سیدمحمدحسین راجی
در ادامه یادداشت قبل که به مداخلههای دولت آمریکا و بیثباتسازی کشورها، پرداخته شد، در این نوشتار نیز مداخله در کشورها را با محوریت کشور ژاپن ادامه میدهیم.
ژاپن
آمریکاییها برای توجیه اشغال کشور ژاپن و کشتن صدها هزار ژاپنی پس از جنگ جهانی دوم، به روایتسازی رو آوردند و هدفشان حفظ حضور خود، جلوگیری از شکلگیری یک ژاپن قدرتمند و حفظ سلطه ژئوپلیتیک خود در منطقه شرق آسیا بود؛ مناسبات اجتماعی و حقوقی که بهشدت مبتنی بر تقدس نهاد امپراطوری، خانواده و ملیت بود را از طریق پیگیری گفتمان آزادی زنان و حق رای، و بازنویسی قانون اساسی ژاپن تغییر دهند؛ و از ورود شوروی و تفکر کمونیسم به داخل این کشور (قبل از جنگ سوسیالیسم و کمونیسم در میان برخی از جوانان ژاپنی وجود داشت) جلوگیری کنند.
روایتسازی آمریکاییها مبنی بر اینکه حقوق زن در ژاپن وجود ندارد نیازمند این بود که زنان ژاپنی را بسیار بدبخت، بیعقل و همیشه تحت ظلم معرفی کنند تا بتوانند خود را به عنوان منجی زنان و دموکراسی اعلام کرده و جای پای خود را برای پیگیری منافع استراتژیک خود سفت کنند.
پس از اشغال ژاپن توسط آمریکا، برخوردهای جنسی بین سربازان و زنان ژاپنی اتفاق افتاد که شیوع سریع بیماری مقاربتی را به دنبال داشت؛ دقیقا مانند فیلیپین. ژاپنیها برای نجات زنانشان (منظور زنان طبقه متوسط به بالا) از تهدید و ظلم سربازان خارجی به دنبال تأسیس «انجمن تفریح و سرگرمی» افتادند.
ماموریت اصلی این انجمن حفاظت از «پاک ماندن نژاد ژاپنی» و «کمک به حفظ سیاست ملی» با حمایت از زنان طبقه بالای جامعه بود و زنان طبقات پایین به عنوان «بوهاتی (یا سپربلا)» قربانی شدند. همچنین ژاپنیها مجبور شدند تبلیغاتی را برای جذب کارگر جنسی با عناوینی مانند «زنان ژاپنی جدید» در خیابانها و حتی روزنامههای ژاپنی منتشر کنند تا به سربازان آمریکایی خدمات جنسی ارائه دهند.
مشغول شدن سربازان به روابط جنسی گسترده و انحطاط اخلاقی ایشان موجب همهگیری انواع بیماریهای جنسی شد بهطوری که آمار به 400هزار نفر رسید. پس از رسوایی و ایجاد بحران بیماری جنسی طرح مذکور پس از دو سال متوقف شد. بعد از خدشهدار شدن وجهه آمریکا و رسانهای شدن انحطاط اخلاقی ایشان، فاحشهخانهها را تعطیل کرده و همه زنان بیسرپناه و فقیر را به خیابان ریختند. در واکنش به این شیوع بیماری گسترده، فرماندهی ارتش ایالات متحده مشکل را زنان ژاپنی دانست؛ زنانِ ژاپنیِ آلودهای که با سربازان آمریکایی آمیزش جنسی داشتهاند، مرتکب جنایاتی شدهاند که امنیت را به خطر انداخته است! نه فقط زنان روسپی، بلکه از نظر اشغالگران، کلِ مردم ژاپن به عنوان یک «مخزن بسیار بزرگ و خطرناک بیماریهای مقاربتی» بودند. این زنان نهتنها توسط آمریکا «مجرم» خوانده شدند (یعنی سربازان آمریکایی را «قربانی» جلوه دادند)، بلکه توسط خود زنان ژاپنی نیز طرد شدند. زنان ژاپنی بیشتر هدف اعتراضاتشان به سوی دولت یوشیدا بود و این برای آمریکاییها مطلوب بود؛ چرا که به عنوان مسبب اصلی، از نظرها دور شده بود. این معترضان، قدردان آمریکاییها برای دموکراتیک کردن ژاپن و رهایی زنان آن و تلاششان برای مقابله با بیماریهای مقاربتی جنسی بودند. اما اعتراض آنها به آمریکاییها این بود که چرا در کنار زنان «منحط» دیگر زنان (طبقه متوسط، کارگر، و متوسط به بالا) ژاپنی نیز بازداشت میشوند؟ باید میان زنان «نامحترم» و «محترم» فرق گذاشت که البته این اعتراضات نتیجه نداشت.
