۱ - معجزات و کرامات حضرت زینب کبری(س) در حق شهدا - (بخش اول ) کلنا عباسک یا زینب ۱۴۰۲/۰۸/۲۳
معجزات و کرامات حضرت زینب کبری(س) در حق شهدا - بخش اول
کلنا عباسک یا زینب
۱۴۰۲/۰۸/۲۳
کامران پورعباس
تروریستهای تکفیری با حمایتهای مستکبران جهان و با ارتکاب جنایتهای وحشیانه و خونین، ظرف مدت کوتاهی توانستند مناطق وسیعی از عراق و سوریه را تصرف کنند و تا نزدیکیهای حرمهای مطهر اهل بیت(ع) پیش بیایند و در این هنگام بود که مدافعان حرم
بهپا خاستند و با شعارهای «هیهات منا الذله»، «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا»، «کلنا عباسک یا زینب» و... به جهاد با تکفیریها پرداختند و با عنایات و معجزات متعددِ معصومین(ع) و حضرت زینب کبری(س) شکست و نابودی تروریستهای تکفیری را رقم زدند.
جهاد در سوریه اعتقادی بود. امام حسین(ع) و حضرت زینب(س) همه را در سوریه جمع نموده و همه به عشق اهل بیت(ع) در سوریه با هم متحد شدند و جنگیدند. عشق به امام حسین(ع) و حضرت زینب(س) همچون خورشیدی در عراق و سوریه تابید و سربازانِ سردار دلها شهید حاج قاسم سلیمانی را در سراسر جبهه مقاومت همچون معجزهای جمع نمود. به عشق و معجزۀ اهل بیت(ع) بود که ایرانی، عراقی، سوری، افغانی، لبنانی و پاکستانی در کنار یکدیگر متصل، متحد و منسجم گردیدند و تروریستهایی را که تا چند قدمی حرم حضرت زینب(س) آمده بودند و فکر میکردند تا یک هفته دیگر کار سوریه تمام است، قدم به قدم عقب رانده و طی حدود شش سال به ورطه اضمحلال کشانیدند.
شهید حاج قاسم سلیمانی نیز پرچمدار و علمدار مدافعان حرم و فرمانده میدانیشان بود که جو و شرایط هشت سال دفاع مقدس را در سوریه به وجود آورد. مثل زمان جنگ، محیط دعا و توسل و معنویات و نامگذاری عملیات و رمز عملیات با اسامی دینی و مذهبی و نامهای مبارک معصومین(ع) را ایجاد و تقویت نمود و خاطرات جنگ هشت ساله را زنده کرد و روح جهاد و ایثار و شهادتِ دفاع مقدس را در سوریه دمید.
معجزاتی که در حرم حضرت زینب رخ داد
یکی از کارشناسان ستاد بازسازی عتبات عالیات که در همان آغازین سالهای جنگ سوریه توفیق حضور و مشارکت در بازسازی حرم حضرت زینب(س) را پیدا نمود، در بهمن 1394 در مورد شرایط سوریه و حرم حضرت زینب کبری(س) در آن برهه و خدمات انجام شده و معجزاتی که دیده است، ابراز نمود:«بنده به همراه گروهی 20 نفره از 25 آبان امسال[1394] به مدت دوماه توفیق حضور و مشارکت در بازسازی حرم حضرت زینب(س) را پیدا کردیم.
بر در و دیوار شهر آثار جنگ کاملاً مشهود است. ساختمانهای تخریب شده و دیوارهای ترکش خورده در کنار حرم مطهر فضای کاملا غریب و غمزدهای را ایجاد کرده است.
شرایط خطرناکتر از این حرفها بود. شب عاشورا عناصر تکفیری خمپارهای را به سمت حرم مطهر شلیک کردند که درست زیر ساعت صحن حرم به دیوار خورد و منفجر شد.
