41 - سالگرد عملیات مرصاد: رؤیایی که در باتلاق مرصاد به کابوس بدل شد ۱۴۰۳/۰۵/۰۳
سالگرد عملیات مرصاد:
رؤیایی که در باتلاق مرصاد به کابوس بدل شد
۱۴۰۳/۰۵/۰۳
«... براساس تقسیمات انجام شده، 48 ساعته به تهران خواهیم رسید... کاری که ما میخواهیم انجام دهیم در حد توان و اِشِل یک ابرقدرت است؛ چون فقط یک ابرقدرت میتواند کشوری را ظرف این مدت تسخیر کند... از پایگاه نوژه هم ترسی نداشته باشید؛ هر سه ساعت به سه ساعت دستور میدهم هواپیماهای عراقی بیایند و آنجا را بمباران کنند. پایگاه هوائی تبریز را هم با هواپیما هر سه ساعت به سه ساعت مورد هدف قرار خواهیم داد... علاوهبر آن، ضد هوائی و موشک سام 7 هم که داریم... هوانیروز عراق تا سرپل ذهاب به همراه ستونها خواهد بود. از نظر هوائی ناراحت نباشید چون هواپیماهای عراقی پشتیبان ما هستند و تمام ماشینها به صورت ستون حرکت میکنند... در این عملیات نیروهای زیادی به ما کمک خواهند کرد. از طرفی درب زندانها که باز شود آنها هم با ما هستند و با ما همراهی خواهند کرد. نیروهای زندان بالقوه با ما هستند....»
این جملات بخشی از سخنرانی مسعود رجوی (سرکرده منافقین) در 31 تیرماه 1367 و در جمع نیروهای این گروهک تروریستی در سالن اجتماعات پایگاه موسوم به اشرف است که در آن، آغاز «عملیات فروغ جاویدان» و «فتح تهران» را اعلام نمود.
عصر آن روز حدود ساعت 6 بعدازظهر به قسمتهای مختلف مستقر در قرارگاه یاد شده و اردوگاههای دیگر ابلاغ شد که همه برای سخنرانی رجوی رأس ساعت 8 در سالن عمومی حضور داشته باشند...
نیروهای زندانT بالقوه با ما هستند
ساعت در حدود 11/30 شب بود که رجوی وارد سالن شد ...در ابتدای سخنرانی مثل همیشه برنامه نمایشیاش را آغاز کرد و با برخی از سران و فرماندهان به گفتوگو پرداخت:
«... رجوی: مسئولان همه آمادهاند؟
صالح (ابراهیم ذاکری): بله.
رجوی: شما قرار شد به کجا بروید؟
صالح: کرمانشاه. تقسیمبندی هم شده است که تیپها باید در کدام نقاط متمرکز شوند. تیپ (...) به سراغ زندان دیزلآباد میرود و زندانیان را آزاد میکند و آنها را مسلح میکنند، و تیپ...
رجوی:... (مجددا تکرار کرد) در این عملیات نیروهای زیادی به ما کمک خواهند کرد. از طرفی درب زندانها که باز شود، آنها هم با ما هستند و با ما خواهند آمد......»
حدود نیم ساعت از شروع صحبتش گذشته بود که ناگهان گفت: «...کارهای بزرگ در پیش داریم. مگر ما نگفته بودیم که اول مهران، بعداً تهران؟»
كمتر از یك ماه قبل از این، «مروین دایملی»، نماینده كنگره آمریكا در روز 27 ژوئن 1988میلادی/ 6 تیر 1367 در تظاهراتی كه منافقین در واشنگتن برپا نموده بودند، طی سخنانی كه از یك شبكه تلویزیونی آمریكا پخش میشد، اظهار داشت:
«نباید دست از تلاش كشید، مطمئن باشید كه با كمی صبر و تلاش بیشتر به زودی از مهران به تهران رژه خواهید رفت.»
همچنین یکی از اعضای رده بالای منافقین كه در جریان عملیات مرصاد توسط رزمندگان اسلام دستگیر شد، اذعان داشت:
«چند روز قبل از تهاجم منافقین به كرند و اسلام آباد، یك عضو ارشد مركزیت سازمان پس از نشستی با حضور مسعود رجوی و دو تن از افسران ارشد دایره استخبارات ارتش صدام، از بغداد به واشنگتن رفت و بعد از شركت در جلسه خصوصی یكی از كمیسیونهای كنگره آمریكا بازگشت و سه روز بعد عملیات منافقین آغاز شد.»
