۱۶۳ - نگاهی به ویژگیهای خودپرستان در قرآن: از خودپرستی تا شیطانپرسـتی ۱۴۰۱/۱۰/۲۸
نگاهی به ویژگیهای خودپرستان در قرآن:
از خودپرستی تا شیطانپرسـتی
۱۴۰۱/۱۰/۲۸
نفس که در فارسی از آن به روان یاد میشود، به سبب ویژگی انحصاری آن، از ظرفیت بسیار بالایی برخوردار است. از این رو از نفس خداپرست تا نفس خودپرست را میتوان در میان انسانها یافت.
نویسنده در این مطلب برخی از ویژگیها و نشانههای خودپرستان و آثار مخرب و زیانبار خودپرستی در دنیا و آخرت را تبیین کرده است.
***
نفس در مدار شیطان
خداوند در آیاتی به این نکته اشاره میکند که نفس انسانی همان روح دمیده شده الهی در کالبد آدمی است. این روح از ظرفیت بسیار بالایی برای تغییر و تحولهای متضاد و متقابل برخوردار است،لذا میتواند در دو مسیر متضاد حرکت کند و با فعلیت بخشی به اسماء و صفات سرشته در ذات، متخلق به اخلاق الهی شده و به خدا نزدیک شود و صفات کمالی را در خود ظهور دهد یا میتواند با پوشاندن آن صفات سرشته و فطرت ذاتی و الهی، خود را از خداوند دور کرده و با غضب الهی به جای رحمت الهی در شکل دوزخ ملاقات کند.
به سخن دیگر، هر کسی میتواند دو مسیر را بپیماید تا به خداوند برسد و لقای الهی را داشته باشد.(شمس، آیات 7 تا 10؛ انشقاق، آیه 6) یکی مسیری است که به رضوان الهی ختم میشود و در بهشت ذات و صفات به حسب قرب و تخلق به اخلاق الهی قرار میگیرد؛ و دیگری مسیری است که از تخلق به اخلاق الهی باز میماند و غضب الهی او را در برمی گیرد و در دوزخ در میآید که مظهر اتم و اکمل غضب الهی است.
به هر حال، نفس انسانی که خداوند آن را در مقام اعتدال آفریده از این ظرفیت برخوردار است که خدایی یا شیطانی شود.(شمس، آیات 7 و 8)
2 عامل شیطانی شدن نفس
بر اساس آموزههای قرآنی، نفس انسانی به طور فطری به سوی تخلق به اخلاق الهی میرود و میکوشد تا صفات خدایی سرشته در ذات را به عنوان کمالات تحقق بخشد و از نقصی که از آن رنج میبرد رهایی یابد؛ اما به سبب دو عامل از این مسیر دور میشود و به جای آنکه خدایی شود، شیطانی میشود. شیطنت در حقیقت جنبه متضاد خدایی شدن است. نخستین عامل در مسیر شیطنت که از آن فجور نیز یاد میشود(شمس، آیات 7 تا 10) هواها و خواستههای زیادی خواهانه نفس انسانی است؛ زیرا روح الهی پس از دمیده شدن در کالبد انسانی، در محیطی قرار میگیرد که خواستههای مادی و دنیوی در آغاز کار او را به سمت و سوی شیطنت و فجور میبرد. از این رو خداوند به انسانها هشدار میدهد که همواره مراقب و مواظب نفس خود باشند تا هواها و خواستههای مادی غلبه نکند: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ عَلَيْكُمْ أَنفُسَكُمْ (مائده، آیه 105) در روایات معتبر نیز آمده است که شیطنت نفس خیلی خطرناک است و نفس نخستین مشکلی است که انسان باید با مراقبت و تقوای الهی و الهامات آن، از شر و زیانها و آفات آن رهایی یابد.
