۵۵۴ - خاطره ای از شهیدان میرسالاری : شهدایی که زنده و حاضر و ناظر هستند ۱۴۰۲/۱۰/۲۶
خاطره ای از شهیدان میرسالاری :
شهدایی که زنده و حاضر و ناظر هستند
۱۴۰۲/۱۰/۲۶
کامران پورعباس
شهدای میرسالاری، قهرمانان و دلاورانی از نسل امام موسی کاظم(ع) هستند. امامزاده شهید میرسالار(ع) از مشهورترین و باکرامتترین امامزادگان جنوب محسوب میشوند که هرساله ملجأ و پناهگاه شمار زیادی از دوستداران اهل بیت(ع) هستند. سلاله و تبار جلیلۀ امامزاده به هفت واسطه به حضرت بابالحوائج امام موسی الکاظم(ع) منتهی میشود. بقعۀ امامزاده در ضلع شمال شرقی روستای دره زرد فارتق دیشموک از توابع شهرستان کهگیلویه واقع شده است.
نوادگان این امامزاده گرامی با عنوان سادات میرسالاری از لحاظ جمعیتی در رتبه دوم سادات در حوزه جنوب کشور هستند.
سادات میرسالاری شهدای والامرتبه و گرانقدری تقدیم انقلاب اسلامی ایران نمودهاند. در کتاب ارزنده و ارزشمندِ «همنشینان مهتاب» که توسط سید کاظم مطلوبی میرسالاری گردآوری شده، مروری بر زندگینامه و وصیتنامۀ سرداران و 110 شهید سادات میرسالاری ذکر گردیده است.
صفحه فرهنگ و مقاومت کیهان، آذر سال 1399 در گزارشی با عنوان «خواب آمریکا را آشفته کردند»، برشهایی از زندگینامه و وصیتنامه چند شهید والامقام از سادات میرسالاری منتشر نمود که منبع آنها کتاب همنشینان مهتاب و مصاحبه با آقای سید ابراهیم میرسالاری فرزند شهید سید عزیزالله میرسالاری و همسرشان سیده مدینه میرسالاری(ساداتی) فرزند شهید سید ابوالحسن میرسالاری(ساداتی) بود. خرداد 1401 نیز گزارشی با عنوان «شهیدی که مژده وصل از رسولالله(ص) گرفت» درباره شهید سید عزیزالله میرسالاری در صفحه فرهنگ و مقاومت منتشر شد.
پایگاه بسیج برادران آیتالله طالقانی و پایگاه بسیج خواهران امسلمه و مسجد حضرت مهدی(عج) در شهرک طالقانیِ اسلامشهر مسابقه شهدای میرسالاری را با محوریت جزوهای که بر اساس مطالب کتاب همنشینان مهتاب و دو گزارش کیهان درباره شهدای میرسالاری و برخی اطلاعات تکمیلی دیگر در پاییز 1401 به صورت کشوری برگزار نمود.
نفرات برگزیده مسابقه شهدای میرسالاری عبارتند از:
سیده مریم رحیمی، فاطمه سلیمانینژاد، ناهید جعفربیگی، محسن سالاری، محمدصادق عرب کوهستانی، حوریه بخشی، سهیلا خیراللهی، علیاصغر حمزهزاده، زهرا دهستانی، پویا کامران، پارسا رشیدی، امیرحسین زارعی، سید محمد حسینی مطلق، امیرحسین الماسی، علیرضا بابائی، امیرعلی رحیمنژاد، محمدحسین عطری، محمدرضا محمدی، محمدپارسا زالمحمدی و ابوالفضل رضانژاد.
پاسخهای ارسالی شرکتکنندگان در این مسابقه از سراسر کشور حکایت از آن داشت که مخاطبان ارتباط قوی و مستحکمی با این شهدا برقرار نمودهاند و اهداف عالی مسابقه در سطوح بالایی محقق شده است.