از همین روی شش روز پس از قبول قطعنامه ۵۹۸، ارتش صدام توافقات این قطعنامه را زیر پا گذاشت و در منطقه خرمشهر حملات جدیدی را آغاز کرد که نیروهای ایرانی را به جبهه جنوبی کشانده و از جبهه غرب که قرار بود نیروهای منافقین وارد کشور شوند، غافل گرداند.
جنایات آنچنان هولناک بودند که صدام هم برید!
ستون نظامی منافقین در ساعت 15/30 روز دوشنبه سوم مرداد ماه سال 1367 با حمایت کامل ارتش صدام و با عبور از مرز در محور سرپل ذهاب، حمله خود را از گردنه پاتاق به سوی کرند آغاز کرد. در این شرایط ارتش بعث با توپخانه این گردنه را هدف قرار داد و از طرف دیگر هواپیماهای عراقی منطقة شمال گردنه موسوم به «ریجاب» و چند روستای پرجمعیت آن حوالی را بمباران شیمیایی نمودند، که عدة زیادی شهید و مصدوم بر جای گذاشت.
با پیشروی منافقین به سمت اسلام آباد، این شهر به تصرف در آمد. آنگاه تا گردنه حسنآباد در شرق اسلام آباد پیشروی ادامه یافت تا برای تجدید سازمان در آنجا مستقر شده و منتظر شکست مقاومت نیروهای ایرانی در تنگه «چهار زبر» باشند تا پس از آن، به سوی کرمانشاه پیشروی کنند.
پس از ورود نیروهای منافقین به کرند و اسلامآباد، درگیری تا چند ساعت در شهر ادامه داشت و شماری از نیروهای مردمی و سپاه با آنان درگیر شدند، اما تلاش آنها به دلیل نداشتن آمادگی بیثمر بود و شهر به اشغال درآمد. منافقین در اسلام آباد به کسی رحم نکردند و هر فردی که ته چهره بسیجی داشت را به رگبار گلوله بستند. حتی در بیمارستان امام خمینی اسلام آباد و در فجیعترین جنایت، مجروحان را از روی تخت به محوطه بیمارستان برده و همه آنها را به رگبار گلوله بستند.
گروهک تروریستی مجاهدین خلق در عملیات موسوم به فروغ جاویدان و توسط ارتش به اصطلاح آزادیبخش خود، یکی از تکاندهندهترین و فجیعترین جنایات تاریخ را انجام داد تا جایی که در ادامه حتی صدام هم حاضر به ادامه حمایتشان نشد.
بنا به گفته رجوی قرار بود که آنها بهگونهای حرکت کنند تا وحشت و ترور و خشونت بالای خود را نشان دهند. رجوی در همان سخنرانی شب عملیات خطاب به یکی از فرماندهانش گفت:
«...تانکهای 6 چرخ آمادهاند؟...تانکهای 6 چرخ سرعتشان زیاد است و هر سه تا از آنها که وارد یک شهر شود همان رژهاش جو وحشت را حاکم میکند. ما برای همین از این تانکها استفاده میکنیم...»
سلاحها و ادوات نظامی ارتش به اصطلاح آزادیبخش عمدا از روی جاده حرکت میکردند تا اتومبیلهای مردم را کنار زده و آنها را دچار هراس نمایند. نیروهای منافقین همچون نیروهای داعش ایجاد رعب و وحشت میکردند. سرکرده منافقین به نیروها اعلام کرده بود که اسیر نمیگیریم، به همین دلیل تمام اسیرها را تیرباران کردند و کشتند. مزرعهها را آتش زدند و حیوانات را هم کشتند تا همان فضای رعب و وحشت را ایجاد نمایند.
منافقین زندان آماده پیوستن بودند
اما همان گونه که رجوی در سخنرانیاش نسبت به هماهنگی تشکیلات و نیروهای داخل زندان منافقین با عملیات به اصطلاح «فروغ جاویدان» و پیوستن آنها به نیروهای سازمان تصریح کرده بود، «بیبیسی» چند سال بعد هم در گزارش خود نوشت:
«... مجاهدین از قبل به نیروهای خود در زندانها اطلاع داده بودند که قرار است به زودی عملیات فتح ایران صورت گیرد و آنها باید خود را آماده کنند تا به محض رسیدن ارتش سازمان به آنها بپیوندند و علیه رژیم در جنگ مسلحانه شرکت کنند. زندانیهای مجاهدین هم با آغاز عملیات فروغ جاویدان جشن و سرور در زندانها برپا کرده بودند...»
