به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 28,611
بازدید دیروز: 24,646
بازدید هفته: 91,172
بازدید ماه: 164,087
بازدید کل: 24,864,079
افراد آنلاین: 123
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
جمعه ، ۲۵ آبان ۱٤۰۳
Friday , 15 November 2024
الجمعة ، ۱۳ جمادى الأول ۱٤٤۶
آبان 1403
جپچسدیش
4321
111098765
18171615141312
25242322212019
3029282726
آخرین اخبار
۴۵۶ - خاطره ای از مداح و پاسدار و جانبازِ سرفراز، شهید حاج یونس حبیبی : خالق مداحی پرآوازه «غم‌خانه حضرت رقیه(س)» ۱۴۰۲/۰۳/۰۷
خاطره ای از مداح و پاسدار و جانبازِ سرفراز، شهید حاج یونس حبیبی :
خالق مداحی پرآوازه «غم‌خانه حضرت رقیه(س)»
   ۱۴۰۲/۰۳/۰۷

حاج یونس حبیبی، جانباز و مداح اهل بیت (ع) به همرزمان شهیدش پیوستیونس حبیبی مداح | بیوگرافی و عکس های یونس حبیبی و همسرش + درگذشت و علت فوت

کامران پورعباس
مداح و پاسدار و جانبازِ سرافراز حاج یونس حبیبی متولد سال 1347 در روستای سیمت از توابع بخش مرکزی شهرستان سوادکوه در استان مازندران است که مداحی و ستایشگری اهل بیت(ع) را از دهه 50 در مرکز عترت و قرآن در حوالی میدان خراسان در تهران آموخت و آغاز نمود و به سرعت به مداحی مخلص و پرشور تبدیل گردید. این مداح باصفا و بااخلاص که در خردسالی با پدرش پای منبر و مداحی در مهدیه تهران حاضر می‌شد، آرزو داشت خودش به عنوان مداح مهدیه پشت میکروفون قرار بگیرد. این اتفاق، اوایل دهه ۶۰ می‌افتد و یونس نوجوان که برای دفاع از مرزهای میهن اسلامی راهی جبهه‌های نبرد حق علیه باطل شده بود، در خلال رفت و آمدهایش به تهران، دعا می‌خواند و مداحی می‌نمود.
حاج یونس حبیبی در سال ۶۲ به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد. سال ۶۴ به جبهه رفت و تا انتهای جنگ و بعد از آن در قرارگاه رمضان حضور داشت. حاجی در نوجوانی به جبهه‌های جنگ اعزام شد و تا یک سال پس از پایان دفاع مقدس در منطقه حضور داشت. نوحه‌های او را رزمندگان جنگ از یاد نمی‌برند، وقتی می‌خواند: رزمندگان عازم به میدان/ بهر دفاع از دین و قرآن....
جانبازی‌های متعدد و ۷ مرحله شیمیایی
در جبهه‌ها بارها تیر و ترکش خورد و طی هفت مرحله شیمیایی شد. در یکی از مجروحیت‌ها، پیکر زخمی‌اش 45 روز در شرایطی سخت و طاقت‌فرسا در منطقه ماند.
حاج یونس حبیبی در سال ۱۳۶۸ از قرارگاه رمضان انتقالی گرفت و به ستاد مشترک سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نقل مکان نمود. او سپس مسئول ارزشیابی سپاه و مدتی مسئول دژبان کل سپاه گردید تا این‌که سال ۸۰ به صورت پیش از موعد بازنشسته شد.
شهره به خوش‌رویی و افتادگی و ادب 
حاج یونس میان هیئتی‌ها به خوش‌رویی و افتادگی و ادب شهره بود. سال‌های طولانی بود که در هیئت‌ها نوحه و دعا می‌خواند و مجالس یادواره شهدا را در نقاط مختلف کشور اداره می‌نمود.
سال ۶۸ اولین بار عوارض شیمیایی عود کرد. سال ۷۰ و ۷۲ هم دوباره دچار عارضه و بستری شد. ماهی دو تا سه بار باید به پزشکان قلب، متخصص شیمیایی، متخصص پوست و... در تهران مراجعه می‌نمود.
در طول مدت طولانی و طاقت‌فرسای بیماری، به گفته خود حاج یونس تنها‌پرستارش همسر گرامی‌اش بود.
