محمدرضا پهلوی اگرچه همچون پدرش توسط سرویسهای اطلاعاتی و سازمانهای صهیونی و فراماسونری روی کار آمد و حمایت شد، اما همواره تلاش میکرد تا رابطهاش با سازمانهای یادشده در خفا بوده و از آشکار شدن آن ارتباطات در افکار عمومی، هراس و وحشت داشت.
از همین روی پس از تاسیس رژیم جعلی اسرائیل، هیچگاه آن را بهطور علنی و تمام و کمال به رسمیت نشناخت و سفارتخانهای رسمی برایش در نظر نگرفت، چنان که مکانی هم که تا پیروزی انقلاب، محل سفارت اسرائیل در ایران به شمار میرفت (و بعد از پیروزی به سفارت فلسطین اختصاص یافت)، هیچ وقت تابلوی سفارت اسرائیل برآن نصب نشد.
همانطور که ملاقات شاه با سران اسرائیل مانند موشه دایان (از عوامل اصلی تروریسم دولتی رژیم صهیونیستی و وزیر کشاورزی وقت اسرائیل) یا گلدامایر (نخستوزیر وقت اسرائیل) همواره با پنهانکاری و در فرودگاه صورت میگرفت و آنها هیچ وقت جرأت نکردند در ایران توقف طولانی و علنی داشته باشند و همیشه هنگام گذر از خاک ایران ضمن توقفی کوتاه در فرودگاه مهرآباد، ملاقاتی هم با شاه یا دیگر سران رژیم پهلوی انجام میدادند.
شناسایی محدود و مشروط اسرائیل توسط شاه
دولت جعلی اسرائيل در 14 ارديبهشت 1327 (4 ماه مه 1948) تأسيس گرديد و رژیم شاه 20 ماه بعد يعني در 14 اسفند 1328 (6 مارس 1950) اين دولت را به شكل دوفاكتو (شناسایی محدود و مشروط) به رسميت شناخت، هرچند دولت مصدق در 16 تير 1330 تصميم بر تعطيل كنسولگري ايران در بيتالمقدسگرفت و اعراب اين تصميم را به منزله بازپسگيري شناسايي دوفاكتو تلقيكردند، اما ظاهرا شناسايي دو فاكتو و البته مناسبات مخفي ايران و اسرائيل تداوم يافت. مناسبات دو رژیم در اواخر دهه پنجاه ميلادي شكل آشكارتري به خود گرفت و در واقع ميتوان گفت اتحاد استراتژيك شاه ورژیم صهیونیستی براساس دكترين «پيراموني» بن گوريون تا سقوط حكومت پهلوي در بهمن 1357 (فوريه سال 1979) ادامه داشت.
هرچند كه روابط ايران با اسرائيل و موضع اين كشور در قبال منازعه اعراب و اسرائيل از حالتي معمايي برخوردار بود، «محمد ساعدمراغهاي»، نخست وزير وقت ايران، با انتشار بيانيهاي كه در 23 اسفند1328 در رسانههاي همگاني بازتاب يافت، شناسايي دوفاكتوي اسرائيل را اعلام كرد و تلویحا اشاره کرد که این شناسایی با صلاحدید و تاکید دولت ایالات متحده آمریکا صورت گرفته است. قسمتی از متن اعلاميه به شرح زير بود:
«...پس از استقلال دولت اسرائيل و به رسميت شناختن آن از طرف سازمان ملل متحد، دولت ايران براي حفظ منافع اتباع ايراني در فلسطين كه در نتيجه جنگ خسارات زيادي متحمل شده بودند... پس از مذاكرات مفصلي كه از طرف سازمان ملل و دولت آمريكا با ايران به عمل آمد... از اين پس دولت ايران، دولت اسرائيل را بهطور دوفاكتو به رسميت شناخته است...»
به محض انتشار خبر شناسايي اسرائيل از سوي ايران،كشورهاي عربي در مقابل دولت ايران موضعگيري كردند. روزنامههاي عربي، محمد ساعد را متهم كردند كه در ازاي دريافت پول، دولت اسرائيل را به رسميت شناخته و «ممكن است قرارداد تجارتي بين دو كشور منعقد شود و نفت ايران با كالاهاي صهيونيستي مبادله گردد».
مطبوعات عرب، دولت ايران به ويژه نخستوزير وقت را به باد انتقاد گرفتند و نسبت به گسترش روابط ايران- اسرائيل و تبديل شناسايي دوفاكتو به شناسايي دوژور (شناسایی نامحدود و غیرمشروط) هشدار دادند.
