۱۲۶ - مناسبات جمهوریّت و اسلامیّت در انتخاب ولیّ فقیه - ۱۴۰۳/۰۲/۲۵
مناسبات جمهوریّت و اسلامیّت در انتخاب ولیّ فقیه - ۱۲۶
مانیفست رهبری: عهد مشترک
۱۴۰۳/۰۲/۲۵
سید یاسر جبرائیلی
آنچه شاید بیش از هر مسئله دیگری در رابطه با رهبری آیتالله خامنهای برای ناظران داخلی و بینالمللی اهمّیّت داشت، این بود که بینش، روش و منش رهبری جدید چه نسبتی با رهبری امام خمینی(قدّسسرّه) خواهد داشت. آیتالله خامنهای در نخستین سالگرد رحلت حضرت امام(قدّسسرّه)، پیامی تاریخی صادر کردند که میتوان آن را مانیفست رهبری ایشان بر پایهی خطّ امام خمینی(قدّسسرّه) دانست. متن این پیام که میتوان آن را عهدی مشترک بین امام و امّت در دورهی جدید رهبری دانست، بهعنوان حسن ختام کتاب حاضر تقدیم خوانندگان عزیز میشود.
بسم الله الرّحمن الرّحیم
«رجالٌ لاتلهیهم تجارةٌ ولا بیعٌ عن ذکر اللّه و اقام الصّلوة و ایتاء الزّکوة یخافون یومًا تتقلّب فیه القلوب والابصار. لیجزیهم اللّه احسن ما عملوا و یزیدهم من فضله و اللّه یرزق من یشاء بغیر حساب»1
در تاریخ پُرماجرای انقلاب، هیچ روزی مانند دوازدهم بهمن نبود که در آن، مردی از دودمان پیامبران و بر شیوه آنان، با دستی پُرمعجزه و دلی به عمق و وسعت دریا، در میان مردمی شایسته و چشمبهراه، چون آیه رحمت فرود آمد و آنان را بر بال فرشتگان قدرت حق نشانید و تا عرش عزّت و عظمت برکشید. و هیچ روزی چون چهاردهم خرداد نبود که در آن، طوفان مصیبت و عزا، بر این مردم تازیانه غم و اندوه فرود آورد. ایران یک دل شد و آن دل در حسرتی گدازنده سوخت، و یک چشم شد و آن چشم در مصیبتی عظیمگریست. در آن روز، خورشیدی غروب کرد که با طلوع آن، هزار چشمه نور در زندگی ملّت ایران جوشیده بود؛ روحی عروج کرد که با نَفَس روحاللّهیاش، پیکر ملّت را جان بخشیده بود؛ حنجرهای خاموش شد که نَفَس گرمش، سردی و افسردگی از جهان اسلام زدوده بود؛ لبانی بسته شد که آیات الهی عزّت و کرامت را بر مسلمین فروخوانده و افسونِ یأس و ذلت را در روح آنان باطل ساخته بود.
آن روز، روز عزای بزرگ عالم اسلام شد. سوزش آن غم، به ملّت ایران منحصر نماند. در سراسر جهان، هرجا دل روشن و جان بیداری بود، مصیبتزده شد. هرجا مسلمانی آگاه از انقلاب و مسائل آن بود، خود را صاحب عزا شمرد. پس، در روی زمین جایی نماند که در آن، دلهایی از این حادثهی عظیم، از اندوه لبریز نشود و انسانهائی از این فقدان بیجبران، به عزا ننشینند.
و امّا ایران، یکسر عزاخانهای شد که در هر شهر و روستایش، شیون حسرتبار از یکایک خانهها سرریز شد و کوی و میدان و خیابان را پُر کرد. هیچکس نتوانست این جرعه درد را خاموش فرو برد؛ از دلاوران میدانهای نبرد، تا مادران و پدرانی که غم شهادت جوانانشان نتوانسته بود گره عجز و اندوه بر جبینشان بیفکند، تا بزرگمردان عرصه علم و عرفان و سیاست و تا یکایک آحاد این ملّت عظیمالقدر، همه و همه در این مصیبت عظمی زارزارگریستند، یا صدا به فغان بلند کردند، یا بیصبرانه بر سر و سینه زدند. مصیبت فقدان امام، همان به بزرگی امام بود و جز خدا و اولیائش کیست که حدّومرز این عظمت را بشناسد؟ آنجا که دلهای بزرگ بیتاب میشوند، آنجا که انسانهای بزرگ دستوپا گم میکنند، آنجا که صحنه، از بیقراری میلیونها و میلیونها انسان پُر است، کدام زبان و قلم انسانی است که بتواند نمایشگر و صحنهپرداز گردد؟ من که خود قطره بیتابی در اقیانوس متلاطمِ آن روز _ و آن روزها _ بودهام، چگونه خواهم توانست آن را شرح کنم؟!
