«استاد نجاتاللهي» نام يكي از خيابانهاي معروف و پررفت و آمد امروز تهران است. خياباني كه پيش از آن «ويلا» نام داشت و هنوز برخي آن را به همان اسم هم ميشناسند. اما بسیاری با آدرس «استاد نجاتاللهي» به اين خيابان ميرسند. آنها كه به هر نحو با ادارات سازمان سنجش و وزارت علوم سر و كار داشته يا قصد مراجعه به دفتر مركزي سازمان انتقال خون را دارند يا علاقهمند به خريد صنايع دستي هستند و يا براي تهيه بليطهاي هواپیمایی، گذرشان به آژانسهاي متعدد اين خيابان افتاده و يا...
اما چرا نام خيابان «ويلا» به «استاد نجاتاللهي» تغيير كرد و اصلا استاد نجاتاللهي چه كسي بود؟ شايد بسياري از جوانان امروز و حتي ديروز از هويت «استاد نجاتاللهي» بيخبر باشند، به همين علت به چهل و چهار سال قبل باز ميگرديم:
سهشنبه 5 دي ماه 1357
تجمع و تظاهرات در خيابان ويلاي شمالي بيشتر از روزهاي قبل خصوصا مقابل ساختمان اصلي وزارت علوم و آموزش عالي شكل گرفته است. چرا كه عدهاي از استادان دانشگاه در يكي از طبقات اين وزارتخانه در اعتراض به بسته ماندن درهاي دانشگاه، تحصن كرده بودند. آنها ضمن صدور بیانیهای به محاصره نظامی دانشگاهها و بستن آنها بر روی دانشجویان، کارکنان و استادان و همچنین نسبت به سکوت مدیریت فرمایشی و انتصابی دانشگاه در برابر اعمال ضد مردمی رژیم شاه و همکاری با آن اعتراض کرده و اعلام نمودند تا بازگشایی کامل دانشگاه به حضور خود در این محل ادامه میدهند.1
تقريبا از اوايل بامداد، انبوه جوانان دانشجو و دانشآموز، درحوالي وزارت علوم تجمع كرده و به شعار دادن مشغول بودند و حمايت خود را از استادان متحصن اعلام مينمودند. بعدازظهر بود كه يكي از استادان براي پاسخگويي به ابراز احساسات و شعارهاي بيوقفه تظاهركنندگان به روي بالكن ساختمان وزارت علوم آمد كه ناگهان صداي گلولهاي در فضا پیچید... و استاد مذكور در خون خویش غوطهور شد.
گلوله كه از بالا به طرف وي شلیك شده بود، سينهاش را شكافت و از لگن خاصره وی خارج گرديد. او استاد كامران نجاتاللهي بود. همكاران پزشكش فورا براي نجات وي به تلاش افتادند و به بيمارستان «بهآور» منتقلش کردند، اما كوششها بيثمر ماند و استاد جوان كه فقط 24 سال داشت، به شهادت رسید. 2
اساتيد متحصن، فاجعه فوق را تصادفي ندانستند و شليك گلوله مرگباري كه كامران نجاتاللهي را به خونش غلتاند، عادي نپنداشتند. بلكه آن را يك «ترور سياسي» قلمداد كردند كه با برنامهريزي قبلي انجام گرفته بود.
براساس اسنادی که بعد از پیروزی انقلاب انتشار یافت، مشخص شد که کامران نجاتاللهی، افسر وظیفه ارتش بود که به دلیل دانش و تخصصش، دوران سربازی خود را در مراکز آموزش عالی میگذراند. اما نجاتاللهی علاوه بر وظیفه علمی به تکلیف دینی و انقلابی خود نیز عمل نموده و به آگاه ساختن دانشجویان نسبت به ظلم و ستم رژیم پهلوی اقدام میکرد. 3
خبر فعالیتهای انقلابی ستوان دوم وظیفه کامران نجاتاللهی به اطلاع ساواک رسیده بود و آنها به شدت او را زیر نظر داشتند تا بتوانند به نحوی از دستش خلاص شوند. شاهدین واقعه روز پنجم دی ماه 1357 در خیابان ویلا، نقل میکنند که پیش از حضور استاد نجاتاللهی بر بالکن ساختمان وزارت علوم، چند نفر دیگر به ایراد سخنرانی یا قرائت بیانیهها و اعلامیههای متحصنین پرداختند اما به محض اینکه کامران نجاتاللهی به روی بالکن آمد، از فاصلهای دور و توسط یک تک تیرانداز، هدف قرار گرفت.4
نجاتاللهي كه بود؟
استاد كامران نجاتاللهي، عضو هيئت علمي دانشگاه پليتكنيك (امیرکبیر) تهران و از بنيانگذاران سازمان ملي دانشگاهيان بود كه در سال 1333 در گروس بيجار و در يك خانواده كرد متولد شد. دوره ابتدایی را در دبستان شکیبا در سنندج و متوسطه را در دارالفنون تهران به پایان رساند. او تحصیلات عالی را نخست در دانشگاه علم و صنعت آغاز کرد و در رشته راه و ساختمان (عمران) از این دانشگاه مدرک لیسانس (کارشناسی) گرفت و سپس در مرکز تحصیلات تکمیلی دانشگاه پلیتکنیک (امیرکبیر) به ادامه تحصیل پرداخت و به اخذ مدرک فوق لیسانس (کارشناسی ارشد) در رشته راه و ساختمان (عمران) نائل آمد.