اولین ملتی که در مقابل اسرائیل قیام کرد
شناسایی رسمی اسرائیل، حضور و نفوذ صهیونیستها در ایران را تشدید کرد و دولتهای فراماسونر که پیدرپی به حکومت میرسیدند، جای پای صهیونیستها در ایران را گام به گام مستحکمتر میساختند. اما همچنان، آنکه پیشاپیش ملت مسلمان در مقابل اینگونه طرح و توطئههای صهیونیستی مقاومت میکرد و ملت را نسبت به دسیسههای صهیونیستها آگاه میساخت همانا روحانیت مبارز بود که در آن زمان آیتالله کاشانی در رأس آن قرار داشت و شهید نواب صفوی و گروه پاکبازش یعنی فداییان اسلام در کنار آیتالله و در برابر فروش سرزمین و مردم ایران به صهیونیستها، ایستاده بودند.
در واقع مردم مسلمان ایران به رهبری آیتالله کاشانی نخستین ملتی بودند که در مقابل تشکیل دولت اسرائیل واکنش نشان دادند و در سال 1327 شمسی اجتماعات عظیمی به این مناسبت برپا کردند. بهطوری که پس از سخنرانی آیتالله کاشانی، هزاران تن مهیای عزیمت به فلسطین برای جنگ با صهونیستها گشتند. در همان تاریخ، فداییان اسلام نیز بیانیهای در مخالفت با اسرائیل و لزوم تشکل مردم مبارز برای حمایت از فلسطینیها صادر کردند. دفاع آیتالله کاشانی از مسلمانان فلسطین و محکوم کردن اسرائیل، در آن زمان از مرزهای ایران فراتر رفت و در بسیاری از کشورهای مسلمان و در بین مردم استقلالطلب و آزادیخواه جهان انعکاس مطلوبی یافت.
دولتهای فراماسونهای مشهوری مانند هژیر و ساعد که خود از عوامل صهیونیسم بینالملل بودند، سعی داشتند در مقابل مخالفتهای مردم و روحانیت با اسرائیل و صهیونیستها، بایستند تا روابطشان با آنها دچار خدشه نگردد، اما مقاومت و مبارزات مردم آگاه و مسلمان تحت رهبری آیتالله کاشانی و همچنین مجاهدتهای فداییان اسلام، اوضاع را بر وفق مراد رژیم شاه و حامیان استعمارگرش پیش نمیبرد اگرچه آیتالله کاشانی را تبعید کردند و نواب و یارانش را به زندان انداخته و سپس به جوخههای اعدام سپردند ولی آتش مبارزات ضدصهیونیستی مردم ایران شعلهور شده بود و دیگر خاموشی نمیپذیرفت.
غارت نفت ایران توسط صهیونیستها
بنابر آنچه در برخی روزنامههای منتشره پس از کودتای رضاخان افشا شد، روی کار آمدن رژیم رضاخانی در سال 1921 در واقع تدارک اولیه برای تاسیس رژیم جعلی صهیونیستی در منطقه بود که حدود 26 سال بعد صورت میگرفت و در آن زمان تنها بخشی از اجرای بیانیه موسوم به وعده بالفور (که در سال 1917 از سوی انگلیسیها خطاب به صهیونیستها صادر شد) بهشمار آمد، برای آیندهای که همه کشورهای منطقه شیرهای نفت را به سوی رژیم تازه تاسیس اسرائیل میبندند و تنها این پهلوی است که برای بقای اسرائیل میبایست بهطور تمامقد از او حمایت نماید.
بنابراین محمدرضا پهلوی شیرهای نفت ایران را بهطور کامل رو به پایانههای نفتی اسرائیل باز کرد. شاه اگرچه نفت رژیم صهیونیستی را تامین میکرد اما هرگز جرات نداشت این معاملات نفتی با اسرائیل را علنی نماید و از همین روی برای انتقال نفت از کشتیهای کشورهای دیگر استفاده میکرد.
بنابر اسناد برخي از منابع خارجي، «شاه 50 درصد نفت مورد نياز اسرائيل را تأمين ميكرد». براساس مندرجات اسناد سرّي و محرمانه لانه جاسوسي آمريكا، شركت ملي نفت ايران بهطور منظم از طريق نفتكشهايي با پرچم «ليبريا»، نفت را به بندر «ايلات» منتقل ميكرد. بر طبق اسناد محرمانه مزبور حداقل 75 درصد مصرف داخلي نفت اسرائيل يعني حدود 150 هزار بشكه در روز، به وسيله ايران تأمين ميشد. از اين گذشته تنها نفتي كه از طريق خط لوله ترانس- اسرائيل (تپلين) جاري و از طريق خليج عقبه به بندر مديترانهاي اشكلون (اشقلون) به سمت شمال در حركت بود از جانب ايران بود.»