و امّا روی دیگر صحنه، یعنی فضای ملکوت جهان در آن روز، تنها برای اصحاب بصیرت و معرفت مشهود بوده است. شاید چشمهای نافذی که حجاب ملک را میگشایند و مرغ نگاه را تا ملکوت پرواز میدهند، شگفتیهای بیشتر و صحنههای تماشاییتری را آن روز در آن عاشورای خمینی دیده باشند: عروج نفس مطمئنّهای را به قرارگاه لطف و رحمت خدا، صعود کلمه طیّبهای و نفس راضیّه و مرضیّهای را بهسوی حق، رجوع جویباری را به دریا و وصال عاشقی را به معشوق، استقبال خیل عظیم شهدا را از آن روح مطهّر و خیرمقدم ارواح طیّبهی اولیا را به آن میهمان تازهوارد، فوز و فلاح جان مزکّایی را که بر بال ملائک رحمت نشسته و شمیم حسنات بیشمارش، مشام فرشتگان و خَزَنه بهشت نعیم حق را معطّر ساخته، عمل صالحی را که ردایی از نور گشته و بر پیکر ملکوتی آن روح مجرّد پوشانیده شده و باران غفران و فضل خداوندی گشته و بر سراپای آن عبد صالح فرو ریخته و دارالسّلام ابدی شده و آن مشتاق رضوان حق را در خود جای داده است.
افسوس که برای ما خاکیان، از آن آینهبندان جشن ملکوتی، بارقهی تسلّایی نمیدرخشید و جز اشک دیدگان، نَمی بر آتش هجران آن قبله دلها افشانده نمیشد. شور عزا در غم پدر مهربان، معلّم دلسوز و مرشد حکیم و دیدبان همیشه بیدار و طبیب درد و درمانشناس و سروش رحمت خدا بر امّت و یادگار انبیا و اولیا در زمین، اهل زمین را میگداخت و غمی بیتسلّا بر آنان فرو میریخت. زمان، یگانه خود را از دست داد و زمین، گوهری یکدانه را در خود گرفت. پرچمدار بزرگ اسلام، پس از عمری مبارک که در راه اعتلاء اسلام سپری شده بود، دنیا را وداع کرد و قطب عالم امکان و ولىّاللهالاعظم (ارواحنافداه) در مصیبت خلیفه خود سوگوار شد.
اکنون، یک سال از آن روزهای مالامال درد و رنج می گذرد. سالی که در آن، یاد و حضور امام، لحظهای ملّت ما را ترک نگفته و زنده و برجسته و درخشان در ذهن و زندگی آنان و دیگر مسلمانان و مستضعفان در سراسر جهان برجا مانده است. آنچه پس از حیات پُربرکت امام و در این یک سال، برای ما و همه دلسوزان امّت اسلام بیشترین اهمّیّت را داشته، میراث عظیم و تاریخی و بینظیر او _ جمهوری اسلامی و سلامت و توان و شتاب و جهتگیری صحیح آن در راه و خطّ امام _ بوده است. این، همان چیزی است که در دوران زندگی آن بزرگوار نیز مسئله اوّل برای ملّت ایران و دوستان آن در سراسر جهان، بلکه برای هر مسلمانی بهحساب میآمده که به مجد و عظمت اسلام دلبسته بوده است. و حق نیز همین است.
