۹۵۸ - منصور حسینی : روشهای تربیتی در قرآن (بخش اول) ۱۴۰۱/۰۹/۲۳
منصور حسینی
روشهای تربیتی مجموعهای از روشهایی است که به طور مستقیم و غیر مستقیم میتواند در تربیت انسان و پرورش استعدادها و فعلیت بخشی به قوای بشر در جهت دستیابی به کمالات بایسته و شایسته اش موثر باشد. از آنجا که سنت الهی بر این قرار گرفته تا هر موجودی به ویژه انسان را به حکم ربوبیت خود به کمال برساند و با توجه به اینکه انسان به طور خاص مورد عنایت الهی است، پروردگار جهانیان با بیان روشهای تربیتی به پیامبران(ع) بر آن است تا بستر تکامل برای بشر و پرورش او فراهم آید.
قرآن مجموعهای از روشهای تربیتی که پیامبران در طول تاریخ از آن بهره گرفتهاند را بیان کرده است. در مطلب پیشرو برخی از این روشها به اختصار بررسی شده است که بخش اول آن تقدیم میشود.
***
تربیت؛ پرورش استعدادها
و فعلیت بخشی به قوا
واژه تربیت از ريشه «ربو» به معناى فزونى و نموّ است.(لسانالعرب، ج 5، ص 126- 128، «ربا») راغب اصفهانی قرآنشناس معروف مىنويسد: «رَبيتالولد» از واژه «ربو» است(مفردات الفاظ قرآن کریم، ص340، «ربو») هر چند که برخى از لغویون و فرهنگ شناسان زبان عربی گفتهاند: اصل «ربو» از مضاعف (رب- ربب) بوده است. بدين جهت در معناى رب مىنويسد: رب، در اصل به معناى تربيت و آن ايجاد شىء به صورت تدريجى تا حدّ رسيدن به كمال است.(همان، ص336)
در زبان عربی این تبدیل و تغییر و ابدال در واژگان بسیار اتفاق میافتد که مضاعف به معتل یا به مهموز یا بر عکس هر یک به دیگری ابدال شود. مثلا آمده است که «دسس» مضاعف به «دسی» معتل (سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیرالقرآن، ج 20، ص 429، ذیل آیه 10 سوره شمس) و همچنین «ملل» به «ملی» ابدال شده است (مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ماده«ملی»)
اگر بپذیریم که دو اصل «ربو» و «ربب» در معنا و مفهوم یکی است، هر چند که از نظر لفظی یکی معتل و آن دیگر مضاعف است، باید بر اين اساس، تربيت را به معنای پرورش دادن استعدادهاى درونى و بهفعليّترساندن امور بالقوّه بدانیم.(تعليم و تربيت در اسلام، شهيد مطهرى، ص57)
اما این دو واژه هم از نظر اصل و ریشه و هم در معنا تفاوتهای ظریفی دارد. همین تفاوتهای ظریف است که کاربرد آن را متفاوت کرده است. در آیات قرآن میتوان گفت که واژه ربو به معنای رشد و افزایش و نمو (روم، آیه 39) و ربوه به معنای تپه به کار رفته است.(بقره، آیه 265؛ مومنون، آیه 50) اما به معنای پرورش و تربیت که اصطلاح خاص است به کار نرفته است؛ بلکه در هر جایی که سخن از پرورش و تربیت به معنای خاص است، از واژه «ربب» و مشتقات آن استفاده شده است.
