۴۷۳ - خاطره ای از شهدای لشکر زینبیون: لشکر زینبیون پیروان پاکستانی امام حسین و امام خمینی ۱۴۰۲/۰۵/۱۳
خاطره ای از شهدای لشکر زینبیون:
لشکر زینبیون پیروان پاکستانی امام حسین و امام خمینی
۱۴۰۲/۰۵/۱۳
کامران پورعباس
زمانی که خبر رسید تروریستهای تکفیری در سوریه در حال اشغال و قتلعام هستند، جوانان پاکستانی برای دفاع از حرم آلالله داوطلب شدند.
عدهای از جوانان پاکستانی در ایران که بخش قابل توجهی از آنان را طلاب تشکیل میدادند، تصمیم گرفتند در زمستان سال ۹۲ اجتماعی را در تهران برپا کنند. سرانجامِ برگزاری این اجتماع، شکلگیری هسته اولیه و ۲۴ نفره «زینبیون» برای دفاع از حرم اهلبیت(ع) بود.
چند هفته بعد در آغاز سال ۹۳، اولین گروه از رزمندگان زینبیون موفق شدند خود را به سوریه برسانند و با تروریستهای تکفیری مبارزه کنند. پس از این اعزام، داوطلبان پاکستانی برای حضور در جبهه مقاومت به سرعت زیاد شدند. این درخواستها آنقدر زیاد شد که در مدت زمان کوتاهی این تیپ به لشکر زینبیون تبدیل شد.
لشکر زینبیون در عملیاتهای آزادسازی و تثبیت مناطق حلب، نبل و الزهرا، تدمر، حما و حاشیه دمشق، حضور تأثیرگذاری داشتند و شهدای زیادی را تقدیم نمودند. حضور زینبیون در جبهه مقاومت، در ۴ قالب رزمنده، روحانی، پزشک و بهیار بود.
مشهور است که در بسیاری از اوقات، انجام سختترین قسمتهای جنگها و عملیاتها به زینبیون سپرده میشد. اعتماد و اطمینان فرماندهان جبهه مقاومت به عملکرد لشکر زینبیون آنقدر بالا بود که نبرد پایانی و تعیینکننده با داعش در سوریه که منجر به نابودی این شجره خبیثه شد، به فرماندهی شهید حاج قاسم سلیمانی و با دلاوری و خطشکنی نیروهای زینبیون در منطقه البوکمال انجام شد.
گلزار شهدای قم مزار بسیاری از شهدای دو لشکر محبوب «زینبیون» پاکستان و «فاطمیون» افغانستان است.
فرزندان حسینیِ پاکستانی
مردادماه 1397، سردار میثمی فرمانده لشکر زینبیون در مراسم دومین یادواره شهید عارف حسینی رهبر شیعیان پاکستان و شهدای لشکر زینبیون گفت که لشکر زینبیون ادامهدهنده نهضتی است که در سالهای طولانی در دفاع از حق و حقانیت و در مبارزه با تکفیریها و وهابیون به رهبری شهید عارف حسینی شکل گرفت. نهضتی که پایههای آن در منطقه پاراچنار و پنجاب با صدها شهید و جانباز استوار شده و راهی طولانی را خواهد داشت.
وی ادامه داد: فرزندان حسینی پاکستانی با شنیدن خبر محاصره حرم حضرت زینب(سلاماللهعلیها) با تمام مشکلات امنیتی، با طی کردن هزاران کیلومتر راه خود را به سوریه رسانده و همچنان که خبر رشادتهایشان در سرتاسر جهان پیچید، در کنار سایر نیروهای جبهه مقاومت از سرتاسر جهان اسلام با تقدیم شهدا و جانبازانی دشمنان اهلبیت را در رسیدن به اهدافشان ناکام گذاشته و تا نابودی کامل بر دشمنان و برافراشتن پرچم اسلام به رهبری امام خامنهای(مدظلهالعالی) از پای نمینشینند.
زینبیون خیلی خوب میجنگند
نقل شده است که رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار جمعی از خانوادههای شهدای مدافع حرم در 1 آذر 1395 فرمودهاند:
«سلام من را به مدافعین حرم پاکستانی برسانید. زینبیون خیلی خوب میجنگند. خیلی خوب مجاهدت میکنند. سلام من را به پدرها و مادرها و خانوادههایشان برسانید.»
