«... سؤال: چرا به زندان آورده شدید؟
جواب: نمیدانم
سؤال: آیا قبلا به زندان آمدهاید؟
جواب: نیامدهام، آوردهاند.
سؤال: نظر شما راجع به شاهنشاه آریامهر چیست؟
جواب: ایشان با کودتای پدرشان به سر کار آمدند و غاصبند.
سؤال: نظر شما نسبت به خمینی چیست؟
جواب: من فکر میکنم تنها کسی که میتواند ایران را نجات دهد، آیتالله خمینی است.1
این جملات بخشی از بازجویی آیتالله حسین غفاری در کمیته مشترک ضد خرابکاری شاه است، وقتی برای آخرین بار در تیرماه 1353 دستگیر شد. این بار هم آیتالله غفاری به همان سرسختی پاسخ بازجوهایش را داد که وقتی پس از قیام پانزده خرداد 1342 به زندان افتاده بود. گویی 11 سال درگیری و مبارزه مستقیم و بیامان و بارها بازداشت و شکنجه توسط مزدوران شاه در ارادهاش کوچکترین خللی وارد نکرده بود.
از 15 خرداد 42 همراه امام بود
او در شامگاه 15 خرداد 1342، یعنی همان روزی که در سحرگاهش، به منزل حضرت امام ریختند و ایشان را ربودند، به همراه 80 روحانی انقلابی دیگر دستگیر و به بازداشتگاه شهربانی منتقل شد و تحت شکنجه قرار گرفت.
متن بازجویی که پس از 40 روز زندان و شکنجه از آیتالله غفاری در اسناد ساواک باقی مانده، نشانگر روحیه مقاوم و نستوه اوست. به بخشی از آن توجه کنید:
بخشی از متن بازجویی از حسین غفاری آذرشهری فرزند عباس به تاریخ 23 تیرماه 1342:
«... سؤال: آیا شما اقدامات آیتالله خمینی را در مورد پخش اعلامیه و مخالفت با اصلاحات دولت مورد تایید قرار میدهید یا خیر؟
جواب: امام حسن عسکری(علیهالسلام) در ضمن گفتارش و امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف ضمن تایید نائب عام، تمام مراجع را واجبالطّاعه و رد قول آنان را رد قول خود قرار داده.
فَاِذَا حَكَمَ بِحُكْمِنَا فَلَم يَقْبَلْهُ مِنْهُ فَاِنَّمَا اِسْتَخَفَّ بِحُكْمِ اللهِ وَ عَلَيْنَا رَدَّ وَ الرَّادُّ عَلَيْنَا كَالرَّادِّ عَلی اللهِ وَ هُوَ عَلی حَدِّ الشِّرْكِ بِاللهِ
الاحقر حسین غفاری»2
امام جماعت و منادی انقلاب در سنگر مساجد
آیتالله غفاری در 19 شهریور 1342، در حالی که هنوز امام خمینی در حبس و حصر به سر میبردند، از زندان آزاد شد و مجدداً به فعالیتهای انقلابی روی آورد. او این بار ابتدا به سنگر مسجد خاتمالاوصیاء تهران رفت و در همان شرایط با همکاری مرحوم حاج حسین لرزاده مشغول ساخت مسجدی واقع در خیابان دماوند تهران گردید که مسجد الهادی نام گرفت و از سال 1344 با برعهده گرفتن امام جماعت این مسجد، درباره اهداف و آرمانهای حضرت امام و بر علیه برنامههای استعماری رژیم شاه، به روشنگری و افشاگری پرداخت.جلسات تفسیر قرآن برقرار نمود و از روحانیون مبارزی همچون آیتالله طالقانی برای سخنرانی دعوت کرد.
در طی این جلسات و سخنرانیها، همواره صحن مسجد، مملو از جمعیت میگردید و همین موضوع، حساسیت ساواک را بر میانگیخت. مأموران ساواک برای جاسوسی و شنود در میان جمعیت نفوذ میکردند و البته آیتالله غفاری هم بنا به همان صراحت لهجهای که داشت، به تحقیر و سرزنش آنها میپرداخت.