البته کسانی که ریشه ربو معتل را به ربب مضاعف باز میگردانند و آن را یک اصل و یک معنا با تفاوت بسیار جزیی میدانند، بر این باورند که معنا و مفهوم هر دو یکی است، با این تفاوت که ربو معتل در اشيايى همانند فرزند و زراعت نیز کاربرد دارد كه قابليّت رشد و نموّ داشته باشد.(لسان العرب، ج5، ص128، «ربو») اما واژه «ربّ» مضاعف که در اصل به معناى تربيت است وقتی به صورت مطلق به کار میرود تنها به خداوند متعال اطلاق مىشود كه عهدهدار مصلحت موجودات است. (مفردات، ص336، «ربّ»)
پس از نظر لغت شناسان و فرهنگ شناسان زبان عربی، تفاوتهایی در استعمال دو واژه وجود دارد؛ چرا که واژه رب مضاعف به طور مطلق تنها اختصاص به خدا دارد و اطلاق آن مگر با یای نسبت جایز نیست. از این رو در آیات قرآن از ربیون
(آل عمران، آیه 146) و یا ربانیون(آل عمران، آیه 79) سخن به میان آمده که با یای نسبت و یا نون و یای نسبت، به کار رفته است.
اما واژه تربیت را به غیر خدا نیز میتوان نسبت داد و بر انسانی به عنوان مربی و تربیتکننده اطلاق کرد.
به هر حال، کلمه تربیت مصدر باب تفعیل است که به دلیل معتل و ناقص بودن ریشه لغوی آن، مصدرش همانند «تزکیه» بر وزن «تفعله» آمده و عرب در تصریف آن میگوید: «ربّی یربی تربیة» مانند «زکّی یزکّی تزکیة». این واژه تربیت با واژه ربوبیت در اصل معنای پرورش نزدیک هستند؛ از این روست که راغب اصفهانی در تعریف واژه رب مینویسد: الربّ فی الاصل التربیهًْ...، ربیّت الولد من هذا (ربو)، قیل: اصله من المضاعف فقلب تخفیفا؛ رب در اصل به معنای تربیت است... فرزند را تربیت کردم از همین واژه ربو گرفته شده است، هر چند که گفتهاند که اصل ربو از ربب مضاعف است که برای سبکی در بیان باء به واو قلب شده است.
از ظاهر این کلام راغب استفاده میشود که واژه «تربیت» از ربو مشتق شده است، نه از «ربب» مضاعف؛ بنابراین، از نظر ایشان «ربو» ریشه اصلی و اوّلی واژه تربیت است، گرچه بسیاری از کتابهای تعلیم و تربیت هنگام بحث از ریشه واژه «تربیت» آن را از ماده «ربو» ذکر میکنند، اما همان معنای ربوبیت را برای آن بیان میکنند که پرورش و پروردگاری است. از آنچه گذشت میتوان نتیجه گرفت که تربیت و ربوبیت به معنای پرورش به کار رفته است، با این تفاوت که واژه مضاعف تنها در خدا و معتل در غیر خدا نیز به کار میرود و دیگر آنکه ربوبیت فرآیندی پیچیدهتر و پرورش خاص است که جز با اتصال به منشا الهی برای هیچ شخصی امکانپذیر نیست. به این معنا که شخص باید نخست خدایی شود تا به عنوان مظهر الوهیت الهی بتواند عناوین منسوب به ربوبیت چون رِبّی و ربانی را کسب کند.
تربیت به معنای پرورش استعدادها و فعلیت بخشی به قوای موجود در ذات هر چیزی است؛ در حالی که ربوبیت نه تنها بهرهگیری از قوای موجود و پرورش آن بلکه ایجاد استعداد و قوه در چیزی و سپس پرورش آن است.
همچنین در تربیت بیشتر جنبه آشکارسازی و برجسته سازی همچون کاری که در تپه صورت میگیرد و فزون بخشی مطرح است در حالی که در ربوبیت افزون بر این امور ایجاد ظرفیت و قوه و استعداد نیز صورت میگیرد. البته میتوان تفاوتهای دیگری نیز بر اساس کاربردهای قرآنی دو واژه مضاعف و معتل به دست آورد که این مقاله مجال پرداختن به آن را نمیدهد.
