۸۴/ ۳۶ - حیاتنامه فکری و سیاسی علامه محمدتقی مصباح یزدی از تولد تا پیروزی انقلاب اسلامی(1357-1313) ۱۴۰۲/۰۷/۰۹
حیاتنامه فکری و سیاسی علامه محمدتقی مصباح یزدی از تولد تا پیروزی انقلاب اسلامی(1357-1313) – ۸۴
استفساریه آیت الله مصباح از امام خمینی(ره)
۱۴۰۲/۰۷/۰۹
دکتر سهراب مقدمی شهیدانی
یکی از محورهای مهم تاریخی در بازخوانی اختلافنظرها پیرامون دکتر شریعتی، رویکرد و موضع امام در اینباره است. در آثار منتشر شده، نوعاً در بازتاب مواضع امام، امانتداری لازم به چشم نمیخورد و اغلب، به نحو تفصیلی و دقیق بدان پرداخته نشده است.
آیت الله مصباح در آثار خویش به تبیین مواضع امام پیرامون آثار دکتر شریعتی پرداخته و چنین میگوید:«در اواخر پیروزی نهضت و یکی دو سال آخر مانده به پیروزی انقلاب، زمانی که حرکت تند انقلاب هنوز شروع نشده بود، در اثر ارتباطاتی که مرحوم آقای مطهری با حضرت امام داشتند، خطرهایی که از ناحیه این حرکتهای انحرافی و التقاطی به وجود میآمد کاملاً به امام منتقل شده بود که توجه ایشان را جلب کرده بود. خصوصاً اینکه در آن زمان افکار شریعتی پُلی برای ارتباط با گروههای سیاسی التقاطی اعم از مذهبی و غیر مذهبی شده بود. افکار او حتى وسیلهای شده بود تا کسانی از اسلام سنتی دست بردارند و نسبت به عقایدشان تزلزل پیدا کنند و در نتیجه حتی برای گروههای الحادی طعمه خوبی میشدند. کسانی از خانوادههای متدینین بلکه از فرزندان علما بودند که در اثر علاقهمندی به شریعتی و متأثر شدن از افکار او، کارشان به جایی رسید که به فدائیان خلق ملحق شدند و در خط آنها قرار گرفتند.
به هر حال اواخر نهضت سؤالی از حضرت امام شده بود یا خود ایشان ابتدائاً نامهای نوشته بودند و تأکید کردند که مؤمنین و موحدين مجالی برای اختلاط با کمونیستها و کسانی که دارای افکار الحادی هستند، ندهند و خط خودشان را از آنها جدا کنند، طوری نشود که آنها بتوانند از اختلاط با مسلمانها بهرهبرداری کنند. نامه نسبتاً مفصّلی بود. ا
این نامه مقداری مؤثر واقع شد و کسانی که داشتند به دام گروههای التقاطی و الحادی میافتادند مقداری متوقف شدند؛ ولی به
هر حال این حرکت همچنان با شتاب ادامه داشت و هر روز عدهای را به کام خودش فرو میبرد و من باید مثل مادری که فرزندش در آتش میافتد و نمیتواند کاری برای نجاتش انجام بدهد بسوزم و ناظر انحراف جوانهای عزیزمان باشم و کاری هم از دستم برنمیآمد.
بلای بزرگ من این بود که در آن زمان ارتباط پیدا کردن با حضرت امام بسیار سخت بود. برایم حتی ایناندازه هم میسّر نبود که بتوانم مرتباً با حضرت امام مکاتبه داشته باشم.
چند مرتبه که سعی کردم برای مسائل مختلف نامههایی از خودم و دوستانم- امثال همانهایی که هم مباحثه بودیم، آقای محمدی گیلانی، آقای [محمد] یزدی و سایر دوستانی که همکاری علمی داشتیم به حضرت امام برسانم، ظاهراً آن نامهها نرسید.
مقداری از این اتفاق برای این بود که بعضی از کسانی که من فکر میکردم واسطه خوبی برای ایصال پیامها و نامهها هستند، در کارشان اجتهاد میکردند. نمیخواهم اسم ببرم، خصوصاً بعضیهایشان از دنیا رفتهاند و انشاء الله خدا با رحمت خودش با آنها معامله کند.
من خودم شخصاً در سوریه نامهای نوشتم و آن را به کسی دادم که مطمئن بودم خیلی تعهد دارد که امانت را حفظ و رعایت کند تا خدمت حضرت امام بدهد. بعد معلوم شد که نامه را به امام نداده بود، به خاطر اینکه اطلاع پیدا کرده بود که مضامینی که در نامه هست از چه قبیل مسائلی است.1 من راه آسانی برای تماس گرفتن با حضرت امام نداشتم تا خطرهایی را که احساس میکردم به عرض ایشان برسانم.2
البته ایشان خیلی آگاه و بصیر بودند و بعدها معلوم شد که ایشان به بسیاری از این خطرهایی که من احساس میکردم توجه داشتند؛ ولی من دلم میخواست که بهتر با ایشان ارتباط داشته باشم و نظر ایشان را بدانم تا اگر اشتباهی میکردم یا مسئلهای در کار بود که من نمیفهمیدم یا توجه نداشتم، از نظرات ایشان آگاه بشوم و استفاده کنم؛ ولی این کار میسّر نبود و گاهی هم که برای ارتباط اقدام کردم به این صورتها خنثی میشد. در این جریانات مرحوم آقای مطهری خودشان دو مرتبه تلاش کردند و به نجف رفتند و خدمت امام رسیدند و عرایض را خدمت ایشان عرض کردند؛ ولی برای ما این امکان نبود...
