۳ / ۴۳۴ - خاطره ای از شهیدرئیسعلی دلواری:شهر اولینها گورستان متجاوزین انگلیسی ۱۴۰۱/۱۱/۱۶
رهآورد سفر به دیار رئیسعلی بر کرانه خلیج فارس (بخش سوم)
خاطره ای از شهیدرئیسعلی دلواری:
شهر اولینها گورستان متجاوزین انگلیسی
۱۴۰۱/۱۱/۱۶
سیدمحمد مشکوه الممالک
بوشهر، شهر اولینها
استان بوشهر بزرگترین صادرکننده نفت در خاورمیانه، از سکوی نفتی خارک به شمار میرود. بزرگترین استان تولیدکننده آبزیان است. بوشهر بزرگترین ذخایر گازی دنیا را دارد. میدان گازی عسلویه 17 درصد ذخایر گازی و بزرگترین حوضچه دنیا را دارد. اولین نیروگاه اتمی در بوشهر است.
بیشترین مرز آبی را با خلیج فارس دارد. یکی از بزرگترین تولیدکنندگان خرما است. فقط در دشتستان بالای 6 میلیون اصله نخل وجود دارد که خرمای کبکاب خرمای نمونه آن است.
نوار کاخهای هخامنشی در دشتستان و کاخ بردک سیاه در درودگاه قرار دارد که در آن 3250 گرم طلای خالص یافت شده است. در برازجان کاخ چرخاب، آتشکده میتایش، کاروانسرای مشیر یا همان کاروان سرای دژ برازجان نام دارد که در آن افراد بزرگی در زندان بودهاند؛ آقای صفری، آقای فرشچیان و دکتر عمویی که خاطرات 10 سال تبعیدش را نوشته با عنوان دُرد زمانه، در مورد خود کاروانسرا در فارسنامه ناصری نوشته است. میرزا حسن حسینی در مورد کاروانسرا نوشته که انگار وارد یک شهر شدیم. لورد کُرزِن انگلیسی در مورد ایران و این کاروانسرا نوشته است.
از اواسط آبان تا اردیبهشتماه فصل گردشگری بوشهر است. بوشهر سومین استان گردشگرپذیر بعد از مشهد و مازندران است که سال گذشته، تنها در ایام نوروز 8 تا 10 میلیون گردشگر را داشته است.
بوشهر هم در بحث آبزیان و هم گردشگری فعال است. گردشگری درمانی چشمه آب گرم و سرد را دارد. در گردشگری کشاورزی با محصولات خارج از فصل مانند گوجه، بادمجان، ملون، هندوانه، بامیه، فلفل دلمه ای، فلفل خوشهای سبز که در زمستان برداشت میشود، از گردشگران پذیرایی میکند.
در بحث گردشگری مقاومت با توجه به سابقه و قدمتی که در حوزه مبارزه با استکبار و استبداد از زمان رئیسعلی و خالوحسین دشتی، زائر عبدالحسین بوجیکی و... تا نادر مهدوی و بیژن گُرد دارد، در کشور پیشرو است و فعالیتهایش را آغاز کرده است.
بزرگترین موزه جنوب کشور، موزه منطقهای خلیجفارس است که در محله قدیمی سبزآباد بوشهر قرار دارد و بیش از 2 هزار شیء تاریخی از کرانه تا پس کرانه خلیجفارس از استانهای بوشهر، خوزستان و هرمزگان در آن جانمایی شده.
در حوزه گردشگری سلامت؛ آبتنی در دریا را دارد. در دیّر رنگ ساحل در قسمتی از دریا متفاوت است و مردم محلی میگویند همین نگاه کردن به آن، به انسان آرامش میدهد.
غذاهای مردم این سرزمین هم طعم و عطر بینظیر خود را دارد؛ قلیه ماهی، رنگینک، انواع مسقطی، قلیه میگو، میگو سوخاری، غذاهای بومی محلی، حلوای انگشت پیچ، شلشلک، انواع مُشتک و... از جمله غذاهای خاص آنهاست. اما با همه اینها مردم بوشهر چون مهمان نواز و خونگرم و یکدل هستند، حتی اگر هیچ ظرفیت گردشگری نداشته باشیم، به گردشگر خوش میگذرد.
