۱۴۷ - شهيد مطهرى :بهشت را به «بها» میدهند نه به «بهانه»/ افراط و تفريط در پرسشها! ۱۴۰۲/۱۰/۱۶
بهشت را به «بها» میدهند نه به «بهانه»
۱۴۰۲/۱۰/۱۶
یک وقت یک شیعی با یک مُرْجئی با یکدیگر سخت بر سر مسئله عمل مباحثه میکردند. مرجئی میگفت اساس این است که آدم ایمان داشته باشد، عمل مهم نیست. شیعه میگفت ایمان از عمل انفکاک ندارد، اگر عمل نباشد ایمان نیست. مباحثه آنها شدید شد، نه این قانع میشد و نه آن.
برای فیصله دادن به نزاع، گفتند اولین کسی که از سر کوچه پیدا شد، از او میپرسیم که حق با کدام یک از ماست. اتفاقاً اولین کسی که آمد یک نفر موسیقیدان بود (و به همین تناسب این داستان را در کتاب اغانی نقل کرده است). مرجئی خیلی خوشحال شد که عجب آدم مناسبی پیدا شد و الان طرفِ مرا خواهد گرفت. به او گفتند ما چنین مباحثهای داریم. شیعی گفت: عقیده من این است که عمل از ایمان انفکاک ندارد و سعادت انسان در گرو عملش است. مرجئی گفت: من میگویم عمل ارزشی ندارد، سعادت انسان در گرو ایمان و عقیده اوست. عقیده تو چیست؟
موسیقیدان قدری فکر کرد و گفت: «اعْلای شیعِی وَ اسْفَلی مُرْجِئ». از سر تا کمرم شیعه و از کمر به پایین مرجئی هستم. میخواست بگوید من فکرم شیعی است اما در عمل مرجئی هستم.
ما امروز وقتی وارد دنیای شیعه میشویم و به خودمان نگاه میکنیم میبینیم خودمان از سر تا قدم مرجئی هستیم. دائماً دنبال بهانههایی هستیم بلکه بهشت را با یک بهانه درست بکنیم. میگوییم بهشت را به «بها» نمیدهند، به «بهانه» میدهند.
علی بن ابیطالب(ع) از بهشت به «بها» تعبیر میکند و میگوید «ثمن»، ثمن اعمال شما؛ ولی ما میگوییم نه، بهشت را به «بها» نمیدهند، یعنی بهشت را نمیشود با عمل تهیه کرد و خرید، بهانهای باید درست کرد. این نوعی گریز از واقعیت به خیال است.
وای به حال ملتی که اینجور فکر کند و بگوید بهشت را به «بها» نمیدهند ولی به یک بهانه دروغین میدهند. وای به حال ملتی که پایه سعادت خود را بر وهم و خیال بگذارد.
* استاد مطهری، احیای تفکر اسلامی، صص۴۰-۳۹
افراط و تفريط در پرسشها!
مردم از نظر سؤال و پرسش گاهى در حد افراط و گاهى در حد تفريطند.
گاهى اشخاصى پيدا مىشوند كه كارشان سؤال كردن است، خصوصاً در اطراف مسائل و موضوعات دينى. به خيال خود مىخواهند از كمّ و كيف و خصوصيات همه چيز سر در آورند، غافل از اينكه بشر هرگز چنين ادعايى نسبت به همين محسوسات و مشهودات طبيعت نمىتواند داشته باشد تا چه رسد نسبت به دين كه از افقى مافوق طبيعت سرچشمه گرفته است.
بعضى در حال تفريطند: يك حالت رخوت و سستى در آنها هست، روح تحقيق و تجسس از آنها گرفته شده، حتى از لازمترين سؤالات هم پرهيز دارند و خوددارى مىكنند.
حد وسط اين است كه انسان اولًا تشخيص بدهد كه دانستن چه چيزهايى برايش لازم است و دانستن چه چيزهايى برايش لازم نيست يا ممكن نيست.
در ميان امورى كه دانستن آنها برايش لازم و ضرورى است يا عمل به آنها برايش ضرورت دارد، با رعايت الاهمّ فالاهمّ سؤالاتى انتخاب كند و از كسانى كه مىدانند بپرسد و ضمناً از اينكه سؤال و پرسش و مسئله طرح كردن برايش شغل و عنوانى شود بپرهيزد.
*مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى، ج30، صص 118-117