دومین عامل در مسیر فجور و شیطنت نفس،عامل بیرونی است که از آن به ابلیس و پیروان او یاد میشود. ابلیس موجودی از جنیان است که به سبب عبادت خویش به مقام قدس و در ردیف فرشتگان در آمد. اما او مدعی برتری بر همه آفریدههای هستی و خواهان دستیابی به خلافت الهی بود. از این رو پس از معرفی حضرت آدم(ع) به عنوان خلیفه الهی، از پذیرش آن خودداری کرد و به سبب تکبر و خودبرتربینی که داشت استکبار ورزید و از سجده اطاعت به خلافت آدم(ع) خودداری کرد.او به دلیل هبوطی که از مقام قدس کرد و سبب آن را اغوای الهی و وجود آدمی میدانست، سوگند خورد که از آدم و فرزندانش انتقام بکشد و با شیطنت، آنان را به فجور بکشاند و از خلافت اسقاط کند و در دوزخ خشم و غضب الهی در آورد.(بقره، آیات 30 تا 38؛ طه، آیات 117 تا 120 و آیات دیگر از سوره اعراف و حجر) بنابراین دو عامل شیطنتآمیز در درون و بیرون انسانی وجود دارد که باید مراقب آن بود تا نفس در مسیر کمالی خود گرفتار این دو عامل نشود.
خودپرستی، گام نخست شیطانپرستی
بر اساس آموزههای قرآنی، گام نخست بدبختی ابدی انسان این است که اجازه دهد جنبه دنیوی و مادی نفس بر جنبه معنوی و غیر مادی آن غلبه کند و انسان از حالت اعتدال بیرون آید. خواستههای مادی و نیازهای دنیوی امری طبیعی برای انسان است، ولی نباید اجازه داد که بیش از آن نیاز، بخواهد. پاسخ به نیاز طبیعی و مادی نفس در حقیقت کمکی است تا انسان بتواند صفات الهی سرشته در ذات خود را کامل کند. هر گونه بیپاسخ گذاشتن به یک خواسته طبیعی نفس به معنای تضعیف یک جنبه معنوی و الهی آن یا نابودی آن جنبه است. بنابراین فطرت و عقل سلیم خواهان پاسخگویی مثبت و متعادل به خواسته طبیعی نفس در امور مادی میباشد. بسیاری از احکام و آموزههای اسلامی که مبتنی بر فطرت و عقل است در تبیین چگونگی برآوردن این خواستههای طبیعی و مقبول نفس همچون میل به غذا،خواب و نیاز جنسی و غیره میباشد.
اما نفس هراز گاهی در دام وسوسههای شیطان بیرونی یعنی ابلیس میافتد. او از سیاست گام به گام بهره میبرد و هرگز بر آن نیست تا یک انقلاب سریع را در نفس انسانی ایجاد کند. از این رو در گامهای نخست همراهی کرده و تنها وسوسههایی میکند که به ظاهر خیرخواهانه و عبادی است. ابلیس در گام نخست، به خدا سوگند میخورد که جز خیرخواهی هدفی ندارد و میخواهد تا انسان به کمالاتی برسد که برای آن آفریده شده است. از آنجا که راه رسیدن به این کمالات متنوع و متعدد است او پیشنهاد میکند راهی را میشناسد که کوتاهترین و آسانترین راه است. اینگونه است که حضرت آدم(ع) را فریفت تا از میوه ممنوع بخورد.
ابلیس به انسان یادآور میشود که خواستههای نفس خواستههای مقبول و درستی است. انسان در میان موجودات از همه برتر است و همه موجودات حتی فرشتگان در اختیار بشر بوده و برای او آفریده شدهاند. بنابراین، نفس آدمی برترین موجود در تمام هستی است و باید او را به عنوان برترین موجود شناخت و از وی اطاعت کرد و اینگونه اومانیسم یعنی انسان محوری شکل میگیرد.
همان گونه که ابلیس دچار خودپرستی بود، همین دام را برای انسان پهن میکند و وادارش میکند که خودپرست شود و درمکتب اومانیسم در آید. پس از اینکه گرفتار مکتب اومانیسم شد و خودپرستی پیشه گرفت، میتوان امید داشت که راه هبوط و سقوط را میپیماید و گام به گام شیطانیتر شده و از خدا دور میشود و صفات کمالی را دفن میکند؛ زیرا انسان خودپرست، تنها خود را میپذیرد و به خواستههای خود دل بسته است و کمال را در خود مییابد و نیازی به تکمیل و اکمال نفس خود نمیبیند؛چرا که بر این باوراست که هیچ نقصی ندارد و همه کمالات در او جمع است. بدین ترتیب با غرور خودپرستی و پذیرش وجود کمالی خود، دیگر گامی برای خودسازی و تکمیل و اکمال نفس بر نمیدارد؛بلکه نقص خویش را در شهوتپرستی و گرایش افراطی به مادیات و امور دنیوی، عین کمال میشمارد؛ چرا که خود را در کمال مطلق دانسته و هیچ موجودی را برتر از خود نمییابد. اینگونه است که انسان خودپرست،پرستش خدا را به کنار میگذارد و بهپرستش خود میپردازد؛ زیرا خود را کمال مطلق دانسته که نقصی ندارد و نیازی به اکمال و تکمیل در خود نمیبیند. پس خواستههای نفسانی خویش را عین خواسته کمالی دانسته و مسیر شیطنت و فجور را میپیماید.