روز چهارم سفر؛ عمارت هفته
روز چهارم را با بازدید از اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس شروع کردیم.سیروس فتحی مدیرعلمی دانشنامه دفاع مقدس استان است. او نقش رئیسعلی دلواری در مبارزات جنوب در کتابی با عنوان رئیسعلی دلواری برای نوجوانان به چاپ رسانده که سال 99 با تصویب سازمان پژوهش و تالیف کتابهای درسی بخشی از این کتاب وارد کتاب پنجم دبستان شده است. آقای فتحی از پیشینه بنای این اداره برایمان گفت...
این اداره در یک بنای قدیمی قرار دارد. بنایی که تحت نظارت و پوشش اداره کل میراث فرهنگی و گردشگری بوده و جزو بافت قدیم بوشهر است. این ساختمان معروف به عمارت هفته است و در قدیم یک بنای مسکونی تجاری بوده که در مرمت و بازسازی که دهه هفتاد صورت گرفت، برای استفاده احیا شد.
گلزار شهدای بوشهر
به بهشت صادق بوشهر رسیدیم. این گلزار در چهارصد دستگاه، خیابان بهشت صادق واقع شده است. گلزاری که امواج دریا او را همچون نوزادی در آغوش گرفته و با محبت به او مینگرد، نوزادی که نشان از آسمان دارد و رازهای سربه مهر آن....
گلزار شهدا با دری چوبی و سازهای قدیمی، کوبه، قفل فلزی با طرح قدیمی و ستونهای آجری که در دو طرف در ورودی آن مانند دو نگهبان قرار دارند، قدمت این دیار را به رخ میکشد. پرچمهای روی دیوار این گلزار که با وزش نسیم دریا به حرکت درمیآیند، با زائرین شهدا این نجوا را زمزمه میکنند که هیچ پرچمی جز پرچم سه رنگ جمهوری اسلامی بر فراز آسمان این کشور دیده نخواهد شد.
با ورود به داخل گلزار شهدا، یادمان شهدای گمنام در وسط محوطه گلزار، مانند نگینی در محوطه، خودنمایی میکند. آری این خاک، پذیرای گمنامانی است که عرش عظیم آرزوی به آغوش کشیدنشان را دارد. در هر جای این شهر و دیار نشانی از شهدای گمنام به چشم میخورد؛ گاه در یادمانی که مزار مطهرشان را در آغوش گرفته و گاه در تابلوی کوچه پسکوچهها. و خوشا به حال دیوارهای کوتاه کوتاه که هنوز هم عکس شهید را در سینههایشان دارند. خوشا به حال کوچه پسکوچههای باریک باریک که تابلو نام شهید توی دستشان گرفتهاند. خوشا به حال درختها که هنوز هم شکوفههایشان را با نام شهدا باز میکنند و برگهایشان را به بوی شهدا طراوت میدهند. خوشا به حال مسجد که هنوز سنگر شهداست و دورتادور پیشانیاش، پیشانیبندی از عکس شهدای مسجد پیداست. خوشا به حال گلدستهها که باز هم در آسمان شهر، سنجاقک نام شهید میپراکنند. خوشا به حال شقایقها و آلالهها که هنوز به نام شهدا گل میدهند. خوشا به حال کوله پشتیها که هنوز هم رنگ شهید را دارند و در رگهایشان نفس شهدا جاری است. خوشا به حال گل که بوی شهید میدهد. خوشا به حال جبههها که شهید آبروی آنهاست. خوشا به شلمچه که نامش به خاطر شهید، آسمانی شده است. خوشا به حال خرمشهر که به خاطر شهدا زبانزد دنیاست. خوشا به حال چفیه که یادگار شهید است و اشک در تار و پودش نهفته. خوشا به حال شهید که همسایه دیوار به دیوار مهربانی بیپایان خداست و هم صحبت خدا....