با همت دوستان ظرف 8 ساعت آن را ترمیم کردیم. البته شیربچههای مدافع حرم جانانه از این مکان مقدس دفاع میکنند اما بههر حال در شهر و کشوری کار میکردیم که چند سالی است درگیر جنگ است.
به دلیل همین خطرات و کمین تک تیراندازان داعشی کار ترمیم مناره و اتاق ماذنه حرم که ارتفاع بیش از 50 متر دارد، اندکی به تعویق افتاد اما با کرامت خود بیبی حضرت زینب(س) و رشادت بچهها، آن کار را هم انجام دادیم.
ایزوگام بام حرم، ترمیم کاشیکاریها و ترمیم گنبد مطهر که بر اثر اصابت ترکش خمپارهها آسیب دیده بود، تعمیر سیستم برق و تهویه مطبوع و... ازجمله اقداماتی بود که صورت گرفت.
ما در فصل بارندگی وارد سوریه شدیم. این کشور آب و هوای مدیترانهای دارد. در این فصول بارندگیها شدید و بیامان است. هوا هم به شدت سرد میشود. همانطور که گفتم اولویت اول ما ایزوگام و عایق سقف حرم بود تا بر اثر بارندگی آسیبی به سازهها وارد نشود. اما برای انجام این کار حتماً باید هوا صاف و آفتابی میشد.
با یک گروه 6نفره متخصص ایزوگام بر بالای بام رفتیم. توسلی به ائمه معصومین(علیهمالسلام) و خود حضرت زینب(سلامالله علیها) کردیم. با چشمانیگریان زیر رگبار باران روبهروی گنبد مطهر عرضه داشتیم: بیبی جان ما ارادتمندان خاندان شما از ایران آمادهایم تا برای ترمیم صحن و سرای نورانیتان، نوکری کنیم. اگر باران همین طور بیامان ببارد، میترسیم این توفیق نصیب ما نشود. شما خاندان کرم هستید، مرحمتی کنید بیبیجان تا این توفیق از این بچهها سلب نشود.
سپس خدا را به مقام والای عمه سادات قسم دادیم تا باران ولو چند ساعتی بند بیاید. باورتان نمیشود، باران سیل آسایی که اهالی دمشق میگفتند چند روز خواهد بارید، بند آمد و هوا آفتابی شد. یکی از خادمان سوری به ما گفت: خوش به حال شما ایرانیها که حضرت زینب(سلامالله علیها) اینقدر هوایتان را دارد.
همین که هوا آفتابی شد در مدت کوتاهی دستکم 12 -13 رول ایزوگام انجام دادیم. بقیه کارها نیز به مرور انجام شد.گلدستههای حرم هم آر.پی.جی خورده بود و در ارتفاع 50متری نقش کاشی کاری آن تخریب شده بود. جلوی چشم تکتیراندازان داعشی 50 متر داربست زدیم و آنجا را ترمیم کردیم....
اولاً همین حضور و توفیق خدمت در کشوری جنگ زده و رفت وآمد بچهها در ایمنی و سلامت خود یک معجزه و کرامت از سوی معصومین(علیهمالسلام) است. کرامت دیگری که بارها شاهد آن بودیم، گرهگشایی از مسائل فنی کارها بود. همانطور که گفتم سلسلهای از کارهای مختلف انجام گرفت که ما در همه آنها تخصصص نداشتیم اما با کرامت همین بزرگواران، راهکار پیچیدهترین مسائل فنی به ذهنمان میرسید و اجرا میکردیم.
البته این کرامات تنها مختص شیعیان نیست. دامنه تفضلات این خاندان بسیار وسیع است. زمانی که بام حرم را برای انجام ایزوگام تمیز میکردیم، دوستان مقداری از خاک و ریگ نشسته بر بام حرم را برای تبرک و ساخت مهر برمیداشتند.یکی از مهندسان سوری که از اهل تسنن بود این کار بچهها را دیده بود. او هم مقداری از این شن و خاک را برداشته بود و برای بیماری برده بود که دستش بهدلیل نامعلومی متورم و عفونی شده بود. خود او برای ما تعریف کرد که این ریگ را روی دست بیمار گذاشتیم و با تعجب دیدیم که تورم چرکی با حرکتی موجمانند به کف دست بیمار آمد و بعد بیرون ریخت. در میان چرک و خون تکه ریز چوبی بود که دلیل عفونت بود و ماهها دکترها از تشخیص دلیل آن عاجز بودند.»