براساس اسناد موجود، استاد نجاتاللهي در تمامي مدت فعاليتهاي سازمان ملي دانشگاهيان يكي از متفكرين و تشكلدهندهترين اعضاي آن بود و حتي با بسته شدن دانشگاهها كه فعاليت اين سازمان را تحليل داد، او با انتشار نشريه «همبستگي» براي وحدت دانشگاهيان ميكوشيد و با برگزاري جلسات متعدد سخنراني در پيشبرد انقلاب اسلامي تلاش به خرج ميداد.5
چهارشنبه 6 دي ماه 1357
فرداي شهادت استاد نجاتاللهي، تهران عزادار بود، ساكت و خاموش. اشك بود و فرياد. نيروهاي نظامي با سنگينترين سلاحها، همه راههاي منتهي به بيمارستان هزار تختخوابي (امام خميني فعلي) را مسدود كرده بودند. هيچ اتومبيل و حتي عابر پيادهاي را ياراي عبور از اين خيابانها نبود.
خانواده و دوستان استاد نجاتاللهي در بهشتزهرا تجمع كرده بودند تا پیکر استاد مبارز را به خاك بسپارند. مادر او سياهپوش و ساكت در حاليكه عكس پسرش را در دست داشت در پيشاپيش جمعيتي، صف نظاميان را شكافت و داخل بيمارستان شد و سپس تشييع پیکر بر دوش مردم انجام گرفت.
در مراسم تشییع پیکر این استاد شهید، جمعیت انبوهی از انقلابیون حد فاصل محل بیمارستان پهلوی (امام خمینی) تا میدان ۲۴ اسفند (انقلاب اسلامی) را پر کردند. گارد شاهنشاهی که در سراسر خیابان شاهرضا (انقلاب اسلامی) مستقر بود با نزدیک شدن جمعیت عزادار به میدان ۲۴ اسفند، شروع به شلیک گلوله به سمت راهپیمایان و تشییعکنندگان کرده و باعث به خاک و خون کشیده شدن صدها نفر از جمعیت حاضر شدند.6
پیکر كامران نجاتاللهي حوالي ظهر به بهشتزهرا رسيد، جايي كه هزاران تن از مردم تهران اعم از دانشجويان، دانشآموزان و طبقات مختلف با مراسمي كه در خور يك شهيد انقلابی بود، مراسم را برگزار نموده و بر گورش صدها شاخه گل نثار كردند.
در مراسم خاکسپاری استاد نجاتاللهی، آیتالله سید محمود طالقانی پیشاپیش هزاران نفر از مردم انقلابی تهران بر پیکر ایشان نماز خواند و استاد شهید در قطعه ۲۴ ردیف ۳ شماره ۱۳ بهشت زهرای تهران آرام گرفت.
حضرت امامخمینی در تاریخ 6 دی ماه 57 در دیدار ریچارد کاتم استاد علوم سیاسی دانشگاه پیتزبورگ ایالت پنسیلوانیای آمریکا، با اشاره به جنایات رژیم پهلوی درباره کشتار مردم در تشییع جنازه شهید نجاتاللهی فرمودند:
«در همین امروز در تشییع جنازهای که خود دستگاه اجازه داده بود، یک افسر دستور حمله داد. در حالی که تظاهراتی نبود، در یک میدان شهر آدمکشی شروع شد و بسیاری را کشته و زخمی کردند.»7
در اطلاعیهای که برای شهادت استاد نجاتاللهی پس از مراسم خاکسپاری او انتشار یافت، آمده بود:
«... خون جوشان و خروشان استاد نجاتاللهی چون قله آتشفشانی به غلیان درآمد و تظاهرات عظیمی که در مراسم تشییع جنازه و یادبودها در سراسر ایران برپا شد به صورت قربانگاهی جاودانی، صدها شهید و مجروح به جای گذاشت و با فریاد اللهاکبر کاخ ظلم و ستم رژیم استبداد سلطنتی را طعمه امواج خونین و نیرومند خود نمود. درود بر دهها هزار شهید قهرمان که با خون گلگون خود، گلستان انقلاب اسلامی ایران را پر از گل سرخ و لالههای خونین نمودند...»8
شنبه 9 دي ماه 1357
براي مراسم ختم استاد نجاتاللهي، نه تنها تهران كه همه شهرهاي ايران تعطيل عمومي شده بود. بسياري از مردم در خانههايشان ماندند و بسياري هم به خيابانها ريختند. هرجا كه توانستند و با هر چه قادر بودند، به تظاهرات پرداختند.
