تفسیر انطباق اسلام با مقتضیات زمان
(پرسش و پاسخ)
پرسش:اینکه گفته میشود اسلام با مقتضیات زمان قابل انطباق است و رمز جاودانگی قرآن و آموزههای وحیانی اسلام هم همین است، چگونه قابل تبیین است و تفسیر صحیح آن چیست؟
پاسخ:قابل انطباق بودن اسلام با مقتضیات زمان
اگر آموزههای وحیانی اسلام با مقتضیات زمان قابل انطباق نبود، معجزه جاوید قرآن زیر سؤال میرفت و اسلام در همان دوران صدر اسلام محصور باقی میماند و بشر حجتی برای رسیدن به کمال مطلوب و غرض هدایت الهی نداشت. بنابراین قطعاً پاسخ به این سؤال مثبت است، اما در چگونگی این انطباق دو گرایش افراطی و تفریطی وجود دارد که باید از آنها پرهیز کرد و گرایش اعتدالی و حد وسط را انتخاب کرد.
مفهوم مقتضیات زمان
معنای مقتضیات زمان این است که زمان دائماً در حال گذشتن و آمدن است. هر مقطع زمانی یک اقتضایی دارد، در هر لحظهای، و وقتی و قرنی و سالی ما یک تقاضایی داریم. به عبارت دیگر زمان تقاضاهای مختلفی دارد که در هر مقطعی خود را به شکل خاصی نشان میدهد. در این رابطه سه تفسیر عمده در مورد مفهوم مقتضیات زمان وجود دارد که در اینجا به نحو اجمال مورد بررسی قرار میگیرد:
تفسیر اول
یک وقت هست که ما تقاضای زمان و قرن را این گونه تفسیر میکنیم که در این قرن یک چیزهای جدیدی به وجود آمده است. در واقع هر چه که در یک مقطع زمانی به وجود آید، همین به وجود آمدن جدید معنایش مقتضیات زمان است. تبعیت کردن و انطباق با تقاضا و مقتضیات زمان معنایش این است که باید با پدیدههایی که در این مقطع زمانی پیدا شده خود را انطباق داد و آنها را پذیرفت.
تفسیر دوم
در این نوع تفسیر مقتضیات زمان، نگاه ما به تقاضای مردم زمان است، یعنی ذوق، سلیقه و پسند مردم که در زمانهای مختلف، تفاوت پیدا میکند. مثلاً در نوع مدل لباس، کفش، آرایش مو و... بنابراین معنای انطباق با مقتضیات زمان این است که ببیند ذوق و سلیقه و پسند مردم چیست؟ و از آنها پیروی کند، و خود را با آنها منطبق نماید. در واقع تحقق همان جمله معروفی که از قدیم گفتهاند: «خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو» یعنی اکثریت جامعه هر رنگی را پذیرفتند تو هم باید از آنها پیروی کنی و همان رنگ را بپذیری!
تفسیر سوم
در تفسیر سوم ابتدا این دو دیدگاه مورد نقد قرار میگیرد و سپس دیدگاه سوم ارائه میگردد. تفسیر اول و دوم به این دلیل غلط است و با آموزههای وحیانی اسلام سازگاری ندارد، که هر چیز جدیدی که در قرن جدید به وجود میآید، لزوماً در جهت صلاح و سعادت بشریت نیست. و لذا برخی به مقابله با آنها برمیآیند؛ مصلح کسی است که علیه فساد و انحرافات زمان خود قیام میکند، و مرتجع هم برای بازگشت به گذشته علیه زمان خودش قیام میکند و با پیشرفتها مبارزه میکند. ما سید جمالالدین اسدآبادی را مصلح میدانیم زیرا او علیه اوضاع زمان خودش و مفاسد و انحرافات قیام کرد. بنابراین ما این اصل را به نحو مطلق قبول نداریم که هر پدیده جدیدی در زمان و قرن جدید به وجود آید، لزوماً خوب است و باید خود را با آنها هماهنگ و منطبق نمود.
دوگانگی پدیدههای زمان
بنابر اینکه ما در هر زمان هم میتوانیم مصلح داشته باشیم و هم مرتجع، لذا پدیدههای زمان دو حالت میتوانند داشته باشند: یک حالت پیشرفت و تکامل است و حالت دوم سیر انحطاطی و قهقرایی. حیوانات از ابتدای خلقت آنچه را که باید داشته باشند،به آنها داده شده، و هیچ ابتکار، خلاقیت و آزادی عملی خارج از آن را ندارند و به بیان دیگر مختار نیستند، و این پدیده دوگانه تکامل و انحطاط در زندگی آنها به چشم نمیخورد. زنبور عسل از ابتدای خلقتش همین طور بوده است. اما انسان این گونه نیست. و میتواند به حکم اینکه خلیفه الله است، تمدن خودش را با نقشه و طرح و ابداع خودش بسازد، و همین طور میتواند مسیر انحرافی و انحطاطی را سپری نماید. امام علی(ع) میفرماید: الیمین والشمال مضله و الطریق الوسطی هی الجادهًْ» راست روی و چپروی هر دو گمراه کننده است، و راه راست همان راه مستقیم است. بنابراین پدیده تجدد و مقتضیات زمان به طور مطلق مطلوب نیست، و باید با ملاکهای عقلانی و وحیانی آنها را مورد ارزیابی قرار داد، اگر منطبق و هماهنگ بود، آنها را تأیید، در غیر این صورت باید آنها را طرد کرد.