۳۶/۸۷- حیاتنامه فکری و سیاسی علامه محمدتقی مصباح یزدی از تولد تا پیروزی انقلاب اسلامی(1357-1313) ۱۴۰۲/۰۷/۱۶
حیاتنامه فکری و سیاسی علامه محمدتقی مصباح یزدی از تولد تا پیروزی انقلاب اسلامی(1357-1313) – ۸۷
ترور شخصیت به جرمِ دانستن!
۱۴۰۲/۰۷/۱۶
دکتر سهراب مقدمی شهیدانی
حجتالاسلام و المسلمین سیدحمید روحانی در ادامه، به نقد بخش دوم از ادعاهای آقای دعایی پیرامون مواضع آیتالله مصباح پیرامون ماجرای شریعتی پرداخته، چنین مینویسد:
«بیتردید چنین ادعایی از زبان امام به شخصیت و موقعیت استاد شهید آیتالله مطهری و آیتالله مصباح خدشهای وارد نمیکند و بر دامان كبریاییشان گردی نمینشاند، ليكن امام را -العیاذ بالله- تا سرحد یک آدم بیمبالات، بیباک و بیفرهنگ پایین میآورد و از آن مرد خدا چهرهای مینمایاند که انگار از غیبت، تهمت و ناسزا واهمهای نداشته و از اینکه پشت سر این و آن به نكوهش و بدگویی بنشيند پروا نمیکرده است و بدینگونه امام را نزد نسل امروز و نسلهای آینده که امام را از نزدیک ندیده و نسبت به ایشان شناخت درست و ریشهای ندارند، به زیر سؤال میبرد و ویژگیهای روحانی و استثنایی ایشان را خدشهدار میکند.
نسل امروز و فردا نمیدانند که امام حتی در مورد کسانی که بدترین برخوردها و رفتارهای غیراخلاقی را با ایشان داشتند و نسبت به ایشان ستمها روا داشته بودند، هیچ گاه سخن ناموزونی بر زبان نیاوردند و با یک دنیا مظلومیت و آه سرد از کنار اهانتها، اتهامها و نارواگوییها گذشتند. با این وصف چگونه امکان داشت عليه ياران، شاگردان و دوستان مخلص خود چنین سخن ناروایی بر زبان آورند و اتهامی را که اثبات آن در پیشگاه «عزیز مقتدر» آسان نباشد بر آنان وارد کنند.
در مورد ادعای دیگر مبنی بر اینکه امام پس از مرگ شریعتی اظهار کردهاند «به سه دلیل متأسفم» باید به عرض عالی برسانیم که دروغ بودن آن به راستی «اظهر من الشمس» است زیرا اولا دوگانهگویی در آنچه از زبان امام آورده شده گواه زندهای بر نادرستی این مدعا میباشد. راوی محترم یکبار ادعا کرده است:
امام فرمودند از سه بابت از فوت شریعتی متأسفم: نخستای کاش توجه خود را صرفاً به نسل دانشگاهی معطوف نمیکرد. ثانیاً اینکه چرا عدهای با او در افتادند و نگذاشتند درست کار بکند و تبلیغ بکند. سوم آنکه زود از دنیا رفت و نتوانست بماند و به کارش ادامه دهد...(روزنامه اطلاعات، 1376.4.26)
و یک بار دیگر چنین ادعا شده است:
... امام فرمودند به سه دلیل متأسفم: یکی اینکه در دوران فعالیتهای تبلیغی و ارشادی ایشان عدهای توجه ایشان را به خودشان جلب کردند و درگیری با آنان، ایشان را مجبور به پاسخ دادن کرد. تأسف دوم این است که ایشان خودشان را مجبور کردند در پاسخگویی به افرادی که در حاشیه صحبتهایشان قرار داشتند و برخی از روحانیون و بازاریها بودند کهای کاش ایشان توجهش به آنها جلب نمیشد و تأسف سوم امام از این جهت بود که عمر ایشان کوتاه بود و توفیق این را نیافتند که آنچه را احتیاج به تجدید نظر داشت تصحیح کنند...(روزنامه کیهان، 1373.8.11)
راستی کدام یک از این دو مدعا از امام است؟! آیا امام از اینکه نامبرده «زود از دنیا رفت و نتوانست بماند و کارش را ادامه دهد»! متأسف بود یا از اینکه «توفيق نیافت آنچه را که احتیاج به تجدید نظر داشت تصحیح کند»!!
در ادعای نخست چنین مینمایاند که کار شریعتی مورد تأييد امام بوده و ایشان از اینکه «عدهای با او در افتادند و نگذاشتند درست کار بکند و تبليغ بكند» اظهار تأسف کردهاند.
