سیدمحمدحسین راجی
در یادداشت قبل، مبحث سوءاستفاده از زنان به عنوان نیروی کار از طریق برنامههای نفوذ آمریکا را ادامه دادیم و در این یادداشت به سوءاستفاده از زنان برای تأمین نیروی انسانی لازم برای ارتش و همچنین نقش منافع بنگاههای اقتصادی جهان میپردازیم.
یکی از اهداف فمینیسم در ایالات متحده، گرایش زنان برای حضور در ارتش و تامین نیروی انسانی مورد نیاز آن بود. در واقع آنچه در کنار فرهنگسازی برابری مطلق زن و مرد، زنان را به عضویت در ارتش تشویق کرد، نیاز اقتصادی بود، زیرا حضور زنان در هر عرصهای به عنوان نیمی از انسانهای جامعه میتواند در کاهش هزینهها مؤثر باشد.
زنانی که با تبلیغات فمينيسم و فشار جامعه، حضور در ارتش را به عنوان شغل انتخاب کردند رنجهای زیادی را روایت کردهاند. مثلا مارجوری کوهن در کتاب «ارتش علت مرگ زنان سرباز را پنهان میکند» مینویسد:
«... ژنرال ریکاردو سانچز، فرمانده ارشد سابق ارتش آمریکا در عراق، دستور داد تا علت مرگ چند سرباز زن که در عراق خدمت میکردند، پنهان بماند. کارپینسکی شهادت داد که این زنان به دلیل کم آبی جان خود را از دست دادند. آنها از نوشیدن مایعات در اواخر روز خودداری میکردند؛ زیرا میترسیدند که مجبور شوند اواخر شب از توالت استفاده کنند. آنها میترسیدند اگر مجبور به استفاده از توالت -که دور از پادگان آنها بود- شوند، مورد حمله و تجاوز سربازان مرد به خود بعد از تاریک شدن هوا قرار بگیرند.»
با وجود شرایط شغلی مشابه برای زنان و مردان در ایالات متحده، طبق مطالعات، زنان هنوز با شکاف جنسیتی قابل توجهی در حقوق مواجه هستند. سربازی هم برای هر دو جنس اغلب شامل موقعیتهای خطرناک، با اعزام طولانیمدت دور از خانواده است اما با این اوصاف فاصله جدّی در دستمزد وجود دارد.
منافع بنگاههای اقتصادی جهان
از اواسط ۱۹۶۰ تا اوایل ۱۹۷۰ میلادی، سلطه ایالات متحده بهخاطر بهبود اقتصاد کشورهای جنوب شرق آسیا دچار چالش شد. یکی از استراتژیهای آنها برای جبران مزیت رقابتی خود، استفاده از زنان، به عنوان نیروی کار ارزان بود؛ زیرا شرکتهای چندملیتی به زنان در صنایعی مانند الکترونیک و نساجی نیازمند بودند و سود بیشتری برایشان داشت. گرچه جنبش فمینیسم مسائل متعددی را از حقوق باروری تا آزادی جنسی و پورنوگرافی مطرح کرد؛ اما به طور بسیار چشمگیری بر مسائل اقتصادی زنان متمرکز شد و زنان توانستند به مشاغلی مانند کار در معدن راه پیدا کنند. فروشگاهها پس از رونق اقتصادی در دهه ۱۹۷۰ مشاغل کمدستمزد و یا پارهوقت را که به راحتی میتوان کارگر را در آن اخراج کرد، چند برابر کردند و عمداً این مشاغل به زنان واگذار شد. برای نمونه در سال ۲۰۰۲، ۷۲ درصد از کارکنان شرکت والمارت، یکی از بزرگترین شرکتهای ایالات متحده از نظر درآمد و اشتغال، را زنان تشکیل میدادند.
مقاماتِ بانک جهانی بر بازار کارِ زنان به عنوانِ بخش ضروری توسعه اقتصادی، تاکید میکنند. شیوه کار ثروت بینالمللی به طور نظاممند ساختارهایی را که از زنان و فرزندانشان حمایت میکرد را- از بیمه سلامت گرفته تا آموزش، خانهداری،...- نابود کرد. اما آنها به طور همزمان زنان را به بازار اقتصاد، با این استدلال که این راهِ آزادی و برابری است، دعوت میکند. مشروعسازی فمینیسم پوششی برای ساختاربندی دوباره اقتصاد جهانی است.
