۳۹۳ - خاطره ای از شهدای هشتم شهریور بزرگترین قربانیان تروریسم ۱۴۰۱/۰۶/۰۶
خاطره ای از شهدای هشتم شهریور بزرگترین قربانیان تروریسم
۱۴۰۱/۰۶/۰۶
هشتم شهریور سالروز انفجار در دفتر نخستوزیری جمهوری اسلامی ایران در سال 1360 و روز مبارزه با تروریسم است. به همین مناسبت یادی مینماییم از شهدای این انفجار و نگاهی میاندازیم به مقوله چالشبرانگیز مبارزه با تروریسم و موضع نظام جمهوری اسلامی ایران در قبال آن.
عظمت مقامِ شهیدان رجایی و باهنر
شهید محمدعلی رجایی رئیسجمهور و شهید محمدجواد باهنر نخستوزیر، شهدای این حادثه و از جمله شاخصترین و گرامیترین و نورانیترین شهدای انقلاب اسلامی ایران هستند.
رهبر فرزانه انقلاب اسلامی حضرت آیتالله العظمی خامنهای همواره در دیدارهای سالیانه با دولتمردان در هفته دولت، در آغاز سخن از شهیدان رجایی و باهنر با عظیمترین عبارات و تعابیر یاد نمودهاند.
برخی از سخنان و تعابیر معظمله چنین است:
- دو نمونه برجسته از یاران انقلاب و یاران امام
- حقیقتاً دو انسان مؤمن و مجاهد فی سبیلالله بودند و مصداق واقعی آیه شریفهی «من المؤمنین رجالٌ صدقوا ما عاهدوا الله علیه» محسوب میشوند.
- این دو بزرگوار، حقاً و انصافاً از عناصر برگزیده و برجسته این کشور و این نظام بودند.
- امتحانداده و دلسوز و مردمی بودند.
- وجودشان با آرمانهای انقلاب آمیخته بود.
- دوران مجاهدت و مبارزه برای پیروزی اسلام را با توفیقات و سربلندی پشت سر گذاشته بودند.
الگو و فراموشنشدنی و جریانساز
- این دو عنصر خدمتگزار را باید به عنوان عناصر فراموشنشدنی در تاریخ دولت و انقلاب خودمان همواره به یاد داشته باشیم.
- فضایل انقلابی و دینی و تقوایی در آنها آن قدر بارز بود که خوشبختانه در جامعه ما یک جریان محسوب میشوند. وقتی که هفته دولت میشود و اسم شهید رجایی و شهید باهنر میآید، مردم در ذهنشان نیست که فقط از دو شهید تجلیل میکنیم؛ میفهمند که یک جریان فکری و عملی و انقلابی است که مورد تجلیل قرار میگیرد.
- دلسپرده به ارزشهای انقلاب بودند.
- واقعاً الگو بودند؛ از جهات مختلف، از جهت اخلاص، از جهت پُرکاری.
- حقّاً و انصافاً دو شخصیّت برجسته و ممتاز بودند.
- رحمت خدا بر این دو مرد بزرگ، بزرگوار، فعّال و سعادتمند به شهادت؛ [که] حقیقتاً قصد خدمت داشتند، اگر چه زمانشان کوتاه بود، لکن نشان دادند که با اخلاص وارد این میدان شدهاند و قصد خدمت دارند و روششان روش اسلامی و مردمی و مجاهدتآمیز بود که [این] درسی است برای همه عناصری که هستند.