دعوت برای مدافع حرم شدن
خاطرات بسیاری از مدافعان حرم نقل گردیده که قبل از رفتن به سوریه، خواب حضرت زینب کبری(س) را دیدهاند و برای مدافع حرم گردیدن، دعوت شدهاند.
روحانی شهید مدافع حرم مجید سلیمانیان که در اردیبهشت ماه 1395 در خان طومان به شهادت رسید، قبل از اعزام به سوریه در خواب دید که حضرت زینب(س) او را به مدافعی حرم انتخاب نمودهاند.
کلیپی از صحبتهای شهید سلیمانیان در فضای مجازی موجود است که چنین میگوید:«تا شهید نشدم پخش نکنید. چند روز پیش به بیبی حضرت زینب خیلی گله کردم. گفتم سه ماهه پاسپورت تو جیبمه و پوتین به پام. هر روز دارم به این در و اون در میزنم قابل نمیدونی... بعد صبح خواب دیدم تو عالم خواب میگن که بیبی گفتش بالاخره شما دعوت شدی. بلند شدم. از خوشحالی نمیدونستم چیکار کنم. گفتم بالاخره خبریه، خبریه. تا شب منتطر تماس بودم. یعنی فقط گوشی رو نگاه میکردم که الانه زنگ بزنن بگن بیا پای پرواز. الانه زنگ بزنن. دیگه توفیقیه، من اینو اعجاز حضرت زینب میدونم والله قسم. به اسم حضرت رقیه قسم اینو اعجاز حضرت زینب میدونم. هرکسی توفیق نداره خادم حضرت زینب بشه. اینکه بگیم لیاقت بهم بده، این خودش اعجاز حضرت زینبه.»
شهید جاوید یوسفی از شهدای فاطمیون استان فارس است که با دعوت حضرت زینب(س) راهی جبهه سوریه شد. به گفته مادر گرامیاش از کودکی به دنبال شهادت و جنگ میگشته و حتی زمانی که بحث سوریه مطرح نبوده به دنبال یافتن راهی بوده که برای جنگیدن به لبنان برود. یک روز صبح که از خواب بیدار شد، خیلی دگرگون بود و گفت: خواب دیدم در قبر خوابیده بودم. قبرم تاریک بود و یک عقرب روی سینهام راه میرفت. خیلی ترسیده بودم تا اینکه خانمی نورانی آمد و قبرم روشن شد و گفته جاوید تو از مایی بلند شو. شهید یوسفی پس از این خواب به دنبال راهی برای رفتن به سوریه میگشت تا اینکه با تیپ فاطمیون آشنا شد و به سوریه اعزام گردید و در اسفندماه 1393 در دفاع از حریم آل الله و مقابله با تروریستهای تکفیری به شهادت رسید.
شهید نعیم غلامی از رزمندگان لشکر فاطمیون در خردادماه سال 1395 در اثر عملیات انتحاری تروریستهای تکفیری در شهر حمص سوریه به شهادت رسید. آقا نعیم برای اینکه مدافع حرم شود، بارها به در بسته خورد. در ابتدا به خاطر ضعف چشمانش او را قبول نکردند. دفعه اول او را برگرداندند. اما دفعه دوم با اصرار و التماس زیاد رفت. وقتی خانواده نگذاشتند که او برود، خیلیگریه کرد و میگفت: راهی نیست باید بروم. وقتی خانوادهاش از او علت را جویا شدند،گفت: در خواب حضرت زینب(س) را دیدم که مرا خواسته است. خانواده هم وقتی بیتابی آقا نعیم را دیدند، رضایت دادند تا مدافع حرم شود. ۱۵ فروردین 1395 عازم دفاع از حرم حضرت زینب(س) شد. روز ۱۱ خرداد با برادرش در محل کار تماس گرفت و گفت: دوباره خواب حضرت زینب(س) را دیدم که به من گفتند: بیا!