در این مسابقه دو سؤال جالب و خاص و منحصر بفرد نیز جزو سؤالات تشریحی قرار داشت که پاسخهای بسیار زیبا و خاص و منحصربفردی نیز توسط شرکتکنندگان برای این سؤالات ارسال شد.
درسهای شهدایی
آخرین سؤال تشریحیِ مسابقه شهدای میرسالاری چنین بود:
«از خواندن زندگینامۀ شهدای میرسالاری چه نتیجهای گرفتید؟(چه درسهایی از شهدا آموختید؟)»
گزیدهای از نتیجهگیریها و درسآموزیهای شرکتکنندگان در مسابقه:
با خواندن زندگینامه شهدای میرسالاری میتوان درسهای زیادی گرفت. ما میتوانیم با انجام کارهایی که شهدا انجام دادهاند، دنیا و آخرت خود را بسازیم و خود را به خدا نزدیکتر کنیم و رضایت خداوند را به دست آوریم. میتوان شهدا را الگوی خود قرار داد و به عنوان راهنما از گفتههای آنان استفاده کرد.
***
سفارشها و توصیههای متعدد و بسیاری را از متن وصیتنامه[شهدا] دریافت کردم. به اختصار به چند مورد اشاره میکنم:
حفظ تقوا، اطاعت از ولی فقیه، جلوگیری از تضییع حقوق مردم و زیردستان، رسیدگی بیشتر به امور محرومان و مستضعفان، مراقب و دقت برای جلوگیری از مصرف بیتالمال در امور شخصی، حفظ حجاب، بندگی خداوند و عمل به اسلام و حفظ وجهه انقلاب اسلامی، ما در برابر خون شهیدان مدیون هستیم و باید پاسخگوی شهدا باشیم و وظیفه داریم که نگذاریم که خون آنها پایمال شود، با خواندن و عمل به وصیتنامههای آنها باید همه تلاش خود را در تحقق وصیتهایشان به کار بگیریم و رفتار و اعمال آنها را سرمشق خویش قرار دهیم.
***
خواندن زندگینامه شهدا باعث میشود سیر کمال و هدف آنها را بفهمیم، راه آنها را ادامه بدهیم، از تلاش و خودگذشتگی آنها درس بگیریم، حضورشان را در جامعه و در زندگی خودمان حس میکنیم، عزت و سربلندی را به مادیات ترجیح میدهیم؛ مانند آنها از تعلقات مادی و دنیوی سعی میکنیم دل بکنیم تا یاد خدا را بیشتر احساس کنیم، زندگی ذلتبار را رها کرده و به سوی عزت ابدی میرویم.
چراغ راه
بنده به شماری از درسهایی که از زندگی و وصیت شهدای عزیز میرسالاری و دیگر ایثارگران در این کتاب آموختم، اشاره میکنم:
عمل و اقتدا به رهنمودهای رهبر انقلاب، ایثار در همه مراحل زندگی، صبر در مصیبتها و شدائد و مشکلات، رعایت سبک زندگی ایرانی اسلامی، مجاهدت در راه خدا، خدمت به اسلام و وطن، مؤمن و دارای اعمال صالح، اعتقاد قوی و ریشهدار، عبادتهای خالصانه، شیر بیشه رزم با دشمنان انقلاب و مردم، تنها نگذاشتن رهبر معظم انقلاب در مبارزه با آمریکای جهانخوار و رژیم اشغالگر قدس، گوش به فرمان بودن به دستورات رهبری و مافوق در هر مکان و زمان، تقدیم جان شیرین خود برای پایداری اسلام و نظام و ایران، هنرمند و ورزشکار محبوب و محجوب، عاشق شهادت، دارای نفوذ اخلاقی و معنوی در بین مردم جامعه و محله، شتاب در کمک به