مصداق کاملِ شهادت در راه خدا
رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار رئیسجمهور و اعضای هیئت دولت در سال 1378، تعریف دقیق و جامعی از شهادت در راه خدا ارائه نموده و شهیدان رجایی و باهنر را مصداق کامل آن دانستند:
«هر کشتهشدنی شهادت نیست. آن کشتهشدنی که در راه خدا با اخلاص و رشادت و تلاش همراه باشد، اسمش شهادت در راه خداست. شهید آن کسی است که مجاهدت -یعنی تلاش- میکند و رشادت بهخرج میدهد و برای خدا حرکت میکند؛ چون اگر رشادت بهخرج ندهد، اصلاً در معرض شهادت قرار نمیگیرد. همه شما احتمالاً از نزدیک با این دو نفر آشنا بودهاید و خیلی از شما با آنها کار کردهاید. ما این دو شخصیت را مصداق کامل این خصوصیات میبینیم.»1378/6/2
شهادت، حق و پاداشِ شهیدان رجایی و باهنر
رهبر انقلاب شهادت را حق و پاداشِ شهیدان رجایی و باهنر میدانند:
«دو شهید بزرگوار ما، شهید باهنر و شهید رجایی، کسانی بودند که جهاد کردند و بر اثر این جهاد، خدای متعال شهادت را به آنها پاداش داد. این دو نفر، آن طور که ما از نزدیک شاهد بودیم -هم قبل از انقلاب، هم بعد از انقلاب- کارشان برای خدا بود، سخت کار میکردند، برای خدا کار میکردند، در محاصره مشکلات کار میکردند، به منافع شخصی خودشان اصلاً فکر نمیکردند، در پی چهرهسازی برای خودشان و جذب مخاطب اصلاً نبودند؛ اینها خصوصیّات برجسته و مهمّی است و بنابراین، این جور کار کردن، این جور مجاهدت کردن، پیش خدای متعال قطعاً مورد قبول است و شهادت حق آنها بود، پاداش آنها بود و انشاءالله امروز مقامشان پیش خدا متعالی است.»1399/6/2
شهید هوشنگ وحید دستجردی
انفجار هشتم شهریور، پنج شهید بر جای گذاشت که کمتر از سه شهید دیگر آن صحبت شده است. یک پیرزن عابر از مقابل ساختمان نخستوزیری زیر آوار ماند و جزء شهدای این حادثه تروریستی است.
شهید هوشنگ وحید دستجردی از شهدای شاخص انقلاب اسلامی است که بسیار از ایشان یاد گردیده است اما شاید کمتر به این نکته اشاره گردیده که از شهدای حادثه هشتم شهریور هستند.
امیرسرتیپ شهید هوشنگ وحید دستجردی از پشتیبانان جنبش اسلامی به رهبری امام خمینی بود که پس از پیروزی انقلاب اسلامی مسئولیتهای مختلفی بر عهده گرفت و سرانجام در اسفندماه 1359 به سمت ریاست شهربانی کل کشور رسید.
همسر شهید ماجرای مجروح شدن تا شهادتش را چنین روایت مینماید:
«در آن زمان ایشان رئیسشهربانی کل کشور بود. روزهای یکشنبه هر هفته در ساعت دو و نیم بعد از ظهر، در ساختمان نخستوزیری جلسهای به نام تأمین برگزار میشد. تمامی فرماندهان نظامی در جلسه حضور داشتند و گزارش هفتگی فعالیتهای خود را به اطلاع ریاستجمهوری و نخستوزیری میرساندند.... [بعد از انفجار] وقتی [به بیمارستان] رسیدم، دیدم که شهید را کاملاً باندپیچی کردهاند. ایشان ۴۶ درصد سوختگی داشت.... آن شب بر من بسیار سخت گذشت. همسرم در کما بود.... هشت صبح شهید دستجردی به هوش آمد.... کمی هوشیارتر که شد، فهمید صبح است. دستش را روی پتو کشید، تیمم کرد و نماز صبح را خواند. کمی که حالش بهتر شد سراغ شهید باهنر و شهید رجایی و دیگر افراد را گرفت و وقتی متوجه شهادت آن بزرگواران شد، بسیار بههم ریخت و تا چند ساعت با هیچکس صحبت نکرد. بعد از چند ساعتی که کمی حالش بهتر شد، به شرح وقوع انفجار پرداخت.