به حاجی پیشنهاد مداوای خارج از کشور نیز داده شد که پاسخ‌اش این بود: «رفقا پیشنهاد دادند و حتی هزینه‌هایش را تقبل کردند؛ اما خودم قبول نکردم. پزشکان آلمانی ما را به عنوان موش آزمایشگاهی می‌خواستند. می‌خواستند ببینند داروهای شیمیایی‌شان چه آثاری دارد. آنها به فکر علاج ما نبودند.»
در برهه بیماری، داروهایی که برای عامل اعصاب می‌دادند، برای عامل خون و عامل میکروبی بد بود یا برعکس. کلاً داروها ضد و نقیض هم بودند و همین باعث می‌شد خونش لخته و مویرگ‌های حساس مغز بسته شود. لذا سه دفعه سکته عمیق کرد. در بهمن‌ماه سال ۹۵ خبر شهادت او در فضای مجازی منتشر شد؛ اما پس از ۱۵ روز از اغما خارج شد و به زندگی بازگشت.
دیدار با همرزمان شهیدش در حالت کما
حاج یونس بارها از آنچه در عالم دیگر در جریان این کما دیده، سخن گفته است.
یک بار به این کیفیت ماجرا را نقل نموده است:
«وقتی در کما بودم، دیدم همه همرزمان من در یک سوله بزرگ کنار من در تابوت نشسته‌اند و سروصورت همه‌شان زخمی است. من هم در تابوت نشسته بودم. آنها به من گله می‌کردند و می‌گفتند: بی‌معرفت! چرا نیامدی؟ گفتم: من که نمی‌توانم خودم را بکشم! بعد اسم تک‌تک‌شان را خواندند و از دریچه گوشه سوله بیرون بردند. ملت هم جنازه‌ها را روی دوش می‌گرفتند و تشییع می‌کردند. نوبت من که شد، اشاره کردند که این یکی را برگردانید، باید بماند. همان‌جا به‌هوش آمدم و با‌گریه گفتم: چرا مرا جا گذاشتید؟»
و باری دیگر به این مضمون:«در آن حال تمام رفقای شهیدم را می‌دیدم. شهید مسلم اسدی، شهید جلال شاکری، شهید کلانتری هم بودند و آنها را دیدم که در تابوت نشسته‌اند. من همین طور بلند شدم و گفتم مسلم کجایی؟ آنها هم گفتند: ما را بیچاره کردی و چشم انتظار گذاشتی. چرا نمی‌آیی؟ از آنها عذرخواهی کردم. این‌ها از یک دریچه‌ای بیرون رفتند ولی مرا نگه داشتند و به تعبیری برگرداندند. شروع کردم‌گریه کردن که مسلم بیا مرا از دست این‌ها بگیر و ببر. من خسته شدم، سیدجعفر و جلال بیایید. دیدم سرنگ را داخل پاهایم کردند و به هوش آمدم. ولی واقعاً خیلی حالات خوبی است که در این هنگام به شهادت برسیم. بهترین آرزو و بهترین مرگ بدون شک شهادت است.»
رسیدن به بهترین آرزو
حاج یونس در ۲۱ خردادماه ۹۸ دوباره به کما رفت و بعد از چندماه بخشی از هوشیاری خود را به دست ‌آورد و در نهایت حاج یونس حبیبی هفتم اردیبهشت 1399 مصادف با دومین روز ماه مبارک رمضان به بهترین آرزویش رسید و به یاران شهیدش پیوست.
پیکر شهید یونس حبیبی ۹ اردیبهشت‌ماه ۹۹ در محل زادگاهش روستای سیمت به خاک سپرده شد.
مجتبی حبیبی فرزند شهید خاطر نشان کرد: آرزوی شهادت از مهم‌تر‌ین علایق پدر بود.
گره‌گشای نیازمندان پس از شهادت
این شهید والامقام ۴۰ روز پس از عروج، گره‌گشای نیازمندان شد. خانواده شهید حبیبی بعد از بیانات مقام معظم رهبری درخصوص رزمایش همدلی و کمک به نیازمندان در آستانه ماه رمضان، قرارگاه جهادی شهید حاج یونس حبیبی را راه‌اندازی کردند تا بتوانند به برکت خون این شهید، به خانواده‌های نیازمندان با تهیه بسته ارزاق و جمع‌آوری کمک‌های نقدی کمک‌رسانی کنند. این قرارگاه جهادی با نام «قرارگاه جهادی شهید حاج یونس حبیبی» در مدت حدود ۴۰ روز، بسته‌های ارزاق با کمک‌های مردمی برای ۶۹ خانواده نیازمند تهیه کرد و برای یک بیمار نیز دستگاه تنفسی تهیه شد.