مردم فقیر، انفاق مخفیانه، پای کار بودن و حضور در حوادث مختلف مانند سیل و زلزله و کمک به هموطنان خود؛ پایبندی به بیتالمال، قانون، اصول اجتماعی، اخلاقی و دینی؛ حضور در مسجد و نماز اول وقت و نماز جماعت، مأنوس بودن با ادعیه، حضور در راهپیماییهای انقلابی، جاذبه فوقالعاده شهدا و ایثارگران، صفا، جانبازی، خلوص در رفتار و کردار، انس با قرآن و نهجالبلاغه و کتابهای روایی، ادای تکالیف دینی و واجبات و تا حد امکان مستحبات؛ مهربان، باحوصله و دلسوز نسبت به مردم به ویژه پدر و مادر و خویشاوندان، انجام صله ارحام، احترام به خون شهدا و دیگر ایثارگران، کمحرف و پرعمل، لحظهشماری برای شهادت در راه خدا، پشتیبانی از روحانیت انقلابی و خط امام؛ عشق و ایمان به بسیج، سپاه و لباس پاسداری از انقلاب اسلامی؛ تأکید جهت رعایت حجاب به زنان و خواهران مسلمان و انقلابی، جلوگیری از ظلم به خانواده شهدا و ایثارگران و...
در یک کلام وصیتنامههای ارزنده و انقلابی از امام راحل گرفته تا دیگر شهدا و ایثارگران میتواند چراغ راه تمام مردم ایران و حتی دیگر امتهای اسلامی به ویژه جوانان عزیز باشد.
شاخصهای زندگی شهدای میرسالاری
زندگی شهدای میرسالاری دارای چنین شاخصهایی بود که در این مسابقه نیز مورد توجه شرکتکنندگان قرار گرفت:
یک- از همان کودکی تحت تربیت صحیح درست پدر و مادر و آشنایان و اطرافیان بودهاند و از کودکی نیز با فرهنگ شهادت و شهید تربیت شدند. دو- تمامی آنها احترام زیادی به بزرگترها و پدر و مادر خود میگذاشتند. سه- محیط تربیت نیز در تربیت شخصیتی آنها تاثیرگذار بوده است. چهار- تمامی آنها قبل از شهادت یک شهید زنده بودند که توانستند شهید بشوند. پنج- انسانهای بسیار موفق و سختکوشی در حرفه و کار خودشان بودند و وظایفشان را به خوبی انجام دادهاند. شش- عاشق خدمت به مردم بودند. هفت- احکام شرعی و وظایف شرعی خود را به طور کامل انجام میدادند. هشت- نسبت به حجاب زنان اهمیت ویژه قائل بودند. ۹- اهل انجام مستحبات و از کودکی با قرآن و دعاها و روایات الفت داشتهاند. ۱۰- عاشق و سرباز ولی فقیه بودهاند و تأکید داشتند که او را تنها نگذاریم و به ما نیز همین وصیت را کردهاند. ۱۱- دائماً شهادتطلب بودند و برای شهادت لحظهشماری میکردند. ۱۲- اطلاع داشتن از زمان و نحوه شهادت خودشان. ۱۳- از خانوادههای شهید دیگر سرکشی و حمایت و پشتیبانی میکردند. ۱۴- اهمیت ویژهای به بیتالمال میدادند و آن را هدر نمیدادند و در راه شخصی از آن استفاده نمیکردند. 15- رسیدگی بسیار به مستضعفین. 16- در زمان طاغوت از جوانان انقلابی بودند.
تمامی این موارد از ویژگیهای شهدای میرسالار بود که ما نیز میتوانیم از این ویژگیها درس بگیریم، کارهایی که انجام میدادند را ادامه بدهیم انشاءالله.