از یادمان شهدای گمنام که عبور میکنیم به قطعه شهدا میرسیم. مزار مطهر شهدا داخل یک سالن بزرگ قرار دارد. و سمت راست سالن، حسینیه فاطمه الزهرا (س) و در کنار آن حسینیه اباعبدالله الحسین(ع) به چشم میخورد. داخل سالن رفتیم و پس از ادای احترام به ساحت مقدس شهدا، فاتحهای به نیابت از پدران و مادران این عزیزان که در قید حیات نیستند، نثارشان کردیم.
وقت نماز ظهر بود و به فکر جایی بودیم که نماز را اقامه کنیم که یکی از همراهان گفت فکر دل باش که کعبه سنگ است.... این سخن را جوانی سی ساله گفت. او که اهل روستای بندرگاه بود، برای زیارت شهدا آمده و میگفت از شهدا حاجت گرفتهام و هر چه دارم از شهدا دارم. میگفت فقط ده روز است که شهیدی خوشنام را به محلهشان آوردهاند و در همین مدت کم؛ معجزهها از او دیدهاند و گرهها باز شده است.
شهید اسماعیل سیابخش
ناهار امروز را به همراه خانواده، مهمان خواهر بزرگوارم، خانم دکتر فرزانه دهقانی هستیم. یک بانوی پرتلاش که از جمله فعالیتهای او میتوان مدیریت مدرسه، فعالیت در حوزه هنری، تدریس در دانشگاه، تحصیل در دوره دکتری و تالیف بیش از 80 جلد کتاب در حوزه دفاع مقدس را نام برد. خانم دکتر نمونه یک بانوی فرهیخته ایرانی است، مادری نمونه و همسری فداکار که به سالها همراهی با یکی از جانبازان دفاع مقدس افتخار میکند، همسری که چندی پیش به خیل دوستان شهیدش پیوست. خانم دکتر برایمان از یکی از شهدای مظلوم بوشهر گفت، از مادرش گفت که با چه سختی فرزندش را بزرگ و در نهایت راهی جبههها کرد...
پدر از دنیا رفته بود و مادر اسماعیل که تنها همین یک فرزند را داشت، او را با نان پختن برای کشتیها و لباس شستن برای مردم بزرگ کرد. تا اینکه وقتی به سن 16 سالگی رسید، وارد بسیج شد و بعد هم به جبهه رفت. او جزو اولین نفراتی بود که به جبهه اعزام شد. مادر تنها، غروب که میشد، کنار دریا میرفت و با خدای خود راز و نیاز میکرد. و وقتی اسماعیلش شهید شد مسیرش به سمت گلزار شهدا تغییر کرد....
آقای فخرایی، همیشه یار و مددکار مادر شهید بود و مانند فرزندش از او مراقبت میکرد. تا اینکه مادر بیمار شد و از دنیا رفت. آقای فخرایی میگفت این مادر در بوشهر غریب بود و کسی را نداشت، دوست داشتم مراسم هفتم و چهلمش را برگزار کنم؛ اما او کسی را نداشت که به مراسمش بیاید؛ برای همین هم در برگزاری مراسم تردید داشتم. درنهایت تصمیم گرفتم با چند تا از بسیجیها بر سر مزارش حاضر شوم. همان شب خواب عجیبی دیدم، دیدم امام خمینی وارد کوچه ما شد. من به سمت ایشان دویدم و سلام کردم و با امام وارد خانه شدیم. امام وقتی وارد شدند گفتند من برای مراسم فردا آمده ام! صبح که بیدار شدم گفتم باید این مراسم را برگزار کنم. گوسفندی سر بریدیم و غذایی درست کردیم. در کمال ناباوری جمعیت زیادی برای مراسم آمدند، مردم به عنوان تبرک مقداری غذا میگرفتند و به خانه میبردند. و اینگونه بود که خداوند ارزش و احترام مادرمظلوم این شهید عزیز را به همه نشان داد... آری مادران این سرزمین جنوبی همانانند که در آتش تابستان این دیار، مینار مشکی به سر کرده و جوانان رعنای خود را صف به صف به میان آتشی از حرص و ولع دشمن فرستادند. صبرِ ریشه کرده در تن این مردم، رخنه کرده به تار و پود گلیم خانهها و چه بسیارند فرزندانی که هرگز از پس آتش باز نگشتند.