در ادامه گزارش یادی مینماییم از برخی شهدای پاکستان و همچنین برخی شهدای لشکر زینبیون.
شهید سید عارف حسینی رهبر بزرگ شیعیان پاکستان
شهید علامه سید عارف حسین حسینی پیامآور اندیشه امام خمینی(ره) و انقلاب اسلامی در کشور پاکستان است.
این شهید بزرگوار تحصیلات خود را در حوزۀ علمیه نجفاشرف گذرانید و پس از مراجعت به پاکستان، نمایندگی مراجع بزرگ تقلید و امامخمینی را بر عهده گرفت.
در ایام اقامت در نجفاشرف با امام خمینی آشنا شد که این آشنایی آغاز تحول فکری و سیاسی وی بود.
مدت کوتاهی مقیم حوزه علمیه قم گردید و در کنار تحصیل به فعالیتهای سیاسی مشغول شد. در تظاهرات ضدطاغوت شرکت میکرد و دیگر طلاب پاکستانی را هم به شرکت در تظاهرات ترغیب مینمود تا اینکه بالاخره دستگیر و از ایران اخراج شد.
به پاکستان بازگشت و در آنجا هم علیه شاه ایران افشاگری و از نهضت اسلامی امامخمینی که در حال پیروزی بود، حمایت نمود.
با پیروزی انقلاب اسلامی، تلاش گستردهای برای رساندن اهداف و آرمانهای انقلاب و امام به تودههای مسلمان پاکستانی به عمل آورد و نهضت فقه جعفری را در این کشور تأسیس نمود.
این شهید عالیمقام، جهت گسترش معارف آل محمد(ص) مراکز آموزشی و عبادی زیادی از جمله دارالمعارف اسلامیه و چندین مسجد و درمانگاه را در شهرهای مختلف پاکستان بنا نهاد.
در بیداری تودههای ملت پاکستان نقش برجستهای داشت و محبوبیت زیادی بین اقشار مختلف امت مسلمان پاکستان پیدا نمود.
سرانجام در سپیدهدم 14 مرداد 1367 پس از اقامه نماز صبح در مدرسه علمیه دارالمعارف در زادگاهش پاراچنار، به ضرب گلوله یک گروه تروریست که به مسجد محل اقامه نماز جماعت وی حمله کردند، به شهادت رسید.
فرزند راستینِ سید و سالار شهیدان
14 شهریور 1367، امام خمینی در پیامی که خطالب به ملت مسلمان و علمای پاکستان صادر نمودند، از شهید سید عارف حسین حسینی با تعابیر عظیم و پرافتخارِ «یار وفادار اسلام و مدافع محرومان و مستضعفان» و «فرزند راستین سید و سالار شهیدان، حضرت ابی عبدالله الحسین علیهالسلام» یاد نموده و خاطرنشان فرمودند: «اینجانب فرزند عزیزی را از دست دادهام.»
16 دی 1370، مقام معظم رهبری در دیدار جمعی از شیعیان پاکستان فرمودند: «ملت پاکستان و مخلصانِ از مسلمانان پاکستان- مخصوصاً شیعیان- برای ملت ما در مسائل انقلاب، یک وزنه و یک پشتوانه بودهاند. از اول انقلاب همینطور بود، باز هم هست، و انشاءالله بعد از این هم خواهد بود.... شیعه و سنی در شبه قاره همیشه با هم زندگی کردهاند؛ در پاکستان هم همینطور بوده است. اینها دارند شیعه را با استفاده از عنوان اقلیت، زیر فشار قرار میدهند و این فشار را شما در همه جا احساس میکنید؛ شهدایی هم دادید؛ مرحوم شهید آقا سیّد عارف، شهید برجسته این توطئه دشمنان بود.»
چمرانِ پاکستان
تفکرات و تأثیرات خون شهید سید عارف حسینی قابلیتی را در پاکستان ایجاد کرد و موجب شد تا قوای تمام جناحها در جبهه منطقه شمالی پاکستان بهویژه پاراچنار، سند و پنجاب به مبارزه علیه ظالمان بپردازند. این اقدامات تا جایی پیش رفت که منجر به مبارزاتی علیه وهابیون شد و در این مسیر جمعی از مجاهدان پاکستانی به شهادت رسیدند. شهادت شهید نقوی نیز مجدداً وحدت پاکستانیها را از نظر نژادی مستحکمتر و مسیر پیروی از اندیشههای انقلاب اسلامی را هموار کرد.