راههای شهدایی بودن و زمینهسازی برای ظهور
شهدای میرسالاری جملگی از شهدا و سادات جلیلالقدر بودن.... افسوس میخوریم به حال خود و میگوییم: «ما ماندهایم و شهدا رفتهاند»، دراصل ما رفتهایم و شهدا ماندهاند آنان زندههای همیشه جاویدی هستند که نزد پروردگارشان روزی میخورند. ما چنان وابسته تعلقات دنیوی و غرق در مادیات و پیرو هوای نفس شدیم که هم از خود غافلیم، هم از خون پاکی که به خاطر ما ریخته شد. مادیات، دنیا و زرق و برقهایش ما را با خود برد. تک تک شهدا چیزی که از ما خواستند حفظ پوشش، حجاب و عفت [و] پاکدامنی است. اگر حسرت میخوریم کاش کربلا، ۸ سال دفاع مقدس بودم، امان زمان خود [را] یاری میکردم، در نهایت شهید میشدم؛ اما هنوزم دیر نشده، اگر واقعاً شهادت میخواهیم و خود را مدیون شهدا میدانیم، بدانیم شهادت فقط ریختن خون نیست، ما هم میتوانیم در زمره شهدا و با آنان محشور شویم؛ اول امام زمان خود را بشناسیم و پیرو ولایت فقیه باشیم. دوم با حفظ حجاب، عفت، حیا، زینتبخش خون شهدا باشیم. حتی بعضی از شهدا گفتهاند: «خواهرم، سیاهی چادر تو از سرخی خون من کوبندهتر است»، پس قدردان خون شهدا باشیم. زنانمان با حفظ حجاب و عفت و حیا [م] پوشش فاطمی، مردانمان با حفظ حیا، عفت، غیرت علوی انشاءالله زمینه را برای ظهور منجی عالم بشریت آماده کنیم.
چگونه میتوان بدون خلبان شدن هم پرواز کرد؟
صفحه فرهنگ و مقاومت کیهان در آذرماه 1399 در گزارشی با عنوان «خواب آمریکا را آشفته کردند»، برشهایی از زندگینامه و وصیتنامه چند شهید والامقام از سادات میرسالاری منتشر نمود که منبع آنها کتاب همنشینان مهتاب و مصاحبه با آقای سید ابراهیم میرسالاری فرزند معزز شهید سید عزیزالله میرسالاری و همسر مکرمشان سیده مدینه میرسالاری(ساداتی) فرزند شهید سید ابوالحسن میرسالاری(ساداتی) بود. در خردادماه 1401 نیز در گزارشی با عنوان «شهیدی که مژده وصل از رسولالله(ص) گرفت» در مورد شهید سید عزیز الله میرسالاری در صفحه فرهنگ و مقاومت منتشر گردید.
پایگاه بسیج برادران آیتالله طالقانی و پایگاه بسیج خواهران امسلمه و مسجد حضرت مهدی(عج) در شهرک طالقانیِ اسلامشهر مسابقه شهدای میرسالاری را با محوریت جزوهای که بر اساس مطالب کتاب همنشیان مهتاب و دو گزارش کیهان در مورد شهدای میرسالاری و برخی اطلاعات تکمیلی دیگر در پاییز 1401 به صورت کشوری برگزار نمود. مراسم پایانی این مسابقه در قالب یادواره شهدا با مداحیِ کربلایی احمد صفری و سخنرانی حجتالاسلام و المسلمین برقراری امام جمعه اسلامشهر و خاطره گویی و روایتگریِ آقای سید ابراهیم میرسالاری فرزند شهید سید عزیزالله میرسالاری و صحبتهای کامران پورعباس پژوهشگر و نویسنده حوزه ولایت فقیه و شهدا و تهیه کنندۀ گزارشهای کیهان در مورد شهدای میرسالاری در مورد عظمت مقام و کرامات حضرت فاطمه زهرا(س) و شهدا در 7 دی 1402 برگزار گردید.
در این مسابقه ده سؤال تستی و چهار سؤال تشریحی به شرکتکنندگان در مسابقه از سراسر کشور ارسال و پاسخها ثبت و داوری گردید. سؤالات تشریحی بهصورت کیفی و بصیرتی بود.
