«به: ریاست شهربانی استان همدان تاریخ: 17/10 /57
از: سازمان اطلاعات و امنیت همدان
موضوع: حاج اسداله مدنی دهخوارقانی
برابر اطلاع واصله:
نامبرده بالا که یکی از روحانیون مخالف رژیم و دارای سوابقی در این زمینه میباشد از بدو ورود به منطقه تماسهای مشکوکی با افراد مختلف و سابقهدار برقرار و نیز محل سکونت یاد شده محل اجتماع افراد مخالف رژیم شده کما اینکه چند روز قبل دو سرباز وظیفه فراری با دو قبضه ژ۳ به منزل یاد شده پناهنده و در آن محل دیده شدهاند.
ملاحظات:
با توجه به این که یاد شده از بدو ورود ظاهراً اهالی را دعوت به آرامش نموده و حتی از ایذاء و آزار مأمورین انتظامی توسط اهالی جلوگیری به عمل آورده است و از این رو وجههای بین رؤسای ادارات و فرماندهان و مأمورین کسب نموده که امکان دارد این عمل به منظور گمراه کردن نیروهای انتظامی منطقه باشد تا در فرصت مناسب ضربه غیر قابل جبرانی به مأمورین وارد آورند. مراتب جهت آگاهی و هرگونه اقدام مقتضی اعلام میگردد....»
«به:۳۱۲ تاریخ: 22/10/57
تلگراف رمز
... الف- شیخ اسداله مدنی فعلاً کلیه امور شهر زیر نظر وی انجام میشود و شهربانی تحت نظر ایشان است و رابطه بین آنها سروان نیکوسخن میباشد که کلیه گزارشها توسط وی به شیخ مدنی داده میشود.... فرمانده پادگان هم تلفن همبستگی خود را اعلام و اظهار بندگی نموده که مراتب قبلاً به عرض رسیده است. فرماندار و تمام مدیران کل ادارات به منزل مدنی رفته ضمن اعلام همبستگی روش کار خود را از وی سؤال نمودهاند بازاریان و سایر طبقات مختلف مردم هم به همین منوال.
ضمناً شیخ مدنی در مدت کوتاهی که به همدان وارد شده در تمام سخنرانیهای خود مردم را به آرامش دعوت و از تهمت زدن و کشتن و آتش زدن منع نموده است....»
این دو سند، آخرین نمونه گزارشهای ساواک درباره آیتالله سید اسداله مدنی است از مجموعه اسنادی که ساواک از سال 1331 علیه وی نوشت و او را تحت تعقیب و مراقبت قرار داد و بارها و بارها به زندان و از این تبعید به آن تبعید کشانید، به طوری که اغلب شهرهای دور دست ایران، به تبعیدگاهش بدل گردیدند، اما هرگز نتوانست کمترین وقفهای در فعالیتهای انقلابی او بیندازد.
آنچه از این دو سند درباره آیتالله مدنی به دست میآید، آن هم به روایت و گزارش دشمنی غدّار که نزدیک به 30 سال با او جنگید و همه گونه محدودیت و فشار و ظلم و ستم را به وی روا داشت، این است که:
اولا همچنان که از گزارش اول به تاریخ 17 دیماه 1357 معلوم میگردد، آیتالله مدنی اگرچه مخالف سرسخت رژیم شاه بود و سوابق متعددی در این مورد داشت و حتی گزارش ساواک به ارتباط وی با دیگر انقلابیون و پناه دادن به دو سرباز فراری اشاره دارد، اما برخلاف همه تبلیغات سوء در همان ایام و همچنین طی سالهای بعد تا امروز که همواره روحانیون و انقلابیون مسلمان پیرو امام خمینی به تحریک و بهکارگیری خشونت و تخریب و آشوب متهم شدهاند، ولی در این گزارش ساواک تصریح شده که آیتالله مدنی با وجود مبارزه سرسختانه با رژیم شاه، همواره مردم را دعوت به آرامش نموده و آنها را از ایذاء و اذیت ماموران نظامی و انتظامی نهی کرده و همین روحیه آرام و نرم آیتالله مدنی در میان رؤسای ادارات و فرماندهان و مأمورین، وجههای کسب کرده که اتخاذ چنین رویکردی از سوی آیتالله مدنی، شک و ظن ساواک را برانگیخته است!