شهید دکتر سید محمدعلی نقوی که به چمران پاکستان معروف است، سازمان دانشجویان امامیه را راهاندازی کرد که اکنون در همه دانشگاههای پاکستان شعبه دارد و ملت شیعه پاکستان را که پراکنده بودند، سازماندهی کرد. سازمان امامیه در مناطق مختلف که شیعیان بیشتر هستند، پایگاه هم دارد و برنامههای فرهنگی، تعلیمی، مذهبی و دینی برگزار میکند. در واقع شبیه بسیج ایران است و در زمینههای مختلفی فعال است.
در قشرهای مختلف اعم از پزشکان، کارمندان، مهندسان و اساتید گروههای سازماندهی تشکیل داد تا شیعیان سازماندهی شوند و قدرت پیدا کنند.
کار مهم دیگرش پیاده کردن تفکر و خط امام راحل در پاکستان بود. هر چقدر توان داشت برای نشر افکار و آرمانهای انقلاب اسلامی به کار برد.
چون مقلد امام خمینی بود و امام را ولیفقیه میدانست، بعد از شروع جنگ تحمیلی و فراخوان امام، در جبهه جنگ عراق و ایران حاضر شد و در شهرهای مختلف خوزستان به عنوان پزشک مشغول امدادرسانی به رزمندگان اسلام گردید. همچنین در بین رزمندگان به جهاد با دشمنان نیز میپرداخت.
یکبار که از جبهه برگشته بود و در پاکستان بود، خبر رسید که در جبهه دارو به اندازه کافی نیست. او کامیونی اجاره و آن را مملو از دارو کرد و به جبهه فرستاد.
یکی از اقدامات بدیع و شگرف و بینظیر محمد علی نقوی، صحنهگردانی استقبال تاریخی مردم پاکستان از آیتالله خامنهای رئیسجمهور وقت ایران در سال 1364 بود.
قرار بود مسیر حرکت رئیسجمهور ایران تا آرامگاه اقبال ظرف 15 دقیقه طی شود ولی طی این مسیر بیش از 8 ساعت طول کشید چرا که جمعیت عظیم استقبالکننده که دعوت شهید نقوی را لبیک گفته بودند و برای استقبال از نماینده امام خمینی به میدان آمده بودند، مدام و پرشور ابراز احساسات مینمودند.
محمدعلی نقوی پزشک بود و با ماشین خودش به محل کار رفت و آمد میکرد و زندگی سادهای داشت.
سفیر انقلاب در دل پاکستان و فرزند انقلابی این کشور سرانجام در 7 مارس سال 1995 وقتی که نزدیک مطب خود بود، توسط عوامل تروریستی به شهادت رسید تا این بخش از وصیتش هم رنگ عمل به خود بگیرد: «کاش خونم به خون لشکر خمینی پیوند میخورد تا به برکت آن جوانان عزیز بخشیده میشدم.»
پاراچنار منطقهای حساس و استراتژیک در پاکستان است که اکثریت شیعهنشین دارد و به برکت علما و مبارزان مجاهد و الهامگیری از امام و انقلاب، پایگاه ایثار و شهادت است. این منطقه بارها هدف هجوم دشمنان از طالبان و داعش گرفته تا وهابیون تندرو بوده است اما به برکت خون هزاران شهید و حماسهآفرینیهای مجاهدان پاکستانی هرگز سقوط نکرده است. روستاهای پاراچنار نیز هر گاه مورد هجوم واقع گردیدهاند، جوانان پاراچنار به کمکشان شتافته و دشمنان را شکست دادهاند.
نذر حضرت فاطمهزهرا(س)
شهید سید محمد خوشبو علی عابدی با نام جهادی عدیل و معروف به سید عدیل حسینی، شهید مدافع حرم زینبیون است که مادرش او را نذر حضرت زهرا(س) نمود و هنگامی که برای آوردن آب رفته بود، بر اثر اصابت تیر به پهلو شهید شد.