فعالیت این قرارگاه همچنان ادامه دارد و تا کنون خدمتگزار محرومان و نیازمندان بوده است و ان‌شاء‌الله خواهد بود.
ارادت شدید به سه‌ساله اباعبدالله(ع)
کربلایی یونس حبیبی روضه‌خوانی‌های مثال‌زدنی برای حضرت رقیه(س) دارد و درخصوص ارادتش به حضرت رقیه(س) گفته است: «سند نوکری همه ما را حضرت رقیه(س) امضا کرده است. من به سه‌ساله اباعبدالله(ع) خیلی ارادت دارم و بارها شده که مشکلات مرا همین دردانه سیدالشهدا(ع) حل کرده‌اند.»
نوحه بی‌نظیر و ماندگارِ «غم‌خانه حضرت رقیه(س)»
وقتی نام حاج یونس می‌آید، ناخودآگاه آن نوحه زیبا و بسیار معروفِ «یا اباعبدالله‌الحسین» یا همان «غم‌خانه حضرت رقیه(س)» در ذهن همگان تداعی می‌شود.
حاج یونس در اظهارنظری در مورد غمنامه حضرت رقیه(س) گفته است: «ان‌شاءالله برایمان بماند. مدال افتخار ماست که حضرت رقیه(س) به ما عنایت کردند.»
این نوحه آوازه و شهرت کشوری و جهانیِ عظیمی دارد و انتشار آن نیز ماجرای عجیب و جالبی دارد.
 مجتبی حبیبی، فرزند شهید در مورد نحوه تولید این نوحه خاطرنشان می‌نماید: «این نوحه اولین‌بار در کلاس مداحی پدرم اجرا شد. او بخش‌هایی از این نوحه را سروده بود و شعرش را به شاگردانش داده بود. هفته بعد که بنا بود در جلسه آن را تمرین کنند، شاگردان می‌گویند که این نوحه وزن ندارد و نمی‌توان خواند. پدرم بالبداهه سبک روی این شعر می‌گذارد و شروع به خواندن می‌کند. جلسه از حال خود خارج می‌شود و با توجه به اینکه شب شهادت حضرت رقیه(س) هم بود، حاضران درخواست می‌کنند که جلسه درس به روضه تبدیل شود و پدرم دوباره نوحه را می‌خواند و افراد در حالی که کاغذ نوحه در دست داشتند، سینه می‌زنند و بعد هم پدرم روضه می‌خواند. 
اصلاً بنا نبود این جلسه ضبط شود و فردی آن روز صداها را ضبط و منتشر کرد. حتی انتشار این نوحه در فضای جامعه آن روز‌ موجب شده بود که عده‌ای اعلام کنند که این بدعت است و بدون روضه وارد سینه‌زنی شده‌اند؛ در حالی که اصلاً این جلسه روضه نبود و کلاس مداحی بود و طبق رسم همیشگی ابتدا مناجاتی با امام زمان(عج) خوانده شد و بعد بنا بود تمرین نوحه باشد که به دلیل حال جلسه تغییر روند می‌دهد.»
اما این نوحه به سرعت نوار کاست می‌شود و بسیار معروف و در سطحی گسترده در کشور توزیع می‌گردد و این در حالی بود که خود حاج یونس از این موضوع خبر نداشت!!! 
مجتبی در این خصوص می‌گوید: «حتی ما چند سال بعد هم خبر نداشتیم که این نوحه‌خوانی ضبط و منتشر شده است. روزی با پدرم به بهشت زهرا رفته بودیم. در آن زمان مرکز فرهنگی آوینی در بهشت زهرا غرفه‌ای داشت و مداحی پخش می‌کرد. صوت‌ها روی نوار کاست بود و عکس و اسمی هم نداشت. مداحی پخش می‌شد و پدرم یک مرتبه گفت: این صدای من است. سراغ مسئول غرفه رفتیم و پدرم پرسید: این نوحه صدای کیست؟ این شعر و سبک برای من است که مسئول غرفه هم با کلی جست‌وجو گفت: صدای برادر یونس حبیبی است. پدرم گفت: من یونس حبیبی هستم و خیلی جالب او گفت: برو آقا، خدا روزی‌ات را جای دیگری حواله بدهد!