ثانیا گزارش دوم به تاریح 22 دی ماه 1357 یعنی 4 روز قبل از این که شاه از کشور فرار کند، اعتراف دارد که آیتالله مدنی همه امور شهری و انتظامی شهر همدان را در دست گرفته و در واقع پیش از پیروزی انقلاب و برقراری نظام جمهوری اسلامی در این شهر حکومت اسلامی برپا کرده است.
در ادامه همین گزارش مجددا بر این که آیتالله مدنی از بدو ورود به همدان و در تمام سخنرانیهای خود، مردم را به آرامش دعوت و از تهمت زدن و کشتن و آتش زدن منع نموده، تاکید کرده بود.
اما آیتالله سید اسدالله مدنی با همین روحیه آرام و متین و ضد خشونت و تخریب، از همان دوران تحصیل در قم، مبارزات خود را علیه خشونت و تخریب مملکت و جامعه و انهدام دین و هویت مردم مسلمان ایران که مصداق بارز همه این خرابکاریها، رژیم شاه و اربابان خارجیاش بودند، آغاز کرد.
نخستین فعالیتش علیه فرقه ضاله و تروریستی و خشونتطلب و صهیونیستی بهائیت بود. آیتالله مدنی، اصلیترین دشمن مردم ایران یعنی صهیونیستها و مزدوران داخلیشان یعنی بهائیان را به خوبی شناخته بود. فرقهای که از زمان قاجار درصدد نفوذ در جامعه مسلمان ایران بود و از دوران پهلوی به قبضه کردن مراکز اقتصادی و نظامی و سیاسی و رسانهای مملکت پرداخت و در عین حال به قلع و قمع ملت ایران همت گمارد.
آیتالله مدنی به دلیل مبارزه علیه این فرقه در آذرشهر و پاک کردن آن شهر از لوث وجود عوامل جاسوس بهائیت، از سوی شهربانی دستگیر و از آذرشهر تبعید گردید.
اما او دوباره در سال 1331 به آذرشهر بازگشت و این بار علیه مرکز فساد در این شهر (کارخانه ساخت مشروبات الکلی) اقدام نمود و در یک حرکت انقلابی، نمازگزاران عید فطر را پس از نماز، در یک راهپیمایی به سوی آن هدایت کرد و کارخانه را به تعطیلی کشانید. نتیجه آن بود که باز از آذرشهر تبعید شد و به نجف اشرف بازگشت.
آیتالله مدنی اگرچه خشونتطلب نبود و مردم را همواره به آرامش دعوت میکرد اما وقتی در سالهای اواخر دهه 20 و اوایل دهه 30 متوجه شد جوانانی پاکباز تحت عنوان «فداییان اسلام» برای مقابله با فساد و جنایات رژیم شاه و اعوان و انصار آن بهپاخاستهاند ولی پول تهیه سلاح ندارند، کتابهای خود را فروخت و پول حاصل از آن را در اختیار نواب صفوی گذارد تا سلاح تهیه کنند.
آیتالله مدنی از همان روزهای آغازین نهضت امام خمینی، با آن همراه شد و نخستین فردی بود که در نجف، با تعطیل کردن کلاسهای درس خود و برگزاری مجالس سخنرانی، آرمانها و اهداف امام خمینی را برای طلاب و روحانیون نجف تشریح کرد که همین سخنرانیها و روشنگریها باعث شد به هنگام حضور امام در نجف، اغلب جامعه طلاب و روحانیون این شهر امام را شناخته و از ایشان بزرگترین استقبال و پشتیبانی را به عمل آورند.
آیتالله مدنی پس از مراجعت به ایران، مبارزات خود را از همدان شروع کرد و در تمام مراحل مختلف نهضت امام، حضور فعال و تعیینکننده داشت؛ از سخنرانی علیه انجمنهای ایالتی و ولایتی تا تبلیغات گسترده علیه رفراندوم لوایح ششگانه تا منبرهای روشنگرانه پس از تبعید امام در ملایر و همدان که منجر به دستگیری و ممنوع المنبری او شد.