در پاکستان طلبه بود و سه سال درس حوزه خواند. در جامعهالمصطفی قم پذیرفته شده، اما به سوریه رفت.
مادرش با رفتنش به سوریه مخالف بود. عدیل دفترچه دلنوشتههای مادر را آورد که در آن نوشته بود: «من همه فرزندانم را نذر حضرت بیبی فاطمه زهرا کردهام». او دست گذاشت روی این جمله و گفت: شما این جمله را همینطور نوشتی؟! در حد حرف بود یا واقعاً میخواستی عملی هم باشد؟ وقتی شما به من اجازه جهاد نمیدهید، پس عملی هم در کار نیست.
مادرش گفت: اگر فکر میکنی الان وظیفه این است و از همه جهات کامل هستی، برو من اجازه میدهم.
عدیل در علمیات آزادسازی دو شهر شیعهنشین نبل و الزهرا به همراه دوستش در حال آوردن آب برای رزمندگان جبهه مقاومت بود که تکتیرانداز دشمن او را هدف قرار داد و گلوله بعد از اصابت به پهلویش از طرف دیگر خارج شد و در 21 آبان 94 به شهادت رسید.
در وصیتنامه شهید آمده است: «من از پدر و مادر خود که محبت فرزندی با من را کنار گذاشته و به من فرصت دادند تا خودم را برای دختر حضرت زهرا(س) قربانی کنم، تشکر میکنم. مادرم همیشه میگفت: «من همه بچههایم را به بیبی [زهرا سلام الله علیها] سپردهام.» من به مادرم افتخار میکنم.»
شهیدی گمنام با دو سنگ مزار
طلبه شهید سید حشمت علیشاه سال 1389 به ایران آمد و در جامعهالمصطفی به تحصیل و علمآموزی پرداخت. حافظ شش جزء از قرآن بود.
علی از رزمندگان گروههای اولیه لشکر زینبیون بود که از در سالهای 1394- 1393 به خیل مدافعان حرم پیوست و در مردادماه 1395شهید شد و طبق خواسته قلبیاش مفقودالاثر و مهمانخوان بیبی دو عالم حضرت زهرا(س) شد.
به خاطر شباهت یکی از رزمندههای حشدالشعبی به علی، پیکرش اشتباهی به عراق رفت و در وادیالسلام مدفون شد.
یکی از همرزمانش میگفت علی میخواست مفقودالاثر باشد. میگفت من دوست دارم مانند مادرمان زهرا(س) باشم.
شهید حشمت علیشاه دو سنگ مزار دارد. پیکر شهید در وادیالسلام عراق به عنوان شهید گمنام دفن شد. سنگ مزاری هم به جهت یادبود این شهید در بهشت معصومه(س) گذاشتهاند تا تسلی خاطر مادر و خانواده باشد.
فرمانده حیدر
شهید محمد جنتی با نام جهادی حاج حیدر و معروف به «فرمانده حیدر» سال 92 راهی سوریه شد و حدود چهارسال در جبهه مقاومت سوریه و عراق حضور فعال داشت. جزو اولین مستشارانی بود که برای مقابله با تروریستهای تکفیری وارد جبهه شد و در مناطق مختلفی از جمله دمشق، حلب، حما و... حضور داشت و چندین بار در درگیری با تروریستها مجروح شده بود.
به عنوان مستشار نظامی به همه گروههای عراقی، پاکستانی، سوری، افغانستانی و لبنانی آموزش میداد.
مدتی فرمانده قرارگاه حیدریون(رزمندگان عراقی) بود تا اینکه فرماندهی تیپ زینبیون به او واگذار میشود. وقتی فرمانده زینبیون میشود، حسین قمی جایگزینش در قرارگاه حیدریون میشود. حدود یک سال فرمانده زینبیون بود تا اینکه به شهادت رسید.
هر وقت اعلام میشد نیروهای زینبیون باید در منطقهای وارد عمل شوند، حاج حیدر میگفت: نه. اول باید خودم بروم آن منطقه را بررسی کنم. اگر امنیت برقرار بود، بچههایم را میبرم. مدافعان حرم پاکستانی حق داشتند شیفتهاش شوند چون فرمانده نه بلکه برادرشان بود.