در سندي ديگر، متعلق به مارس سال 1970/ اسفند 1348، تأييد شده بود كه «سهچهارم نفت خطوط لوله اسرائيل، يعني 170 هزار بشكه در روز از جانب ايران شاهنشاهي تأمين ميشود.»
سازمانهای صهیونی برای حذف هرنوع مانع در راه رسیدن نفت ایران به اسرائیل از سالهای قبل عناصر پیشانی سفید خود را بر شرکت نفت ایران گماردند. یکی از این عناصر کلیدی فرقه ضاله بهائیت و کانونهای صهیونیستی که سالها بر منابع این کشور حکم راند و آنها را در خدمت اربابان خود قرار داد، امیرعباس هویدا بود که 13 سال دراین مملکت نخستوزیری کرد.
هویدا در سالهای پس از کودتای 1332، حضوری آشکار و پنهان در شرکت ملی نفت ایران داشت، آن هم در دورانی که قانون ملیشدن صنعت نفت زیر پاگذارده شده و کلیت نفت ایران در اختیار کمپانیهای خارجی تحت عنوان کنسرسیوم نفتی قرار داشت از جمله شرکت رویال داچ شل متعلق به روچیلدها که سهم عظیمی را به خود اختصاص میداد.
هویدای بهائی در دورانی در شرکت نفت حضور پیدا کرد که رژیم اسرائیل به دلیل اشغال فلسطین از سوی کشورهای نفتخیز بهخصوص اعراب تحریم شده بود و تنها امیدش به ایران بود تا بتواند ماشین جنگی خود را علیه مسلمانان و فلسطینیان و بعدا سایر ملتهای منطقه تجهیز و آماده نگه دارد. در اینجا بود که حضور هویدا در هیئتمدیره شرکت ملی نفت ایران موثر افتاد و علیرغم ضدیت افکار عمومی مردم ایران علیه اسرائیل، قرار شد نفت ایران با کمترین قیمت به اسرائیل صادر گردد. این امر در آن شرایط نوپایی رژیم اسرائیل، حکم حیاتی برای بقای آن داشت.
چپاول ثروتهای ایران با دستور رژیم صهیونیستی
در کنار غارت نفت ایران، اسرائیل گروهی از سرمایهداران وابسته به کانونهای صهیونیستی را به بهانههای مختلف وادار به خارج نمودن پول و ارز و غارت ثروت ملی ایران نمود. یکی از اسناد ساواک به تاریخ 11 خرداد 1349 حکایتی دیگر از غارت اموال ملی دارد. در این سند آمده است:
«... دولت اسرائیل فعالیت دامنهداری را برای انتقال سرمایه ایرانیان یهودی به این کشور آغاز کرده است. عوامل دولت اسرائیل در ایران در این ارتباط افراد ذیل هستند: 1- صیون القانیان، تاجر معروف 2- داود القانیان، تاجر معروف 3- موسی کرمانیان، رئیس آژانس یهود 4- رفائیل شادی، مدیر بیمه ایران...
سرمایههای ایرانیان یهودی از طریق بانکهای سوییس، آمریکا و انگلستان و از طریق بنگاههای صرافی در ایران به اسرائیل منتقل میشوند...»
وزارت امور خارجه رژیم شاه نیز به تاریخ 18 اردیبهشت 1349 طی گزارش مفصلی از انتقال روزافزون ثروت ملی ایران توسط یهودیان صهیونیست برای تحکیم پایههای رژیم اسرائیل خبر داد.
اسناد و گزارشهای ساواک نیز درباره اوضاع اقتصادی و مالی یهودیان اسرائیلی دوره پهلوی چنین حکایت میکند:
«...سرمایهداران عمده ایران اکثرا یهودی میباشند. حتی گفته میشود اگر سرمایهداران یهودی، سرمایه نقدی خود را از بانک بازرگانی و سایر بانکها خارج نمایند، دولت ایران را از نظر مالی در مضیقه سختی میگذارند...»
ثروتاندوزان یهودی وابسته به اسرائیل با داشتن صدها کارخانه، شرکت، موسسه و مرکز بزرگ تولیدی، صنعتی، تجاری، بانکی، دارویی و سینمایی، شریان اقتصادی ایران عصر پهلوی را در دست خود داشتند. اما علیرغم همه این تسلط جهنمی، هم خود از آشکار ساختن روابطشان با شاه خودداری میکردند و هم شاه از ترس خشم مردم، کلامی از رابطه با اسرائیل بر زبان نمیآورد!