به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 2,856
بازدید دیروز: 9,675
بازدید هفته: 44,610
بازدید ماه: 44,610
بازدید کل: 25,031,739
افراد آنلاین: 341
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
چهارشنبه ، ۰۵ دی ۱٤۰۳
Wednesday , 25 December 2024
الأربعاء ، ۲۳ جمادى الآخر ۱٤٤۶
دی 1403
جپچسدیش
7654321
141312111098
21201918171615
28272625242322
3029
آخرین اخبار
۷۹/ ۳۶ - حیات‌نامه فکری و سیاسی علامه محمدتقی مصباح یزدی از تولد تا پیروزی انقلاب اسلامی(1357-1313) ۱۴۰۲/۰۶/۲۸
حیات‌نامه فکری و سیاسی علامه محمدتقی مصباح یزدی از تولد تا پیروزی انقلاب اسلامی(1357-1313) – ۷۹

نقد منصفانه فکری بدون اشاره به اشخاص

  ۱۴۰۲/۰۶/۲۸

آیت‌الله مصباح یزدی منتخب مردم خراسان‌رضوی برای مجلس خبرگان رهبری - قدس  آنلاین | پایگاه خبری - تحلیلی

دکتر سهراب مقدمی شهیدانی
آیت‌الله مصباح یزدی در ادامه توضیحات خود درخصوص اثرات منفی افکار دکتر شریعتی و در تبیین ضرورت نقد آن می‌گوید: «مـرحوم آقـای شیخ غلامرضا دانش آشتیانی که در حزب جمهوری شهید شد، از ابتدائی که به قم آمد، از دوستان بنده بود و با ایشان رفاقت و رفت ‌و آمد خانوادگی داشتیم. یادم هست یک شب، بعد از نماز که از مدرسه فیضیه آمدیم بیرون، ایشان بـحث همین آقا را مطرح کرد که: «نظر تو چیست؟» گفتم: «اجمالاً ایشان دارد حرف‌هائی را می‌زند‌ که خطرناک است». گفت: «چه پیش‌بینی‌ای می‌کنی؟» گفتم: «پیش‌بینی می‌کنم که حرف‌هایش خیلی رواج پیدا خواهد کرد». گفت: «چطور؟» گفتم: «برای این‌که زبـان دانـشجو و نسل جوان را می‌داند، ژستش جوان‌‌پسند است و جوان‌‌ها هم که اطلاعات‌ دینی عمیق‌ و کافی ندارند و نمی‌توانند تشخیص بدهند که کجای این حرف‌ها درست و کجا غلط است، به خصوص که بعضی از متدینین و حتی روحـانیین هم از ایشان حمایت می‌کنند‌». آن‌ روزها بعضی‌ها، حـتی از عـلما، از قـم‌ بلند می‌شدند و می‌رفتند تهران پای سخنرانی ایشان! طلبه‌‌ها هم که فراوان می‌رفتند. به آقای دانش گفتم: «به نظر من کارش می‌گیرد». پرسید: «حالا چه بـاید کرد؟» گـفتم: «مـن‌ کاری‌ بلد نیستم. خیلی هنر‌ بکنم‌، شبهات را مـطرح مـی‌کنم و جوابش را می‌دهم». گفت: «شما موافق نیستید بروید و با ایشان یک بحثی بکنید؟» شاید هم اول این‌جور نگفت و گفت: «اگر ایشان حاضر شود بـا یـک کـسی بحث کند، به نظر‌ شما چطور است؟» گفتم: «فکر نمی‌کنم ایشان حـاضر شود با کسی بحث کند». گفت: «حالا اگر حاضر شد، به نظر شما خوب است با چه کسی بحث کند؟» گـفتم: «اگـر شـخصیتی متوسط و معمولی باشد که ایشان حاضر‌ نیست با‌ او بحث کند، چون خودش را در جـایگاهی مـی‌بیند که برای آنها ارزش قائل نیست، مگر این‌که با شخصیت بزرگ‌ و سرشناسی بحث کند که اگر حرفی را پذیرفت، کسر شـأن خودش نـداند». ایشان باز اصرار‌ کرد که: «مثلاً کی؟» گفتم: «مثلاً آقای طباطبائی. واقعاً اگر ایشان طـالب حـقیقت باشد، آقای طباطبائی اهل منطق و ملایم ‌‌است‌، ولی من باور نمی‌کنم که حاضر شود». 