در آزادسازی شمال حما به شهادت رسید. منطقهای در تل ترابی دست تحریرالشام بود که میخواستند آزاد کنند. برای شناسایی منطقه رفته بودند که بچهها را برای عملیات جلو بکشند. به بازدید منطقه رفت که در کمین جبهه النصره افتاد. شهید مراد عباسی و شهید کربلا نیز با او به شهادت رسیدند. شهید کربلا جانشین حاج حیدر در زینبیون بود، وقتی میبیند حاج حیدر زخمی شده، میرود تا به تنهایی فرمانده زخمیاش را به عقب بیاورد که بالای سر حاج حیدر شهید میشود.
محمد جنتی در 16 فروردین 96 در حماه سوریه منطقه تل ترابی به شهادت رسید و همچون حضرت عباس(ع) سر و دستش را فدا کرد.
عارف گمنام
مادر شهید محمدحسین علیخانی از عجایب قبل از تولدش میگوید: یک شب قبل از تولد حسین خواب دیدم یک هدیه برای من از سقف به پایین آمد. در آن لحظه متوجه حضور یک آقایی روی پله شدم که هدیه را با دستان خود به من داد. وقتی نام او را پرسیدم گفت من امام زمان شما هستم، گفت و آقایی هم که هدیه را از بالا تحویل داد امیرالمومنین علی(ع) است؛ این هدیه به شما امانت داده میشود، خیلی خوب از او مراقبت کن و سپس او را از تو پس میگیریم.
و نیز میگوید: روزی با چند نفر از دوستانم در مسیری راه میرفتیم، در آن زمان من روبنده زده بودم. ناگهان آقایی جلوی ما را گرفت و به جمع گفت این خانم یک پسر به دنیا میآورد و اسمش را حسین بگذارد. ابتدا من خواستم اسم فرزندم را حسن بگذارم اما بعد از مدتی که او به دنیا آمد به خاطر این ماجرا اسمش را حسین گذاشتم. یکی از خانمهایی که همراه من بود گفت وقتی رویم را برگرداندم تا با او حرف بزنم دیدم ناپدید شد.
از شش سالگی نماز را به طور مداوم و اول وقت میخواند و هر جایی که صدای اذان میشنید حتی در مسافرت و در بین راه برای نماز اول وقت میایستاد و میگفت باید با امام زمان(عج) نماز اول وقت بخوانیم.
همیشه میگفت: من دوست دارم جزو یاران و سربازان امامزمان (عج) شوم و در کنار ایشان شمشیر بزنم. در تمام مسائل جلب رضایت الهی برایش مهم بود و بنیه اعتقادی فوقالعادهای داشت.
محمدحسین علیخانی وقتی ۱۵ سالش بود به عنوان بسیجی به جبهههای نبرد حق علیه باطل رفت و در عملیات مرصاد آرپیجیزن بود. بعد از پایان جنگ تحمیلی وارد سپاه شد.
بارها در جبهه مقاومت در سوریه حضور یافت و در نهایت در اواسط شهریور ۱۳۹۵ در منطقه حلب سوریه، مورد اصابت گلوله تروریستهای تکفیری قرار گرفت و در کنار فرمانده شهید علیاکبر نظری به شهادت رسید.
پارچه نوشتههایی که در مراسم تشییع و یادبودش زده بودند، روی آن نوشته شده بود «عارف گمنام».
به خانواده گفته بود من یک سرباز هستم و خانوادهاش مدتها پس از شهادتش متوجه شدند که از فرماندهان زینبیون بوده است.
شهیدی با نام جهادی مالک
شهید عقید با نام جهادی مالک به واجبات بسیار پایبند بود و علاقه شدید به نماز اول وقت داشت و علاقه خاصی هم به حضرت آیتالله بهجت داشت و همیشه تصویر ایشان را در کنار تصویر امام خمینی و امام خامنهای قرار میداد.
در اولین گروه از رزمندگان زینبیون راهی سوریه شد. اولین بار که به سوریه رفت مجروح شد و به ایران بازگشت. بعد از بهبودی دوباره قصد سوریه کرد و قبل از اعزام چند سفارش به برادرش داشت که اطاعت از ولایتفقیه، پشتیبانی از انقلاب اسلامی، احترام به پدر و مادر، بهجا آوردن فرایض و احکام دینی و کمک به مستضعفان از آن جمله بود.
