۴۵۱ - خاطره ای از شهید جانی بِت اوشانا فقی بکلو : ستارهای درخشـان در آســمان مسیحیـت ۱۴۰۲/۰۲/۱۲
خاطره ای از شهید جانی بِت اوشانا فقی بکلو :
ستارهای درخشـان در آســمان مسیحیـت
۱۴۰۲/۰۲/۱۲
کامران پورعباس
شهید «جانی بِت اوشانا فقی بکلو» متولد و بزرگشده محله کمالی مخصوص جایی نزدیکی کلیسای آشوریان در تهران و سرباز تیپ ۵۵ هوابرد ارتش جمهوری اسلامی ایران و از شهدای گرانقدر اقلیتهای مذهبی است که برای حفظ تمامیت ارضی و جلوگیری از دستدرازی به آب و خاک ایران اسلامی، سال 1363 در شرق دجله در منطقه عملیاتی بدر به درجه رفیع شهادت رسید و عنوان «شهید وطن» به او تعلق گرفت.
اواسط اسفندماه گذشته نیروهای تفحص، پیکر شهید اوشانا را پس از 38 سال گمنامی تفحص کردند و بهسرعت از طریق آزمایش DNA هویت او مشخص شد.
والدین شهید اوشانا و هر ۳ برادر وی در سالهای گذشته فوت کردهاند. برادر سوم نیز در سالهای پایانی عمرش مسلمان شد و پس از فوت در بهشت زهرا(س) تهران آرمیده است. فرزند دختر آن مرحوم که مسلمان هم هست، شناسایی شد تا برنامههای تشییع عموی شهیدش هماهنگ شود.
وصیتنامه شهید اوشانا
بخشهایی از وصیتنامه شهید اوشانا که یک روز قبل از شهادت نوشته شده است، چنین است:
به نام خدا
خانواده عزیزتر از جانم
هنگامی که این کاغذها را در دست دارید امیدوارم که حالتان خوب باشد و در کنار هم، آن زندگی خوش و خرمی را که همواره در نظر من بوده است داشته باشید و از عنایات ایزد یکتا و حضرت عیسی مسیح و حضرت مریم که تنها حامیان مسیحیان، بهخصوص خانواده ما هستند، بهرهمند باشید. این سطور را در لحظههای قبل از حرکت برای بازپسگیری حق و خاک کشورمان به سوی دشمن متجاوز برایتان مینویسم....
پدر عزیز و گرامیام که همواره و همیشه سعی داشتی زندگی خوب و پرنعمتی را برای ما مهیا کنی، میخواهم از تمامی زحماتت تشکر کنم.... در اینجا آرزوی موفقیت در کار و پیشهات برای بهتر زیستن و سامان دادن به خانه و خانوادهای که در تکفل تو هستند میکنم.
و اما مادر نازنیم، نمیدانم برایت چه بنویسم. باور کن همواره و همیشه سعی داشتهام نه تنها از زحمات تو، بلکه پدرم قدردانی کنم....
مادر جان در این لحظه دلم خیلی هوایت را کرده چون روی یک سطح خاکی نشستهام و در جلو چشمانم، لحظهای مجسم میشود که شما برای گرم نگه داشتنم به بالای سرم میآمدی و خوابت را حرام میکردی. ای کاش در این لحظه اینجا بودی تا دستهای پر مهر و محبتت را در دست گیرم و بوسههای فراوانی را نثارت سازم....
حتم دارم از این لحظه به بعد روح من شاد و قرین نعمت خواهد بود، آن هم با دعاهای شما....
فرزند و ارادتمند شما 63/12/23
دیدار شیرینِ خانواده شهید با رهبر انقلاب
حضرت آیتالله خامنهای، سال 1365 در دوران ریاست جمهوری در منزل شهید اوشانا حضور یافتند و دیداری بسیار پرشور و پراحساس و معنوی همچون تمامی دیدارهای معظمله با خانوادههای شهدا انجام گردید.