قبل از اینکه در ۱۵ خردادماه شهید شود، برادرش، او را در خواب دید که گفت: به این زودیها برنمیگردم. اینجا مهمانی است. مهمانی که ۷ ماه طول کشید و پیکرش را در دیماه همان سال به ایران آوردند.
شهید احمد ابراهیمی، از شهدای مدافع حرم لشكر فاطمیون در شهریورماه 1396 در جبهه تدمر سوریه به شهادت رسید.
مادر گرامی شهید ابراهیمی ماجرای اعزام و شهادتش را چنین ذکر مینماید: احمد دو بار راهی سرزمین عاشقان یعنی كربلا شد. بار اول كه به این سفر زیارتی و معنوی رفت، درباره رفتن به سوریه و دفاع از حرم حضرت زینب(س) صحبت میكرد. پسر شهیدم پس از دومین بار رفتن به كربلا به صورت جدی میگفت میخواهم به سوریه بروم. پسرم خواب دیده بود كه در حرم امام حسین(ع) یك آقای قد بلند و زیبا به وی میگوید كه اكنون وقتش رسیده، آیا شما میروی از خواهرم دفاع كنی؟ از شوق این خواب به ما میگفت من میخواهم بروم سوریه. من خیلی موافق این سفر نبودم چون واقعیتش میدانستم كه شاید شهید شود و بهانههایی میآوردم و میگفتم ما غریبیم، نرو، ولی فرزند شهیدم میگفت من باید راه امام حسین(ع) را بروم تا اینكه رفت و یكم شهریورماه امسال به شهادت رسید.
حضرت زینب حواسشان به خانوادههای شهدای مدافع حرم هست
شهید تقی ارغوانی یکی از کارمندان روابط عمومی شهرداری منطقه 21 تهران بود که برای دفاع از حریم اهل بیت(ع) داوطلبانه عازم سوریه شد و توسط نیروهای تروریستیِ تکفیری در 22 بهمن 1394 به شهادت رسید. شهید ارغوانی نخستین شهید مدافع حرم شهرداری و یکی از عکاسان خبری بود که به صورت افتخاری با خبرگزاریهای کشور در موضوعات مختلف همکاری داشت.
همسر گرامی شهید ارغوانی از خوابها و عنایات حضرت زینب کبری(س)، قبل و بعد از شهادت همسرش میگوید: نخستین بار که شهید عزم رفتن کرد، زمانی بود که تصاویری از حضرت زینب را دید و چون علاقه بسیاری به من و فرزندم داشت از من کسب اجازه کرد که بنده هم با کمال میل موافقت کردم؛ مدت اولین مأموریت به 43 روز رسید و ایشان به سلامت برگشتند. اما زمانی که این بزرگوار برای بار دوم تصمیم به رفتن گرفت، بنده راضی نبودم. دلشوره عجیبی داشتم. به او گفتم شما که ادای دین خود را یکبار انجام دادهاید، من راضی نیستم. آن شب با هم خیلی در این رابطه صحبت کردیم و شهید گفت هر چه شما بگویید چون راضی نیستی من هم دیگه در این رابطه صحبت نمیکنم. همان شب خواب دیدم که حرم حضرت زینب(س) از همه طرف در حال خراب شدن است و بنده هم در آن حالت بهگریه و ناله میپردازم. در همین حال حضرت زینب(س) آمدند و گفتند: اگر میخواهید که حرم ما اهل بیت سرپا بماند در این راه باید خون و جان بدهید که در این لحظه از خواب بیدار شدم و شهید هم از بیدار شدن من بیدار شد و من در همان لحظه خوابم را تعریف کردم و گفتم که من