مالک در حالی که فرمانده کل زینبیون بود، در 27 اردیبهشت 94 در جنوب حلب به شهادت رسید.
فدایی اهلبیت(ع)
شهید امتیاز حسین متولد پاراچنار و جانشین شهید مالک بود. خیلی به امام حسین(ع) علاقه داشت و در هر مراسم عزاداری اباعبداللهالحسین(ع) شرکت میکرد.
6 بار به میدان جهاد رفت. دو بار در پاراچنار و یک بار در هنگو. هنگو منطقهای است که شیعیانش کم هستند و وهابیون قصد داشتند که آنجا را تصرف کنند. از این رو پاراچناریها برای کمک رفتند.
وقتی میخواست به سوریه برود با پدر تماس گرفت و گفت: میخواهم فدایی اهلبیت(ع) شوم، به من اجازه میدهید که به سوریه بروم؟ پدر پاسخ داد: همه ما فدایی بیبی زینب(س) هستیم. شما تصمیم خوبی گرفتهای. بارها به سوریه رفت و سرانجام در اعزام سوم به شهادت رسید.
شهید مطهر حسین
شهید مطهر حسین، بعد از شهادت مالک بهعنوان فرمانده کل زینبیون برگزیده شد. پس از گذراندن دوره آموزشی در سال 1393 به سوریه اعزام میشود. یکبار در سوریه به همراه شهید زینت علی جعفری برای بازگرداندن پیکر یکی از فرماندهان حزبالله لبنان به منطقه خطرناکی میرود و مجروح میشود اما پیکر را باز میگردانند. نیروهای حزبالله از این اقدام زینبیون شگفتزده میشوند و روی سلحشوری لشکر زینبیون حساب خاصی باز میکنند.
یکی از فرماندهان زینبیون در ماجرای شهادت مطهر حسین را چنین تعریف مینماید: «در منطقه کفر عبید که داعشیها رفت و آمد داشتند، فرمانده به ما گفت که با 20 نفر از زینبیون و 10 نفر از بچههای سوری برویم و راه ترددشان را ببندیم. آنجا ما با 20 نفر از زینبیون رفتیم و فقط با 4 نفر عمل کردیم و کل آن منطقه را گرفتیم و تثبیت کردیم. یکی از فرماندههای زینبیون به نام مطهر حسین در آنجا شهید شد. الان اسم آن تپهای که در آن عملیات کردیم به یاد این شهید بزرگ، تلمطهر است.» شهید مطهر حسین در نهم محرم مصادف با 30 مهر 1394 به شهادت رسید.
شهید باقریِ زینبیون
شهید نوروزعلی درویش که بسیاری او را شهید باقری لشکر زینبیون میدانستند، در جنگهای پاراچنار همیشه در خط مقدم بود و چندین بار هم مجروح شد.
شهید درویش گفته بود: در جنگ پاراچنار من وظیفه خودم را انجام دادم و اکنون آمادگی دارم جان و مال خودم را در راه دفاع از حرم حضرت زینب(س) و دفاع از ناموس مسلمین و دفاع از اسلام فدا کنم.
شهید درویش مدتی فرمانده کل زینبیون بود. او فرماندهای بود که نیروهای زیادی را آموزش داد و تربیت کرد تا در جبهه مقاومت اسلامی خوش بدرخشند. آن قدر پرشور و باصلابت صحبت میکرد که فرماندهان ایرانی میگفتند سخنرانی او تداعیکننده صحنه سخنرانی شهید باقری است.در سوریه در عملیاتهای زیاد حضور داشت و مؤثر بود که از جمله مهمترین آنها عملیات آزادسازی منطقه نبل و الزهرا بود. سرانجام این فرمانده دلاور و حماسهساز در 4 فروردین 94 در حلب به شهادت رسید. نوروزعلی در عید نوروز به دنیا آمد و عید نوروز هم به شهادت رسید.