جمهوری اسلامی که با پیدایش خود، راه نوینی در مقابله با زورگویان طراز اوّل عالم باز کرد و به ملّتهای مستضعف _ مخصوصاً مسلمانان _ امیدی تازه بخشیده و در مدّت ده سال و اندی رهبرىِ امام راحل عظیم، بارها قلدران زمان را عملاً تحقیر کرده و دروغ شکستناپذیری آنان را باطل ساخته است، باید هم بیشترین اهتمام امّت اسلام و ملّت ستمکشیده ما را به خود جلب کند؛ همچنان که آن پیشوای صالحان نیز همیشه بیشترین همّت خود را به همین دو مسئله میگماشت: پاسداری از جمهوری اسلامی و مراقبت از جهتگیری راست و درست آن. و آن فقیه عظیمالقدر و اسلامشناس بیبدیل، حفظ جمهوری اسلامی را برتر و بااهمّیّتتر از هر واجبی میدانست. با رحلت امام خمینی(قدّسسرّه)، طیف وسیع دشمنان اسلام که در صفوف مقدّم معارضه با جمهوری اسلامی بودند، این امید را پنهان نکردند که جمهوری اسلامی در غیاب پدیدآورنده و پرورانندهی خود، نیروی دفاع و رشد را از دست بدهد و چون کودک بیصاحبی، احساس ضعف و درماندگی کند، یا بکلّی از پای درآید و یا بهناچار به زیر دامان اینوآن پناه گیرد! در محاسبات تنگنظرانه دشمنان که همه بیاستثنا اسیر محاسبات صددرصد مادّی و از فهمِ روابط معنوی و برکات ایمان و تقوا بینصیبند، نمیگنجید که معجزه الهی در طلیعه قرن پانزدهم هجری _ یعنی حکومت صلاح و دین و حیات دوباره ارزشهای اسلامی _ آن قلّه مرتفعی باشد که دست آلوده بندگان هواوهوس به آن نرسد و دیپلماسی زر و زور از به دام افکندن آن عاجز بماند!
امّا اراده الهی این بود، و همان شد که اراده الهی بود. نظام اسلامی، رشد و کارایی خود را در این مصیبت و ابتلاء عظیم الهی نشان داد و ملّت عالیقدر و مسئولان دلسوز و اهل حل و عقد، به پاداش صبر بر این مصیبت عظمی، استحقاق درود و رحمت حق را یافتند و به کمک خداوند و توجّهات حضرت ولىّاللهاعظم(ارواحنافداه) توانستند با گشودن گرههایی که بهطور طبیعی در صورت ارتحال امام پدید میآمد، از امتحانی بزرگ سربلند بیرون آیند. نظام اسلامی که قلب تپنده خود را از دست داده بود، به برکت ایمان و توکّلش و به برکت درسهای جاودانی که مردمش از آن استاد و مرشد خود آموخته بودند، نه فقط از حرکت و حیات و نشاط بازنماند، بلکه با نشان دادن کارآزمودگی و حکمت و سرعت عمل، اعتبار خود را مضاعف ساخت.
ابراز وفاداری ملّت در آن عزاداری بینظیر که در مقیاس جهان و تاریخ فوقالعاده بود، حل مسئله رهبری، اعلام حضور عاشقانه همهجایی و همگانی مردم در دفاع از راه امام و از میراث معنوی امام در برابر رهزنان کمینگرفته و رستاخیز شگفتانگیز و بهیادماندنی چهل روزه ایران و آنگاه تصویب ملّی اصلاحات قانون اساسی و شرکت در انتخاب رئیسجمهورِ گزیده و تشکیل دولت و جریان یافتن همه امور کشور در عین تازگی و جاودانگی داغ رحلت امام و یاد ماندگار او، همه و همه اعتباری افزونتر از پیش به ایران و ایرانی و انقلاب و نظام اسلامی بخشید.
پانوشت:
1- سوره نور، آیات 37 و 38، ترجمه: «مردانى که نه تجارت و نه داد و ستدى آنان را از یاد خدا و برپا داشتن نماز و دادن زکات به خود مشغول نمیدارد و از روزى که دلها و دیدهها در آن زیرورو میشود میهراسند. تا خدا بهتر از آنچه انجام میدادند به ایشان جزا دهد و از فضل خود بر آنان بیفزاید و خدا [است که] هرکه را بخواهد بىحساب روزى میدهد.»