اینگونه واقعه را بازگو کرد: من در حال ارائه گزارش هفتگی شهربانی بودم. ناگهان انفجار صورت گرفت. وقتی چشمهایم را باز کردم، در حالی که چشمهایم را کاملاً خون پوشانده بود، متوجه شدم که با صندلی پرتاب شدهام و پلاستیکهای سقف در حالی که آتش گرفته بودند، از سقف پایین میریخت. خودم را به پنجره بالکن رساندم.... در حالی که آماده پریدن میشدم، یادم افتاد که من کنار شهید باهنر نشسته بودم. هراسان برگشتم به سمت اتاق تا بتوانم باهنر و رجایی را نجات دهم چراکه هر دو بزرگوار مظلوم بودند؛ اما هر قدر گشتم اثری از هیچیک ندیدم و مجدد برگشتم و از پنجره بیرون پریدم و در راهپله افتادم.... در اثر همین اتفاق لگن، مچ دست و دندههای ایشان شکسته بود. شهید چهار روز در بیمارستان سوانح بستری بود. روز پنجشنبه بعدازظهر ایشان را به بیمارستان قلب منتقل کردند. با تمام تلاشهای تیم پزشکی، ساعت چهار صبح روز ۱۴ شهریور ۱۳۶۰ در سن ۵۴ سالگی به شهادت رسید.»
شهید عبدالحسین دفتریان
شهید عبدالحسین دفتریان شهید حادثه 8 شهریور 1360 است که در همان روز هم به شهادت رسید اما بسیار کم از او یاد شده است. برخی بعد از حادثه سعی داشتند مسعود کشمیری که عامل حادثه بود، را شهید معرفی و برایش جنازهای دستوپا کنند و به روایتی کوشیدند پیکر شهید دفتریان را به جای کشمیری جا بزنند.
شهید دفتریان مسئولیت مدیریت مالی نخستوزیری را بر عهده داشت و به گواهی کلیه کسانی که به نحوی با وی آشنایی داشتند، فردی بسیار جدی، صدیق و پرکار بود.
مصطفی مهذب ذیحساب و مدیرکل امور مالی رئیسجمهوری در آن دوران در مورد شخصیت و سوابق و نحوه شهادت و اتفاقات بعد از شهادت عبدالحسین دفتریان خاطرنشان مینماید:
«عبدالحسین دفتریان را سالها قبل از آن واقعه میشناختم. او شخصیتی ولایی، روشنفکر، متدین، ضد مجاهدین خلق و منافقین داشت....
با فرار بنیصدر و انتخاب شهید رجایی بهعنوان رئیسجمهور، با حکم وزارت دارایی، من ذیحساب رئیسجمهور و شهید دفتریان ذی حساب شهید باهنر شد.
پیش از این شهید دفتریان عضو هیئتمدیره شرکت واحد بود و قبل از سال 50 وارد وزارت دارایی شد. من هم در ریاستجمهوری، وزارت دفاع و چند ارگان دیگر ذیحساب بودم.
من تمام مسائل ذیحسابی را برای معاون اداری و مالی شهید رجایی آماده میکردم. اما شهید باهنر کلیه قراردادها و چکها را خودشان امضا میکردند.
در روز حادثه نیز شهید دفتریان طبق روال اسناد را برای امضا به دفتر نخستوزیری بردند. او همیشه مدارک را به رئیسدفتر تحویل میداد و میگفت: قبل از این که شهید باهنر از جلسه خارج شوند، این مدارک را برای امضا به ایشان تحویل دهید.
روز حادثه، زمانی که میخواست برای تحویل اسناد برود، در همین حین انفجار رخ میدهد و او در آسانسور گیر میافتد.
به گفته حاضران، فرد داخل آسانسور با سر و صدا سعی میکند تا نظر اطرافیان را جلب کند حتی با دست کمی در را باز میکند؛ اما به دلیل نرسیدن اکسیژن خفگی به او دست میدهد....
در این حین که ما اطلاعاتی از آقای دفتریان نداشتیم، منافقان از این موقعیت استفاده کرده و شایعهای مبنی بر اینکه فرد داخل آسانسور کشمیری است، منتشر میکنند....
