به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 8,111
بازدید دیروز: 7,600
بازدید هفته: 40,189
بازدید ماه: 40,189
بازدید کل: 25,027,323
افراد آنلاین: 185
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
سه‌شنبه ، ۰٤ دی ۱٤۰۳
Tuesday , 24 December 2024
الثلاثاء ، ۲۲ جمادى الآخر ۱٤٤۶
دی 1403
جپچسدیش
7654321
141312111098
21201918171615
28272625242322
3029
آخرین اخبار
40 - سالگرد مرگ رضا میرپنج: کسی را معرفی کنید که شیعه اثنی‌عشری نباشد۱۴۰۳/۰۵/۰۲
 سالگرد مرگ رضا میرپنج:
کسی را معرفی کنید که شیعه اثنی‌عشری نباشد
۱۴۰۳/۰۵/۰۲

‫کودتای سوم اسفند/ رضا شاه در ترازویی که شاهین تعادل ندارد!‬‎

«... چند سال قبل از کودتا‌، من بیشتر روزهای هفته، صبح‌هنگام، سری به منزل عین‌الملک که از متنفّذین فرقه بهائیت بود و با وی سوابق دوستی و صحبت داشتم، می‌زدم و مخصوصا از کلنل فریزر، مخدوم خود، ماموریت داشتم که در آنجا حضور یابم و از اشخاصی که نزد عین‌الملک، آمد و شد می‌کردند... اطلاعاتی در اختیار کلنل فریزر قرار دهم. یک روز... مردی پارسی/ هندی بر او وارد شد که نام آن پارسی هندی، ارباب اردشیر جی بود که بر من معلوم شد آن مرد زرتشتی هندی با عین‌الملک، سوابق دوستی ممتد و صحبت قدیمی داشت... در آن روز لحن سخن ارباب اردشیر جی با عین‌الملک، صورت جدی به خود گرفت... ارباب اردشیر جی گفت: از شما خواهشمندم که با محفل بهائیان به مشورت بنشینید و از آنها بخواهید تا صاحب‌منصبی بلندقامت و خوش‌قیافه پیدا کنند و به شما معرفی نمایند و شما آن صاحب‌منصب را با من آشنا کنید. اما به دو شرط: اولا اینکه آن صاحب‌منصب نباید صاحب‌منصب ژاندارم باشد و حتما باید صاحب‌منصب قزاق باشد. ثانیا شیعه اثنی‌عشری نباشد که ارباب اردشیر جی، مخصوصا جمله اخیر را باز تکرار کرد و برای بار دوم گفت که آن صاحب‌منصب نباید شیعه اثنی‌عشری خالص باشد. پس از آن ملاقات، عین‌الملک، رضاخان را با ارباب اردشیر جی آشنا کرد و اردشیر وسیله آشنایی رضاخان با فریزر می‌شود و فریزر او را به دیگر انگلیسی‌های دست‌اندرکار کودتا چون‌ هاوارد‌، اسمایس و گاردنر (کنسول انگلیس در بوشهر ) معرفی می‌نماید...»
این جملات بخشی از خاطرات حبیب‌الله رشیدیان از عوامل شناخته شده انگلیس است که در کتاب سوم «تاریخ معاصر ایران» تحت عنوان: «سوابق رضاخان و کودتای سوم حوت 1299» نقل شده است.
تکرار تاریخ پس از 105 سال؟!
باری‌، تاکید اخیر رئیس شورای راهبری دولت چهاردهم بر رجحان گزینه‌های غیر شیعه در گزینش مسئولین و مدیران کشور، حرف تازه‌ای نیست. بلکه حدود 105 سال پیش هم برای روی کار آوردن اولین دولت دست نشانده در ایران، کانون‌های صهیونی/ ماسونی و بهائی (دست‌اندرکاران تاسیس حکومت یاد شده) تاکید داشتند که فرد مناسب برای حاکم شدن در ایران مورد نظرشان نباید شیعه اثنی عشری باشد!
بر همین اساس رضاخان به اردشیر جی ریپورتر معرفی گردید. تاریخ این آشنایی دقیقا سال 1917 است، یعنی همان سالی که اعلامیه بالفور صادر شد و تصمیم بر تشکیل دولت اسرائیل رسمی و جدی گردید. احتمالا انتخاب، آموزش و تربیت چنین فردی برای حکومت جدید ایران بی‌ارتباط با صدور اعلامیه بالفور نبود.