زنان جنوبی خو گرفته بودند با دلشورههای لب ساحل که صبح به صبح آیا همسرم، فرزندم از دریا بازخواهد گشت؟ نکند طعمه امواج سهمگین روزگار شود؟ مادرانی که اسماعیل پرورش دادند و به جای قایق و لنج، تفنگ به دستشان سپردند، به جای امواج، دشمنشان تیر و بمب بر سر فرزندشان میریخت. مادرانی که پس از سالها هنوز از میان کوچهها، منتظر سرو بلند خود ماندهاند با صدای هر دری، جانمی از ته دل میگویند، به امید شنیدن صدای شنیدن جوانی که هنوز بازنگشته.
صبوری زنان این سرزمین حکایتی است که افسانهها شبیه آن را ندارند، صبوری آنان را از میان نقش حصیر خانهها، چشمان خیسشان و لبان مداوم به ام من یجیبشان بیابید.
می گویند زنان آیینه مهر خداوندند، بازتاب نور حق تعالی که همه چیزش را میبخشد. بنگرید بانوانی را که پس از همسر و فرزند، خود را نیز فدای میهن نمودند و جا را به خطرانداختند، زنانی که در میادین جنگ بیماران را تیمار کرده و شیرزنانی که پابه پای مردان جنگیدند تا خود به سعادت ابدی که همانا نوشیدن جرعه جام شهادت بود دست پیدا کردند.
چغادک شهرنمونه درنیکوکاری
عصر روز چهارم به چغادک رفتیم. شهری با فاصله 20 کیلومتری از مرکز استان که دارای جمعیت 20 هزار نفری است و 30 شهید را تقدیم انقلاب کرده است. چغادک دو شهید گمنام دارد. وقتی سر مزار شهدای گمنام رفتیم دو نوجوان 10، 12 ساله را دیدم که میگفتند ما هر روز سر مزار این شهدا میآییم و بعد از قرائت فاتحه به مدرسه میرویم. البته بسیاری از مردم شهر هر روزشان را با زیارت این دو شهید گمنام متبرک میکنند.
شهید شیخ ابوتراب عاشوری
پس از زیارت شهدای گمنام به پیشنهاد اهالی به مرقد مطهر یکی از عالمان دینی مبارز چغادک رفتیم عالمی که در راه مبارزه با حکومت ظالمانه پهلوی به شهادت رسید؛ عالم شهید، حجتالاسلام ابوتراب عاشوری. مختصری از زندگینامهای شهید گرانقدر به شرح زیر است:
عالم شهید حجتالاسلام حاج شیخ ابوتراب عاشوری، فرزند شیخ عباس در سال 1312 شمسی در روستای حیدری، از توابع دشتی در خانوادهای روحانی که سابقهای دیرین (بیش از چهارصد ساله) در تبلیغ داشتند، به دنیا آمد. عاشوری که از پنجسالگی در مسیر علم قرار گرفته بود در مدت کوتاهی به درجات عالی علمی رسید.
زندگی شهید عاشوری را میتوان اینگونه ترسیم کرد: شهید، عالم عاملی بود که درس میداد؛ سخنرانی میکرد؛ حَکَم میشد؛ روابط خانوادگی را مستحکم مینمود؛ به فریاد گرفتاران میرسید؛ وضع مالی فقیران را سر و سامان میداد؛ جوانان را با کتاب، درس و فضیلت آشنا میساخت؛ نماز جماعت میخواند و در خلال همه این اقدامات و فعالیتها هر وقت فرصتی دست میداد و موفقیت ایجاب میکرد زمینه ی یک حرکت مردمی و اسلامی را پایه ریزی میکرد و پرده از چهره منافقانه رژیم بر میداشت و مردم را آگاه میساخت و...