یکی از برنامههای مستمر امام خامنهای دیدار با خانواده شهدا ست. ایشان همزمان با ایام ولادت حضرت مسیح به دیدار خانوادههای شهدای آشوری و مسیحی میروند که تصاویر و خاطرات ارزنده و کمنظیری از این دیدارها تا کنون منتشر شده است.
ایشان در 11 دی 1365 در منزل شهید بت اوشانا حضور یافتند که بخشی از روایت این دیدار به نقل از یکی از برادران شهید اوشانا چنین است:
مادر با شنیدن نام «آقای خامنهای» سراسیمه از جا بلند میشود و به طرف در میرود. ما هم پشت سر او به طرف در میدویم. در پاگرد پلهها مادر به حاج آقا خامنهای میرسد، خوشامد میگوید و از روی عبا دست ایشان را میبوسد. من و چارلی نیز در راهرو با ایشان سلام علیک میکنیم و به داخل خانه تعارفشان میکنیم. من، چارلی و حاج آقا پشت میز ناهارخوری مینشینیم و ایشان شروع میکنند به خوش و بش کردن. بعد از مادر میپرسند که چرا دستشان را بوسیدند؟
- حاج آقا! ما در کلیسا، دست کشیشمان را میبوسیم؛ شما هم برای من مثل کشیش هستید؛ برای همین خواهش کردم که اجازه بدهید دستتان را ببوسیم.
حاج آقا عکسهای روی طاقچه را نگاه میکنند و با اشاره به یکی از قابها، میپرسند: این عکس شهید است؟
من سریع بلند میشوم و قاب عکس ژانی را از روی طاقچه به دست حاج آقا میدهم. ایشان به قاب عکس خیره میشوند و مادر شروع میکند از ژانی تعریف کردن: ژانی من در کل فامیل، از همه لحاظ تک بود. از نظر ایمان، از نظر اخلاق، از نظر درس؛ زبانزد دوست و آشنا بود. کلیسایش ترک نمیشد و هر هفته مقید بود به عبادت در کلیسا.
جای پدر و جانسون در خانه خیلی خالی است. پدر راننده کامیون است و دیشب یک باری را برای کرمان برد.
حاج آقا بعد از دلداری دادن مادر و صحبت از مقام بالای شهدا پیش خداوند، با من و چارلی حرف میزنند. چارلی بلند میشود و میرود چای میآورد. مادر برای ایام عید، شیرینی پخته و دو بشقاب از این شیرینیها هم روی میز است. وقتی مادر به حاج آقا تعارف میکنند، ایشان با مهربانی تکههای شیرینی را با دستشان به ما میدهند و بعد هم برای خودشان برمیدارند.
شیرینی این شیرینی به جانم مینشیند!
آنچه از ابتدای این مهمانی، حواس من را پرت کرده، پسر بچهای است که کنار من و درست مقابل حاج آقا نشسته. حدوداً ده ساله است و به رسم بیشتر محصلهای این روزها، موهای سرش را با ماشین کوتاه کرده و این باعث شده که چهرهاش بانمکتر شود. وقتی متوجه میشوم این آقا پسر کیست، ذوقزده میشوم.
او پسر حاج آقا خامنهای است. اگر کسی در خیابان او را نشان میداد و میگفت این پسربچه، فرزند رئیسجمهور ایران است، امکان نداشت باور کنم. مگر ممکن است؟ این لباسها و ظاهر بسیار ساده، اصلاً به پسر یک وزیر و وکیل هم نمیآید، چه برسد به پسر رئیسجمهور! حالا دیگر مرتب حواسم به اوست و زیرچشمی نگاهش میکنم. کاش میشد دستش را بگیرم، به کوچه برویم و به همه بچه محلها میگفتم که ببینید! این پسرآقای خامنهای است، بله، پسر رئیسجمهور آمدهاند خانه ما، تازه الان خود حاج آقا هم داخل خانهاند، داخل همین خانه کوچک ما!