نکته دیگری که باید در اینجا مورد تاکید قرار گیرد آن که میان ربوبیت به معنای پروردگاری، تربیت، تعلیم و تزکیه ارتباط تنگاتنگی است. از این رو، اگر بخواهیم به مسائل تربیتی اشاره کنیم باید به این واژگان که در قرآن مورد تاکید قرار گرفته نیز توجه کنیم؛ چرا که هرگز تربیت و پرورش استعدادها و فعلیت بخشی به قوای موجود در چیزی به ویژه در انسان جز با تعلیم و آگاهی بخشی و پاک کردن نفس انسانی از موانع امکانپذیر نیست.
از این رو در آیات قرآن تربیت به مفهوم اصطلاحی آن تنها در پرتو تعلیم و تزکیه ممکن دانسته شده است.
(آل عمران، آیه 146؛ جمعه، آیه 2؛ کهف، آیه 66)
خداوند در آیه 66 سوره کهف روشن میکند که دستیابی به رشد علمی تنها در سایه سار تعلیم علمی و عملی (تبعیت از استاد در سیر و سلوک علمی و رفتاری) شدنی است.
اهمیت و ارزش تربیت
تربیت به معنای رشد و فزونی و نمو استعدادها و فعلیت بخشی به استعدادهای انسان در راستای دستیابی به کمالات بایسته و شایسته، از اهمیت و ارزش بسیاری در آموزههای قرآنی برخوردار است؛ چرا که تربيت و پرورش نفوس انسانی از اهداف مهم و اساسی بعثت پیامبران به ویژه پیامبر گرامی اسلام است.(بقره، آیات 129 و 151؛ آل عمران، آیه 164؛ جمعه، آیه 2)
سوگندهای مکرر خداوند در آیات قرآن پیش از بیان مسئله تربیت و تزکیه نفوس نشان میدهد که اهمیت و ارزش تربیت چنان بالاست که لازم است با سوگندهای متعدد،توجه مخاطب به مسئله مهمی چون تربیت جلب شود.
اصولا خداوند خود را در بیشتر آیات قرآن به عنوان رب معرفی میکند و چنانکه گذشت ربوبیت الهی ارتباط تنگاتنگی با تربیت انسانی دارد؛ چرا که خداوند در مقام ربوبیت نقش پروردگاری را ایفا میکند و بر آن است تا با ایجاد استعداد و نیز پرورش آن زمینهساز دستیابی هر کس و هر چیزی به کمالات بایسته و شایستهشان باشد.
قرآن در آیاتی از جمله 122 سوره طه به این نکته اشاره میکند که خداوند خود مسئولیت مستقیم پروردگاری را به عهده گرفته و حتی پس از خطا و اشتباه بشر او را در طریقی قرار میدهد تا به بروز دادن استعدادها و قوای خود بپردازد و کمالات بایسته و شایسته اش را به دست آورد. اینکه خداوند در آیاتی از جمله آیه دوم سوره حمد خود را رب العالمین معرفی میکند، توجه دادن به مسئله پروردگاری و پرورش و تربیت موجودات به ویژه انسان و جنیان است.
خداوند هم چنین در آیاتی یاد آور میشود که پیامبران در کنف عنایت خاص الهی قرار گرفته و تربیت و پرورش یافتهاند.(یوسف،آیه 6؛ انبیاء، آیه 51؛ بقره، آیات 124 و 136؛ آل عمران، آیه 84)
به هر حال خداوند از نقش پروردگاری خود برای تربیت انسانها در آیات بسیاری از جمله 21 و 49 و 76 و 105 و 139 سوره بقره و آیات بسیار دیگر سخن گفته تا بر نقش کلیدی و اساسی تربیت در زندگی بشر تاکید کرده و مردمان را بدان توجه دهد.