این نوحه زمانی که عرضه شد در آن شرایط که رسانه‌ها به شیوه امروزی وجود نداشت، بسیار چرخید و حتی موجب شد که پدرم را به مجالس خارج از کشور دعوت کنند اما او به دلیل اشتغال در سپاه هیچ‌گاه نتوانست این دعوت‌ها را بپذیرد.»
زندگی بر مدار ولایت
مجتبی فرزند شهید یونس حبیبی در مورد زندگی بر مدار ولایت و ولایتمداری اعلای پدر معظم و مکرمش خاطرنشان می‌نماید:
«زندگی حاجی بر مدار ولایت فقیه بود و بسیار بر دیدگاه‌های حضرت آقا حساس بود و بر آنها تأکید داشت و در بین دوستان و آشنایان و اقوام از این جهت مشهور بود و همگان ایشان را به ولایتمداری اعلا می‌شناختند. 
مکرر هم به دیدار رهبر فرزانه انقلاب اسلامی نائل گردیده‌اند و هر سال در دیدارهای عمومی مداحان با رهبری حضور داشتند و علاوه ‌بر آن چندین مرتبه همراه با مداحان در دیدارهای خصوصی‌تر خدمت رهبر و مقتدایشان رسیدند و کسب فیض عظیمی نمودند.
حاج یونس در نصب‌العین قرار دادنِ منویات رهبری و عملِ مو به مو به رهنمودهای حضرت آقا در عرصه مداحی کوشا بودند و دیدگاه‌های رهبر حکیم و فرزانه‌مان در عرصه مداحی را هر سال دنبال می‌کردند و اعتقاد داشتند دیدگاه‌های حضرت آقا را فقط نباید شنید بلکه باید دنبال و عملی کرد و خود بسیار مقید و عامل به این دیدگاه‌ها بودند و هر سال صحبت‌های جدید امام خامنه‌ای را به سرعت شنیده و برای عملیاتی نمودن رهنمودها برنامه‌ریزی می‌نمودند و به مرحله عمل می‌رساندند.»
شهید یونس حبیبی از زبان خود شهید
شهید یونس حبیبی در واپسین سال‌های حیات دنیوی‌اش چند مصاحبه با رسانه‌های مختلف داشته است که در آنها به تفصیل سوابق و خدمات مداحی و فداکاری‌ها و ایثارگری‌های دفاع مقدسی‌اش را تشریح نموده است. گزیده‌ای از سخنان حاج یونس را که در رسانه‌های مختلف منشر گردیده است، نقل می‌نماییم.
حاج یونس، رهبر انقلاب را «خلاصه اهل‌بیت»، بسیج را «عشق»، سپاه را «پاک‌ترین نهاد در کشور» و سردار شهید قاسم سلیمانی را «امید شیعیان» می‌دانست.
مداحیِ بااصالت
کربلایی یونس حبیبی در مورد سوابق و خدماتش در عرصه مداحی و ستایشگری اهل‌بیت(ع) اظهار نموده است: «سال‌های ۶٠ بود که برای شاگردی خدمت حاج مرتضی رسیدم. یک هیئتی به نام عترت و قرآن در میدان خراسان داشتند، آنجا می‌رفتیم. واقعاً این استاد بزرگوار تلاش‌های زیادی برای بنده و بسیاری از دوستان داشت که تا قیامت هرجا بخوانم با افتخار می‌گویم شاگرد این بزرگان هستم. این اساتید به بنده یاد دادند که مداحی بااصالت را همواره در دستور کار خودم داشته باشم و به بقیه هم در عمل این راه را توصیه کنم.»
در موقعیتی دیگر در این‌باره ابراز داشته است: «۵ سالم بود که با پدرم پای منبر شیخ احمد کافی می‌رفتم. حاج محسن طاهری، ولادت حضرت زهرا(س) در مهدیه می‌خواند. پای منبرش نگاه می‌کردم و لذت می‌بردم. در عالم خردسالی آرزو کردم که روزی بشود من همان‌جا بایستم و بخوانم. آرزویم سال ۷۹ برآورده شد و من در مهدیه برای اولین بار خواندم....
بعد از آن هم در رکاب حاج منصور ارضی بودم. ایشان را بزرگ همه مداحان و پدر خودم می‌دانم. در عرصه مداحی دلسوزتر و مسلط‌تر از ایشان کسی را سراغ ندارم. شعر زنده زمان را می‌خواند و معنویت ایشان بسیار بالاست....
