اگرچه سالها تاریخ نویسی وارداتی به ما القاء کرده بود، حکومت پهلوی توسط یک قزاق بیسواد به نام رضا میرپنج یا رضا شصت تیری، به وجود آمد اما براساس اسناد و مدارک انکار ناپذیر داخلی و خارجی اثبات گردید، رژیم پهلوی در تداوم طرح مفصلی به حاکمیت رسید که کانونهای استعماری از اواسط قرن نوزدهم میلادی برای به چنگ آوردن کامل منطقه غرب آسیا در سر داشتند. طرحی که در ایران با برنامه به ظاهر تجددگرایانهای آغاز شد و کلیدش از سال 1870 و صدارت میرزا حسین خان سپهسالار زده شد.
علی رغم تمامی این واقعیات و اسناد و مدارک انکار ناپذیر تاریخی، مورخین فراماسون همچنان کودتای سوم اسفند 1299 رضاخان را حرکتی خودجوش و بعضا ملی قلمداد میکنند! تا نسل جوان را از توطئههای کانونهای استعماری در یکصد سال معاصر ایران بیخبر ساخته و نسبت به طرحهای مشابه که امروزه در شبکههای ماسونی/ صهیونیستی علیه سرزمین وملت ما در جریان است، بیتفاوت گردانند.
در ادامه همین سؤالات است که مورخین ماسونی تردید اصلی خود را در اذهان القاء مینمایند مثلا برخی پژوهشگران همچون میخائیل زبرینسکی و «نیکی. آر. کدی» براین اعتقادند، درماجرای کودتای سوم اسفند 1299 و روی کارآمدن رضاشاه، نقش انگلیس کوچکتر از آن نقش حداکثری است که ایرانیان مدعی آن هستند. به روایت چنین پژوهشگرانی، در ماجرای کودتای رضا شاه، صرفا برخی نمایندگان محلی انگلیس در ماجرا دخالت داشتهاند و در نهایت به گونه غیرمستقیم راه را برای کودتا گران هموار کردهاند!
اگرچه شاید بتوان اشاره «نیکی آر کدی» به نمایندگان محلی انگلیس را به لحاظ اسنادی که امروزه افشاشده تاحدودی قابل قبول دانست، اما با این توصیف که نمایندگان محلی از زاویهای فراتر از دولت مرکزی انگلیس و وزیر امورخارجه آن، لرد کرزن عمل کرده و این واقعیت که حکومت هند بریتانیا و کانونهای وابسته به امپراتوری جهانی صهیونیسم به سرکردگی روچیلدها با عوامل متعدد خود همچون سر اردشیر جی ریپورتر (از انجمن اکابر پارسیان هند و تشکیلات فراماسونری) طرح کودتای 1299 و برآمدن سلطنت پهلوی را طراحی و اجرا کردند.
اما به نظر میآید محدود کردن نقش انگلیس با این توجیه که کودتای رضاخان، اقدامی خودجوش و فارغ از کانونهای پشت پرده بود، در واقع در جهت سرپوش گذاردن بر نقش تاریخی عوامل فراماسونری و صهیونیسم در تحولات تاریخ معاصر ایران و غافل شدن از توطئههای امروز آنان باشد تا آنجا که در نشریات خود حتی رضاخان را ضد انگلیسی هم جلوه میدهند! کار به آنجا میرسد که کودتای 1299 رضاخان را انقلاب محافظهکارانه خوانده و نتایج آن را مدرنیزاسیون، عقلانی کردن نظام سیاسی و ایجاد وحدت ملی در ایران میدانند!
اما براساس اسناد و شواهد موجود، میتوان صعود سلطنت رضاخان را گامی از سوی صهیونیسم به منظور تامین شرایط لازم برای تاسیس تمدن صهیون در غرب آسیا ارزیابی کرد. این گام توسط اردشیر جی ریپورتر، سرجاسوس انگلیس در ایران، به فرجام رسید و رژیمی ضد اسلامی و لاییک استقرار یافت که وظیفه داشت با سرکوب فرهنگ اسلامی مردم ایران، این نیروی عظیم را از منطقه غرب آسیا بیگانه و منزوی سازد.
تئوری فوق با شواهد و قرائنی که از عوامل معرفی رضاخان به اردشیر جی ریپورتر به دست آمده و پروسهای که (براساس آنچه در خاطرات و وصیتنامه اردشیر جی ریپورتر درج شده)، وی در جلسات آموزشی با رضاخان به مدت بیش از 2 سال داشته، سازگار است.
