1175 - اموری که اجباربردار نیست (پرسش و پاسخ) ۱۴۰۲/۰۴/۰۳
اموری که اجباربردار نیست
(پرسش و پاسخ)
پرسش:چه اموری در زندگی فردی و اجتماعی انسان، اساساً اجباربردار نیست، یعنی نمیشود انسان را مجبور کرد و به او تحمیل کرد بلکه انسان باید در انتخاب آنها آزاد باشد؟
پاسخ:سؤال اصلی بحث این است که اساساً انسان در چه چیزهایی باید آزاد باشد و در چه چیزهایی نمیتواند آزاد باشد و اصلاً فکر آزادی درباره آنها غلط است؟ در اینجا به اهم این موارد و عرصهها خواهیم پرداخت:
1- محبت و دوستی
اگر یک فرد، فرد دیگری را دوست نداشته باشد، آیا با زور و جبر میشود او را دوستدار و عاشق وی کرد؟ چنین چیزی محال است. اگر تمام قدرتهای جهان هم جمع شوند و بخواهند یک فرد را که فرد دیگری را دوست ندارد، به زور و جبر دوستدار او کنند،امکان ندارد. زیرا این عرصه و قلمرو اساساً تحمیلی و جبری نیست. همچنین برعکس اگر کسی، کسی دیگر را دوست داشته باشد،باز هم با زور و جبر نمیتوان آن محبت و دوستی را از دل او بیرون آورد.
2- ایمان
آنچه که اسلام و آموزههای وحیانی از مردم میخواهد،ایمان است،نه تمکین مطلق، اعم از اینکه ایمان داشته باشند،یا ایمان نداشته باشند! زیرا تمکین بدون ایمان نمیتواند پایدار بماند، تا زور و جبر هست، باقی است، اما به محض برداشتن عامل فشار، این حالت تمکین از بین میرود. قرآن کریم اساساً پذیرش دین را تحمیلی و اجباربردار نمیداند و با صراحت میفرماید: «لااکراه فیالدین، قدتبین الرشد من الغی» دیگران را نمیتوان به زور دیندار کرد، چرا که راه رشد از راه سقوط و انحطاط کاملاً مشخص است (بقره- 256) و یا در آیه دیگر خداوند پیامبر اکرم(ص) را از هرگونه فشار و تحمیل برای پذیرش ایمان دیگران نهی میکند و میفرماید: «افانت تکرهالناس حتی یکونوا مومنین» آیا تو میخواهی مردم را مجبور کنی که ایمان بیاورند؟! اگر خدا میخواست، همه مردم به زور ایمان میآوردند! حال آنکه ایمان اجباری بیفایده است (یونس- 99) یا در آیه دیگر خداوند میفرماید! ای پیغمبر! وظیفه تو گفتن و ابلاغ و یادآوری است، تو که مسلط بر مردم نیستی، که بخواهی به زور آنها را مومن و مسلمان کنی (غاشیه- 21 و 22).
3- اخلاقیات
یک سلسله مسائل اخلاقی هست که در آنها میشود مردم را با مقررات اجتماعی مجبور کرد که بدانها التزام پیدا کنند، اما آن کمالی که خدای متعال از انسان خواسته است،به اجبار پیدا نمیشود. مثلاً در اخلاقیات مردم موظفند، راستگو، امین و غیر خائن به یکدیگر و عادل باشند، در اینجا با مقررات اجتماعی و عقوبتهای لازم میتوان انسان را وادار به رعایت این مسائل اخلاقی کرد، اما آنچه که خدای متعال از انسان میخواهد این است که این فضائل اخلاقی در روح او ملکه شود و او نه به خاطر ترس از قانون و عقوبتهای آن، مجبور شوداین مسائل اخلاقی را رعایت کند، بلکه فضیلتهای اخلاقی و انسانی باید در روح او ملکه و نهادینه شود که طبع ثانوی او گردد و همواره این کمالات و فضایل اخلاقی از او بروز و ظهور داشته باشد.
4- رشد فردی
انسان اگر بخواهد از حیث فردی رشد کند، باید در انتخاب و کار خودش آزاد باشد. در تربیت فرزند اگر همیشه از روی کمال علاقه پدر و مادر، به فرزند خود فرمان بدهند و امر و نهی کنند، محال است که این فرزند رشد کرده و شخصیت مستقلی از آب در بیاید، اما اگر به او آزادی دادند تا استعدادها و علائق خود را بروز و ظهور دهد، آنگاه میتوان به رشد فردی در تربیت فرزند دست یافت. به بیان دیگر، اگر هدایت و آزادگذاشتن با یکدیگر توأم شد، تربیت فرزند به صورت کامل و واقعی محقق خواهد شد.
5- رشد اجتماعی
در بسیاری از مسائل اجتماعی، اگر سرپرستهای اجتماع، افراد بشر را هدایت و سرپرستی نکنند، آنها گمراه میشوند، اگر هم بخواهند، ولو با حسن نیت (تاچه رسد به اینکه سوء نیت داشته باشند)، به بهانه اینکه مردم قابل و لایق نیستند و خودشان نمیفهمند و لیاقت ندارند، آزادی را از آنها بگیرند،این مردم تا ابد بیلیاقت باقی میمانند. بنابراین رشد اجتماعی مردم همانند رشد فردی باید هدایت و آزاد گذاشتن آنها با یکدیگر توأم باشد. و الا اگر به بهانه اینکه ملت رشد ندارد و باید مسیر رشد و تعالی را به او تحمیل کرد و آزادی را برای همیشه از او بگیرند، این ملت تا ابد غیررشید باقی میماند!
6- رشد فکری
اگر به مردم در مسایلی که باید در آنها فکر کنند، از ترس اینکه مبادا اشتباه کنند، به هر طریقی آزادی فکری ندهیم، یا روحشان را بترسانیم که در فلان موضوع دینی و مذهبی مبادا فکر کنی که اگر یک وسوسه کوچکی به ذهن تو بیاید، سر از آتش جهنم در میآوری، این مردم هرگز فکرشان در مسائل دینی رشد نمیکند. دینی که از مردم در اصول خود تحقیق میخواهد و تحقیق یعنی به دست آوردن حقیقت از راه تفکر و تعقل، خواه ناخواه برای مردم آزادی فکری قائل است. چنین مکتبی آیا اصلاً امکان دارد که مردم را مجبور کند به اینکه بیایند و اسلام را به زور بپذیرند؟!