از سبک‌های محزون در جلسات خصوصی، قبل و حین عملیات استفاده می‌کردیم. آن زمان، وقتی به تهران آمدم، می‌خواندم و بعد از جنگ، محرم‌ها در هیئت‌های رزمندگان در خانی‌آباد و نازی‌آباد مداحی می‌کردم. سال‌ها بعد کار به شهرستان‌ها کشید و در جلسات متعدد بسیجیان استان مازندران می‌خواندم. شهر به شهر دعوت می‌شدم تا این‌که مشکلات شیمیایی‌ام کار را به این‌جا رساند؛ طوری که حدود دو سال است نمی‌توانم بخوانم. عوارض داروها ریه‌هایم را فلج کرد و صدایم خش‌دار شد. من از بهمن سال ۹۵ که آخرین سکته را کردم، منزوی شده‌ام و از همان زمان نتوانستم بخوانم. تا پیش از آن به جلسات هیئت رزمندگان کل کشور دعوت می‌شدم و دعای کمیل و ندبه می‌خواندم، اما همه آن دعوت‌ها لغو و ارتباطم با این هیئت‌ها قطع شد.»
اصول و فنون مداحی کربلایی یونس، اصول و فنون مداحی را چنین می‌دانست: 
«[مداحی جدید] پنج اصل است که اول باید ببینند در این پنج اصل جایگاهی برای خودشان دارند و بعد وارد ستایشگری بشوند؛ اولین اصل، اخلاق است. دومی تسلط بر ادبیات فارسی و سوم اشراف بر ادبیات عربی است. چهارم مقتل و پنجم موسیقی و دستگاه‌هاست. این پنج فن اساسی و اصولی مداحی است که همه این‌ها در صحیفه سجادیه خلاصه شده که می‌توان آن را پیدا کرد. اساتید ما نکته‌های درون این گنجینه معنوی را با نوجوانان و جوانان کار کنند. جوانان و نسل جدید ستایشگری بدانند مناجات، خود‌‌سازی و اوج اخلاق است. مداح اول باید اخلاق خودش را شاخص کند. همه این مداحانی که معروف هستند ابتدا باید در جایگاه اخلاق، شاخص بشوند.»
سپاهی شدن و سوابق جهادگری و مداحی در جبهه
شهید حبیبی در مورد سپاهی شدن و سوابق جهادگری و مداحی در جبهه گفته است: «من از سال 62 به عضویت سپاه درآمدم. همان اول به تیپ آموزش لشکر 27 محمّد رسول‌الله رفتم. آموزش نظامی لشکر را به بنده واگذار کردند. یادم می‌آید در گردان میثم لشکر، محمدرضا طاهری هم جزئی از رزمندگان بود و من با او مراوده هیئتی داشتم. آن سال‌ها محمدرضا مرثیه‌ها و نوحه‌های زیبایی را ارائه می‌داد....
بعد رفتیم عملیات؛ در عین حال آموزش نظامی می‌دادم. مربی تاکتیک بودم و این افتخار را داشتم با لباس سبز پاسداری در جنگ حضور داشتم و برای بنده این دوران یک حال و هوای دیگری داشت. شاید بیشتر از برخی یک احساس تکلیف جدی داشتم. به همین خاطر نوحه‌هایم هم یک جنبه‌های حماسی و رزمندگی داشت و انگیزه رزمندگان را برای ادای تکلیف و رزمندگی دو چندان می‌کرد. از این بابت بسیار خوشحال بودم و خداوند متعال را همیشه شکر می‌کنم که توانستم در راه اعتلای نام انقلاب اسلامی سهم کوچکی داشته باشم. در عملیات‌های والفجر 8، کربلای یک، کربلای دو، کربلای 7 و کربلای 8 این توفیق را به بنده عنایت کردند که حضور داشته باشم.»