روشهای متعدد تربیتی در قرآن
در قرآن بیش از سی روش تربیتی بیان شده است. تبیین و تشریح همه آنها در یک یا چند مقاله کوتاه امکانپذیر نیست، لذا تنها به برخی از آنها اشاره میشود:
1. ارائه الگوی تربیتی: یکی از بهترین روشهای تربیتی آن است که برای تربیت شونده، سرمشق عینی و ملموس تربیتی معرفی کنیم تا بتواند با نگاه به شیوه و سبک زندگی اسوه، خود به اصلاح رفتار و افکار خود بپردازد؛ چرا که انسان پیش از آنکه تحت تاثیر سخن دیگری باشد، متاثر از رفتار دیگری است.
بهترین راه در تحقق این معنا آن است که تربیت شونده با سرمشق خود باشد و دست کم مدتی را در کنار هم باشند تا بتواند در عمل از او بیاموزد. اگر معرفی الگوهای عینی از طریق کتاب و فیلم و داستان و رمان میتواند موثر باشد، حضور الگوی عینی در زندگی و همزیستی با آن بدون تردید تاثیر بیشتری خواهد گذاشت.
در گذشته عالمان اسلامی با گزینش چند شاگرد آنان را به زندگی خود راه میدادند و آنان با نشست و برخاست میتوانستند رفتار و کردار مناسب را بیاموزند و آداب جزئی و لطایف رفتاری را بشناسند و تقلید کنند. همراهی و مصاحبت با الگو در زندگی تربیتی بسیار مهم است. از این رو پیامبران همواره دارای صحابی و بلکه حواریونی بودند که در همه جا با ایشان بودند. خداوند در آیاتی به این روش تربیتی اشاره کرده است. به هر حال ارائه اسوه(احزاب، آیه 21؛ انعام، آیه 90؛ ممتحنه، آیات 4 و 6؛ تحریم، آیه 11) اگر همراه با مصاحبت و همراهی الگو با تربیتشونده باشد آثار تربیتی آن سریعتر و بهتر و تاثیرگذارتر خواهد بود.
از این روست که حضرت موسی(ع) خواهان مصاحبت و همراهی با عالم ربانی(یعنی حضرت خضر میشود که دارای علم لدنی و شهودی است و میخواهد از او چیزهایی را بیاموزد که ویژه سیر و سلوک متعالی و کامل است.
(کهف، آیه 66) همچنین حواریون حضرت عیسی(ع) شبانهروز با آن حضرت بودند تا از او علوم و تربیت و تزکیه و رفتار صحیح را بیاموزند.
(آل عمران، آیه 62؛ مائده، آیه 112؛ صف، آیه 14)
2. بیان تدریجی: از مهمترین شیوههای تربیتی، تعلیم مسائل تربیتی به صورت تدریجی و فرآیندی است؛ چرا که انبوه اطلاعات و موضوعات معرفتی و نیز باید و نبایدهای عملی میتواند تربیت شونده را با مشکل مواجه کند. بهترین روش تربیتی آن است که مجموعه معارف علمی و عملی در شکل فرآیند بیان شود و گام به گام تربیت شونده را به سوی رفتارها و افکار صحیح هدایت کرد. در گام نخست باید معارف اساسی و اصیل ارائه شود که از آن به جوامع الکلم یاد میشود. این گزارههای کلیدی و اساسی که اصول دین است باید به گونهای بیان شود که شخص به برهانی قاطع به حقانیت آن برسد. از این اصول است که فروعات دیگر حتی فروعات مربوط به رفتار به دست میآید. در فروعات نیز به احکام کلیدی تاکید شود. به عنوان نمونه به جای پرداختن به مسائل حاشیهای و غیر ضروری در حوزه معرفت شناسی بر توحید، عدالت، نبوت، امامت و معاد و در حوزه رفتاری و احکام بر بایدهایی چون عدالت، صداقت، امانت، وفاداری و حسن خلق تاکید شود.
اصولا انسان وقتی با حجم انبوهی از آموزههای معرفتی و دستوری مواجه میشود خود را ناتوان از درک و عمل به آن مییابد و همین وحشت و خوف است که او را از حرکت در مسیر درست باز میدارد.