مخالفتی با رفتن شما به سوریه ندارم. بنده همسرم را برای بار دوم با ایمان قاطع فرستادم و زمانی که رفت، مطمئن بودم که برنمیگردد به همین دلیل از او خواستم که یک بار تمام خانه را دور بزند و تا جایی هم که میتوانستم او را برای رفتن همراهی کردم... تنها دلخوشیمان این است که نسبت به اهل بیت ذرهای ادای دین کردهایم. انشاءالله در روز قیامت هم حضرت زینب(س) ما را شفاعت کنند؛ میدانم قطعاً همینطور است؛ این هدیه را شهید در شب قبل از روز میلاد حضرت زهرا(س) امسال که اولین سالی بود که در کنارمان نبود، در خواب به من دادند و گفتند: تو برای حضرت زینب(س) از حقّت گذشتی، من هم از حضرت زینب(س) که در حالت خواب در پشت سر شهید بودند خواستهام که تو را شفاعت کند. هر زمان که مشکلی داشتم و لب به سخن میگویم، به شب نرسیده مشکلمان حل میشود و میدانم که حضرت زینب(س) حواسش به خانوادههای شهدای مدافع حرم هست و همین بهترین اجر و پاداش برای ماست.
آرامش دلِ مادر شهید
سید مصطفی صادقی کارمند سازمان انرژی اتمی، تنها شهید مدافع حرم سازمان و شهید گمنامِ سازمان و سید شهیدانِ مدافع حرمِ سوریه است.
سید مصطفی از سال 1394، سه دوره از طریق بسیج برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) به سوریه اعزام شد و سرانجام در خردادماه 1396 مصادف با یازدهم ماه مبارک رمضان در وقت افطار در حماء سوریه بهدست تکفیریهای جنایتکار به شهادت رسید. آقا مصطفی مورد اصابت گلوله مستقیم قرار میگیرد و پیکرش در منطقه مورد اشغال داعش میماند و بعد از پاکسازی منطقه هم پیکر مطهرش کشف نمیشود و به این ترتیب شهید گمنام و میهمان ویژه حضرت فاطمه زهرا(س) میگردد.
مادر گرامی شهید در مورد انگیزههای مدافع حرم شدنش میگوید: مهمترین دلیل رفتنش ایمان و اعتقاداتش بود. میگفت اگر من و امثال من برای دفاع از حرم نرویم چه کسانی بروند؟! میگفت دفاع از حرم بر منِ مسلمان شیعه واجب است. میگفت خانم زینب(س) آنجا تنهاست، ما اگر مسلمان واقعی هستیم نباید ایشان را تنها بگذاریم... در مرتبۀ بعدی هم میگفت سوریه برای نیروهای تکفیری مثل در ورودی است، اگر ما این در ورودی را رها کنیم اگر مراقبش نباشیم، یک روزی آنها وارد خانۀ ما هم میشوند...»
مادر گرامی شهید صادقی از دلیلِ آرامشاش بعد از شهادت فرزندش میگوید: مصطفی ساعت 4 صبح چهارشنبه شهید شده بود، خود من روز دوشنبه با مصطفی تلفنی صحبت کردم، چون تقریبا سه ماه از رفتنش میگذشت خیلی دلتنگش بودم. حرف که میزدیم گفتم: مصطفی جان مواظب خودت باش... خیلی دلم برایت تنگ شده. گفت: مادر من را به حضرت زینب(س) بسپار، دلت آرام میشود. باور کنید الان هم با اینکه پسرم شهید شده اما دل من آرام است. چون پسرم را سپردم به خانم زینب(س). میدانم که این بهترین سرنوشت برایش بوده.»