پس گام نخست در تغییر معبود خودبزرگبینی و خودبرتربینی بشر است؛ زیرا خود را اوج و تمامیت کمال مییابد و جز خودش کسی را بنده نیست. اینگونه است که شیطنتهای نفس خویش و فجورهای آن را عین کمال میداند و به جای آنکه خدا را بنده باشد خود را بنده میشود و هواهای نفس را به عنوان کمال مطلق، معبود خویش قرار میدهد: ارایت من اتخذ الهه هواه ... کالانعام بل هم اضل سبیلا.(فرقان، آیات 43 و 44)
اینجاست که شیطان نفس، معبود انسان میشود و انسان، شیطانپرستی را با خودپرستی تجربه میکند و از خداپرستی عدول مینماید؛ زیرا خود را کامل و برتر از همگان دانسته و نیازها و خواستههای زیادی خواهانه نفس را عین کمال میشمارد و بدان سمت و سو میرود و تمام همت خویش را مصروف این بت میکند و بهپرستش و اطاعت و عبادت نفس و خواستههای آن میپردازد.
ابلیسپرستی و پذیرش ولایت ابلیس نهایت سقوط نفس
خداوند در آیات قرآن گزارش میکند که این روند تغییر در معبود با توجه به خصوصیات و اخلاق انسانها، متفاوت و متنوع است. به این معنا که ابلیس با توجه به روحیات اشخاص عمل میکند. برخی را مستقیم به خود میخواند و بنده خود میسازد و تحت ولایت شیطانی خود درمیآورد و برخی دیگر را در یک فرآیند پیچیدهتر برده و بنده میسازد. از این روست که در قرآن از کسانی یاد میشود که در فرآیند هبوط و سقوط، پس از آنکه در بند هواهای نفسانی افتادند،ابلیس معبودهای دیگری را به آنها نشان میدهد که با نفس آنان سازگارتر است. در حقیقت ابلیس از اصل سازگاری بسیار بهره میگیرد تا موجب فرار شخص نشود. او با توجه به روحیات اشخاص عمل میکند، برخی را بهپرستش فرشتگان به عنوان موجودات کامل و برتر، برخی را بهپرستش انسانهای کاملی چون حضرت عیسی(ع) یا حضرت عزیر(ع) دعوت میکند؛ برخی را به عبادت جنیان میخواند و بدتر آنکه برخی را به عبادت جانوران، گیاهان و ستارگان و حتی بهپرستش سنگ و چوب و مانند آن دعوت مینماید.
این تغییر در الوهیت به توجه با کشش و گرایش و روحیات اشخاص انجام میگیرد. بنابراین،ابلیس و شاگردان مکتب اومانیسم و خودپرستی، روان شناسان کارکشته و ماهر و توانایی هستند که با توجه به روحیات اشخاص، ریسمانها و طنابهای رنگارنگی برای بردگی و در نهایت بندگی آنان به کار میگیرند. کسانی که هواپرستی و مکتب اومانیسم را بر میگزینند به ولایت شیطانی ابلیس نزدیکتر هستند؛ زیرا ابلیس نیز شیطانی هواپرست و خودپرست بود و همین خودپرستی اش بود که او را از خداپرستی باز داشت و سجده بر آدم به عنوان خلافت الهی را نپذیرفت و از آن سرباز زد.