پانوشتها:
1- حجتالاسلام و المسلمین دعایی در مصاحبهای از این واقعه پرده برداشته است که، آن شخص خودش بوده است. وی پس از رحلت آیت الله مصباح در سال 1399 از این نامه سخن میگوید و البته ادعا میکند که نامه را به امام داده و امام علیه آقای مصباح موضع گرفته است. ولی گذشت که آیت الله مصباح در خاطراتش گفته است که بعداً معلوم شد ایشان [آقای دعایی] این نامه را به امام نداد. بنابراین میتوان گفت حرفی هم که به آیت الله مصباح نسبت داده گویا از طرف خودش بوده است.
حجتالاسلام و المسلمین دعایی میگوید:« ایشان [آیت الله مصباح] نامهای برای امام نوشتند من نامه را محضر حضرت امام بردم و به ایشان عرض کردم که آقای مصباح منتظر پاسخ هستند. امام آهی کشیدند فرمودند که این بزرگواران به عالم و آدم شک دارند من در آینده پاسخی را خواهم داد. امام سخنرانی کردند و سخنرانی تاثیرگذاری هم بود و دو طیف را نصیحت کردند طیف دانشگاهی و طیف حوزوی؛ از هر دو طیف خواستند که اینها با هم متحد شوند و ابراز نگرانی کردند از تخطئههایی که حوزه علیه دانشگاه دارد و دانشگاه علیه روحانیت دارد و حتی یک تعبیری داشتند که اگر تحولی صورت بگیرد و ما بخواهیم که نظامی را اداره کنیم ناگزیر هستیم از اینکه از تحصیل کردههای دانشگاهی استفاده کنیم. اگر خاطرتان باشد تعبیر امام بود.
در این سخنرانی در حقیقت پاسخ آقای مصباح هم بود و تعبّد آقای مصباح جالب هست یعنی بعد از این سخنرانی آقای مصباح علناً علیه آقای شریعتی هیچ جا صحبت نکردند. اگر خاطرتان باشد فضایی پیش آمد که بنا شد آقای حجتی و آقای مصباح با هم مناظره کنند برای مقدمات تفاهم با هم جلسهای در اتاق ما در روزنامه اطلاعات گذاشتند. آقای مصباح تشریف آوردند، آقای حجتی هم بودند و خیلی هم با هم صمیمی بودند صحبت کردند و اینها و در نتیجه آن مناظره کذایی که انجام شده بود.
آقای مصباح یک شوخی با من کردند گفتند که تو از حمایتهایی که از شریعتی کردی استغفار کن؛ گفتم که نیت، نیت خیر بوده است خداوند به نیت خیر اجر میدهد.» ر.ک: گفت گوی آقای مهدی نصیری - سردبیر سابق روزنامه کیهان- با حجتالاسلام دعایی- مدیر مسئول روزنامه اطلاعات-، عصر حیرت، قسمت 6، منتشر شده در 15 بهمن 1399. جالب است که حجتالاسلام و المسلمین دعایی در این مصاحبه میگوید امام گفت: «بزرگواران به عالم و آدم شک دارند.» ولی در جایی دیگر گفت «آقای مصباح به عالم و آدم بدبین است»!!» «حضرت امام از مقام و نام و بیت پروری و کانون محوریگریزان بودند.»، ر.ک: بیان خاطرات حجتالاسلام والمسلمین دعایی از حضرت امام در همایش طریق جاوید؛ خبرگزاری ایسنا، کد خبر 8505-14544، 25/05/1385؛ در همین نوشتار گذشت که حجتالاسلام و المسلمین سید حمید روحانی، تاریخنگار انقلاب اسلامی گفت که این تعبیر از امام نیست؛ آقای دعایی همچنین در این مصاحبه میگوید بعد از سخنرانی امام «آقای مصباح علناً علیه آقای شریعتی هیچ جا صحبت نکردند.» در حالی که آقای مصباح هرگز در هیچ سخنرانیای علناً علیه آقای شریعتی صحبت نمیکردند و اسمی از او نمیبردند بلکه تنها افکار او را مطرح میکردند و بدون اسم بردن از ایشان آن را نقد میکردند.
2- به عنوان نمونه دیگر بر این مطلب که نامهنگاری در آن زمان بسیار دشوار بود؛ حجتالاسلام و المسلمین سید محمود دعایی در خاطرات سال 1346خویش اشاره دارد که آقای مصباح یک بار به وسیله ایشان، نامهای را فرستادند. وی میگوید: «آقای مصباح یک روز تشریف آوردند و گفتند من دو نامه گرفتم که این نامهها را با خودتان میبرید. یکی برای آبادان؛ برای عبور مطمئن است و دیگری برای نجف و گرفتن تسهیلات. نامه آبادان توسط آقای منتظری برای آقای قائمی نوشته شده بود و مرا به ایشان معرفی کرده... نامه دوم را مرحوم آیت الله حاج آقا مرتضی حائری به آقای سید مرتضی خلخالی که در نجف از اصحاب مرحوم آقای خویی و در عین حال از مدرسین و شخصیتهای علمی بود و نسبت به امام احترام بسیار میکرد، نوشته بود.» یادها-35: گوشهای از خاطرات حجتالاسلام و المسلمین سید محمود دعایی، ص73.