برآورده شدنِ خواستههای همسر شهید مدافع حرم
شهید سیدمهدی حسینی مسلط به چهار زبان زنده دنیا بود و در خطشکنی فتنه ۸۸ بهخصوص در ماجرای عاشورای آن سال نقش فعالی داشت. همچنین به خاطر قد بلند و بنیه قویاش، محافظ نماینده رهبر انقلاب در سوریه بود. در هیئت یا زهرای نظام آباد تهران، آشپز هیئت بود. هر طور بود خودش را برای ماه محرم به ایران میرساند اما در آخرین ماه محرم عمرش در جوار بارگاه حضرت زینب(س) بود و در ۱۲ مهرماه ۹۵ مصادف با اول ماه محرم در ورودی شهر دمشق توسط کامیون انتحاری با لبان تشنه به شهادت رسید.
اولین باری که به سوریه رفت، سال ۸۶ بود. مأموریتی سه ماهه در سفارت داشت. در سال ۸۸ که آغاز جنگ داخلی در سوریه بود، آقا مهدی ۲ ماه، ۲ ماه به این کشور میرفت که در سال حدود چهار باری میشد.
در ماه رمضان سال ۹۴ باز به سوریه رفت و محرم همان سال خانوادهاش هم به نزدش آمدند. مردادماه سال ۹۵ که کارهای اقامتشان در سوریه درست شد، خانواده پیش آقا مهدی رفتند و در لاذقیه ساکن شدند. محل کار آقا مهدی در حماه بود. بین این دو شهر حدود چهار ساعت فاصله زمینی بود.
همسر گرامی شهید از برآورده شدنِ خواستههایش برای شهادت آقا مهدی میگوید:
«آخرین باری که همسرم را دیدم، ۶ مهرماه سال ۹۵ بود. آن روز زیارت حضرت زینب(س) رفتیم. آنجا با حضرت زینب(س) خیلی درد دل کردم. توی حیاط حرم نشسته بودم و آقا مهدی داشت با تلفن صحبت میکرد. در آنجا با انگشت دست، همسرم را به حضرت(س) نشان دادم و گفتم: خانم جان! این تمام دارایی من است. هر چیزی که فکر میکنی یا میخواهی پیش خودت ببری، من راضی هستم. همسرم فدای شما. فقط یک شرط دارد؛ اینکه زود برگردد، من طاقت مفقودالاثری و دوری او را ندارم، چهرهاش هم آسیب نبیند. این حرفها را لحظات آخر زدم. دیگر آنجا از آقا مهدی دل بریدم. وقتی اینطوری رضایت دادم، آرامش عجیبی را حس کردم.... آقا مهدی روز دوشنبه شهید شد. طبق صحبت و قراری که با بیبی داشتم، پیکر همسرم روز سهشنبه به ایران آمد و روز چهارشنبه برای دیدنش به معراج شهدا رفتیم و روز پنجشنبه هم پیکرش در خاک آرام گرفت....»
متحول شدن با نوحۀ مظلومیت حضرت زینب
شهید مجید قربانخانی تکپسر خانواده و لوتیمسلک بود. خالکوبی روی دستش باعث شده بود او را با نام مجید سوزوکیِ مدافعان حرم یا حُرّ مدافعان حرم یاد کنند.
همیشه یک چاقو همراهش بود، شبها هم در میآورد میگذاشت بالای سرش. عشق قلیان بود. بدنش رو خالکوبی کرده بود. میگفت جوگیر شدم. نوچه قهوهخونهای زیاد داشت.
صبحها بازار آهن کار میکرد و بعدازظهرها هم در سفرهخانه مشغول بود. وضع مالی خانواده خوب بود و یک زانتیا و یک وانت زیر پایش بود.
وضع مالی خوبی داشت و از این بابت همیشه به نیازمندان کمک میکرد.
سال 93 اربعین رفته بود کربلا و در بینالحرمین گفته بود امام حسین(ع) آدمم کن.
هیئت میرفت، اما نه مدام. بچه هیئتی بود. ماه محرمها همیشه لباس مشکی تنش بود، خیلی به ائمه اعتقاد داشت. هرکاری میکرد، حرمت اهل بیت(ع) را نگه میداشت.
