نقشه استعمار برای زنان - (۲ )
زن و جنگ سرد
۱۴۰۲/۰۹/۱۰
سیدمحمدحسین راجی
در یادداشت قبلی وضعیت زنان در انقلاب صنعتی و استفاده از آنها و جذابیت جنسی در فروش و تجارت مورد بحث و بررسی قرار گرفت و در یادداشت پیشرو به وضعیت زنان در بعد از جنگ جهانی دوم پرداخته میشود.
آغاز جنگ جهانی دوم و پایان آن از جهات مختلفی در شرایط اجتماعی زنان و بهرهبرداری از مسائل آنان توسط حاکمیتها حائز اهمیت است. در حین جنگ، دولتها به خاطر اعزام مردان به میدان جنگ، برای تامین نیروی کار صنایع خود احتیاج به حضور گسترده بانوان در صنایع داشتند. این نیاز خود به موجی از اشتغال بانوان و پیشبرد شعارهای فمینیستی کمک کرد. پس از جنگ ولی با بروز شرایط دیگر عکسالعملهای متفاوتی از دولتها اتفاق افتاد. بررسی تاثیر جنگ و اتفاقات پس از آن بر دیدگاههای مدیریت افکار تودهها، در تحلیل اتفاقات حوزه زنان بسیار مهم است.
جنگ سرد
پس از پایان جنگ جهانی دوم تنش بین ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی از سرگرفته شد. رقابت پنهانی که در طول جنگ میان متفقین برای کسب امتیازات بیشتر وجود داشت پس از جنگ علنی شد.
گسترش نفوذ شوروی در اروپای شرقی و آسیا، ظهور جنبشها و احزاب کمونیستی در اروپای غربی و سایر نقاط جهان، ایالات متحده را بر آن داشت تا از همه قدرت خود در برابر این نفوذ گسترده جلوگیری کند.
در دوران جنگ سرد، تقابل بین دو ابرقدرت در حوزههای مختلف از جمله به رخ کشیدن قدرت نظامی و امنیتی و همچنین فرهنگی شدت گرفت.
تقابل نظامی و امنیتی
در بعد نظامی و امنیتی، قدرت نظامی شوروی، بهخصوص پس از تست اولین بمب هیدروژنی توسط آن، به رخ بلوک غرب بهخصوص آمریکا کشیده میشد و ترس از جنگ اتمی را در بین مردم رواج میداد. از طرفی ایالات متحده به جای مدیریت و کاهش تنشها و ایجاد آرامش برای مردم، به افزایش «ترس از کمونیسم» در بین عموم مردم جهان پرداخت و از آن به عنوان حربه خود برای مقابله با شوروی استفاده کردند
تقابل فرهنگی
در طول جنگ سرد، یکی از عرصههای مهم تقابل دو ابرقدرت، تقابل فرهنگی بود. ایالات متحده در عرصه مقابله فرهنگی با شوروی، از هر دو رویکرد نفی و ایجابی بهره گرفت؛ به این معنی که در برخی موارد سیاستهایی را صرفا برای مخالفت و مقابله با پیشرفت فرهنگ کمونیستی اتخاذ کرد. و از سویی نیز به تعریف و ترویج فرهنگ فردگرایی، مصرف و آزادی فردی، به عنوان «فرهنگ آمریکایی» پرداخت.
زن شرقی و زن غربی در جنگ سرد
از جمله مؤلفههای مهم در تقابل فرهنگی شوروی و ایالات متحده، مسئله زنان و رویکردهای متفاوت به وضعیت زنان بود. افزایش میزان اشتغال بانوان در شوروی و حضور زیاد آنها در کنار مردان، برای زنان جامعه جهانی جذاب بود و رغبت زیادی به آن پیدا میکردند. گویا شعارها و اهدافی که فمینیسم بلوک شرق در حوزه زنان دنبال میکرد نیز مورد اقبال جامعه آمریکایی و غربی قرار میگرفت. در واقع میتوان گفت تبعات سنگین اقتصاد سرمایهداری برای مردم، زمینه مساعدی برای پذیرش شعار برابری کمونیسم ایجاد کرده بود. تشویق زنان به حضور در عرصههای اقتصادی و اجتماعی توسط شوروی، پس از جنگ جهانی دوم نیز به شدت دنبال میشد.
