یک همچون موجی در آنها ایجاد بکنیم، و اگر هم که موج کمتر از سال گذشته باشد این شکست خود ماست و شکست حرکت و جنبش است، شما عجالتاً یک مقدار به مسائل درونی خودتان مشغول باشید، تعلیماتی که به شما میدهند چه از نظر ایدئولوژی، چه از نظر سیاسی- اجتماعی، تا بعد، طرح و نقشهای که ما داریم خرده خرده برایتان روشن میشود، بیکار ننشستهایم... اما از همان روز اولی که حاج آقا گرفته شد و تبعید شد، برنامه مجازات منصور طرحریزی شد....»(3)
از همان روز حاج مهدی عراقی و یارانش، تدارک مجازات فردی را آغاز کردند که حکم تبعید امامشان را داده و با لایحه کاپیتولاسیون به فرموده امام، سند بردگی ملت را امضا کرده بود، یعنی حسنعلی منصور (نخستوزیر رژیم) که تا اول بهمن 1343 و مقابل مجلس در میدان بهارستان تهران، این مجازات را توسط جوانی مبارز و مجاهد به نام محمد بخارایی اجرا نمودند.
حاج مهدی عراقی به دنبال دستگیری وسیع اعضای هیئتهای موتلفه اسلامی، سرانجام در 19 بهمن 1343 دستگیر شد و در بیدادگاه نظامی شاه همراه 5 تن دیگر از یارانش به اعدام محکوم گردید. اما در تجدید نظر، حکم اعدام به حبس ابد تغییر یافت و عراقی از آن پس دیگر همراه و همگام زندان و حبس و تبعید شد.
اما در تمام آن سالهای حبس و زندان حاج مهدی عراقی، حضرت امام در همان تبعید همچنان به یاد او بودند و از هرکسی که از ایران خدمتشان میرسید، سراغ عراقی را میگرفتند.
امیر عراقی فرزند ارشد شهید حاج مهدی عراقی نقل کرده:
«... یکی از آقایان میگفت: وقتی در سال 1348 در نجف خدمت امام رسیدم، اولین سؤالی که پرسیدند، این بود: «از آقا مهدی چه خبری دارید؟ شنیدهام که در زندان خیلی اذیتش کردهاند». یکی دیگر از آقایان میگفت: وقتی در نجف خدمت حضرت امام رسیدم، ایشان فرمودند: «پس از زندانی شدن حاج مهدی و همرزمانش، آنها را در تمام اعمال مستحبی خود شریک کردم...»(4)
با اوج گیری نهضت امام، حاج مهدی عراقی به همراه یارانش آزاد شده و به پیشنهاد شهید آیتالله دکتر بهشتی برای سر و سامان دادن به اوضاع محل اسکان حضرت امام خمینی عازم فرانسه شد که مدیریت داخل منزل امام در نوفللوشاتو را بر عهده گرفت.
مرحومه مرضیه حدیدچی دباغ که خود یکی از فعالین و مسئولین محل اقامت امام در نوفللوشاتو بود، درباره مسئولیت شهید عراقی در آنجا گفته:
«... وقتي که ما به نوفل لوشاتو رسيديم، مشاهده کرديم که ايشان (شهید عراقی) ورود به مسائل دارند. يکي دو جلسه اي درباره حراست از حضرت امام و ساير مسائل صحبت کرديم که نشان مي داد، ايشان بر بسياري از مسائل جانبي هم تسلط دارند. به نظر من ايشان از لحاظ اعتقادي به قدري محکم بود که حاضر نبود يک قدم اين طرف و آن طرف بردارد، مگر اينکه اسلام بر آن مهر تأييد بزند و رهبر انقلاب، آن قضيه را قبول داشته باشد. اين مسئله بسيار مهم بود... آن وجهي که به تطابق اعمال و رفتار بر اصول اسلامي ديدم. بسيار برجستهتر و دقيقتر بود. در طول مدتي که ما در نوفل لوشاتو و در محضر امام بوديم، شب و روز ايشان هم، در آنجا مي گذشت، منتهي شهید عراقی در ساختمان ورودي اقامتگاه امام بودند و بنده داخل بيت بودم، اما هر بار که قرار بود صحبتي شود و تبادل افکاري باشد، طبيعي است که همه ما جمع ميشديم...»(5)
و هنگامی که هواپیمای امام در 12 بهمن 1357 برروی باند فرودگاه مهرآباد متوقف شد، اولین فردی که از کابین خارج شد، حاج مهدی عراقی بود که به بررسی اوضاع و احوال پرداخت تا احیانا اگر خطری جان امام را تهدید میکند، بتواند با آن برخورد نماید.
وقتی حضرت امام در مدرسه علوی استقرار یافتند، بازهم این شهید عراقی بود که به مدیریت و ساماندهی محل اقامت امام پرداخت تا این که امام، او را به مدیریت زندان قصر و سپس شورای مرکزی بنیاد مستضعفان و بالاخره سرپرستی روزنامه کیهان به همراهی حاج حسین مهدیان فرستادند که در همان مسئولیت هدف گلولههای کوردلانه گروهک تروریستی فرقان قرار گرفت و به شهادت رسید و سرانجام پس از سالها تلاش و مجاهدت بیوقفه، در کنار شهدا و در مقام رضوان الهی آرام گرفت.
امام در سوگ او گفتند:
«... من ایشان را حدود بیست سال است که میشناسم. مهدی عراقی یک نفر نبود، او به تنهایی بیست نفر بود. حاج مهدی عراقی برای من برادر و فرزند خوب و عزیز من بود. شهادت ایشان برای من بسیار سنگین بود اما آنچه مطلب را آسان میکند آن است که در راه خدا بود. شهادت او بر همۀ مسلمین مبارک باشد. او میبایست شهید میشد، برای او مردن در رختخواب کوچک بود...»(6)
_______________________________
1- روایتی از علاقه امام خمینی به شهید عراقی- مرکز اسناد انقلاب اسلامی – 4 شهریور 1397
2 -همان 3- ناگفتهها- خاطرات شهید حاج مهدی عراقی(پاریس؛ پائیز 1357)- انتشارات رسا- 1370- صفحات 207 تا 212 4 -امام فرمود: عراقی را در تمام مستحباتم شریک کردهام- گفت و شنودی با امیر عراقی- موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران- همایش یکصدمین سال بازتأسیس حوزه علمیه قم
5 -شهید عراقی در نوفل لوشاتو- گفتوگو با مرضیه حدیدچی دباغ – راسخون – 19 دی 1390
6- صحیفه امام – جلد نهم – صفحه 350