صحنه‌ای دردناک در کربلای‌یک
حاج یونس در جایی گفته بود صحنه‌ای در دوران جنگ دیده که هر موقع به آن فکر می‌کند بغض گلویش را می‌گیرد. حاجی ماجرای این صحنه را چنین روایت می‌نماید:
«عملیات کربلای یک، مهران بود. یادم نمی‌رود رزمندگان گردان علی‌اکبر لشکر سیدالشهدا که به قلاجه رفته بودند، به شهادت رسیده بودند. در هنگام برگشت ساک‌های‌شان را در چادر دیدیم. یک صحنه بسیار دردناکی بود. وسایل‌شان را جمع کردیم. واقعاً آن دوره جوانان خوبی داشتیم که هرکدام از آنها می‌توانند به جامعه امروز درس‌های ارزشمندی بدهند. شهید کلانتری که پدرش روحانی بود مسئولیت تبلیغات گردان علی‌اکبر(ع) را برعهده داشت، دنیایی از ادب و منش بود. اتفاقاً همین شعری که خواندم بعد از عملیات کربلای یک بود که وقتی برگشتیم حاج منصور به قلاجه آمده بود، آن‌جا این شعر را به سبک شهید خواندم:‌هان‌ای شهید در دلت عشق خمینی/هان‌ای شهید،‌ای در سرت شور حسینی/شدم از فتح مهران چون آگاه، به خواندن آیه انا فتحنا/حسین جان، حسین جان، مظلوم حسین جان....»
نوربالاهای جنگ تحمیلی حاج یونس در مورد نوربالاهای جنگ تحمیلی می‌گوید:
«بعضی از بچه‌ها را که می‌دیدی از دور معلوم بود که به شهادت می‌رسد. عملیات کربلای دو در راه منطقه حاج عمران بودیم با شهید محمود طاعتی که با هم صیغه اخوت خوانده بودیم. کاملاً معلوم بود ایشان شهید می‌شوند. کاملاً از رفتارش می‌توانستیم متوجه شویم او به شهادت می‌رسد. اصطلاحاً می‌گفتند نوربالا می‌زند. الان هم دوستانی داریم که برای دفاع از حرم می‌روند این حالات و احوالات را دارند. اما احساس می‌کنم رزمندگان و جوانان آن روزها یک حالات و احوالات غیرقابل تصوری داشتند. یادم نمی‌رود در بحبوحه کربلای5 که عملیات گره می‌خورد با توسل به حضرت زهرا(س) و قرائت زیارت عاشورا که حاج رضا پوراحمد به میان رزمندگان آمدند، یک انگیزه دوباره و یک صلابتی در میان لشکر برای شکست دشمن ایجاد شد. آن نوحه معروفِ کجایید ‌ای شهیدان خدایی... را خواند. خیلی از بچه‌هایی که شهید شدند از همان شب معلوم بود که به فیض شهادت نائل می‌آیند.»
خنده بعد از شهادت
حاج یونس از خنده بعد از شهادتِ یکی از شهدای والامقام و نیکوتبار می‌گوید: «سیدجعفر میرمحمدی نوه آیت‌الله خوانساری بود. ایشان عملیات کربلای‌دو به شهادت رسید. با بچه‌ها در محاصره بودیم. همه در محاصره تشنه و گرسنه بودند. جیره‌های غذایی خودش را به بچه‌ها داد و زمزمه را شروع کرد. یکی از خاطراتی که رزمندگان از ایشان فراموش نمی‌کنند این ایثارگری بود که شهید میرمحمدی انجام داد. رفت با قمقمه برای بچه‌ها آب آورد ولی خودش یک قطره از آن آب نخورد. آب را رساند به بچه‌ها خوردند و محاصره شکسته شد. زمانی که پیکر مطهر ایشان را به خانه‌اش آوردند، ما بودیم. وقتی بردند داخل اتاقش عکس دوستانش رو‌به‌رویش بود. وقتی در تابوت را برداشتند، چشمش به این عکس‌ها افتاد و چهره‌اش به خنده باز شد.»
45 روز با بدن زخمی در منطقه ماندن
حاج یونس ماجرای یکی از سخت‌ترین جانبازی‌هایش را چنین روایت نموده است: «عملیات کربلای8 بود؛ رفته بودیم تا کانال را ثبت کنیم. بچه‌های گردان میثم لشکر 27 هم با ما آمده بودند. باید این خط را تا شب صاف می‌کردیم. نگاه کردم عراق خیلی جلوتر است. این‌جا‌تانک‌های عراقی در رو‌به‌رویمان قرار گرفته‌اند. 7، 8 نفر از بچه‌های تیرانداز را هماهنگ کردم و با خودم بردم. از سر کانال آمدیم بیرون به خاکریز رسیدیم. اولین نفر جلوی پا افتاد، یک عراقی بود که به رگبار گرفتم، دومین و سومین نفر؛ بچه‌ها رسیدند و کمک کردند. تا نزدیک ‌تانک‌ها شدیم، سینکی فریاد زد: عراقی‌ها پشت سر ما هستند. چراغ‌های ‌تانک‌ها روشن شد و با کالیبر شروع به تیراندازی کردند. یک خمپاره به پشت ما خورد و از فرط خستگی، افتادیم. فهمیدم ترکش خوردم. با خودم گفتم بحمدالله دارم شهید می‌شوم. سینکی پلاکم را برداشت و گفت ما را هم شفاعت کن حاج یونس!