شهید عاشوری به حدی به امام امت عشق و علاقه داشت که از سال 1342 تا سال 1357، که سال شهادت او بود، در تمام لحظات گوش به فرامین و دستورات ایشان بود و با شنیدن نام مقدس او اشک از دیدگانش جاری میشد و در آخر جان شیرین بر سر خط او و فرامین او گذاشت. وی در زمینه تبلیغ واقعاً خستگی ناپذیر نشان میداد. و زمان و مکان برایش مطرح نبود. حتی فشار و تنگناهایی که رژیم ستمشاهی بر او وارد میکرد نتوانست جلو تبلیغات او را بگیرد. مهمان نوازی، سعه صدر و عشق به آموزش داشت. وقتی رژیم از تدریس او جلوگیری کرد جوانان محصل را در خانه شخصی پذیرایی کرده و درس میداد و حتی به آنها کمک میکرد.
با افزایش مبارزات مردم استان بوشهر علیه حکومت پهلوی در سال ۱۳۵۷، ساواک و شهربانی بوشهر به دنبال راه چارهای برای خاموش کردن این تحرکات باشند و منشأ فعالیتهای ضدحکومتی در بوشهر را از سر راه خود بردارند؛ لذا ماموران ساواک در روز 13 آذرماه سال 57، حجتالاسلام عاشوری را در حالی که در منزل خود در حال وضو گرفتن بود، با 6 گلوله به شهادت رساندند.
مرکز نیکوکاری حضرت فاطمه الزهرا (س) شهر چغادک
با توجه به اینکه شهر چغادک بازار خرید خوبی بوده و میتوانستیم اجناسی با قیمت مناسب تهیه کنیم، سری به بازار زدیم و در حین خرید با آقایهاشم محمدی آشنا شدیم. او که به مدت 10 سال است مدیریت یک خیریه به نام مرکز نیکوکاری حضرت فاطمه الزهرا (س) را برعهدهدارد، از این مرکز برایمان گفت...
این خیریه به نام حضرت زهرا سلام الله علیها است و از سال 92 فعالیت خود را آغاز کرده است. این مرکز، بهترین مرکز نیکوکاری دربین ۱۲۰مرکزنیکوکاری استان است و چغادک در زمینه کارهای خیریه و جهادی به عنوان 5 شهر برتر کشور معرفی شده است. یک گروه جهادی ملی به نام نذرواره در کشور داریم که 72 شهر عضو این گروه جهادی ملی هستند، چغادک نماینده استان بوشهر در این گروه است. ما افتخار این را داشتیم که این گروه به مرکز ما آمده و لوحی را از آنها دریافت کنیم. سال گذشته 7 مرتبه 72 دیگ پخت کردیم که هر بار تقریبا 10 هزار پرس غذا تهیه میشود. در بحث جهیزیه فعالیم، در کربلا و نجف موکب داریم، لب مرز سه موکب داریم، در عید قربان 72 قربانی داشتیم. ما به مناسبت سالروز شهادت و ولادت امام رضا برنامههای خوبی برگزار میکنیم. ما امسال در میلاد امام رضا(ع) 13 زندانی آزاد کردیم. سال گذشته 2 اتوبوس راهی حرم مطهر ثامنالحجج کردیم و به زودی 44 زائر اولی را به مشهد مقدس اعزام میکنیم. و همه اینها تنها بخشی از فعالیتهای این خیریه است.
روز پنجم سفر مراسم شهدای غریب و حضور شهید خوشنام
امروز به یک مراسم دعوت شدیم، مراسم شهدای غریب در حسینیه عاشقان ثارالله بوشهر؛ مراسم یادبود شهدایی که غریبانه و مظلوم، در اردوگاههای مخوف عراق به شهادت رسیدند. وقتی به استان بوشهر آمدم فکر نمیکردم که شاید روز نوزدهم در محضر شهدای غریب باشم. در محضر شهید خوشنام باشم.