اردشیر جی ریپورتر در خاطراتش که تاریخ نوامبر 1931 برخود دارد ولی سال‌ها بعد انتشار یافت، درباره آشناییش با رضاخان نوشته است:
«... در اکتبر سال 1917 بود که حوادث روزگار مرا با رضاخان آشنا کرد... ملاقات‌های بعدی من با رضاخان در نقاط مختلف و پس از متجاوز از یک سال بیشتر در قزوین و تهران صورت می‌گرفت...به زبانی ساده، تاریخ و جغرافیا و اوضاع سیاسی اجتماعی ایران را برایش تشریح می‌کردم... اغلب تا دیرگاهان به صحبت من گوش می‌داد...»
اردشیر ریپورتر در بخشی دیگر از خاطراتش در مورد نقش خود در کودتای 1299 به وضوح توضیح داده است:
«... در این مرحله به دستور وزارت جنگ (وینستون چرچیل) در لندن و نایب‌السلطنه هند، همکاری نزدیک ژنرال آیرونساید (فرمانده نیروهای نظامی انگلیس در خاورمیانه) و من آغاز گردید. من برای... رضاخان... اعتبار فراوانی قائل بودم و سرانجام او را به آیرونساید معرفی کردم...»
ژنرال آیرونساید خود در خاطراتش می‌نویسد:»... با رضا گفت‌وگو کردم و ماموریتش را به او تفهیم کردم و با او شرط کردم که به بریتانیا خیانت نکند... رضا با خوشرویی پذیرفت. من دست او را فشردم و به اسمایس گفتم، بگذار به تدریج راه بیفتد...»
آیرونساید همچنین به تعیین روز کودتا اشاره کرده و ادامه داده است:»...گفت‌و‌گوهایم با رضا را به نورمن (وزیر مختار انگلیس در ایران) گفتم و با او ترتیب دادم تا تاریخ روزی را قطعی کند که... عملیات کودتا را شروع کنند...»
به نوشته محمود طلوعی، از مورخین معاصر، ژنرال آیرونساید نیز در خاطراتش اشاره کرده که آشنایی قبلی او با رضاخان از طریق یکی از پارسیان هند به نام اردشیر جی ریپورتر صورت گرفته است. دنیس رایت، سفیر انگلیس در ایران پس از کودتای 28 مرداد 1332، برای نخستین بار در کتاب خود تحت عنوان «انگلیسی‌ها در میان ایرانیان»، این موضوع را فاش کرده و می‌نویسد که اردشیر ریپورتر برای اولین بار در سال 1917 با رضاخان آشنا شده و در جریان ماموریت آیرونساید در ایران نیز به وسیله او به ژنرال انگلیسی معرفی گردیده است. 
تسلیم و تبعید با خفت و خواری
اما 20 سال بعد که ارتش‌های انگلیس، شوروی و آمریکا به ایران حمله کردند، از رضاخان خواستند که ایران را ترک کند. بنا به نوشته برخی افسران و وزیران رضاخان، او بسیار متعجب بود که چگونه در طی 20 سال قبل همه اوامر و دستورات آنها را انجام داده و به قول خودش به هر سازی زدند، رقصیده اما حالا می‌خواهند او را از کشورش خارج کنند! 
یکی از آن افسران، سپهبد امیر احمدی بود که در خاطراتش متذکر گشته، وی راه‌های مختلفی را که در برابر رضاخان قرار داشت برشمرده و تمامی این راه‌ها را به شاه پیشنهاد داده است. از جمله اینکه در برابر متجاوزان مقاومت کند تا نامش در تاریخ این مرز و بوم به عنوان کسی که سر تسلیم در مقابل بزرگ‌ترین نیروی نظامی جهان فرود نیاورد، ثبت شود. امیر احمدی نوشته است:
«... در ماجراي شهريور 20 به رضاشاه گفته بودم كه اعليحضرت بايد يكي از دو راه را انتخاب فرمایند: يكي آنكه اگر تصميم به جنگ گرفته‌اند و مي‌خواهند در تاريخ زندگي سياسي اعليحضرت اين نقطه ضعف نباشد كه در برابر ديگران سر تسليم فرود آورده‌اند. ستاد ارتش را به همدان ببرند و با لشكرهاي كرمانشاه و كردستان، لرستان و خوزستان در برابر نيروي انگليس بجنگند و مرا هم به آذربايجان بفرستند كه با قواي موجود تا آخرين نفر در برابر قواي روس بجنگم. با اطمينان به اينكه غلبه با آنهاست و ما كشته مي‌شويم.... اما در آينده وقتي كتاب خدمات درخشان بيست ساله اعليحضرت را ورق بزنند، در ورق آخر اين است كه سر تسليم در برابر بزرگترين نيروي نظامي جهان فرود نياورد و ايستادگي كرد و مردانه جان داد و نامي بزرگ در تاريخ به يادگار خواهيد گذاشت... اگر مصلحت نمي‌دانيد كه به چنين كاري دست بزنيد، شق دوم اين است كه راه به آنها بدهيد و (تسلیم شوید)...» 