در شناسایی و معرفی رضا میرپنج به اردشیر جی ریپورتر برای صعود به سلطنت، عوامل مستقیم صهیونیسم دخالت و فعالیت جدی داشتهاند. به جز میرزا کریم رشتی که سالها این قزاق بیسواد را زیر نظر داشت و کلیه رفتار و سکناتش را بررسی میکرد، برخی رهبران فرقه ضاله بهائیت نیز که از عاملان شبکه جهانی صهیونیسم به حساب میآیند، در شناساندن و معرفی رضا خان به اردشیر ریپورتر نقش اساسی داشتند. از جمله این افراد عین الملک (پدر امیر عباس هویدا) است که رضاخان را برای سلطنت و حکومت مورد نظر امپراتوری جهانی صهیونیسم به اردشیر ریپورتر معرفی نمود.
حبیب الله رشیدیان از عوامل شناخته شده انگلیس در بخشی از خاطرات خود که در کتاب سوم «تاریخ معاصر ایران» تحت عنوان : «سوابق رضاخان و کودتای سوم حوت 1299» نقل شده است، مینویسد:
«...چند سال قبل از کودتا، من بیشتر روزهای هفته، صبح هنگام، سری به منزل عین الملک که از متنفذین فرقه بهاییه بود و با وی سوابق دوستی و صحبت داشتم، میزدم و مخصوصا از کلنل فریزر، مخدوم خود، ماموریت داشتم که در آنجا حضور یابم و از اشخاصی که نزد عینالملک، آمد و شد میکردند، اطلاعاتی در اختیار کلنل فریزر قرار دهم. یک روز مردی پارسی و هندی بر او وارد شد که نام آن پارسی هندی، ارباب اردشیر جی بود که برمن معلوم شد آن مرد زرتشتی هندی با عین الملک، سوابق دوستی ممتد و صحبت قدیمی داشت. در آن روز لحن سخن ارباب اردشیر جی با عین الملک، صورت جدی به خود گرفت. ارباب اردشیر جی گفت: از شما خواهشمندم که با محفل بهائیان به مشورت بنشینید و از آنها بخواهید تا صاحبمنصبی بلندقامت و خوش قیافه پیدا کنند و به شما معرفی نمایند و شما آن صاحبمنصب را با من آشنا کنید. اما به دو شرط: اولا اینکه آن صاحبمنصب نباید صاحبمنصب ژاندارم باشد و حتما باید صاحبمنصب قزاق باشد. ثانیا شیعه اثنی عشری نباشد که ارباب اردشیر جی، مخصوصا جمله اخیر را باز تکرار کرد و برای بار دوم گفت که آن صاحبمنصب نباید شیعه اثنی عشری خالص باشد. پس از آن ملاقات، عین الملک، رضاخان را با ارباب اردشیر جی آشنا کرد و اردشیر وسیله آشنایی رضاخان با فریزر میشود و فریزر او را به دیگر انگلیسیهای دستاندرکار کودتا چونهاوارد، اسمایس و گاردنر (کنسول انگلیس در بوشهر ) معرفی مینماید...»
به هرحال رضاخان به اردشیر جی ریپورتر معرفی شد. تاریخ این آشنایی دقیقا سال 1917 بود. اردشیر جی در خاطراتش که تاریخ نوامبر 1931 برخود دارد، در مورد نقش خود در کودتای 1299 به وضوح توضیح میدهد:
«...در این مرحله به دستور وزارت جنگ (وینستون چرچیل) در لندن و نایب السلطنه هند، همکاری نزدیک ژنرال آیرونساید (فرمانده نیروهای نظامی انگلیس در خاورمیانه) و من آغاز گردید. من برای رضاخان اعتبار فراوانی قائل بودم و سرانجام او را به آیرونساید معرفی کردم...»
به نوشته محمود طلوعی، از مورخین معاصر، ژنرال آیرونساید نیز در خاطراتش اشاره کرده که آشنایی قبلی او با رضاخان از طریق یکی از پارسیان هند به نام اردشیر جی ریپورتر صورت گرفته است. دنیس رایت، سفیر انگلیس در ایران پس از کودتای 28 مرداد 1332، برای نخستین بار در کتاب خود تحت عنوان «انگلیسیها در میان ایرانیان»، این موضوع را فاش کرده و مینویسد که اردشیر ریپورتر برای اولین بار در سال 1917 با رضاخان آشنا شده و در جریان ماموریت آیرونساید در ایران نیز رضا خان به وسیله او به ژنرال انگلیسی معرفی شده است.