حال و هوای مراسم را دیدم، همسران شهدا و آزادگان را دیدم، حضور شهید خوشنام را دیدم. من به خودم میبالم که در چنین سرزمینی زندگی میکنم که افرادی تمام وجودشان را برای ایران اسلامی دادند. برای تمام این لحظات، لحظات اشکها، لبخندها، دلگویهها و خاطرات، خدا را شاکرم. خوشحالم که امروز در این جمع بودم. امروز از صحبتهای بزرگوارانی استفاده کردم که خودشان در زندانهای رژیم بعث عراق، سالها طعم اسارت را چشیده بودند.
این مراسم شهدای غریب است، 8 شهیدی که در اسارت به شهادت رسیدند و 8 شهید آزاده و جانباز. این مراسم با حضور آزادگان محترم برگزار شد. ما در اینجا میهمان شهدا هستیم. کل مراسم توسط فرزندان و خود آزادگان برگزار شد؛ حتی سخنران و قاری هم از آزادگان بودند.
زمانی که دلنوشته دختر آزاده و جانباز یوسف بختیاری خوانده میشد اشکهای آزادگان و همسران و فرزندان اسرایی که هنوز به وطن بازنگشتهاند، جاری میشد. این بزرگواران امروز به مراسم آمدند و دیدند که ما مهمان شهدا هستیم. شهید گمنامی را آوردند که حضرت زهرا سلام الله علیها سالها برایش مادری میکرد. اینها سر از خاک برداشتند و آمدند تا به ما بگویند چه خونهایی پای این انقلاب ریخته شده است. چه خونهایی بهای این انقلاب بوده، چه کسانی سرهایشان بالای دار رفته، چه شکنجهها دیدهاند و بدانید که ما پشت این انقلاب هستند. شهدا واقعا پشت این انقلاب هستند. ما معجزه این شهدا را میبینیم. آزادگان از دوران اسارتشان گفتند، اشکها ریخته شد. یاد روزهای عشق و زندگی، روزهای صبر، روزهایی که درد غربت را به امید دیدن دوباره وطن و خانواده و عزت اسلام تحمل میکردند. شکنجه شدن سخت است.
زمانی که شهید خوشنام را وارد مجلس کردند، گروه سنج و دمام محلی بوشهر شروع به نواختن کرد؛ با نوایی محلی در رثای اباعبدالله الحسین و سینهزنی خاص بوشهریها در یک حلقه و.... در اینجا دختران مدرسه شاهد را دیدم که با حجاب فاطمی و چفیهای بر دوش، با گلهای زیبا از شهید خوشنام استقبال میکردند و جوانان و نوجوانان بسیجی که با احترام و عزت، تابوت شهید را حمل میکردند تا به همه دنیا نشان دهند که مردم ایران همواره خاک پای شهدا هستند و شهدا روی سرشان جای دارند.
همه اشک میریختند و به شهید متوسل میشدند؛ نمیدانم هر کدام از حضار چه چیزی در سینه داشتند که با چشمانی گریان به تابوت شهید نگاه میکردند و زیر لب زمزمه.... حس غریبی بود، عشق خودنمایی میکرد، اقاقیا به استقبال آمد و آفتابگردان صورت خود را به خورشید سپرده بود. نسیم، مژده وصل میداد، انتظار پایان یافت و تو آمدی، ای سرافراز. اما با کولهباری از دردهای بسیار و صبوری از دیاری که شاید غریب بود، اما مأمن سیدالشهدا....
موتورسواری در هوای بارانی بوشهر
عصر روز پنجم سفر به نقاط دیدنی و بوشهر رفتم آن هم با موتور! عباسعلی دهقانی رزمنده دفاع مقدس که بازنشسته سپاه است، قبول زحمت کرد و در هوای بارانی بوشهر، با هم به چند مکان باستانی از جمله موزه مردم شناسی، عمارت امیریه، عمارت گلشن، تجارتخانه حاج سید محمدرضا کازرونی فخر التجار و... و در آخر به گورستان متجاوزین انگلیسی رفتیم. با همان طراوت باران در کوچه پس کوچههای بوشهر، همراه ما باشید تا از این مکانهای دیدنی بگویم....