شهید زینتعلی جعفری
شهید زینتعلی جعفری با سفر به ایران راهی سوریه شد. همرزم ایرانی شهید جعفری که مسئول آموزش زینبیون در ایران بود، خاطرهای بسیار زیبا از شدیداً اهلبیتی بودنِ زینبیون تعریف مینماید:
«بچههای زینبیون سختی زیادی را برای آمدن از پاکستان به ایران و بعد رفتن از ایران به سوریه تحمل کرده بودند. برای همین بعد از آموزشی بچهها را به زیارت حضرت رقیه(س) و حضرت زینب(س) بردیم تا دل و جانشان را به نور اهل بیت(ع) تطهیر کنند. حال و هوای نیروهای غیور لشکر زینبیون در حرم قابل وصف نبود. عزاداری پاکستانی درحرم بنتالحسین(ع) غوغا به پا کرد. آن لحظات ناب هیچگاه از یادم نمیرود. خیلیها از خود بیخود شده بودند. در میان بچهها چشمم به زینت افتاد، ضریح را محکم گرفته بود و رها نمیکرد. نمیدانم بین او و خدای خودش در این ملجأ نورانی و روحانی چه گذشت، اما پیشانیاش را به ضریح چسبانده بود و مناجات میکرد.»
زینتعلی با اسم جهادی جعفری، جانشین شهید درویش فرمانده کل زینبیون بود. از مشخصههای زینت در فرماندهی این بود که با کمترین تلفات انسانی و هزینههای تسلیحاتی در جنگ و عملیاتها کار را پیش میبرد. در عملیاتها خودش هم در خط مقدم و کنار بچههایش بود. هیچگاه بیحساب و کتاب و بدون شناسایی و توجیه نسبت به منطقه وارد میدان نمیشد و ریسک نمیکرد.
زینت متواضع و سر به زیر و در فضای نظامی مانند شیر غران با شجاعت و جسارت میجنگید و پیشروی میکرد.
همیشه اخبار سیاسی و بیانات مقام معظم رهبری را پیگیری میکرد. عملیات پشت عملیات انجام داد. اواخر بهمن ۱۳۹۳ بود. قبل از عملیات نبل و الزهرا عملیات زیادی انجام گرفت تا در نهایت منجر به فتحالفتوح و آزادسازی دو شهر شیعهنشین نبل و الزهرا شد.
در یکی از این عملیاتها زینت گفت: فکر میکنید من به اتکای این تجهیزات و مهمات به میدان نبرد میروم؟ نه، امید من به صاحبالزمان(عج) است. ما برای ایشان میجنگیم و ایشان ما را تنها نمیگذارد.
چند روزی در محاصره افتادند. محاصره شرایط سختی را برای بچهها رقم زده بود. زینت در همین گیر و دار بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید.
خبر شهادتش را به برادرش که از جانبازان و رزمندگان لشکر زینبیون بود، رساندند. برادر سجده شکر به جا آورد و گفت: یا امام زمان(عج) برادرم را به تو سپردم.
شهیدی با نام جهادی کربلا
شهید ثاقبحیدر با نام جهادی «کربلا»، در روستای بورکی منطقه پاراچنار پاکستان به دنیا آمد. خانوادهاش موجودیت دینی و مکتبیاش را از انقلاب و امام خمینی(ره) به دست آورده بودند. همین باعث شد تا علاقه خاصی به رهبری و ولایتفقیه در میان خانوادهشان به وجود بیاید.
ثاقب حیدر هم از دوران کودکی عاشق امامخمینی بود.با شروع جنگهای داخلی پاکستان و حمله وهابیها به منطقه شیعهنشین پاراچنار، ثاقبِ سیزده ساله اسلحه به دست گرفت و برای دفاع از مردم بیپناه و مظلوم به پا خاست.
ثاقب در همه سنگرهای جنگ در پاراچنار از سال 2007 تا 2012 حضور داشت و بارها مجروح شد. اولین بار در 13 سالگی تیر خورد. با فروکش کردن جنگهای داخلی و رفع خطر وهابیت، ثاقب به دبی نزد عمویش رفت و شروع به کار کرد.
کمی بعد وقتی شنید یک عده از وهابیها به یکی از روستاهای پاراچنار حمله کرده و آن روستا را محاصره کردهاند، کار و زندگیاش را رها کرد و به پاراچنار بازگشت و جنگید و زخمی شد و دوباره به دبی برگشت. در آنجا بسیار پردرآمد شده بود اما زندگی مرفه و درآمد بالا هیچگاه او را از فکر حفظ اسلام ناب دور نکرد.