45 روز در خاکریز کانال ماندم و بالاخره بچه‌های اطلاعات عملیات لشکر14 امام حسین(ع) برای شناسایی منطقه آمده بودند و بنده را کمک کردند. این 45 روز خیلی سخت گذشت؛ برای رفع تشنگی و گرسنگی آب گندیده و بیسکویتی که در جاده مانده بود را می‌خوردم تا زنده بمانم. اما در همین حال برای بنده در لشکر مراسم ختم گرفته بودند. همه فکر می‌کردند من شهید شده‌ام.
من را داخل پی‌ام پی گذاشته بودند، یک ترکش از همان جا به شکم من اصابت کرد. یک دفعه کاملاً بیهوش شدم در راه جا به جایی به اهواز متوجه این مجروحیت شدم. به خاطر شدت این مجروحیت بنده را به تهران و بیمارستان بهارلو انتقال دادند. وقتی که به اتاق عمل می‌رفتم تازه به هوش آمدم.»
ادامه راه شهیدان
حاج یونس از خدمات و تلاش‌ها و فعالیت‌هایی که برای فراموش نشدن فرهنگ ایثارگری در جامعه انجام داده است، می‌گوید:
«مجموعه بر سکوی افتخار که در رابطه با شهدای ورزشکار قهرمان بود و از تلویزیون پخش شد را دیدید؟ این طرح را بنده از سی سال پیش دادم. هیچ‌کس اطلاعی نداشت ما این پروژه را کار می‌کردیم. واقعاً سوژه بر سکوی افتخار بسیار ناب بود و زندگی شهدای حقیقی و دلاوری را به تصویر می‌کشید که بازخوانی آنها تأثیرات بسیاری در جامعه داشت.
شهید مسعود دارابی قهرمان کشتی وزن 62 کیلوگرمی که اهل کرمانشاه بود. همه باشگاه‌ها نام او را بر سر در خود زده‌اند. یکی از برادرهای او در شهر گنبد یکی از فرماندهان ارتش بود. می‌گفت یک بار ایشان قبل از شهادت آمدند پادگان. بچه‌های پادگان وقتی فهمیدند ایشان برادر من است به میمنت این حضور یک مسابقه کشتی استانی برگزار کردند. آن روزی که قرار بود مسابقه فینال برگزار و قهرمان مشخص شود، می‌گفت از ایشان خواهش کردند برای تبرّک و صفای مجلس با یکی از این کشتی‌گیران به انتخاب خودش کشتی بگیرد. یک نفر را در میان این جمعیت انتخاب کرد. رفتیم بر روی تشک کشتی. تا کشتی شروع شد ایشان ضربه فنی شد. کسی که در تمرین، 7، 8 نفر هر پای او را می‌گرفتند و حریفش نمی‌شدند، حالا این طور شکست خورده است! من از خجالت رها کردم و ایشان را آنجا گذاشتم. وقتی آمد کرمانشاه، یقه او را گرفتم و گلایه کردم که برای چه آبروی من را بردی؟ نمی‌توانستی کشتی بگیری قبول نمی‌کردی که این طور ضربه فنی شوی و آبروی مرا ببری! در پاسخ به این حرف‌ها گفت: یک چیزی به تو می‌گویم بین من و تو تا لحظه مرگ باشد. تا بعد از شهادتش این موضوع را به کسی نگفتم. می‌گفت: وقتی کشتی شروع شد دیدم بچه آن کسی که با او کشتی می‌گرفتم با یک حالت خاصی پدرش را تشویق می‌کند و منتظر پیروزی‌اش است. من نخواستم آبروی این پدر جلوی فرزندش برود. به خاطر آن بچه ضربه فنی شدم. 