مهمانهای عزیز ما قصد رفتن میکنند. از تمام شدن این مهمانی شیرین، دلم میگیرد. آقای خامنهای قبل از خداحافظی، میپرسند که چیزی احتیاج نداریم؟ کم و کسری، چیزی؟ مادر و چارلی میگویند که همه چیز خوب است و فقط از خدا، سلامتی شما را میخواهیم. با این همه، حاج آقا شماره تلفن دفتر خودشان را از یکی از همراهانشان میگیرند و به مادر میدهند، میگویند اگر یک وقت کاری داشتید، مضایقه نکنید. بعد هم هدیهای به مادر اهدا میکنند و از او اجازه مرخص شدن میخواهند.
وداع باشکوه در معراج شهدای تهران
6 اردیبهشت 1402، مراسم وداع با پیکر شهید اوشانا با حضور خیل گسترده مردم در معراج شهدای تهران برگزار شد.
معراج شهدا همیشه میزبان مادران و پدرانی است که وقتی قدم در حیاط آن میگذارند، میدانند قرار است سالها چشم انتظاریشان تمام شود و در آغوش بکشند آن چند استخوانی را که از جوان رعنایشان برگشته و برای آنها همه دنیا و متعلقاتش در همین جعبه چوبی مقابلشان خلاصه میشود، اما این بار ماجرا فرق میکرد.
این بار پسر آمده بود، اما خبری از پدر و مادرش نبود. امروز دختر عمه «جانی» در حالی که به آرامی اشک میریخت، میگفت: «زن دایی تا آخرین لحظه زندگیاش چون پیکر پسرش را ندیده بود، میگفت شاید «جانی» اسیر باشد و امید داشت یک بار دیگر او را ببیند. دایی هم میگفت:ای کاش فقط خبری بدهند که او در چه وضعی است. اگر اسیر است که منتظر آمدنش باشیم و اگر به شهادت رسیده هم خدا را شکر که جانش را برای وطن دوستیاش داده است. اما حالا که پیکر «جانی» برگشته هیچکدام نیستند تا از انتظار درآیند.»
مادر شهید مدافع حرم مجید قربانخانی هم آمده بود تا به جای مادر این شهید آشوری، پیکر پسر را در آغوش بگیرد. مادر شهید قربانخانی میگوید: «خیلی برایم جالب است که درست روزی بالای سر پیکر این جوان آشوری آمدهام که پیکر مجیدم را هم برایم آوردند.»
مادر شهید امنیت آرمان علیوردی هم گوشه مجلس نشسته و عکس پسرش را در دست گرفته است و میگوید: «من هم آمدهام تا به جای مادر نداشته «جانی» بالای سرش باشم و نگذارم حس کند مادر ندارد.»
پیکر شهید جانی بت اوشانا روی دوش مردم به داخل سالن معراج شهدا منتقل میشود. تعدادی از اقوام و همکیشانش به رسم معرفت آمدهاند تا کنارش باشند. از خانواده درجه یک او سه برادر و والدینش از دنیا رفتهاند و یک برادرزاده و یک دختر عمه دارد که پیکر «جانی» را به آغوش میکشند وگریه میکنند.
آنها میگویند: «از برادران مسلمان ممنونیم که چنین مراسم پرشور و زیبایی برای «جانی» برگزار کردهاند. واقعاً از آنچه در تصور ما بود هم بهتر است.»
نمایندگان جامعه آشوریان نیز در مراسم حاضرند. یکی از روحانیون کلیسا دعای مخصوص خود را که برای افرادی مثل «جانی» میخوانند، قرائت میکند و همه جمع سکوت میکنند و به دقت گوش میدهند.
سپس یکی از مداحان معراج با اجازه از خانواده «جانی» و آشوریان حاضر در جمع، میخواهد به رسم مسلمانان برای این شهید عزیز که برای وطنمان جانش را داده، مرثیهخوانی کند. مداح شروع میکند و میگوید: « ما از مسیحیان ممنونیم» و از ذکر مصیبت اهلبیت(ع) میخواند و اشارهای میکند به حضور وهب، شهید مسیحی و یار امام حسین(ع) در روز عاشورا. جالب توجه است که جوانی که همسر برادرزاده «جانی» است، همراه بقیه مردم برای امام حسین(ع) سینهزنی میکند و این کار را با احترام و دقت انجام میدهد.