در دبی بود که خبر حمله تکفیریها به سوریه و قتل و غارت وحشیانه آنها را شنید و از همانجا خود را به اعزام رساند و جزو مدافعین حرم پا به سوریه گذاشت. تجربه جنگی و شجاعت و اعتقاد راسخ او، خیلی زود توجه فرماندهان را جلب کرد و در عملیاتها و شناساییهای خطیر نقشآفرینی نمود.
کربلا حدود یک سال در سوریه در مقابل تکفیریها ایستاد و با شهامت جنگید و سرانجام هنگامی که همراه شهید محمد جنتی، فرمانده لشکر زینبیون برای شناسایی یکی از مناطق مهم عملیاتی رفته بود، به کمین تکفیریها برخورد کردند و پس از نبردی نابرابر، غریبانه به شهادت رسیدند.
وقتی بچههای زینبیون هرکدام نامی جهادی انتخاب میکردند، عدهای نام فرزندانشان و عدهای دیگر از اسامی اصحاب اهل بیت(ع) انتخاب میکردند، اما شهید ثاقب نام جهادی «کربلا» را برای خودش انتخاب کرد. وقتی علتش را پرسیدند گفت من میخواهم کربلایی دیگر بر پا کنم و آن هم با منش و رفتاری کربلایی. بهحق هم کربلایی به پا کرد و جزای مجاهدتهایش را گرفت.
شهید سید مقبول حسین
سید مقبول حسین در روستای رزان پاراچنار متولد شد. هر وقت متوجه میشد در هر نقطهای از پاراچنار و اطراف آن حق مظلومی ضایع یا شیعه مورد هجوم واقع شده، سریع خودش را برای مبارزه میرسانید.
در مراسم عزاداری ائمه معصومین(ع) خالصانه خادمی میکرد. سرانجام در سوریه به شهادت رسید.
در وصیتنامهاش آمده است: ما میخواهیم حضرت بیبی زینب و بیبی سکینه در محشر شافیمان باشند. آیا ما شیعه اهلبیت(ع) هستیم؟ پس به میدان بیایید و در راه امام حسین(ع) بروید. برای حفظ حریم امام جان خود را فدا کنید.
اقتداکننده به امام حسین(ع)
افتخار حسین بازنشسته ارتش پاکستان بود. بعد از بازنشستگی راهی ایران شد. سال ۹۲ وقتی متوجه هجوم تروریستهای تکفیری به حریم آلالله شد، دست از کار کشید و برای دفاع از حرم عمه سادات همراه فرزند 15 سالهاش به سوریه رفت و در جبهه مقاومت در زیر بیرق زینبیون جنگیدند. دو بار مجروح شد.
از لحظه لحظه حضورش در جبهه استفاده میکرد. در مدت دو سال حضور در جبهه هیچ کدام از همرزمانش حتی برای یک دقیقه هم وی را بدون لباس نظامی ندید. حتی با لباس نظامی میخوابید.
میگفت: مگر میشود فدایی زینب(س) لحظهای فکر کند از جهاد فارغ شده است. من لحظه به لحظه آماده جانفشانی هستم.
تا آنجا هم که میتوانست نماز به جماعت برگزار میکرد. حتی در شرایط خط مقدم و در شرایطی که در عملیات بود به نماز اول وقت توجه داشت. در مواردی که رزمندگان اعتراض میکردند که الان خطر دارد و در چند قدمی داعش هستیم و میتوانید نمازتان را بعداً بخوانید. افتخار حسین همه این اعتراضها را با جان و دل میشنید و در پاسخ با سعه صدر و آرامش میگفت: مگر امامحسین(ع) در روز عاشورا چه کرد. حال و روز خودتان را با امام حسین(ع) مقایسه کنید. امام در آن شرایط تیرباران نمازشان را اقامه کردند. اصلاً ما برای چه و از چه دفاع میکنیم؟ خانم زینب(س) برای چه اسیر شد؟ چه چیزهایی را تحمل کردند تا اسلام ناب محمدی به دست ما برسد. ما باید اهل عمل باشیم. ما به امامحسین(ع) اقتدا کردهایم. امام نمازشان را در اول وقت خواندند.
افتخار حسین ۱۶ فروردین ۱۳۹۵ در خانطومان به شهادت رسید.