در یکی از همین سخنرانیها بود که رئیس شهربانی تهران شخصا حضور پیدا کرد و بهدلیل اینکه مردم دل خوشی از وی نداشتند، مرتباً در میان جمعیت جا به جا میشد تا اینکه خواست به صف جلوی جمعیت بیاید که در این لحظه آیتالله غفاری رئیس شهربانی را تحقیر کرد و خطاب به او گفت: «پاسبان بشین!»3
انگار همراه امام تبعید شده بود
آیتالله حسین غفاری در تمام سالهای مبارزه و تبعید حضرت امام، قدم به قدم و لحظه به لحظه به دنبال ایشان حرکت میکرد و سعی داشت حتی یک روز از امام بازنماند؛ چه زمانی که امام در مقابل تصویب لایحه استعماری کاپیتولاسیون ایستادند و او نیز به افشاگری پرداخت، چه پس از تبعید امام که بهدلیل سخنرانیهای متعدد در این باره و همچنین اعتراض به پیمان آمریکایی بغداد، در تاریخ 30 دیماه 1343 مجدداً دستگیر شد و تحت شکنجه قرار گرفت.
اتهام اصلی وی آنچنان که در اسناد ساواک درج شد، اعتراض به لایحه به اصطلاح اصلاحات ارضی شاه و «بتپرست» خواندن نمایندگانی بود که در مجلس فرمایشی شاه به امام توهین کرده بودند. در سند ساواک در این مورد چنین آمده بود:
«... (شیخ حسین غفاری) ساعت 19/30 روز 28/10/43، به منبر رفته، ضمن تفسیری از قرآن اظهار داشته... یکی از نمایندگان به پیشوای ما آیتالله خمینی اهانت نموده و هر کس به علماء و روحانیون توهین نماید، بتپرست محض است...»4
و چه زمانی که حضرت امام را از ترکیه به نجف اشرف تبعید کردند، با اینکه به تازگی از زندان آزاد شده بود اما علیرغم همه سختیها و فشارها و آزار و اذیتها، از پای ننشست و بلافاصله به طور علنی و آشکار، پیام تبریکی خدمت امام ارسال نمود و حضورشان را در نجف پس از دوران سخت تبعید ترکیه، مبارک دانست. این در شرایطی بود که در آن روزگار کمتر کسی جرأت میکرد که حتی نام امام را بهطور علنی بر زبان بیاورد. در آن تلگراف آمده بود:
«حضرت آیتاللهالعظمی آقای حاج روحالله الخمینی، مقدم مبارک را به عالم روحانیت و اسلام تبریک عرض مینماید.»5
شاه از جان ما چه میخواهد؟!
آیتالله حسین غفاری در تمام سالهایی که امامت مسجد الهادی را برعهده داشت، آن را به سنگر مبارزه نهضت امام علیه شاه بدل کرد. چنانکه منزل و مسیر ایشان تا مسجد توسط ساواک تحت کنترل و مراقبت قرار داشت. طبق اسناد موجود، ساواک بارها آیتالله غفاری را احضار و به وی تذکر داد که بر ضد رژیم سخنرانی نکند.
یکی از دفعاتی که آیتالله شیخ حسین غفاری به ساواک احضار شد، در 31 اردیبهشت 1351 بود. هنگامی که ایشان از ساواک بازگشت، مردم محله تهران نو به استقبالش رفته و وی را تا مسجد همراهی کردند. عادت آیتالله غفاری این بود که همه مسائل را برای مردم شرح میداد. اینبار هم بر منبر رفت و آنچه در ساواک بر او گذشته بود را برای مردم بازگو کرد. او گفت:
«...ای مردم، من صبح که آزاد میشدم، بازجو آقای پرویزی به من گفت که چیه؟ میری مسجد، با اعلیحضرت چه کار داری؟ چقدر با اعلیحضرت کار داری؟ من گفتم که ما با اعلیحضرت کار نداریم، اعلیحضرت با ما کار دارند! بازجو گفت که اعلیحضرت با شما کاری ندارند. من گفتم: با من کار ندارند. با دین ما کار دارند، با ملیّت ما کار دارند، با فرهنگ ما کار دارند. اساساً شاه از جان ما چه میخواهد؟! بگذارد برود، اجازه دهد، ما خودمان کشورمان را اداره میکنیم...»6
آخرین دیدار در کمیته مشترک ضد خرابکاری
آیتالله غفاری سرانجام در 12 تیرماه 1353 برای آخرین بار دستگیر شد و اینبار به کمیته مشترک ضدخرابکاری منتقل گردید و زیر شدیدترین شکنجههای ساواک قرار گرفت. بر اساس آنچه از اسناد ساواک برجای مانده آیتالله غفاری در بازجوییهایی که در کمیته مشترک ضد خرابکاری و ضمن شکنجههای شدید انجام شد، همچنان سرسخت و پایدار با صراحت سخن میگفت.