در حیاط معراج همچنان بر تعداد جمعیت افزوده میشود. حالا پیکر را چون نگینی وسط حیاط روی سکو قرار دادهاند و جمعی از خادمان حرم حضرت معصومه(س) برای ادای احترام به این شهید پرچم متبرک این مضجع شریف را آوردهاند تا کنار تابوت «جانی» بگذارند و نشان دهند چقدر برایشان عزیز است.
گروه موزیک ارتش نیز در گوشهای از حیاط برای لحظاتی مارش نظامی مینوازد و ادای احترام میکند به این سرباز وطن.
تصاویری از کودکی و نوجوانی و جوانی «جانی» نیز در حجلهای که برایش درست کردهاند، قرار داده شده و کودکان حاضر از مادرانشان میخواهند از آنها با تصاویر «جانی»، عکس یادگاری بیندازند.
وداع پرشور بعد از نماز جمعه تهران
مراسم وداع با پیکر شهید اوشانا، 7 اردیبهشت در پادگان 01 نیروی زمینی ارتش برگزار شد و روز جمعه 8 اردیبهشت 1402، پیکر شهید جانی بِت اوشانا سرباز تیپ ۵۵ هوابرد ارتش جمهوری اسلامی ایران و از شهدای اقلیتهای مذهبی پس از نماز جمعه تهران با حضور پرشور مردم و نمازگزاران تشییع گردید و به کلیسای حضرت یوسف مسیحیان منتقل و آیین ویژه اقلیتهای مذهبی با حضور اقشار مختلف و مقامات ادیان الهی برگزار گردید.
پیکر شهید اوشانا با حضور سبوه سرکیسیان اسقف اعظم ارامنه تهران، مارنرسای بنیامین اسقف اعظم کلیسای آشوری، رئیسمجلس شورای اسلامی و جمعی از اقوام و هم-کیشان شهید در کلیسای حضرت یوسف(ع) تشییع شد.
تشییع و تدفینِ باشکوه در اسلامشهر
سپس پیکر شهید اوشانا به شهرستان اسلامشهر اعزام و با استقبال پرشور مردم در آرامستان آشوریان در شهرستان اسلامشهر در جوار قبور پدر و مادر شهید تشییع و تدفین شد.
اقشار مختلف مردم و مسئولان شهرستان اسلامشهر با حضور پرشور خود در مسیر ورودی به آرامستان ساورایای از یک میهمان عزیز سفر کرده دوران دفاع مقدس ساعتها قبل از زمان تعیین شده حاضر و با شاخههای گل و پرچمهای سه رنگ و پرافتخار ایران اسلامی از پیکر مطهر شهید اوشانا استقبال کردند.
آشوریهای سرفراز
در این مراسم، امیر کیومرث شرفی معاون اجرایی نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران اظهار کرد: این افتخار را داریم که دشمنان ما امروز این پیام را دریافت کردند که ایران اسلامی دست نیافتنی و عزت و سربلندی ما در دنیا زیاد است.
وی افزود: عزت و سربلندی امروز ما مدیون خون شهیدان سرافراز ایران اسلامی است. جامعه هموطنان آشوری ما ۲۲۸ شهید، ۱۱۰۲ جانباز و ۴۸ آزاده تقدیم نظام مقدس جمهوری اسلامی و آرمانهای انقلاب اسلامی کرده و در کنار سایر اقشار مردم نقش خود را ایفا کردهاند.
مراسم تشییع این شهید دوران دفاع مقدس در اسلامشهر با حضور چهرههای لشکری و کشوری و همچنین مسئولان اسلامشهری برگزار شد.
عزت و عظمت زن مسلمان و زن ایرانی
در این روز زنان مسلمان ایرانی و مسیحی در تهران و اسلامشهر، با استقبال از پیکر شهید اوشانا برای او مادری کردند و به جای مادرشگریستند و عزت و عظمت زن مسلمان و زن ایرانی را به رخ جهانیان کشیدند.