پاسخهای ارسالی شرکتکنندگان از سراسر کشور بسیار عمیق، احساسی،کیفی و پرشور بود و حکایت از آن داشت که مخاطبان ارتباط قوی و مستحکمی با شهدا برقرار نمودهاند و اهداف عالی مسابقه در سطوح بالایی محقق گردیده است.
در این مسابقه دو سؤال جالب و خاص و منحصر بهفرد نیز جزو سؤالات تشریحی قرار داشت که پاسخهای بسیار زیبا و خاص و منحصربهفردی نیز توسط شرکت کنندگان برای این سؤالات ارسال گردید. گزیدهای از پاسخها به یکی از این سؤالات خاص را در گزارش قبلی با عنوانِ «شهدایی که زنده و حاضر و ناظر هستند» نقل و گزیدهای از پاسخها به سؤال خاص دیگر را در این گزارش ذکر مینماییم.
زندگینامۀ شهید سید اللهخواست پرگانی
در بخشی از جزوۀ شهدای میرسالاری که برای مسابقه شهدای میرسالاری تهیه شده، زندگینامۀ شهید سید الله خواست پرگانی ذکر شده است:
«سردار شهید سید اللهخواست پرگانی در سال 1346 در روستای کلگه برون از توابع دهدشت متولد شد.
سید الله خواست از کودکی مهر حسین(ع) به دل داشت و شور حسینی در سر. برگ برگ دفتر زندگیاش نقش و نگار عشق به خود گرفته بود. اخلاق و رفتارش زبانزد همگان بود.
در سال 1365 در رشته فرماندهی پیاده وارد دانشگاه امام حسین(ع) گردید و همزمان در رشته کامپیوترِ دانشگاه مشهد پذیرفته شد و متعاقب آن در رشته خلبانی نیروی هوائی نیز قبول گردید.
با اصرار فرماندهان و اساتید دانشگاه، تحصیل در رشته فرماندهی را ادامه داد و فارغالتحصیل شد. اما در این مدت هیچ گاه از جبههها غافل نبود و مرتب در جبههها حضور پررنگ داشت.
بعد از فراغت از تحصیل با آمادگی معنوی کامل و ارادۀ راسخ وارد سپاه شد.
خصوصیات اخلاقیاش به حق مختص خود او بود: ایمان به هدف، ایثار، بیباکی، شجاعت، خیرخواهی و ابتکار عملِ بینظیر در وجود او متجلی بود. ایشان متهورانهترین مأموریتهای رزمی را بدون کوچکترین تردیدی به بهترین وجه انجام میداد. هر گاه در عملیاتی گرهی حاصل میشد، سید با هوش و ذکاوت خاصاش گرهگشا میشد.
پس از مدتی بهعنوان جانشین فرمانده واحد اطلاعات و عملیات لشکر 10 سیدالشهدا منصوب شد. در تیپهای امام سجاد(ع)، فاطمه زهرا(س)، تیپ ۰۱۱ شهید بروجردی، لشکر ویژه 25 کربلا، لشکر فجر و تیپ سرافراز 48 فتح عاشقانه خدمت نمود.
وی علاوهبر مأموریت در لشکر پیروزمند
10 سیدالشهدا، مسئول تیپ اطلاعات قائم دانشگاه علوم و فنون نظامی دانشگاه امام حسین(ع) را نیز بر عهده داشت. وی از کارآمدترین و پرکارترین فرماندهان محسوب میشد. چندین بار در عملیات مختلف مجروح شد.
سید الله خواست از روزی که به جبهه رفت تا لحظه شهادت، در بیشتر عملیاتها نقش کلیدی و ارزندهای داشت. وی پس از انجام مأموریتهای شناسایی در حالی که پیشاپیش دیگر نیروها بود، با آغاز عملیات در کنار رزمندگان دیگر به نبرد با دشمن میپرداخت.