از این رو بیان تدریجی ضرورت مییابد. خداوند در آیات قرآن بیان میکند که اگر همه قرآن بر پیامبر یک دفعه انزال شده ولی برای اینکه مردم بتوانند با آن آموزههای قرآنی در حوزه معرفتی و رفتاری آشنا شوند و خو بگیرند، آن را به شکل تنزیل و ترتیل و تفصیل و مرحله به مرحله دوباره فروفرستاده و در یک زمانبندی مشخص و معینی به پیامبر (ص) فرمان میدهد که آیه را تلاوت و یا حکمی را بیان و اجرا کند.(فرقان، آیه 32؛ شعراء، آیه 192؛ واقعه، آیه 80؛ حاقه، آیه 43) بیگمان تغییر در فکر و رفتار آنگونه که در روان شناسی نیز اثبات شده خیلی سخت و زمانبر است.
3. آسانگیری: یکی دیگر از روشهای تربیتی، آسان گیری است. همان گونه که در روش پیشین بیان شد، باید تدریج را به جهت همان آسانگیری مورد توجه قرار داد. اینکه به گونهای آموزش و تغییر را انجام داد که همواره از آسان به سمت سخت باشد و اینگونه نباشد که در همان مرحله نخست از اصول سخت یا احکام سخت شروع کرد. بلکه حتی گاهی لازم است که اصلا به سمت و سویی نرفت که کار بر تربیت شونده سخت شود و بلکه همواره احساس کند که سادهترین و آسانترین کار را انجام میدهد. این نیز با تربیت فرآیندی امکانپذیر است.
از نظر اسلام اصل پذیرش احکام وقوانین، برای انسان تکلیف و سخت است و او به طور طبیعی گرایش به آزادی از هر چیزی دارد و هر گونه محدودیتی را دشوار مییابد. دین اسلام بر آن است که این تکالیف را تا جایی که امکانپذیر است ساده و آسان کند تا انسان بیش از توان و وسعت خود محدود نشود. خداوند بارها بر این نکته تاکید میکند که تکالیف اسلامی هر چند سخت است و موجب محدودیتی میشود ولی به گونهای نیست که بیرون از طاقت بشر باشد. (بقره، آیات 233و 286؛ انعام، آیه 152؛ اعراف، ایه 42؛ مومنون، آیه 62) بنابراین، در روش تربیتی باید به توان و طاقت شخص نیز توجه شود و بیش از توان و ظرفیت او، توقع و انتظاری نداشته باشیم و کاری نکنیم که او به سبب فشار ناگهانی همانند فنری که بیش از طاقت به آن فشار میآید در رود و دیگر باز نگردد. خداوند در آیاتی چند از جمله 178 و 286 سوره بقره و نیز 77 و 78 سوره حج و آیه 20 سوره مزمل به این اصل تربیتی در روش شناسی تربیت اشاره کرده است.
4. اعتدال: در همین زمینه میتوان به روش تربیتی دیگر که همان اعتدال است اشاره کرد. خداوند در آیات بسیاری از جمله آیات 29 و 38 سوره اسراءو آیه 67 سوره فرقان و نیز آیات 17 و 19 سوره لقمان به پرهیز از هر گونه افراط و تفریط در زندگی و کارها و رفتار تاکید کرده و اعتدال را به عنوان سالمترین و بهترین روش تربیتی یاد آور میشود.