با پیگیری دکتر نمازی و خبر فرار کشمیری از کشور، قرار شد مراسم تشییع با شکوهی برای شهید دفتریان برگزار شود. او در بهشت زهرا(س) تهران به خاک سپرده شد....
علت شهادت را خفگی اعلام کردند. در ساختمان سه طبقه، آسانسور بین طبقه اول و دوم گیر کرده بود. به احتمال زیاد هنگام رفتن به طبقه دوم این اتفاق رخ داد....
[شهید دفتریان را با شهید باهنر و رجایی تشییع نکردند.] این شبههای که در آن روز ایجاد شد، یک روز تشییع شهید دفتریان را به تعویقانداخت. تشییع شهید دفتریان قابل قیاس با تشییع شهیدان باهنر و رجایی نیست ولی غریبانه هم نبود. تشییع باشکوهی برگزار شد.»
سوابق و سرنوشت عامل انفجار هشتم شهریور
مطابق نقل معروف مسعود کشمیری عامل نفوذی سازمان مجاهدین خلق(منافقین) با انفجار دفتر نخستوزیری، موجب شهادت شهیدان رجایی و باهنر شد و بعد از این عملیات تروریستی به سرعت از ایران خارج شد.
مسعود خدابنده عضو اسبق سازمان مجاهدین خلق که از مهرههای نزدیک به مسعود رجوی به شمار میآمد و مدتی نیز مسئولیت حفاظت از او را بر عهده داشت، مسئول مستقیم خروج کشمیری از ایران بود. خدابنده ضمن اینکه اطلاعات دقیقی از نحوه فرار کشمیری دارد، درباره پیشینه و سرنوشت عامل انفجار 8شهریور نیز دادههای تازهای ارائه کرده است.
مسعود خدابنده بعد از ترورهای 7تیر و 8شهریور 60 در اغلب جلسات علنی و غیرعلنی سازمان حضور داشته است.
خدابنده در مورد نحوه جذب و همکاری کشمیری با منافقین میگوید:
«ابراهیم ذاکری که نام سازمانی او کاک صالح بود، در ایران مسئول مستقیم مسعود کشمیری و محمدرضا کلاهی[عامل انفجار هفتم تیر 1360] بود و بعدها هم مسئول کمیته امنیت شورای ملی مقاومت شد. او از نزدیکان رجوی و حلقه به گوش او بود که بعداً در اثر سرطان مغز مرد.
کشمیری و کلاهی در جریان انقلاب راه به حزب جمهوری یا نخستوزیری باز کرده بودند. اینطور نبود که سازمان اینها را تربیت کرده و سپس به درون تشکیلات حزب یا نخستوزیری فرستاده باشد؛ بخشی از شگردهای رجوی (با استفاده از تخصص سرویسهای غربی) نزدیک شدن به نفرات شناخته شده بود و الان هم هست؛ البته نه به عنوان مجاهدین خلق! شخصاً فکر میکنم حتی افرادی مثل کلاهی و کشمیری را هم به همین طرق آلوده کردند....
[بعد از انفجار هشتم شهریور 1360] مسعود کشمیری (نام سازمانی: باقر روابط) را که عربی بلد بود به دفتر بغداد فرستادیم.»
خدابنده از احتمال کشته شدن کشمیری و دلایل آن و تبدیل به تهدید شدنِ کشمیری برای سازمان مجاهدین خلق میگوید:
«او به قولی چند سال قبل در آلمان دیده شده بود که رانندگی تاکسی میکرده است. ولی این که سازمان، مسعود کشمیری را هم مثل محمدرضا کلاهی کشته باشد یا بخواهد بکشد اصلاً بعید نیست. سازمان از زمان ورود به آلبانی به شدت به دنبال حذف افراد شناخته شده و پاک کردن سابقهاش بوده و مسعود کشمیری نیز یکی از این تهدیدات جدی محسوب میشد....