وی خوب فکر میکرد و به جا تصمیم میگرفت و عالی عمل میکرد و تمام این حرکاتش رنگ و بوی خدایی داشت و اسوۀ نمونۀ یک مجاهد واقعی و فرماندهی تمام عیار بود.
با شروع عملیات پدخندق و در پی حضور گردان حضرت رسول(ص) در جاده خندق، بین جزایر مجنون و شط علی، سید که به چند و چون منطقه به خوبی واقف بود، همراه رزمندگان این گردان در منطقه حضور یافت. سید الله خواست فرماندۀ محبوب اطلاعات سوار بر موتور مورد اصابت گلوله مستقیم دشمن قرار گرفت تا مصداق واقعی چابک سوار اسب اخلاص باشد و در جذبهای مستانه و خونین به دیدار محبوبش بشتابد.
وی هنگام شهادت 21 سال داشت و پیکر پاکش پنج روز بعد از شهادت در زادگاهش به خاک سپرده شد. برادر جانبازش محمد لطیف فر نیز پس از سالها انتظار به کاروان شهدا پیوست.
در کتاب «پایی که جا ماند»، آمده است:
«شهید الله خواست پرگانی دیدهبان قابلی بود و در دوره خلبانی پذیرفته شده بود.
شهید مستوفیزاده به الله خواست گفت: شما که دوره خلبانی قبول شدهای، چرا نمیروی دانشگاه؟ شهید پرگانی گفت: بدون خلبان شدن هم میشود پرواز کرد. ما دیدهبان که هستیم، آن بالا، بالای دکل هستیم. با شهادت هم میشود پرواز کرد و به آسمان رفت.»
در وصیتنامۀ شهید پرگانی آمده است:
«همۀ مسائل جامعه را باید با چشمی مسلح به عینک الهی بررسی نمود و رضای خدا را در نظر داشت.»
چگونه میتوان بدون خلبان شدن هم پرواز کرد؟
دومین سؤال تشریحی مسابقه شهدای میرسالاری، سؤالی خاص به این صورت بود:
«در کتاب «پایی که جا ماند»، چه خاطرهای از شهید الله خواست پرگانی ذکر شده است و منظور شهید پرگانی از این که گفت: «بدون خلبان شدن هم میشود پرواز کرد، چه بوده است؟»
گزیدهای از پاسخهای خاصِ شرکتکنندگان در مسابقه شهدای میرسالاری به این سؤال خاص را نقل مینماییم.
شهادت، اوج پرواز کردن به سوی خداوند
و بال گشودن به سوی الله
«منظور این شهید از این جمله این بوده است که شهادت و شهید شدن خود پرواز کردن به سوی خداوند و بال گشودن به سوی الله هست. شهادت اوج پرواز کردن به سوی خداوند و پیوستن به لقاءالله است. منظورشان این بود هدف کسب رضایت پروردگار و پرواز به سوی خداوند است که باشهادت حاصل میشود. شهادت و شهیدن شدن خود نوعی خلبانی و پرواز کردن به سوی هدف غایی یعنی خداونداست.»
«وقتی کاری برای رضای خدا ودر جهت او باشد، چه بالای دکل دیده بانی باشی، چه خلبان و چه خانه، میشود پرواز کرد و روح انسان به بالا و پیش خدا برود. مهم نیت و رضای الهی است که باعث میشود انسان در هر حالتی شهید باشد و به سمت خدا پرواز کند.»
«منظور شهید از پرواز در واقع پرواز به سمت پروردگار و شهادت است که نشان دهندۀ این است که با هر سمت و شغلی اگر هدف، خدا باشد و انسان در عملش اخلاص داشته باشد میتواند به وصال الهی برسد و سعادت شهادت در راه خدا را کسب کند.»