5. استمرار و تذکر: همان گونه که تغییر نگرشها و رفتارها نیازمند بیان تدریجی و فرآیندی است، نیاز به استمرار و تذکر در رهنمودها و راهنماییها نیز لازم است. به این معنا که تربیت،به طور مرحلهای تحقق مییابد و باید به شکل دائمی این کار ادامه یابد و موقتی نباشد؛ چرا که اگر این اتفاق نیفتد، تاثیر کمی خواهد داشت، به ویژه درباره کسانی که باورها و نگرشهایی در آنها شکل گرفته است. اگر درباره کودک گفته شده که تربیت درباره آنان مانند نقش بر سنگ، ماندگار است، اما کسانی که از مرحله کودکی بیرون رفتهاند، دارای بینشها و نگرشهایی هستند که به سادگی و آسانی نمیتوان آن را از آنان پاک کرد و بینشها و نگرشهای جدید را جایگزین کرد. در ادبیات عربی این ضرب المثل است که: الدرس حرف و التکرار الف، درس یک حرف و تکرار آن هزار بار است؛ زیرا چیزی که آموخته شده با تکرار در جان و روح شخص نفوذ و رسوخ کرده و ماندگار خواهد شد و به شکل عادت و رفتار ثانوی در خواهد آمد. خداوند خود از این روش تربیتی بسیار استفاده کرده و به یک معنا آیات قرآن با تکرار بسیار موضوعاتی بر آن است تا این امر در جان و روح و رفتار آدمی نهادینه شود. استمرار و تذکر و یادآوری در نقش همان تکرار است. باید همانند قطرهها بر روی سنگ خارای جان به آرامی و استمرار ضربه زد تا سوراخ و راه نفوذی در روح و روان شخص پیدا کند و تاثیرگذار باشد.
البته از آیات قرآن به دست میآید که تذکر و یادآوری در همه تاثیر نخواهد گذاشت بلکه تنها در برخی از افراد تاثیرگذار خواهد بود که دارای خشیت و ترس عالمانه باشند(طه، آیه 3؛ اعلی،آیات 9 تا 14) یا از انذار و وعیدها بهراسند(ق، آیه 45) و از یک نوع ایمان ابتدایی برخوردار باشند(ذاریات، آیه 55) و یا اهل تقوای عقلانی و وحیانی و الهامی بوده و در شمار اهل مغفرت باشند(مدثر، آیات 54 تا 56)، ولی هرگز این دلیل نمیشود که مربی دست از تذکر و استمرار بردارد؛ چرا که وظیفه و مسئولیت مربی تذکردهی است(غاشیه، آیه 21) و اینکه شخصیت و روح و روان تربیت شونده تحت تاثیر قرار میگیرد یا نه، ارتباطی به مربی ندارد؛ زیرا این خداوند است که اگر بخواهد، تاثیر کلام و تذکر را در شنونده میگذارد و شاید خداوند بخواهد از این طریق او متذکر شود و از آن نفع برد.(مزمل، ایه 19؛ انسان، آیه 29) بنابراین، مربی باید اصل را در تذکر و استمرار قرار دهد و حتی نسبت به کسانی که احتمال میدهد که تاثیری ندارد، تذکر را داشته باشد؛ چرا که انسان مامور به وظیفه است نه مامور به نتیجه و آن که نتیجه را ایجاد میکند خداوند است.
6. همراهی: چنانکه گفته شد، انسان در سن کودکی از راههای گوناگون، فلسفه زندگی برای خود میسازد که مستقیم یا غیر مستقیم از اطرافیان شنیده و برای خود ساخته است.
کودکی که در خانه و خانواده و دوستان همیشه از ارزش قدرت و ثروت میشنود و خویشان و نزدیکان پیاپی به دنبال قدرت و ثروت و دنیا هستند، برای خود فلسفه زندگیای ایجاد میکند که دنیا در آن اصالت دارد. اوهمین شیوه و سبک زندگی را بر میگزیند و میکوشد رفتاری داشته باشد که قدرت و ثروت را به سوی او جلب کندو به این طریق سعادتمند شود.