یعنی این مرام را در هیچ‌کسی نمی‌توان پیدا کرد؛ شهدا این طور بودند. مرام شهدا واقعاً شاخص بود....
برای توسعه فرهنگ شهید و شهادت ورود جدی داشتم تا این فیلم‌ها و خاطرات ارزشمند به جوانان امروز منتقل شود.»
غوغای شهید حبیبی در عرصه مداحی
حسن خوشرو از مداحان پیشکسوت اسلامشهری در مورد غوغای شهید حبیبی در عرصه مداحی اهل‌بیت(ع) خاطرنشان می‌نماید:
«همسایه دیوار به دیوار و از شاگردان حاج یونس بودم که از نوجوانی دستم را گرفت و مداحم کرد و الان خودم دوازده سال است که مجمع‌الذاکرین با نام امام حسن مجتبی(ع) در اسلامشهر دارم؛ به همین خاطر بسیار در مداحی‌هایم از حاج یونس یاد می‌کنم.
حاج یونس از بنیانگذاران مجمع‌الذاکرین بیت‌الاحزان انصار در اسلامشهر بود که از اولین مجمع‌الذاکرینهای اسلامشهر بود و بسیاری از مداحان اسم و رسمدارِ کنونی در اسلامشهر از شاگردان حاج یونس در این مجمع‌الذاکرین بودند. حاج یونس و مجمع‌الذاکرینش نقش اساسی در تثبیت مداحی در اسلامشهر و وجهه کشوری پیدا کردنِ مداحان اسلامشهری داشتند.
حاج منصور ارضی احترام خاصی برای حاج یونس قائل بود و می‌گفت: من صدای یونس را خیلی دوست دارم.
در دوران بیماری حاج یونس، گاهی دوستان را جمع می‌کردم و می‌رفتیم منزل حاجی و همان‌جا روضه خانگی برپا می‌کردیم.
حاج یونس در دوران بیماری شدید نیز گاهی با ویلچر در هیئت‌ها شرکت و حتی بسیار کوتاه و محدود مداحی می‌کرد.
روضه معروف حاج یونس با عنوان غمخانه حضرت رقیه(س) جزو اولین مداحی‌های پخش شده در شبکه سحر بعد از تأسیس این شبکه بود و بعدها این نوحه بین‌المللی هم شد.
حاج یونس اواخر عمر صدام ملعون به وصال یاری که عمری بی‌وقفه نوکری و خادمی و ستایشگری‌اش را نموده بود، شتافت و جزو اولین نفراتی بود که با گروهی از ورزشکاران که مداح شان حاج یونس حبیبی بود، به زیارت کربلا نائل گردید.»
درد ‌دل‌های فرزند شهید
متأسفانه هنوزم که هنوز است، شهادت حاج یونس حبیبی از جانب بنیاد شهید احراز نشده است و فرزند شهید درددل‌ها و خون دل‌های فراوانی از این بابت دارد.
مجتبی حبیبی فرزند شهید در این خصوص اظهار می‌نماید: «متاسفانه کمیسیون اول در بنیاد شهید اسلامشهر برای بررسی شهادت حاج یونس علی‌رغم مشکلات مشهود ریوی و تنفسی که سال‌ها بدون کپسول اکسیژن توان نفس کشیدن نداشت، رأی منفی داد. این در حالی است که علت پیشرفت بیماری و زمینگیر شدن حاج یونس، عوارض شیمیایی بود که پزشکان بیمارستان ساسان و نورافشار نیز به همین علت از او قطع امید کردند. در نهایت هم او به دلیل نارسایی تنفسی از دنیا رفت. چطور ممکن است فردی تا ۵۰ سالگی بارها دچار سکته شود؟ پزشکان می‌گفتند فشار خون او بالاست که دلیلش عوارض شیمیایی است و ریه به همین دلیل خوب کار نمی‌کند و نارسایی اکسیژن به مغر موجب سکته‌های فراوان مغزی شده است.»
او ادامه می‌دهد: «پدرم از سوی بنیاد شهید جانباز ۴۵ درصد شناخته شده بود. او عضو سپاه بود و ما از ابتدای سال ۱۴۰۰ از طریق سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پی‌گیر احراز شهادت او هستیم که تاکنون گویا سه کمیسیون برای این امر برگزار شده است، اما هنوز اعلام رسمی درخصوص نتایج آن به ما نشده است.»

Image result for ‫گل لاله‬‎