اخلاص و تلاش صادقانه شهید را به پرواز در میآورد
«پرواز خلبان یک پرواز مادی با ابزار مادی مثل هواپیما و هلیکوپتر است اما پرواز شهید یک پرواز معنوی است، عبور از تعلقات دنیوی و پیوستن کامل به خداست؛ نیازی به ابزار مادی ندارد، نیاز ندارد که حتماً خلبان باشی. اخلاص و تلاش صادقانه شهید را به پرواز در میآورد.»
«وقتی تمام جوارح تسلیم رب شد، وقتی روح از حب دنیا جدا شد، وقتی تمام هدف قربت الیالله شد، وقتی تمام شعارها عملی شد، وقتی تمام دل حبیب حضرت معشوق شد، آن هنگام وقت رهایی و پریدن و پرواز است.»
«شهید پرگانی به ما فهماند که خلبانی به دانشگاه رفتن و مدرک گرفتن و آخر هم پرواز به سوی آسمان نیست. خلبان واقعی کسی است که دارای معرفتی کامل، چشمی بصیرت بین و بینشی خداگونه باشد، همه کارهایش را برای رضای خدا انجام دهد بدون کوچکترین توجه و وابستگی به مادیات. [در این صورت] قطعاً دارای روحی بلند،آسمانی و ملکوتی میشود، محبوب و معبود خود را همان خدای یگانه، تنها کسی که باید عاشقانه و عارفانه و مشتاقانه به سویش پروازکرد را میشناسد و سعی میکند تا مسیر را هموار کند تا بتواند خود را برای پرواز راستین آسمانی آماده کند. شهید پرگانی اشاره میکند به اینکه خلبان واقعی کسی است که ابتدا ازسیم خاردار نفس خود عبورکرده، آن زمان میتواند معنای واقعی پرواز رادرک کند و سبکبال وخالصانه برفرازآسمان حرکت کند، ان شاءالله.»
«منظور شهید از این جمله این است که: مقصد خداست و شهادت پرِ پرواز تا خدا؛ آری شهادت را نه در جنگ، در مبارزه میدهند. ما هنوز شهادتی بیدرد میطلبیم، غافل که شهادت را جز به اهل درد نمیدهند.»
«منظور شهید از این جمله این است که شهادت، مرز زمین و آسمان است و شهدا، با شهادتشان این مرز را به راحتی پرواز خواهند کرد و به خدا خواهند رسید و به راستی که شهدا در عروجی جانانه از خاک به افلاک پرگشودند.»
پرواز واقعی یعنی عروج به سوی خدا با شهادت
«منظور این شهید این بوده است که این پروازها ظاهری است. پرواز اصلی و واقعی یعنی عروج به سوی خدا با شهادت.»
«منظورشان این بوده که با شهادت هم میتوان پرواز کرد و به آسمان رفت. شهدا به تمامی مسائل به قول خود شهید با عینک الهی نگاه میکردند و رضای خدا را در نظر داشتند. هدف شهید آرمانهای دنیایی نبوده است بلکه نگاهی الهی به مسائل داشتند. شهید به دنبال رسیدن به سعادت و کمال و تقرب به خدا بوده است و به عقیده شهید و شهدای دیگر فقط با شهادت به این سعادت میرسند که همین هم درست است. شهید با این سخن میخواستند بیان کنند که همواره باید به دنبال پرواز و عاقبت به خیری حقیقی باشیم نه اینکه مشغول و سرگرم دنیا باشیم. پرواز کردن حقیقی و اصلی فقط با شهادت است که به انسان بال میدهد برای نزدیک شدن به خدا.»
«اشاره شهید به پرواز، یعنی شهادت. شهادت روایت پرواز است، عروج آنها که همیشه زنده اند؛ خورشید، بزرگترین مؤذن صبح است و شهید، والاترین مکبر آزادگی و کدام تکبیر رساتر و فراگیرتر از شهادتینی که در بیتعلقترین ثانیههای زندگی، بر زبان شهید جاری میشود؟! آری! پرواز، محصول دل سپردگی مردان جهاد به عالمی فراتر از خاک است؛ محصولی که توازن عقلهای زمین را درهم میشکند. پس سلام بر شهدا که پرواز کردند تا عندربهم یرزقون شوند.»