بر عکس در خانوادهای که علم و آخرت اصالت دارد، فلسفه و سبک زندگی دیگری شکل میگیرد. این فلسفه و سبک زندگی در کودک همانند نقش بر سنگ است که به سادگی تغییر نمیکند؛ به ویژه اگر با گفتمان دیگری اصلا آشنا نشده باشد. در اینجاست که شخص حالت دفاعی نسبت به فلسفه زندگی و سبک آن در پیش میگیرد و بینشها و نگرشهایش اصالت مییابد و اجازه هیچگونه تعرضی را به دیگری نمیدهد و نسبت به آن غیرت و تعصب میورزد. این امور برای چنین شخصی تابو و دارای قداست است و هر گونه تعریض و تعرض به معنای قداست شکنی و ورود به حریم خصوصی است که با واکنش تند و عصبی و هیجانی همراه خواهد بود. بینشها و نگرشهای ساخته شده در کودکی دارای استحکام قوی و خاصی است. از این رو در روان شناسی شخصیت گفته شده که تغییر بینشها و نگرشها یا شدنی نیست یا بسیار سخت امکانپذیر است.اگر شخص نسبت به مربی خود دارای واکنش منفی باشد، شاید هرگز این تغییر صورت نگیرد؛ زیرا در این حالت به شدت تدافعی عمل میکند و میکوشد با تمام حمیت از افکار و رفتار خود دفاع کند.
از این رو، لازم است تا مربی با آگاهی از این مسائل تربیتی به گونهای عمل کند که موانع برداشته شود و حالت تدافعی و حمیت از شخص برداشته شود.
یکی از مشکلات مهم پیامبران(ع) همین حمیت و تعصبهایی بود که مردم نسبت به باورها و سنتهای خودشان داشتند.
لذا به مقابله بر میخاستند و اجازه نمیدادند که پیامبران حتی سخنی بگویند. البته حمیت و تعصب اگر برخاسته از علم و دانش و تعقل باشد بسیار خوب است؛ زیرا انسانی که در مطلب واندیشهای به جزم رسیده باشد، باید با عزم و جدیت از آن دفاع کند؛ چون اینگونه رفتار به معنای دفاع از حق و حقانیت است؛ اما اگر مبتنی بر جهل مانند تقلید کورکورانه از اجداد و نیاکان باشد، دیگر اینگونه حمیتها و غیرتورزیها و تعصب ورزیها، حق نخواهد بود،بلکه مصداقی از حمیت جاهلی و باطل است که در قرآن از آن نکوهش شده است.
(فتح، آیه 26) برای اینکه بتوان شخص را از حالت تدافعی نسبت به حمیتهای جاهلی بیرون آورد، لازم است که با او همراه شد تا حالت دفاعی به خود نگیرد و به مربی اطمینان پیدا کند و سخن او را دلسوزانه و مشفقانه بیابد. خداوند در بیان روش تربیتی حضرت ابراهیم(ع) بیان میکند که آن حضرت(ع) با ستارهپرستان، ماهپرستان و خورشیدپرستان همراه میشود تا بتواند بدون ایجاد حالت تدافعی در آنان، موجبات بیداری و تنبه آنان را فراهم آورد. از این رو با آنان همراه میشود و مدتی را با هر یک میگذراند و سپس در موقعیتهای مناسب با بهرهگیری از برهان و دلیل قاطع میکوشد تا بطلان هر یک از آن باورها و نگرشها را بیان کند و آنان را به خود آورد.(انعام، آیات 76 و پس از آن) چنین روشی موجب شد که حتی زمانی که بتها میشکند و تنها بت بزرگ را به جا میگذارد، به آنان میگوید که بت بزرگ برای حسادت، بتان دیگر را شکسته است تا خود مانند نمرود تنها شاه مقتدر و خدای بزرگ باشد. خودتان از بت بزرگ بپرسید. آنان به خود میآیند و میگویند که این بت که توان حرکت و سخت گفتن ندارد و نمیتواند متعرض دیگر بتان شود یا از خود دفاع کند و سخنی بگوید و عملی داشته باشد! در حقیقت آنان خودشان متذکر میشوند و اقرار میکنند که بتان هیچ یک از شرایط پروردگاری را ندارند و نمیتوان آنها را پروردگار به حساب آورد، اما به سبب همان حمیتهای جاهلی و تقلید از نیاکان به این برهان عقلی و قطعی بیتوجه میشوند و با آنکه یقین عقلی دارند ولی یقین قلبی پیدا نکرده و به انکار میپردازند.(انبیاء، آیه 63؛ نمل، آیه 14)