آمریکاییها برای هدایت افکار و جانمایی روایت خود در میان ژاپنیها دو ماموریت برای خود در نظر گرفتند: حقوق زنان و بازنویسی قانون اساسی.
وقتی یک ابرقدرت بخواهد بر ملتی چیره شود، ملتی که تا دو سال پیش یک امپراطوری صنعتی و نظامی بزرگ بود (صرفنظر از جنایات آنها)، باید برای مردم خود و مردم کشور هدف روایتسازی کند؛ روایت آنها روایت آمریکای قهرمان بود که زنان بدبخت ژاپنی را از دست مرد وحشی شرقی و ژاپنی نجات میدهد. این مهم را میتوان در کتابچه راهنمای اِشغال که به نظامیان و بوروکراتهای آمریکایی داده شده بود ببینیم. در آن کتابچه ژاپنیها «بیمنطق»، «غیرعلمی»، «مغرور و متعصب به نژاد» و متوقف در دوران «فئودالیسم (یک اصطلاح فراگیر برای اشاره به وضعیت احتمالاً پیشامدرن و غیرمتمدن ژاپن آنها، درحالی که ژاپن کاملاً مدرن بود)» معرفی شده بودند و نژاد و فرهنگ ژاپنی یک موقعیت فرودست دارد و زن ژاپنی در نهایت انحطاط قرار دارد.
اما برخلاف روایتسازیهای آمریکاییها، زنان ژاپنی از تاریخچه بلند از سازمان مرتبط با حقوق زنان دارا بودند. یکی از آنها «سازمان ضدالکلی مسیحی زنان» (تاسیس 1893!) بود که نقش مؤثری را در جنبشهای زنان و مخالفت با مصرف الکل توسط آنان داشت. سازمان دیگر اتحادیه حق رای زنان بود، که در سال 1924 توسط فوسائه تاسیس شده و نقش مهمی در جنبش حق رای زنان قبل ایفا کرد.
در ارتباط با حق رای زنان ژاپنی نیز فمینیستهای ژاپنی در دوران قبل از اشغال این کشور، حق رای را برای حضور در انتخابات شوراهای شهر گرفته بودند و چیزی نمانده بود که دولت حق رای پارلمان را هم به ایشان بدهد. پس از اشغال ایچیکاوا توسط دشمن، آنها از نخستوزیر خواستند قبل از اینکه آمریکاییها دستاورد زنان ژاپنی را به نام خود بزنند، دولت این حق را داوطلبانه به زنان بدهد و چنین نیز شد. اما ژنرال مکآرتور، رهبر نظامیان آمریکایی، دو روز بعد، در یک فرمان 5 مادهای، که اولین آن دادن حق رای زنان بود و در آن خواستار «رهایی زنان ژاپن از طریق حق رای» شده بود، این دستاورد را از ایشان دزدید! حتی مردم ژاپن به اشتباه فکر میکنند که حق رای زنان توسط اشغالگران خارجی اعطا شده است.
روایت آمریکایی تمام تاریخ پیچیده حقوق زنان و فمینیسم را به یغما برده است. این روش و روایت در حوزه برابری جنسیتی نیز از طریق بازنگری در قانون اساسی انجام گرفت که آمریکا از طریق آن سلطه خود را در دوران پس از جنگ تثبیت کرد. تیم تماماً آمریکایی و بدون تخصص نسبت به ژاپن، طی یک هفته (در فوریه 1946) قانون اساسی این کشور را نوشتند! اشغالگران رسما ژاپنیها را از این روند حذف کرده و سعی کردند منشأ آمریکایی قانون اساسی را مخفی نگه دارند. دولت ژاپن هم مجبور شد طوری وانمود کند که انگار کابینه در این پیشنویس نقش داشته است! لذا مجبور به دفاع از آن در مقابل مجلس شد.
آمریکاییها به اسم دموکراسی یک قانون اساسی تماماً آمریکایی را به مردم ژاپن تحمیل و دولت را اجبار به تصویب آن کردند و قانون اساسی به ازای بقای نهاد امپراطوری تصویب شد. چون متحدین آمریکا خواهان محاکمه امپراطور ژاپن بودند و آمریکاییها از این موقعیت جهت باجگیری از سیاستمداران ژاپنی سوءاستفاده کردند. یعنی ضامن بقای امپراطوری و حاکمان ژاپن، تصویب قانون اساسی مد نظر آمریکا بود.