از ادعای دوم بر میآید که تأسف امام از این بوده است که چرا توفيق نیافت آنچه را به تجدید نظر احتیاج داشت تصحيح كند! بنابراین کار او مورد تأييد امام نبوده ليكن امام انگار یقین داشتهاند که اگر شریعتی میماند در نظریات خود تجدید نظر میکرد و نادرستیهای آن را برطرف میساخت. ثانياً باید دانست که امام اگر وجود کسی را برای اسلام مفید و مؤثر میدانستند، در حمایت از او درنگ نمیکردند و با صراحت یا دستکم به صورت تلویحی راه و کار او را مورد تأیید و پشتیبانی قرار میدادند، نه اینکه در نامه رسمی حتی کوچکترین اظهار تأسفی از مرگ او نکنند و در پشت پرده به صورت پنهانی از سه باب یا به سه دلیل از مرگ او اظهار تأسف کنند. امام امت از اینگونه دوگانگی و محافظهکاریها مبری و بیزار بودند و صراحت و قاطعیت از ویژگیهای بارز آن مرد خدا بود. ثالثاً اصولا امام هیچگاه برای تأسف و تأثرشان از موضوعی به ردیف کردن دلیل و دلايل نیازی نمیدیدند، مگر برای روشن کردن، موضع خود را بیان کنند و اگر امام درباره شریعتی بر آن بودند که موضع خود را بیان کنند هرگز در یک اتاق بسته و در نزد یک نفر این کار را نمیکردند بلکه در آن روز یا دستکم پس از پیروزی انقلاب اسلامی که فرصتهایی برای اظهار نظر درباره شریعتی پیش آمد از او قدرشناسی میکردند و تأسف خود را از فقدان او اعلام میداشتند. اعاذنا الله من شرور أنفسنا»1
جناب آقای سیدحمید روحانی که خود از یاران امام در نجف بوده و از نزدیک با کارنامه سیاسی آقای دعایی آشناست، در نقد این رویه وی در تخریب وجهه بزرگانی چون آیتالله مصباح، امثال او را نسبت به این خلافگوییها انذار و تذکار به ترک میدهد و چنین میگوید:
«[اینجانب] لازم می داند از همه عزیزانی که باندبازی، جناح بندی و جنگ قدرت، آنـان را از ایمان و اخلاق و ارزشهای انسانی تهی نساخته است، استمداد کند کـه اجـازه ندهنـد هـرکسی که چند صباحی با امام دیداری و گفتوگویی داشته است، به خود رخصـت دهـد از مقـام و موقعیت آن عالم ربانی در راه حمایت از بـت هـا و اسـطوره هـا، بیـرون رانـدن رقبـا از صـحنه سیاسی و نیز در راه کشمکش های کثیف باندی و دسته بندی های شیطانی سوء اسـتفاده کنـد و حیثیت و شخصیت امام را به زیر سؤال برد.
بی تردید چنین ادعایی از زبان امام به شخصیت و موقعیـت اسـتاد شـهید آیـت الله مطهـری و آیت الله مصباح خدشه ای وارد نمی کند و بر دامان کبریایی شان گردی نمی نشاند، لیکن امـام را- العیاذ بالله- تا سرحد یک آدم بی مبالات، بی باک و بیفرهنگ پـایین مـی آورد و از آن مـرد خـدا چهره ای می نمایاند که انگار از غیبت، تهمت و ناسزا واهمه ای نداشته و از اینکه پشت سر این و آن به نکوهش و بدگویی بنشیند پروا نمی کرده است و بدین گونـه امـام را نـزد نسـل امـروز و نسلهای آینده که امام را از نزدیک ندیده و نسبت به ایشان شناخت درست و ریشه ای ندارنـد، به زیر سؤال می برد و ویژگی های روحانی و استثنایی ایشان را خدشه دار می کند.»2
حجتالاسلام و المسلمین سیدحمید روحانی همچنین با اشاره به این سخن از امام خمینی که از نجف اشرف (تبعیدگاه ثانوی خود) برای حوزههای علمیه فرستادند: «... شما در نظر آنها مجرم هستید... جرم شما دانش شماست...»3
مینویسد: «این نکتهای که در پیام امام آمده، حقیقتی است که در طول تاریخ بارها تکرار شده و به اثبات رسیده است، مردان دانشمند، به جرم دانش و فضل خویش به قربانگاه رفتهاند... شهید شیخ فضلالله نوری سر به دار شد چون نکتههایی را دریافته و برتافته بود که دیگران آن را برنمیتافتند و از نظر استعمار و عوامل آن دانستن آن نکتهها جرم محسوب میشد.