در بین کسانی که ترور کرده و زنده ماندهاند، کشمیری و کلاهی فرق میکردند. چندان وابستگی و چسبندگی به سیستم رجوی نداشتند (برخلاف کسی مثل جواد قدیری که مستعد بود شکنجه و هر کار دیگری که رجوی دستور بدهد را انجام دهد و الان هم در کمپ زندگی میکند.) کلاهی در هلند ازدواج کرده بود و مفهوم این کار نه جدا شدن از سازمان، که مقابله با ایدئولوژی رجوی و تخریب او بود. دقت کنید که هواداران سازمان در هلند میدانستند این فرد کلاهی است (خودِ او با برخی افراد صحبت کرده و گذشته خودش را لو داده بوده) فرضاً رسیدنِ پای کلاهی یا کشمیری به اداره پلیس آلمان، مساوی با نقش بر آب شدنِ نقشههای رجوی و افشا شدن تمام اطلاعات ترورهای سازمان بود.
رجوی به خصوص بعد از سقوط صدام هر کاری میکند که رابطهاش با تاریخ تروریستیاش و به خصوص رابطه شخصیاش زنده نشود. خبر دارم که این تهدید وجود داشته که کلاهی (یا کشمیری) که با هواداران سازمان در هلند صحبت میکرد، به سرش بزند که به هزار و یک دلیل شروع به حرف زدن یا نوشتن یا اعتراف کردن کند. رجوی برای رفع مشکلاتی بهغایت کوچکتر از این حرفها (مثلا فحش دادنِ کسی به او و مریم و قبول نکردن طلاق دادن زنش) برخی را به قتل رسانده است. در حالی که کلاهی و کشمیری تهدیدهایی بسا جدیتر بودند. اگر کشمیری زنده باشد، پیشنهادم به او این است که مطالبش را در ویدئویی ضبط کند و جای امنی نگه دارد تا در صورت مرگش سریعاً منتشر شود. میتواند کپی آن را هم برای مریم رجوی در آلبانی بفرستد. البته من اگر به جای او بودم، در این سن و سال خودم را مستقیم تحویل ایران میدادم و وقت باقیمانده تا اعدامم را صرف روشنگری برای جوانان وطنم میکردم.»
راهبرد مجاهدین خلق در دهه60
خدابنده راهبرد و فعالیتهای تروریستی مجاهدین خلق در دهه60 را چنین تحلیل میکند:
«زدن سرانگشتان رژیم، از طرحهای مسعود رجوی بود. بعد از هفت تیر و هشت شهریور، از آنجا که دستگاه ترور سازمان از بین رفته بود، از این رو رجوی به دنبال تهییج میلیشا[جذب افرادی که به صورت پارهوقت و یا در زمان نیاز به آنها با سازمان همکاری کنند.] رفت و این بحث را پیش کشید که باید هر کسی را که لباس پاسداری یا ریش دارد و در کمیته هست هدف قرار داد. میگفت اگر هر هفته، هفت نفر را بزنیم عملاً اوضاع به حدی شلوغ میشود که رژیم سقوط میکند. الان که به عقب برمیگردم و نگاه میکنم متوجه میشوم که هدف رجوی سرنگونی حکومت با کشتن چند سرباز و پاسدار و مغازهدار نبود؛ هدفش این بود که دستش پیش ولینعمتانش پر باشد.»
سرسپرده و آلت دست بودنِ رجوی
خدابنده توضیحات بیشتری در مورد سرسپرده و آلت دست بودنِ رجوی میدهد:
«اساساً تحلیل، استراتژی و تاکتیک رجوی هیچ وقت مستقل نبود و تمام این مدت پارامتر اولیه آن نمایش برای آمرین بود.... رجوی در اغلب نشستهای کوچکتر (با سران) و نشستهای بزرگتر (عمومی) یکی از افتخاراتش این بود که ما هفت تیر و هشت شهریور را رقم زدیم....