7. طرح سؤال و ایجاد پرسش: یکی دیگر از روشهای تربیتی قرآن ایجاد سؤال در ذهن مخاطب و تربیت شونده نسبت به باورها و بینشهای او است. هنگامی که در ذهن و قلب شخصی چیزی جاگیر شود، به سادگی نمیتوان آن را تغییر داد. طرح سؤال و شبهه افکنی میتواند کمک کند تا شخص خود متنبه و متذکر به بطلان امری و یا چیزی شود. همین روش را پیامبران از جمله حضرت ابراهیم(ع) در پیش گرفت و با ایجاد پرسش نسبت به بتان و ستارگان و خورشید، موجب تردید در ایمان کافران و مشرکان شد. خداوند در آیات قرآن گزارشهای بسیاری را نقل میکند که پیامبران از این روش برای ایجاد هوشیاری و بیداری در دیگران استفاده کردهاند.
استفاده از پرسش براى ايجاد ذهنيت مساعد جهت تفهيم حقيقت به مخاطب، از روشهاى تربيت عقلانى قرآن است که ما میتوانیم از آن بهرهگیریم.
اگر بخواهیم شمار آیاتی که از این روش در آنها استفاده شده را تنها ذکر کنیم دهها آیه را شامل خواهد شد. برخی از آیات که به این روش اشاره دارد عبارتند از آیات 28 و 44 و 61 و 77 و 80 و 85 و 87 و 100 و 106 و 107 و 139 و 140 و 170 و 266 سوره بقره. البته در سورههای دیگر نیز به این روش اشاره و استناد شده است که برای جلوگیری از اطناب به همینها بسنده میشود.
به هر حال پیامبران گاه نسبت به حوزه شناختی افراد و گاه نسبت به حوزه رفتاری آنان با طرح سؤال و ایجاد شبهه بر آن بودند تا اینان را به خود آورند. به عنوان نمونه حضرت صالح با طرح پرسش به ایجاد شبهه در افکار و رفتار قوم پرداخت
(شعراء، آیات142و145-150) و یا حضرت لوط(ع) با همین روش بر آن شد تا قومش را به زشتى همجنسگرايى توجه دهد(شعرا،آیات161و164-166؛ عنکبوت، آیات 27 و 28) و حضرت هود(ع) با پرسش و طرح سؤال بر آن شد تا اعمال بد را به قوم خود یاد آور شود.(شعراء، آیات123و124و127-130)
8. محبت: شاید از آنچه در مطالب بالا گفته شد این روش روشن شده باشد؛ زیرا اگر بخواهیم دیگری را تربیت کنیم تا استعدادها و قوای خود را فعلیت بخشد و در مسیر کمال و رشد قرار گیرد، به آشکار سازی محبت باطنی خود اقدام کنیم تا تربیت شونده این احساس را داشته باشد که مربی از سر خیرخواهی و محبت است که با او چنین گفتار و یا رفتاری دارد و هرگز دراندیشه زیان رسانی
به او نیست.
لذا از مهمترین روشهای تربیتی ابراز محبت و آشکار کردن آن است. پیامبران با همین لحن مشفقانه با قوم خود سخن میگفتند و آنان را به عنوان برادر خطاب میکردند و با مهربانی تمام و از باب نگرانی و از سر شفقت و دلسوزی آنان را به تقوا و عبادت الهی دعوت میکردند.
(شعراء، آیات 106 و 109 و 142 و 145 و 161 و 164 و 124 و 127)