استاد مطهری به این جرم شربت شهادت نوشید که مطالب و مسائلی را دریافته و فهمیده بود که از دید بیگانگان و بیگانهپرستان گناه نابخشودنی به شمار میآمد،
از این رو، در دوران زندگی پر افتخار خویش همیشه مورد هجوم و هتاکی قرار داشت و جوّ سازیها و شایعه پراکنیها بر ضد او همواره ادامه داشت تا آنجا که در نامه خود به امام چنین درد دل میکند: «... گروههای چهارگانه فوق [گروههای چهارگانهای که شهید مطهری در نامه خود از آنها یاد کرده است، عبارتاند از مارکسیستها، منافقین، روحانیان و شریعتیها...] با من به حساب اینکه تااندازهای اهل فکر و نظر و بیان و قلم هستم به شدت مبارزه میکنند، شایعه برایم میسازند، جعل و افترا میبندند به طوری که خود را مصداق آن شعر فارسی میبینم که محقق اعظم، خواجه نصيرالدين طوسی در آخر شرح اشارات به عنوان زبان حال خود آورده است:
به گرداگرد خود چندان که بينم
بلا انگشتری و من نگینم»4
امروز نیز آیت الله مصباح به جرم اینکه خطوط انحرافی،اندیشههای التقاطی و مکاتب وارداتی را به درستی میشناسد و افشا میکند، مورد هجوم همهجانبه قرار دارد. آیت الله مصباح از دید آنها مجرم است! جرم او دانش او میباشد. در جامعهای که دانشمندان متعهدی همانند مطهری و مصباح حضور داشته باشند، شریعتیها، سروشها، حجتیهایها، مشارکتیها، پیروان تز اسلام منهای روحانیت، اسلام سرمایهداری، اسلام تحجرگرایی، اسلام تسامح و تساهل، اسلام عمامه به سرهای بیسواد هرجایی و در یک کلام اسلام آمریکایی، نمیتواند پیشرفت کند و نسل جوان را فریب دهد.
اگر آیت الله مصباح همانند برخی عمامه به سرهای بیسواد دنبالهرو این و آن بود، بیتردید اینگونه مورد هجوم و تاخت و تاز واقع نمیشد و جوسازی و دروغ پردازی عليه او اوج نمیگرفت، بلکه مورد احترام دگراندیشان و بیراهه پویان قرار داشت، به فرموده امام رحمهالله به امامزاده مرده خیلی احترام میکنند، اما یک امامزاده زنده همیشه مورد حمله، اهانت و هتاکی قرار دارد (نزدیک به این مضامین.)5
نکته درخور توجه و تأسف اینکه عالمان آگاه و اسلام شناسان دانا و توانای ما در طول تاريخ غالباً به دست عمامه به سرها و اشخاص به ظاهر روحانی هتک و اهانت شدند و سرانجام به شهادت رسیدند. حکم اعدام شیخ فضل الله نوری به دست یک نفر روحانی به نام زنجانی امضا شد. حکم ترور آیت الله مطهری نیز به وسیله یک روحانی بیسواد به نام «گودرزی» صادر شد و...»6
پانوشتها:
1- فصلنامه تخصصی 15خرداد، دوره سوم، سال سوم، شماره9، پاییز 1385-صص۲۳۳-۲۳۱.
2- استاد سید حمید روحانی در ادامه چنین مینویسد:
« نسل امروز و فردا نمی دانند که امام حتی در مورد کسانی که بدترین برخوردها و رفتارهای غیر اخلاقی را با ایشان داشتند و نسبت به ایشـان سـتم هـا روا داشـته بودنـد، هـیچ گـاه سـخن ناموزونی بر زبان نیاوردند و با یک دنیـا مظلومیـت و آه سـرد از کنـار اهانـت هـا، اتهام هـا و نارواگویی ها گذشتند. با این وصـف چگونـه امکـان داشـت علیـه یـاران، شـاگردان و دوسـتان مخلص خود چنین سخن ناروایی بر زبان آورند و اتهامی را کـه اثبـات آن در پیشـگاه «عزیـز مقتدر» آسان نباشد بر آنان وارد کنند».
ر.ک: فصلنامه 15 خرداد، دوره سوم، سال سوم، شماره 9، پائیز 85، ص 231.
3- صحیفه امام، ج ۲، ص ۱۲۹.
4- نهضت امام خمینی، ج 3، ص 379.
5- صحیفه امام، ج ۲، ص373.
6- ر.ک: فصلنامه 15 خرداد، دوره سوم، سال سوم، شماره 9،
پائیز 85، ص 229-231.