رجوی مشخصاً کشتار حزب جمهوری، ترور بهشتی، محمدعلی رجایی و محمدجواد باهنر را در کنار ترور افرادی مثل صدوقی وهاشمینژاد و... به این شکل تفسیر میکرد که ما مغزهای متفکر رژیم را از بین بردیم و حالا که رژیم بیسر شده، میتوانیم به پیکرهاش حمله ببریم و آن را از پای درآوریم. البته اینها فقط حرف بود؛ کما اینکه چند ماه بعد از این ترورها، رجوی مجبور شد به جای «زدنِ سرانگشتها» و ترور سران نظام، درون سطل آشغالهای خیابان بمب بگذارد و رهگذر و مغازهدار را ترور کند.»
جمهوری اسلامی، قربانی تروریسم و پرچمدار مبارزه با تروریسم
هشتم شهریور، روز مبارزه با تروریسم نامیده شده است. جمهوری اسلامی ایران بزرگترین قربانی تروریسم و صادقترین پرچمدار مبارزه با تروریسم است.
بیش از هفده هزار شهید ترور تقدیم انقلاب اسلامی ایران گردیده است. حدود 12000 نفر از این شهدا توسط سازمان منافقین به شهادت رسیدهاند. حدود 1000 نفر از کارگران و حدود 110 زن توسط منافقین به شهادت رسیدهاند. اکثر افرادی که در دهه 60 ترور شدهاند، زمان افطار و در ماه رمضان و جلوی چشم خانوادهشان شهید گردیدهاند. در میان شهدای ترور از کودک شیرخواره تا پیرمرد بالای 90 سال وجود دارد. آمار مقامات و مسئولان ترورشده بسیار قابل توجه است و به این شکل گسترده در کشورهای دیگر کارگزاران ترور نشدهاند.
امام خامنهای مکرراً در مقوله مبارزه با تروریسم روشنگری و افشاگری فرموده و در پیام جامعی در سال 1390 مواضع جمهوری اسلامی ایران در این زمینه را به جهانیان اعلام نمودهاند.
همایش بينالمللي «مبارزه جهاني با تروريسم» در تیرماه 1390 با حضور مقامات بيش از شصت كشور جهان در سالن اجلاس سران كنفرانس اسلامي در تهران برگزار شد. رهبر معظم انقلاب اسلامی پیامی بسیار جامع و روشنگرانه و افشاگرانه برای این همایش فرستادند که در افتتاحیه این همایش قرائت شد.
رهبر انقلاب در این پیام از تروریسم با تعابیر «یکی از پدیدههای مصیبتبار کنونی»، «پدیده دردناک» و «پدیده شیطانی» یاد نموده و در مورد پیشینه و سیاهه ننگین مستکبران عالم به ویژه رژیم صهیونیستی و رژیم ایالات متحده آمریکا در استفاده از تروریسم، سوابق بهرهبرداری قدرتهای شیطانی دنیا از تروریسم به مثابه ابزاری برای رسیدن به هدفهای نامشروع، داعیه وقاحتآمیزِ مبارزه با تروریسم از جانب آمریکا و انگلیس و برخی دولتهای غربی و رفتار دوگانه مستکبران عالم در این عرصه افشاگری نموده و ابعاد ومصادیق جنایات تروریستی و پشتیبانی از تروریستهای سازمانیافته توسط این قدرتها را تشریح و محکوم فرمودند.
مبارزه با تروریسم، تکلیفی تخلفناپذیر
رهبر انقلاب در پایان این پیام موضع قاطع و صریح و بنیادین جمهوری اسلامی ایران در قبال مبارزه با تروریسم و پشتوانه اسلامیِ این موضع را اعلام نمودند:
«ما با تکیه بر تعالیم اسلام که کرامت انسانی یکی از سرلوحههای آن است و کشتن یک انسان بیگناه در آن به مثابه قتل همه انسانها به شمار میرود، و به عنوان ملتی که در سه دهه گذشته متحمل خسارتهای سنگین از تروریسم خشن شده است، مبارزه با این پدیده شیطانی را تکلیفی تخلفناپذیر برای خود میدانیم و تلاش در راه این مبارزه بزرگ را با قدرت ادامه خواهیم داد بحول الله و قوته.»1390/4/3
کامران پورعباس