اسناد ساواک و گزارشهای انتقال مداوم آیتالله غفاری به بهداری زندان، حکایت از شدت شکنجههایی است که بر ایشان وارد میشد. مثلا در روز 22/9/1353 به بهداری زندان قصر منتقل و به علت تب، فشار خون و اختلالات ادراری بستری شد.7 بستگان ایشان نقل کردهاند که در آخرین دیدار، اصلا نمیتوانسته برروی صندلی بنشیند و خودش اظهار داشته که این آخرین دیدار ماست.8
سرانجام آیتالله حسین غفاری در تاریخ 4/10/1353 در ساعت 15:30 بر اثر شدت شکنجههای اعمالشده، به شهادت رسید. در گزارش بهداری زندان قصر، علت مرگ را خونریزی مغزی تشخیص داده و آثار شکنجه را به روشنی در آن گزارش درج کردند:
«... آثار چند لکه کبودی مربوط به زمان حیات که در حال زرد شدن میباشد (حدود یک هفته از وقوع آنها گذشته است)... در ناحیه کنار خارجی زانوی راست، کنار داخلی زانوی چپ و سمت پایین و خارج ساق پای راست و یک لکه دیگر... در پشت زانوی راست مشاهده میگردد که باز شد. در طرح زیرجلدی نیز کبودی وجود دارد... داخل جمجمه دیده شد، در سمت راست خونریزی و لخته بودن به وزن 120 گرم... دیده میشود که روی نیمکره سمت راست هم بر اثر فشار گودی گذاشته است. پایین... خونی است. قفسه روی شکم باز شد... با توجه به علائم فوق، علت مرگ، خونریزی مغزی تعیین گردید.»9
در اعلامیه حوزه علمیه قم که در همان زمان انتشار یافت، آمده بود:
«... براساس آنچه شاهدان عینی هنگام خاکسپاری مشاهده کردند، بدن آیتالله غفاری کاملاً متلاشی، پیشانیاش سوراخ و پاهایش در روغن داغ سوزانده شده و با چنین حالتی به شهادت رسید...»
با انتشار خبر شهادت آیتالله حسین غفاری، موج اعتراضات و تظاهرات و مجالس بزرگداشت در مساجدی که کانون مبارزه بودند، همچنین حوزههای علمیه و دانشگاهها به راه افتاد و در آن فضای خفقانبار اواخر سال 1353 که شاه میرفت تا با اعلام سیستم تکحزبی خود، دیکتاتوری و استبداد رژیمش را به نهایت برساند، پس از چند سال، مجدداً فریادهای «درود بر خمینی بتشکن» و «مرگ بر حکومت استبدادی» فضای کشور را پر ساخت.
________________________
1- افزایش اختناق و شهادت آیتالله غفاری – بررسی انقلاب اسلامی ایران(57)- مجله پیام انقلاب- نشریه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی – دی ماه 1363 2- یاران امام به روایت اسناد ساواک (22)- شهید آیتالله حاج شیخ حسین غفاری- مرکز بررسی اسناد تاریخی- چاپ اول- زمستان 1381- صفحه 21 3- مجموعه مستند محراب انقلاب- قسمت هفتم: مسجد الهادی- شبکه قرآن سیما- بهمن 1384 4 -یاران امام به روایت اسناد ساواک (22)- پیشین- صفحه 42 5- همان- صفحه 65 6- مجموعه مستند «محراب انقلاب»- پیشین 7- یاران امام به روایت اسناد ساواک(22)- پیشین- صفحه 145 8- مجموعه مستند «محراب انقلاب»- پیشین 9- یاران امام به روایت اسناد ساواک(22)- پیشین- صفحات 151 و 152