«شهید اگر در این دنیا بود باید طبق قانون آموزش خلبانیرفتار میکرد یعنی یک استاد میآمد کلاسهای تئوری و عملی را برگزار میکرد و کارآموز بعد از گذراندن کلاسها حق پرواز داشت. شهید با فدا کردن جانش این کلاسها و نمرات را یکشبه گرفت و استادش خداوند مهربان بود.»
«شهید بزرگوار خوب میدانست برای شهادت نیازی به بال و پر داشتن از نوع جسمانی و مادی نیست؛ همین که دلی بزرگ و عاشق داشته باشی، بصیرت داشته باشی و راه درست را انتخاب کنی، چشم دل را به جای چشم سر بازکنی، دل از زن و کودک خردسالت ببری تا مردمت در آرامش باشند، تا خاک میهنت را حفظ کنی، کفایت میکند.
برای پریدن روح از قفس تن نیازی نداری تا 2 بال بزرگ پرنده روی دوشت داشته باشی، همین که سلوک و طریقت میشود مردانگی و شجاعت و ایثار، بس است. عاشق خدا شدن و پریدن و سبک شدن، سادهتر از زمانی است که بخواهی با ابزار و تکنولوژی بهصورت مادی و نه معنوی در این دنیا بپری و به آسمان برسی. تمام شهدای ما مانند ستارههایی هستند که در دل شب سیاه و تاریک نورافشانی میکنند تا ما خفته دلان راه را گم نکنیم. هنوز هم راه شهادت باز است. هنوز هم در این ساعت و زمان میتوانیم از جان شیرین خود بگذریم، آسمانی شویم، بال شهادت درآوریم و علیه ظلم و ستمگری مبارزه کنیم، علیه فتنههای رنگارنگی که هر روز از رسانههای اجنبی و بعضاً متاسفانه از گلوی خائنان وطنی بیرون میآید، روشنگری و تبیین کنیم و بیتفاوت نباشیم. مثل علی لندیها که نتوانست نسبت به جان چند نفر از هموطنانش بیتفاوت باشد و جان شیرینش را در این راه گذاشت و سبکبال به سوی خدا پرواز کرد. او مانند همه شهیدان، روح بلند و بزرگی داشت که دیگر زمین نمیتوانست آن را با وسیلههای جذابش پاگیر این دنیا نگه دارد.»
«منظور شهید پرگانی از این جمله اوج گرفتن بدون تعلقات دنیوی و بالا رفتن بدون هواپیما و سایر چیزهاست. پرواز بدون مادیات یعنی شهادت، یعنی دل کندن از زمین و به سوی محبوب پرواز کردن، شهادت یعنی بریدن از تعلقات و رسیدن به یار، شهادت یعنی بیرون آمدن از منِ جسم و بلند شدن به سوی ملکوت با روحی بیقرار برای پیوستن به آرام قرار، شهادت یعنی تقدیم امانت جسم به الله و گرفتن روحی بلند که هیچ چیز وهیچ کس را دیدن آن میسر نیست.»
«اگر دل و جان به خدا بسپاریم و در راه او از جان خود بگذریم و در راه خشنودی خدا قدم بگذاریم و تا آخرین لحظۀ عمرمان نام خدا را به لب ذکر کنیم و مثل یک شهید زندگی کنیم، اگر خدا قبول کند میتوان بدون خلبان [شدن] به دیدار خدا شتافت و در راه او شهید شد. ان شاء الله.»
«پرواز کردن فقط با جسم نیست و ما میتوانیم روح خود را به پرواز در بیاوریم. میتوان با شهادت روح خود را آسمانی کرد.»