آیتالله مدنی در سالهای 1351 تا 1354 به خرمآباد رفت و حوزه علمیه کمالوند را پس از فوت آیتالله روح الله کمالوند، مجددا احیاء نمود و سپس از سوی امام به عنوان وکیل تام الاختیار و نماینده ایشان در خرمآباد معرفی شد.
گزارشهای متعدد ساواک از فعالیتهای آیتالله مدنی طی آن سالها در خرمآباد، نشان میدهد که او مدارس و حسینیهها و مساجد این شهر را به مراکز و کانونهای نهضت امام بدل ساخت بهطوری که ساواک حتی با دستگیری و تبعیدش نیز نمیتوانست از گسترش انقلاب در این شهر مانع شود، از همین روی با رذالت تمام و طی برنامههای طراحی شده، به بدنام کردن و ترور شخصیتی آیتالله مدنی اقدام کرد و برای این عمل خیانتبار، مزدوران خود در آن شهر را نیز بهکار گرفت.
اما آیتالله مدنی بیوقفه و بدون ذرهای سستی و هراس و تردید به فعالیتهای انقلابی خود ادامه و آن را توسعه داد. تا سرانجام ماموران ساواک او را در سحرگاه 27 مهرماه 1354 به گونهای وحشیانه و خشونتآمیز در منزلش دستگیر کرده و به سرعت توسط اتومبیلی از خرمآباد خارج کرده و به نورآباد ممسنی تبعید کردند. از آنجا که وی، نورآباد را نیز به پایگاه انقلاب بدل ساخت، در پایان سال دوم تبعیدش یعنی در مرداد 1356، مکان تبعید را از نورآباد به گنبد کاووس تغییر دادند.
اما آیتالله مدنی، گنبدکاووس را هم به کانون نهضت امام تبدیل کرد و ساواک را ناگزیر ساخت تا او را از گنبدکاووس به بندر کنگان تبعید نمایند، اما مدت اقامتش در بندر کنگان هم به دلیل نمازهای جماعت و جلسات پرشور تفسیر قرآن، 3 هفته بیشتر به طول نینجامید تا او را به تبعیدی دیگر در مهاباد فرستادند.
اما دیگر رایحه خوش قیام مردم و انقلاب اسلامی سراسر ایران اسلامی را پر کرده بود، در حالی که آیتالله مدنی مانند مبارزی خانه به دوش، در بسیاری از شهرهای ایران پرآوازه و شناخته شده بود.
بازگشتش به همدان پس از سالها، باعث شد با هدایت مردم مسلمان شهر، امور آن را در دست گرفته و تا زمان پیروزی انقلاب، همدان را به نخستین شهر آزاد شده از یوغ رژیم ستمشاهی بدل سازد.
آیتالله مدنی پس از پیروزی انقلاب و بعد از شهادت آیتالله قاضی طباطبایی به دست گروهک تروریستی فرقان، به فرمان امام راهی تبریز شد و به عنوان نماینده امام در استان آذربایجان و امام جمعه تبریز، بازهم پیشگام تثبیت انقلاب در یکی از زرخیزترین استانهای کشور شد و در مقابل فتنههای بسیار از جمله فتنه حزب خلق مسلمان ایستاد و توطئههای آنها را به شکست کشانید.
در دوران آغازین جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، علیرغم کهولت سن، به دیدار رزمندگان اسلام در جبهههای نبرد شتافت و ضمن شرکت در دفاع مقدس، به همراهی و روحیهبخشی رزمندگان پرداخت.
سرانجام در ساعت 45/13 بیستم شهریور 1360 و پس از پایان نماز جمعه در حالی که بهطور انفرادی، اقامه دو رکعت نماز را آغاز کرده بودند، توسط یکی از منافقین قسیالقلب و در حین نماز، با نارنجک مورد حمله قرار گرفت و به شدت زخمی شد و در حالی که بیش از 50 نمازگزار زخمی و مجروح شده بودند، همراه سه تن از یاران خود به شهادت رسید.
منبع: یاران امام به روایت اسناد ساواک – جلد4- شهید آیتالله سید اسدالله مدنی-
مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات- تهران- 1377