در خيابانآيزنهاور (آزادي فعلي) عدهاي از جوانان دانشجو، اعلامیههای امام خمینی را پخش کرده و شروع به سردادن شعارهای انقلابی نمودند، مردم را به میدان فراخواندند تا بتوانند تظاهراتی در سوگ استاد نجاتاللهی بر پا کنند.
در همين شرايط بود كه در خيابان جمشيدآباد و در كوچهاي كه همان لحظه به «كوچه شهدا» خوانده شد، دختر و پسر جواني به شهادت رسيدند. در آن كوچه، خون به زمين ريخته را با آجر حصار داده بودند و بر آن گلهاي ميخك و سفيد نشاندند. 9
هفته بعد...
تحصن استادان دانشگاه تهران و دانشكدههاي وابسته كه توسط اعضاي سازمان ملي دانشگاهيان برگزار شده بود، ادامه يافت و در روز سيزدهم دی ماه، 24 ساعت اعتصاب غذا هم اعلام شد. اما تحصن اساتيد در وزارت علوم به خاطر شهادت استاد نجاتاللهي به خشونت كشيده شد و همان شب متحصنين با زور از وزارت علوم خارج و بازداشت شدند.
پارچهاي بزرگ از سوي متحصنين دبيرخانه دانشگاه بر سراسر ديوار طبقه سوم دبيرخانه آويخته شد با اين كلمات: «نجاتاللهي شهادتت مبارك»...
بازگشايي دو روزه دبيرستانها (که از 13 آبان 1357 و به خاک و خون کشیده شدن دانشآموزان و دانشجویان در دانشگاه تهران تعطیل شده بودند)، مجددا دانشآموزان را کنار هم گرد آورد و تحصن اساتيد، دانشگاهيان را در قلب يكي از برجستهترین مبارزات مردمي تاريخ، جاي داد.
گروههاي مختلف در اطراف و اكناف، كوچهها و پسكوچهها و خيابانهاي شهر، تظاهرات ميكردند و مردم در حال و هوايي غريب، مهربانيها و صميميتها را در كنار هم و بر عليه يك دشمن واحد تجربه ميكردند تا همه آن به اصطلاح نظام شاهنشاهي یا ستمشاهی را به تمسخر بگيرند.
از آن روز بود كه مردم خيابان «ويلا» را به نام «استاد شهيد نجاتاللهي» خواندند و پس از پيروزي انقلاب نيز اين خيابان به طور رسمي به همين نام ثبت گرديد.
... و امروز
امروز كه از خيابان «استاد نجاتاللهي» عبور ميكنيد به ياد 44 سال پيش در چنين روزهايي، يك لحظه تامل نماييد كه اين خيابان و خيابانهاي ديگر تهران و همه ايران سراسر فریاد و خشم بود و تظاهرات برای مخالفت با رژیم ستم شاهی و اربابان آمریکایی و اسرائیلیاش که در همه جنایتها، آن را حمایت کرده و مسلحش مینمودند، انگار پایانی نداشت.
اگر از خيابان «نجاتاللهي» ميگذريد به ياد آن روزها و استاد جوان 24 سالهاي كه خونش در ساختماني در همين خيابان بر زمين ريخت، بيفتيد و از شهید انقلاب ياد آريد...
_____________________________
1- استاد شهید کامران نجاتاللهی- موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی- 4 دی ماه 1400 2- ایران یکپارچه فریاد- هفتهنامه جوان – شماره 4 – 10 دی ماه 1357 3- روایتی ناگفته از شهادت استاد کامران نجاتاللهی- شاداب عسکری – موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی- 2 دی 1400 4- همان 5- ایران یکپارچه فریاد- پیشین 6- همان 7- دیدار یک پژوهشگر آمریکایی در مورد مسائل ایران با امام خمینی – صحیفه امام – جلد 5- صفحههای 286 تا 290 8 -شهادت کامران نجاتاللهی دستمایه کدام سرود انقلابی شد؟- مرکز اسناد انقلاب اسلامی – 5 دی 1400 9- ایران یکپارچه فریاد- پیشین