برنامههای توسعه برای تسکین رنج گروههایی که تحت تأثیر تبعات منفی تعدیل ساختاری قرار گرفتند، ابداع شد. در برخی از کشورها، بانک جهانی صندوقهای اجتماعی را برای اجرای این برنامهها انتخاب کرد که در کارائیب، آمریکای لاتین و آفریقا، با اعطای وجوه به کارآفرینان خرد از طریق سازمانهای غیردولتی محلی، که این وامهای خرد را توزیع میکردند و در عین حال بر جمعآوری سود برای بانکها نظارت میکردند، به سرمایهگذاریهای خرد کمک کردند، اما به خودی خود اعتبار خرد نمیتواند تعداد زیادی از زنان را از فقر نجات دهد.
در نیمه دوم قرن بیستم، تمایل تعداد زیادی از زنان برای ورود به صنعت به عنوان نیروی کار، به دلیل رشد سریع بخش خدمات، باعث پایین نگه داشته شدن سطح دستمزدها شد، اتحادیههای کارگری ضعیف شدند و شرکتها توانستند در برابر فشار افزایش دستمزد مقاومت کنند و این موضوع سود سرمایهداران را افزایش داد.
مهمترین ویژگی دهه ۱۹۷۰ برای زنان، نه ظهور فمینیسم بلکه لغو دستمزد خانواده بود. ایده اصلیِ جریان اصلی فمینیسم ایالات متحده، «کار با دستمزد نشاندهنده آزادی زنان است» بود. این ایده، برای شرکتها و دولتهای حامی آنها بسیار مفید بود. دو نمونه از نتایج آن در ایالات متحده حذف دستمزد خانواده و از بین بردن ایمنی شبکه رفاهی است.
گرچه بیش از نیمی از رشد مشاغل در دهههای ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ مربوط به پستهای حرفهای، مدیریتی و فنی بود؛ اما زنان اکثریت کارگران جدید را تامین و در مشاغل سطح پایین فعالیت میکردند.
در اوایل قرن ۲۱ هنوز نیمی از زنان آمریکایی در مشاغل خدماتی با دستمزد کم یا مشغول فروش و کار دفتری هستند. زنان در گسترش سریع مشاغل خدماتی با دستمزد کم نقش مهمی ایفا کردهاند و بخش عمدهای از کارگران با دستمزد پایین را تشکیل میدهند. چشمگیرترین تأثیر کنشگری زنانه در آمریکا، ظهور شکاف طبقاتی جدی در میان زنان بوده است. پس از چهل سال از جنبش زنان، دستاوردهای برخی بخشها منجر به شکاف طبقاتی بیشتر در میان کارگران زن شده است. در سال ۲۰۰۵، تنها ۲۷ درصد از زنان ۲۵ ساله یا بالاتر دارای مدرک دانشگاهی بودند. ولی زنان سیاهپوست در این گروه سنی، تنها ۱۹ درصد و زنان اسپانیایی این رقم تنها ۱۲ درصد دارای مدرک دانشگاهی یا بیشتر بودند. این اختلافات برای زنانی که به پستهای مدیریتی و حرفهای میرسند خود را نشان میدهد. در سال ۲۰۰۵، ۳۹ درصد از زنان سفیدپوست و ۴۵ درصد از زنان آسیاییتبار در مشاغل مدیریتی، حرفهای و مرتبط کار میکردند، تنها ۳۰ درصد از زنان سیاهپوست و ۲۲ درصد از زنان اسپانیاییتبار این کار را انجام دادند.
کوچکسازی دولت رفاه (دولتی که خود را نسبت به مردم و حل مشکلاتشان، و ارائه کمکهای مالی و افزایش خدمات عمومی برای اقشار ضعیف مسئول میداند) در زمان ریگان شروع شد و شبکه ایمنی و رفاه در آمریکا، نابود شد و منجر به تبعات اجتماعی برای زنان و مخصوصا مادران بدون شوهر شد. پس از طوفان کاترینا و ریتا، زنان فقیر با از دست دادن خانههایشان، به دلیل مشکلات اقتصادی و عدم ارائه کمکهای رفاهی از سوی دولت آمریکا، به پناهگاههای بیخانمانها پناه بردند که آنجا مورد تجاوزات و خشونت فیزیکی توسط همراهانشان قرار گرفتند. درواقع دولتهای آمریکا، به ویژه نولیبرالها، دوره به دوره، قوانین را تعدیل کردند و کمکها را کاهش دادند.