شهید محمدعلی حقبین، معروف به فاتح نبل و الزهرا
آقای دهقانی در بین راه از زمانی گفت که به عنوان رزمنده مدافع حرم در سوریه حضور پیدا کرده بود. میگفت با شهید محمد کیهانی و شهید مجید فتحی همرزم بوده وحدود 8 ماه در سوریه، در کنار مدافعان حرم اهل بیت(ع) با داعشیان نابکار جنگیده است. آقای دهقانی برایمان از شهید محمدعلی حقبین گفت، از فاتح نبل و الزهرا...
آزادسازی نبل و الزهرا، شرایط به شدت سخت بود و این کار با معادلات امروزی امکانپذیر نبود؛ لذا هرکسی خودش را به خطر نمیانداخت. در همین شرایط سردار محمدعلی حقبین شروعکننده این عملیات بود؛ البته همراهی یگانهای دیگر از استانهای مختلف را هم داشت؛ اما خودش پیشرو بود.
ما با یگان استان قزوین اعزام شدیم. بعد از اتمام ماموریت با چند تا از دوستانمان از جمله شهید محمد کیهانی، ماموریتمان را تمدید کردیم و گفتیم بمانیم که به یگان گیلان که قرار است به زودی بیاید ملحق شویم. مسئولی هم که ما را نگه داشت، گفت اگر یگان گیلان شما را پذیرفت بمانید و اگر نه، باید برگردید. ما گفتیم حالا فرصتی پیش آمده، میمانیم تا ببینیم چه میشود. وقتی یگان گیلان رسید، شهید حقبین با روی باز ما را پذیرفت، استقبال او طوری بود که گویا سالهاست ما را میشناسد. او نه نیازی به ما داشت و نه اینکه ما جایگاهی داشتیم، اما طوری برخورد میکرد که گویا خیلی انسان مهمی هستیم. این عزیز بعد از جنگ سوریه، با بیماری کرونا از دنیا رفت. او جانباز شیمیایی بود و کرونا بیماریاش را تشدید کرده و منجر به شهادتش شد. زمانی که خبر شهادتش را شنیدم، با اینکه روز بعد چهلم برادرم بود، نتوانستم بمانم، به رشت رفتم و خود را به مراسمش رساندم. همه از این کار من متعجب شده بودند؛ اما او آنقدر برایم عزیز بود که باید به مراسمش میرسیدم.
عمارت امیریه و به زیرکشیدن پرچم انگلیس
بوشهر همواره مورد هدف دشمنان بوده و در واقع مردم این دیار دو قرن درگیر مبارزات بودند.
در حمله پرتغالیها به جنوب ایران، دزدان دریایی، بحث جزیره خارک، حمله انگلیسیها در دو نوبت، جنگ جهانی اول و در نهایت دوران دفاع مقدس که به طور مکرر زیر بمبارانهای دشمن بعثی بوده است. زمانی که انگلیسیها به بوشهر حمله میکنند تا گمرک پیشروی کرده و اموال مردم و عمارت امیریه را تصرف میکنند. در گمرک و عمارت امیریه پرچم انگلیس را بالا میبرند. رئیسعلی وقتی وارد بوشهر میشود با فتوایی که از مراجع آن زمان از جمله آیتالله لاری، آیتالله مجاهد برازجانی و آیتالله بلادی میگیرد در مقابل انگلیسیها میایستد و به تفنگدارانش میگوید پرچم انگلیس را پایین بیاورید. افسر انگلیسی به نشانه اعتراض میگوید: تو چکاره هستی که پرچم ما را پایین میآوری. رئیسعلی میگوید: پرچم شما چرا اینجاست. افسر میگوید: اینجا خاک ماست. رئیسعلی پرچم را به او میدهد و میگوید: برو به ژنرالت بگو این پرچم در این کشور جایی ندارد و اگر صد بار دیگر هم این کار را بکنی ما آن را به زیر میکشیم.