بعدها در مجموعه اسناد رضا پهلوی، نامه فرزند ژنرال آیرونساید به امیر اسدالله علم به دست آمد که در آن از همکاری نزدیک اردشیر ریپورتر و آیرونساید به عنوان عوامل مستقیم کانونهای صهیونیستی و استعماری در روی کارآوردن رضاخان و رژیم پهلوی پرده برداشته بود. در این نامه نوشته شده بود:
«...امیدوارم شما و سر شاپور (ریپورتر)، چکیدههای مناسبی از مکاتبات پدرم و پدر سر شاپور را جمعآوری کنید...حقیقتی که در اینجا رخ مینماید، این است که یک بار دیگر در تاریخ کهن ایران زمین، یک فرد ایرانی میهنپرست قیام کرده است تا میهن خود را از خطرات حفظ کند. رضا شاه کبیر چنین مردی بود و من به خاطر همکاری پدرم با چنین چهره برجستهای افتخار میکنم...»
وقتی در 11 نوامبر 1969/ 19 آبان 1348 نشان طریقت امپراتوری بریتانیا (OBE) در کاخ باکینگهام به شاپور ریپورتر اعطا شد و در 20 مارس 1973/ 29 اسفند 1351 شاپور نشان شهسوار فرمانده طریقت امپراتوری بریتانیا (KBE) را از ملکه الیزابت دوّم دریافت داشت، چپمن پینچر، روزنامه نگار سرشناس و دوست مشترک لرد ویکتور روچیلد و شاپور ریپورتر که خود قبلاً عضو MI5 بود، این حادثه را پوشش خبری گسترده داد و مقاله او در دیلی اکسپرس شهرت فراوان برای شاپور به ارمغان آورد. اما در آن مقاله، پینچر به یک راز تاریخی اشاره کرد که تا آن زمان افشاء نشده بود:
«... پس از جنگ اوّل جهانی، پدر او (شاپور)، که او نیز ریپورتر نام داشت زیرا یکی از اجداد او در بمبئی خبرنگار بود، مشاور شرقی هیئت نمایندگی بریتانیا در تهران بود. از لندن به ژنرال آیرونساید، فرمانده یکی از نیروهای نظامی بریتانیا در ایران، دستور داده شد که شاه حاکم بر ایران را برکنار کرده و یک حکمران جدید، که بتواند بیشتر و بهتر منافع ملی ایران را تجلی بخشد، بیابد. او [آیرونساید] برای مشاوره نزد آقای ریپورتر رفت. ریپورتر به او گفت تنها یک نفر را میشناسد که واجد کمال، عزم راسخ و توان ذهنی برای انجام این وظیفه است و این شخص رضاخان، یک افسر ایرانی در بریگاد قزاق، است.
آیرونساید بلافاصله به رضاخان علاقه مند شد. او [رضا خان] به عضویت دولت منصوب و به زودی نخستوزیر شد. او در سال 1925 خود را شاه اعلام کرد و نام خانوادگی پهلوی را برگزید و اکنون پسرش است که [بر ایران] حکومت میکند.»
به این ترتیب کودتای سوم اسفند 1299 توسط کانونهای صهیونیستی طرح ریزی شد، به وسیله دستگاه سیاسی- نظامی بریتانیا عملی گردید و با نیروی قزاقان به سرکردگی رضا میرپنج به اجرا درآمد تا پایههای رژیمی برای اهداف بلندمدت صهیونیسم جهانی ریخته شود.
مدارک و اسناد تاریخی متعددی، از حضور گروهی از عوامل مستقیم تشکیلات جهانی فراماسونری و سرویسهای جاسوسی و اطلاعاتی بریتانیا، در کودتای 1299 و به سلطنت رسیدن رضاخان حکایت دارد که از آن جمله به محمد علی فروغی، سید ضیاء الدین طباطبایی، سید حسن تقی زاده و میرزا کریم خان رشتی اشاره شد.
این گروه همان شبه روشنفکرانی بودند که از اواسط دوران قاجار در تشکلهای فراماسونی سعی در استحاله و مسخ فرهنگ ایرانی اسلامی داشتند. همانها که با انحراف نهضت عدالتخانه به مشروطیت انگلیسی، زمینههای دگرگونی ساختارهای ملی سیاسی اجتماعی ایران به سیستمهای لیبرال سرمایهداری صهیونی را فراهم آوردند و هنگامی که از این طرح و توطئه هم برای دگرگونی جامعه ایرانی اسلامی طرفی نبستند به قول خود به دیکتاتوری منّور روی آورده و طرح نخستین دولت عروسکی یا Puppet State و اولین دست نشانده خارجی در ایران را عملی ساختند.