ویژگیهای نفسپرستان
نفسپرستان در هر مقام و درجهای باشند، خداپرست و اهل توحید نیستند. بنابراین یا کافر یا مشرک یا منافق یا سست ایمان هستند. از این رو در گمراهی خودپرستان هیچ شک و شبههای نیست.(مائده، آیه 77)
خودپرستان انسانهایی با قدرت تشخیص کم یا هیچ نسبت به حق و باطل و کمال و نقص هستند،لذا حقایق را باطل و کمالات را نقص دانسته و بالعکس میببینند و میفهمند و عمل میکنند. آنان کسانی را که اهل حق و کمال هستند استهزاء میکنند.(محمد، آیه 16) اینان اهل بصیرت نیستند و از قدرت تشخیص حق و باطل بیبهرهاند و از قدرت فرقان و جداسازی حق و باطل یا کمال و نقص سودی نبردهاند.(محمد، آیه 14)
به حقایق و آموزههای قرآن بیتوجه هستند و ضد حکمت و فلسفه میباشند و هیچ اعتقادی به هدفمندی زندگی و جهان آفرینش ندارند.(قمر، آیات 2 تا 5)
خودپرستان به مطالب حق گوش نمیدهند و اگر هم گوش دهند در محتوای آن تامل و تدبر نمیکنند و درک و فهمشان نسبت به حقایق بسیار نادرست و نارواست.(محمد، آیه 16؛ فرقان، آیات 43 و 44، قصص، آیات 50 و 51)
زشتیها و پلیدیها و بدیها از نظر آنان زیبا و خوب است و هنجارها را ضد هنجار میشمارند؛ زیرا قدرت تشخیص خود را از دست دادهاند و منابع و ابزارهای شناختی و تشخیصی آنان یا زنگار گرفته یا بسته و یا واژگونه شده است.(محمد، 14 )
اینان انسانهای خرد ورزی نیستند بلکه انسانهای سفیه و جاهل و بیخردیاند که نمیتوانند از فطرت سالم خویش بهره گیرند،چنانکه عقل خود را نیز فعال نکردهاند تا از خرد سرشته در ذات خود بهره گیرند و خردورزی کنند.(جاثیه، آیات 23 و 24؛ فرقان، آیات 43 و 44) هواپرستان یا همان خودپرستان انسانهایی ستمگرند.(قصص، آیه 50) چنانکه انسانهای گمراه و گمراه گر دیگران نیز میباشند.(مائده، آیه 77) از دیگر صفات و خصوصیات خودپرستان میتوان به عبرت ناپذیری(قمر، آیات 2 تا 5)، مادیگرایی (جاثیه، آیات 23 و 24)، عناد (قصص، آیات 48 تا 50)، غفلت از خدا و قیامت و آینده خویش(محمد، آیات 16 و 18)، فاقد هدایتهای فطری و الهی(بقره، آیه 120، قصص، آیه 50)، لجاجت (قمر، آیات 3 تا 5) و دارای عقاید و افکار نادرست و رفتارهای غلط و نابهنجار و زشت(جاثیه، آیات 23 و 24) اشاره کرد.
راه رهایی از خودپرستی
اینها برخی از ویژگیها و صفات برجسته خودپرستان و هوای نفسپرستان است.با آنچه بیان شد دانسته میشود که بیشتر مردمان به شکلی گرفتار خودپرستی به جای خداپرستی هستند. از این رو خداوند در آیاتی از جمله 119 سوره انعام بیان میکند که بسیاری از مردم پیرو هوی و هوس خود هستند و به جای خداپرستی گرفتار خودپرستی میباشند و دیگران را نیز گمراه کرده و از خداپرستی باز میدارند.
بنابراین لازم است که انسان با پذیرش احکام فطرت و عقل و تقوای عقلانی اجازه دهد تا نفس در مسیر مثبت قرار گیرد و با پذیرش احکام و تعالیم الهی، خود را در مسیر اتمام کمالات الهی قراردهد. پس گام نخست برای رهایی از خودپرستی آن است که از الهامات تقوایی فطرت بهره گیرد و از آن اطاعت کند و از تمایلات و زیاده خواهیهای نفس و فجور و بیتقوایی آن پرهیز کند تا زمینه برای پذیرش احکام الهی و وحیانی قرآن واسلام فراهم آید.(بقره، آیه 87 و مائده، آیه 70)
اگر کسی بتواند اینگونه عمل کند و از مقام پروردگار خویش هراسان باشد امید است که با اجتناب از هواپرستی و خودپرستی، از بهشت قرب ذات یعنی رضوان الهی و قرب صفات و از بهشتهای هشتگانه بهره مند شود و از دوزخهای هفت گانه رهایی یابد.
حسین رسولزاده