گفت: «حـقیقت این اسـت که من با‌ ایشان صحبت کرده‌ و گفته‌ام که شما اشتباهاتی دارید و حیف است که این‌طور بـاشد، چون منشأ اختلاف خواهد شد و ایشان هم گفته است من حاضرم در هر جا و با هـر کـسی که لازم بـاشد بیایم‌ و صحبت کنم». گفتم: « آقای‌ دانش‌! این آدمی که من می‌شناسم، اهل آمدن به قـم و صحبت کردن با یک عالم نیست». گفت: «آقا! به من قول داده». من چه مـی‌توانستم بگویم؟ از یـک سو مـرحوم آقای دانش اصرار داشت که ایشان قول داده‌، و از سوی دیگر از نظر من این احتمال، یک درصدش هم مـنجز بود، چون واقعاً اگر ایشان می‌آمد و تحت تاثیر گفت‌وگویی علمی قرار می‌گرفت، جلوی مـفاسد زیـادی گـرفته می‌شد. گفت: «شما بیا برو پیش‌ آقای‌ طباطبائی و ایشان را راضی کن که تا او را بپذیرد و او بـیاید قم و بـا هم بحث کنند». گفتم: «چشم، ولی باور نمی‌کنم که او حاضر شود». خدا رحمتش کـند. آقـای دانش آدم‌ بسیارخوش‌نیتی‌ بود و دنبال کار را می‌گرفت. به هرحال ایشان خیلی اصرار کرد و ما بلند شدیم و رفتیم خـدمت آقـای طباطبائی رحمه‌الله و عرض کردیم: «آقا! قضیه از این قراراست». ایشان آقای دانش را می‌شناختند‌. گـفتم‌: «آقـای دانش چنین پیشنهادی کرده‌اند و شما اجازه بـفرمایید که دکـتر شریعتی بیاید خدمت شما».
 مـرحوم آقای طباطبائی گفتند: «ایشان دسـت از حرف‌هایش برنخواهد داشت». گفتم: «آقا! اگر طوری باشد که اقلاً مفاسدش کمتر‌ شود‌، باز هم یک قـدم مثبتی است». ایشان خیلی‌ قـاطعانه گفتند‌: «ایشان اگر بـیاید و بـا مـن صحبت کند و بعد دست از حرف‌هایش بردارد، دیـگر شـریعتی نیست و اگر نخواهد دست بردارد، چه فایده‌ای دارد؟» بالأخره ما‌ اصرارکردیم‌ که آقا اسـتخاره کـنید. بنده خودم قرآن را به دستشان‌ دادم که اگر خوب آمـد، ایشان را بپذیرند. ایشان هم با بـزرگواری قـرآن را گرفتند و آیه‌ای نزدیک به مضمون نفرین قوم ثمود آمد‌!
ما‌ دیگر‌ جوابی نداشتیم. آمـدیم و بـا آقای دانش قرار گذاشتیم که نـتیجه مـلاقات‌ را بـگوییم. آقای دانش وقـتی نـاامید شد، گفت: «خب! حـالا بـا خود شما جلسه می‌گذاریم». گفتم: «آقای دانش! ایشان به قم‌ نمی‌آید».
 گفت: «به مـن قـول داده که هر جا و با هرکس‌ بـگویی‌ مـی‌آیم». گفتم: «مـن که مـی‌دانم ایشان به قم نمی‌آید. مـن می‌آیم تهران. می‌خواستم اتمام حجتی باشد» و گفتم‌: «جای‌ ثالثی‌ باشد، نه منزل ایشان باشد نه مـنزل مـا. می‌نشینیم و دوستانه صحبت می‌کنیم». گفت: «باشد‌! مـن‌ بـا‌ ایشان صـحبت می‌کنم، یـک روز صبحانه بیایید مـنزل مـا». درآن زمان آقای دانش، تازه از خیابان‌ پیروزی رفته‌ بودند قیطریه. قرار شد صبح روز تولد حضرت زهرا سلام الله علیها که عصر آن ایشان در حـسینیه‌ ارشـاد‌ سخنرانی‌ داشت، برویم منزل آقای دانش و بحث کنیم. یکی از دوستان ما هم که از شاگردان مدرسه‌ حقانی‌ بود، متوجه شده بود که چنین جلسه‌‌ای خواهد بود و خودش را رسانده بود به مـنزل‌ مـرحوم آقای‌ دانش! رفتیم و صبحانه خوردیم و منتظر ماندیم، اما کسی نیامد! آقای دانش سعی کرد تلفنی با ایشان تماس‌ بگیرد و موفق نشد. سرانجام نزدیکی‌های ظهر بود که پس از جست‌وجوی ایشان در جاهای‌ مختلف‌، بالاخره‌ پیـدایش کردیم و گـفت: «من تب شدید دارم و نمی‌توانم از جایم بلند شوم!» البته عصر آن روز ایشان رفت‌ حسینیه‌ ارشاد و سه چهار ساعت! سخنرانی کرد. من به مـرحوم آقای دانش گفتم: «من که گفته‌ بودم ایشان نمی‌آید». به ‌هرحال مـا تـا این‌جا هم قصد این‌که مبارزه بکنیم و دربیفتیم، نداشتیم و یادم هم نمی‌آید که در‌ جلسه‌‌ای اسمی از ایشان برده باشم، ولی برای ابطال مطالبش سعی خودم را می‌کردم‌ و سکوت‌ اختیار نمی‌کردم، بـر مـبنای همان منطقی که آقای مطهری‌ در‌ آن اعلامیه‌شان بیان کردند که من سکوت نمی‌کنم که مشمول‌ این آیه واقع نشوم که: «اولئک یلعنهم الله و یلعنهم اللاعنون». پیش‌بینی می‌شد که این جریان منشأ فتنه‌هائی‌ بشود و به احتمال قوی یکی از بـزرگ‌ترین‌ انـگیزه‌های به شهادت رساندن‌ آقای‌ مـطهری، مـخالفت ایشان با این جریان بود‌». 1
 آیت ‌الله مصباح یزدی همچنین در این باره می‌گوید: «جایی که من می‌توانستم حرفی بزنم و شنونده‌ای داشت، یکی کلاس درس2 و دیگری جلسات روز جمعه بود که در مهدیه3 تشکیل می‌شد. گاهی که جلسه درسم یا جلسه سخنرانی با مطالبی که ایشان گفته بود ارتباط پیدا می‌کرد، من به انحرافات ایشان اشاره می‌کردم. سر جلسه درس بعضی از دوستان بودند که کم و بیش تحت تأثیر افکار ایشان بودند. آنها گاهی می‌پرسیدند که این حرف‌هایی که شما می‌زنی یا مطلبی که می‌گویی اگر چنین بگوید جوابش این است، منظورت چه کسی است؟ من می‌گفتم شما چه کار به گوینده‌اش داری؟ ما الان با مطلب کار داریم.