عمارت امیریه در بوشهر، خیابان ساحلی، پارک خلیجفارس، محله کوتی قرار دارد. این عمارت یکی از بناهای تاریخی بازمانده از دوره قاجار به شمار میآید. عمارت امیریه به همت احمد خان دریابیگی، حکمران کل بنادر و جزایر خلیجفارس احداث شد. زمین آن را از تاجر بوشهری به نام جمشیدیان خریداری کردند و تا سال ۱۳۱۹ تکمیل شده است. این عمارت در اوایل حکومت رضاشاه بهعنوان ساختمان بلدیه (شهرداری) فعالیت داشت. در ۱۹ اردیبهشت ۱۳۷۸، بهعنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسید. در حال حاضر شورای شهر بوشهر در این عمارت مستقر است.
ساختمان عمارت امیریه بنایی دو طبقه است که در هر طبقه ۱۰ اتاق وجود دارد. بنا از حیاط مرکزی تشکیل شده است و اتاقها دورتادور آن ساخته شدهاند. در طبقه بالا بالکنی از جنس چوب تعبیه کردهاند. مقابل ساختمان ایوانی بزرگ با دو درگاه ورودی قرار دارد. اتاقهای بزرگ در دو طبقه، دارای چشماندازهای زیبایی به بیرون و منظره دریا هستند. احتمال میرود از این اتاقها در گذشته برای پذیرایی یا کنفرانس استفاده میکردند.
برای صعود به پشتبام، راه پلهای در گوشه شرقی احداث کردهاند. درها و پنجرهها از چوب ساج ساخته شدهاند. درها از دو لنگه تشکیل میشوند و دارای نقش و نگار هستند. سقف با چوب صندل یا چندل پوشش داده شده است. جلوی ساختمان نیز از ستونهای جنس چوب ساج استفاده کردهاند.
تجارتخانه حاج سید محمدرضا کازرونی فخر التجار در بوشهر
بنای قدیم که متعلق به آقای کازرونی که یکی از تجار بزرگ بوشهر و خیلی خوشنام بوده و از اینجا به عنوان محل تجارت و واردات و صادرات استفاده میکرده. و کنار اداره بندر قرار دارد. اینجا موقفهای است که اداره کل میراث فرهنگی در آن مستقر شده است و به عنوان یک مکان فرهنگی مردم از آن بازدید میکنند. نزدیک به بافت بوشهر است.
گورستان متجاوزین انگلیسی
بوشهریها سالهاست که تابلویی را بالای قبرستان انگلیسیها نصب کردهاند که آن را قبرستان متجاوزین انگلیسی نامگذاری کردهاند. قبرستانی که یادآور روزهای تجاوز انگلیس به جنوب ایران و شجاعت مردم بوشهر است. بعد از اتفاقاتی که در حمله انگلیسیها به بوشهر به وقوع پیوست و جنگ نیروهای مردمی بوشهر با انگلیسیها، عدهای از متجاوزان انگلیسی کشته شدند که در اینجا دفن شده است. در معرفی این قبرستان آمده است: «این قبرستان برای سربازان انگلیسی است که اکثر آنها در نبرد با سرهنگ باقرخان تنگستانی و رئیسعلی دلواری کشته شدهاند».
این قبرستان را اداره کل میراث فرهنگی و گردشگری استان بوشهر در سال ۷۹ در لیست آثار ملی ایران قرار داده است؛ این در حالی است که این مقبره حالا کمکم در حال تغییر کاربری به منطقه مسکونی است. بر اساس عکسهای قدیمی این قبرستان، زمانی صلیبهای بزرگی بالای مقبرهها وجود داشته که اکنون هیچ اثری از آن یافت نمیشود. امروز در قبرستان انگلیسیها تنها چند قطعه سنگ شکسته دیده میشود که خار و خاشاک، زباله و اجساد حیوانات و پرندگان آن را در بر گرفته، قبرها تبدیل به باغچه شدهاند و تنها سنگنوشته روی یکی از قبرها باقی مانده است.
این سفر ادامه دارد