این نوع نگاه نسبت به زنان اگرچه با شعارهای برابری و حذف تبعیضهای طبقاتی بلوک شرق تطابق داشت اما اقتضائات پس از جنگ نیز آن را برای شوروی توجیه میکرد. از جمله دلایلی که تشویق به حضور گسترده زنان در اقتصاد را برای شوروی ایجاب میکرد، عبارت بود از:
- تلفات بسیار زیاد شوروی در زمینه نیروی انسانی مرد در طول جنگ؛
- نیاز شدید و سریع به صنعتی شدن و ساختوساز و جبران عقبماندگی برای رسیدن به مزیت تولید انبوه؛
- ایدئولوژی شوروی مبنی بر برابری زنان و مردان و تاکید بر فرصتهای اقتصادی، آموزش، مزایای اجتماعی و حقوق سیاسی برابر برای زنان؛ چرا که این موضوع برای توسعه کمونیسم ضروری تلقی میشد.
در چنین شرایطی که شوروی به رشد صنعتی سریع احتیاج داشت، از حضور حداکثری زنان در عرصههای اقتصادی بهره گرفت و زنان حدود نیمی از نیروی کار این کشور را تشکیل میدادند و در تمام بخشهای اقتصاد، بهویژه در صنایع سنگین، کشاورزی، علم و فناوری مشارکت داشتند.
در مقابل، آمریکا شرایط متفاوتی را نسبت به شوروی داشت. اگرچه پس از انقلاب صنعتی استفاده از نیروی کار زن یکی از سیاستهای اقتصادی کشورهای غربی بود و همواره از شعار برابری زن و مرد در راستای این منافع خود استفاده میکردند، اما در طی سالهای محدودی پس از جنگ دوم جهانی، سیاست مخالف آن را اتخاذ کردند.
در طول جنگ جهانی دوم، دولت فدرال آمریکا زنان خانهدار را تشویق کرد تا به عنوان یک وظیفه میهنپرستانه به جمع نیروی کار بپیوندند. با این حال، پس از جنگ، دولت زنان را تشویق کرد تا به نقشهای سنتی خود به عنوان همسر و مادر برگردند؛ زیرا ایالات متحده کمترین خسارتها را در زمینههای زیرساختی و نیروی انسانی دیده بود و مردانی که از جنگ برمیگشتند، به شغل نیاز داشتند. دولت در اواخر دهه 1940 کمپینهایی را برای تشویق زنان به ورود یا ماندن در بازار کار راهاندازی کرد، اما پس از پایان جنگ، زنان از مشاغل خود اخراج شدند یا تشویق شدند که مشاغل دوران جنگ را تسلیم کنند تا فضای کار برای مردان تامین شود. آنها مردم را تشویق کردند تا با نقشها و رفتارهای سنتی جنسیتی، از جمله مردان نانآور و زنان خانهدار، سازگار شوند. دولت مدعی بود که این راهی برای نشان دادن میهنپرستی و وفاداری به کشورشان است.
یکی از نکات مهم این ماجرا این است که اگرچه آمریکاییها به خاطر اقتضائات جامعه خود چنین تصمیمی گرفته بودند، اما همین تفاوت رویکرد در مورد زنان را ابزاری برای پروپاگاندا علیه شوروی قرار دادند و جریان رسانه آمریکایی، زن شوروی را تحقیر میکردند.
در بازیهای المپیک 1952 میلادی، ورزشکاران زن شوروی توسط تحلیلگران آمریکایی «بیجنسیت»، «مردانه»، «سنگین»، «تانکشکل» و «درشت هیکل» توصیف شدند. همچنین زنان شوروی اینگونه توصیف شدند که هیچ چیز از مد و آرایش نمیدانستند و کار فیزیکی آنها باعث میشد که بدنشان غیرزنانه بوده و از نظر فیزیکی برای استانداردهای زیبایی غربی جذاب نباشد.
در نتیجه این تبلیغات فرهنگی و از سویی ترس ریشهدار از کمونیسم، اجرای نقشها و رفتارهای جنسیتی سنتی از سوی زنان، به یک وظیفه میهنپرستانه تبدیل شد. پس از آن، فارغ از نقشهای جنسیتی سنتی، لباس و آرایش و شکل فیزیکی زنانه، این انتظار اجتماعی فزاینده که ازدواج و خانواده «رؤیای آمریکایی» است را بهوجود آورد. این موضوع تا حدی نتیجه نیاز به تمایز آمریکا از اتحاد جماهیر شوروی بود.