یادم است که یکی از آقایان که حالا یک شخصیتی است، آن وقت‌ها یک طلبه جوانی بود. او سر کلاس پرسید: «آقا این حرفی که شما می‌زنید، منظورتان حرف‌های دکتر شریعتی است؟» باز همین جواب را دادم: «ما دشمنی خاصی با شخصی نداریم. منظور بیان کردن مطلب و درک حقایق است». ولی گهگاهی هم در بحث‌هایم بعضی‌ها اصرار داشتند که حرفی که شما می‌زنید منظورتان دقیقاً حرف‌های دکتر شریعتی است؟ گاهی هم بعضی‌ها اصرار می‌کردند که دقیقاً کتاب را بیاورید یا متن کتاب را بخوانید یا نقل بکنید و کم‌کم جنبه خاص پیدا می‌کرد؛ ولی در جلسات عمومی بنای من بر این بود که بدون این‌که اسمی از کسی ببرم، فقط اشتباهات مطلب ایشان را مطرح کنم و پاسخ بگویم.»4
پانوشت‌ها:
1- «جامعه مدرسین و انقلاب»، ماهنامه یادآور: شماره 4 و 5، زمستان 1387 و بهار 1388. ص 34- 36.
2- «مسئولان مدرسه حقانی برای جلوگیری از اختلاف نظر بیشتر، از استادان مدرسه [حقانی] خواسته بودند تا سر کلاس درباره کسی صحبت نکنند. آقای مصباح که این مطلب را نپذیرفته بود، از مدرسه حقانی جدا شد..... آقای مصباح در قم به سخنرانی‌های خود بر ضد دکتر شریعتی ادامه داده و این برنامه تا سال 56 -گویا تا چهلم حاج آقا مصطفی- ادامه داشت. در آن زمان بین طلاب انقلابی طرفدار شریعتی و ایشان، نزاع فکری و مباحثه فراوان صورت گرفت. جلسات آقای مصباح در سال 56 در منزل شخصی با نام آقای اسلامی در اوائل خیابان چهارمردان برگزار می‌شد که از بخشی از منزل وی مهدیه‌ای ساخته شد و جلسات همان‌جا ادامه یافت. آقای مصباح در این جلسات به نقد آثار شریعتی، قلمداران و علی تهرانی می‌پرداخت.» جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی- سیاسی ایران (از روی کار آمدن محمدرضا شاه تا پیروزی انقلاب اسلامی 1320-1357)، صص474-475.
3- گزارش فعالیت آیت ‌الله مصباح در این مکان در برگه‌های ساواک به عنوان فعالیت در «حسینیه اسلامی» آمده است. آیت ‌الله مصباح در مصاحبه‌ای درمورد این مکان می‌گوید:«در آن زمان یک جلسه‌ای در مهدیه قم داشتم که مرحوم حاج میرزا تقی اسلامی آن را تأسیس کرده بود. من عصرهای جمعه در آن‌جا بحث‌های اعتقادی و اخلاقی مطرح می‌کردم که خلاصه‌ای از چند جلسه‌اش با نام «28 گفتار» جمع‌آوری شد». ر.ک: ذوالشهادتین امام. ص136. آیت ‌الله غلامرضا فیاضی، از شاگردان آیت ‌الله مصباح یزدی می‌گوید:«در مهدیه آقای اسلامی که در کوچه آب انبار سید عرب بود، عصرهای جمعه قبل از دعای سمات صحبت می‌کردند. ایشان عقاید و سخنان شریعتی را نقد می‌کردند و من این مطلب را از قبل نیز می‌دانستم. همچنین می‌دانستم که ایشان از استادان مدرسه حقانی هستند. بعداً نیز در درس فلسفه بدایة الحکمة ایشان در [مدرسه] حقانی شرکت کردم». مصاحبه با آیت ‌الله فیاضی، مصاحبه و تدوین: صادق علیپور، 1394، آرشیو بنیاد تاریخ پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی.
4- ذوالشهادتین امام، صص154-155.