و رضاخان راه دوم یعنی تسلیم را انتخاب کرد. انگلیسی‌ها به رضاخان گفته بودند که تا بندرعباس با اتومبیل می‌رود و از آنجا با یک کشتی، عازم هندوستان خواهد شد. پس از مدتی اقامت در هندوستان هم به هر جا که خودش مایل باشد، می‌تواند سفر کند. 
وقتی رضاخان به بندرعباس رسید. او را ظاهرا از بندرعباس با یک کشتی تجاری، عازم بمبئی نمودند ولی برخلاف انتظارش، کشتی به بمبئی نرفت و با حضور یک افسر انگلیسی به نام «کلارمونت اسکرین» در کشتی و با دستور صریح لندن، برخلاف قرار قبلی، مسیر جزیره موریس را در پیش گرفت. 
سرانجام رضاشاه به «ژوهانسبورگ» در آفریقای جنوبی فرستاده و در محیطی بسیار آلوده و بد آب و هوا نگهداری شد که به نوشته همراهانش از سخت‌ترین دوران‌های زندگیش به شمار رفته است و 3 سال بعد در چهارم مرداد 1323 در همان جا بر اثر سکته مرد.
جنازه او را به مصر بردند و در آنجا به صورت امانت گذاردند. سرانجام 6 سال بعد و در اردیبهشت سال 1329 جسد او را به ایران آورده و دفن کردند. 
5 بلیه حکومت رضاخانی به روایت کاردار فرانسه
نتیجه حکومت رضاخانی از قول نماینده یکی از دولت‌های خارجی آن زمان در ایران، قابل تامل بوده و هدف برقراری چنان حکومتی از سوی کانون‌های صهیونی را نشان می‌دهد. کاردار سفارت فرانسه در تهران در 23 ارديبهشت 1317 و در هفدهمين سال حكومت رضاخانی گزارشي به وزارت خارجه كشورش ارسال نمود و در آن ديدگاه خود را نسبت به عملكرد وی بيان كرد. در بخشی از گزارش فوق آمده بود:
«... در هفتاد و يك سالگي ممکن نيست كه مرد بتواند به اشتباهات خود پي ببرد، به‌خصوص اگر اين مرد يك بدوي واجد احساس «خود كم‌بيني» باشد كه... از هفده سال پيش قدرت نامحدود و اطرافيان متملق كه ميان آنها چند وزيرمختار خارجي هم هست، بيشتر به اين حالت كمك كرده است. ايران را به پنج بليه گرفتار ساخته است: مالاريا، سيفليس، ترياك، حصبه و شبه حصبه و اسهال... استعمال ترياك كه خود شاه نيز سرمشقي از اين بابت شد، طبقه كارگر و به ويژه زحمتكشان را فراگرفته و مشكل مهم در اين نيست كه هنرمندان و كارگران به استعمال آن مبتلا شده‌اند‌، بلكه اين آفت به كودكان و خردسالان نيز سرايت كرده كه نرخ فوق‌العاده مرگ‌هاي بچگي (70 تا 80 درصد به هنگام زايمان) ناشي از آن است...»
اسناد وزارت امور خارجه آمريکا که شامل گزارش‌هاي مفصلي درباره اوضاع اقتصادي و اجتماعي ايران در اواخر حکومت رضاخان می‌گردد، حاکی است در سال 1941 (یعنی آخرین سال حکومت وی)، ايران به سرزميني ويران مبدل شده بود که مردمش حتي نان براي خوردن نداشتند. 
دکتر محمدقلی مجد‌، پژوهشگر و استاد دانشگاه پنسیلوانیا بر ‌اساس اسناد وزارت خارجه آمریکا و پژوهش‌های گسترده‌اش، درباره افسانه بنیانگذار ایران نوین که به رضاخان اطلاق می‌شود، نوشته است:
«زماني که در سال 1941 رضا‌شاه ايران را ترک کرد، 90 درصد جمعيت ايران بي‌سواد بودند.... زماني که سلطنت رضا‌شاه به پايان رسيد، ايران يکي از عقب‌مانده‌ترين و يکي از فقيرترين کشورهاي جهان بود. به گزارش سال 1952 بانک جهاني دربارۀ ايران استناد مي‌کنم.‌ اين «ايران نو»، که رضا‌‌شاه کبير معمار آن بود، يک ديکتاتوري بي‌رحمانه و خشن نظامي بود که در آن قانون اساسي و مجلس به شوخي شباهت داشت. اين «ايران نو» يکي از فقيرترين و عقب‌مانده‌ترين کشورهاي جهان زمان خود بود.»