مرتضی کریمی پاسداری بود که به قهوهخانه مجید میرفت و آشنایی و رفاقت پیدا کرده بودند. یک شب مجید به دعوت مرتضی به هیئتشان رفت. آن شب درباره مظلومیت حضرت زینب(س) در سوریه گفته شد. مجید آن شب خیلی تحت تأثیر قرار گرفت. چهار نفر از آنهائی که آن شب در هیئت بودند، بعداً در سوریه به شهادت رسیدند که مجید یکی از آنها بود.
مادر گرامی شهید خاطرنشان مینماید: پسرم عاشق اهلبیت(ع) و امام حسین(ع) بود. محرمها طور دیگری میشد و شور میگرفت. ماجرای تحولش هم در یک هیئت رقم خورد. آنجا پسرم از تعرض تکفیریها به حرم حضرت زینب(س) شنیده و از فرطگریه بیحال شده بود. دوستانش میگفتند مجید به سرش میزد و میگفت: مگر ما مرده باشیم که کسی بخواهد دست به حریم اهل بیت(ع) بزند. از همان زمان پسرم تصمیم گرفت مدافع حرم شود.
چندی پیش از اعزامش به سوریه بهکلی تغییر کرده بود. نمازهای اول وقت، وصیتنامهنویسی و زمزمههای عاشقانهاش، گویای این دگرگونی بود.
پدر گرامی شهید در مورد ماجرای شهادت فرزندش میگوید: پسرم تنها یک هفته بعد از حضور در سوریه شهید شد. شهید امیدواری از همرزمان برادرم قبل از اعزام خواب میبیند که در حرم حضرت زینب(س) مدافعان حرم صف کشیدهاند. حضرت رقیه(س) میآیند و از بین صف چند نفر را نشان میدهند و میگویند شماها یک قدم جلو بیایید. جلو که میآیند به آنها نگاهی میاندازند و میروند. شهید امیدواری در همان خواب چهره پسرم را دیده بود. در هواپیما و موقع اعزام مجید را میبیند و میشناسد. به هرحال در سوریه وقتی مجید وضو میگرفت، حسین امیدواری و سایر بچهها میگویند مجید این خالکوبیها چیست؟ پسرم در جواب میگوید: حضرت زینب(س) به زودی یا پاکش میکند یا خاک.»
خانم زینب(س) خیلی زود دل پاک آقا مجید را میخرد و او را میبرد. ۲۱ دیماه ۱۳۹۴، مجید به همراه شهیدان مرتضی کریمی، مصطفی چگینی و آژند به شهادت میرسد و چهار سال بعد پیکرش به وطن باز میگردد.
مادر گرامی شهید قربانخانی میگوید: فروردین امسال[سال1398] زائر کربلا شدم تا شاید مرهمی برای عطش انتظار آمدن پیکر پسرم، پیدا کنم. در کربلا به مداح کاروان گفتم که به زائران بگوید تا از امام حسین(ع) بخواهند که مجیدم به خوابم بیاید. خیلی دلتنگ پسرم بودم و او را به حضرت علی اکبر(ع) سپردم. سه روز بعد خبر آمدن پیکر مجید را به پدرش دادند. البته من بیخبر بودم اما دلشوره عجیبی داشتم. پیکر مجید ششم اردیبهشت[سال1398] مصادف با سالروز ولادت حضرت علی اکبر(ع) آمد و روز ولادت حضرت رقیه(س) تشییع شد. از مجید برایم چند تکه استخوان سوخته آوردند و دیگر هیچ.
مادر گرامی شهید درباره خواب پسرش که او را به سوریه کشاند و شهادت را نصیبش کرد، میگوید: سال 94، مجید خواب دید که که حضرت زهرا(س) فرمودند: اگر سوریه بیایی یک هفته بعد پیش مایی. مجید ۲۱ دیماه ۹۴ سوریه رفت و روز هشتم به شهادت رسید و پیکرش سال ۹۸ به ایران برگشت.