در خاطرههای منتشره برخی افرادی که در همان سالها به جرم عضویت در گروهک منافقین زندانی بوده و پس از آزادی، از ایران خارج شده و اینک به عنوان ضد انقلاب مشغول فعالیت هستند (مانند ایرج مصداقی) نیز سخنان رجوی و دیگر سران منافقین تایید شده که تشکیلات داخل زندان منافقین در آن سالها آماده پیوستن به نیروهای تروریست و متجاوز این گروهک بوده است.
اگرچه در هنگام تجاوز مشترک منافقین و صدام به میهن اسلامی، اغلب نیروهای ارتش و سپاه به دلیل حمله ارتش صدام در جنوب، در محور فوق حضور داشتند اما نیروهای مدافع و رزمندگان مستقر در محورغرب با متجاوزین درگیر شده و آنها را در تنگه موسوم به «چهارزبر» بر سر راه کرمانشاه متوقف کردند.
فروغ جاویدان در تله مرصاد
با طلوع خورشید چهارشنبه پنجم مرداد ۱۳۶۷ عملیات «مرصاد» به فرماندهی سپهبد شهید علی صیاد شیرازی با رمز مبارک یا علی ابن ابیطالب(علیهالسلام) و به منظور مقابله با منافقین در منطقه اسلام آباد و کرند، در غرب استان کرمانشاه آغاز شد.
این در شرایطی بود که شهید صیاد شیرازی هیچ مسئولیت فرماندهی هم در ارتش نداشت و تنها نماینده حضرت امام (رحمهاللهعلیه) در شورای عالی دفاع بود و در آن لحظات سرنوشتساز، با حکم اضطراری معاون ستاد کل نیروهای مسلح، یکه و تنها به همراه چند بالگرد کبری به تنگه چهارزبر استان کرمانشاه رفت تا مقابل پیشروی ستونهای نظامی منافقین را بگیرد. که اگر آنها کرمانشاه را اشغال میکردند، کار خیلی دشوار میشد.
شهید صیاد شیرازی خود، آن عملیات دشوار را در خاطراتش چنین روایت نموده است:
«... به خلبان گفتم: اینها را میبینید؟ اینها دشمنند، بروید شروع کنید به زدن تا بقیه هم برسند. خلبانهای دو تا (بالگرد) کبری رفتند به طرف ستون، دیدم هر دویشان برگشتند. من یک دفعه داد و بیدادم بلند شد، گفتم: چرا برگشتید؟ گفتند: بابا! ما رفتیم جلو، دیدیم اینها هم خودیاند. چیچی بزنیم اینهارو؟!
خوب اینها ایرانی بودند، مشخص بود که ظاهراً مثل خودیها بودند و من هرچه سعی داشتم به آنها بفهمانم که بابا! اینها منافقند، گفتند: نه بابا! خودی را بزنیم؟! برای ما مسئله دارد. فردا دادگاه انقلاب،... گفتم: بابا! من با این درجهام مسئولم. آمدم که تو راحت بزنی. مسئولیت با منه... حالا کار خدا را ببینید! منافقین سرلوله توپ را به طرف ما نشانه گرفتند....گلوله 50 متری ما که به زمین خورد... گفتم: دیدی خودیها را؟ اینها (خلبانها) بچه کرمانشاه بودند، با لهجه کرمانشاهی گفتند: به علی قسم، الان حسابش را میرسیم. سوار بالگرد شدند و رفتند. جاتون خالی. اولین راکتی که زد، کار خدا بود، اولین راکت خورد به ماشین مهماتشان...»
نیروهای سپاه و ارتش و بسیج مردمی باز هم به سوی میادین نبرد سرازیر شدند، گویی در سالهای ابتدائی دفاع مقدس به سر میبردیم، انگار نه انگار که هشت سال جنگ را پشتسر گذاشته بودند، همه باانگیزه و تازهنفس به منطقه عملیاتی مرصاد رسیده بودند و سرانجام روز 6 مرداد و پس از دو روز درگیری عده بسیاری از نیروهای منافقین که در محاصره گرفتار شده بودند، به هلاکت رسیده و بقیه پا به فرار گذاشته یا در روستاهای اطراف مخفی شده که با اقدامات بعدی، تمامی آنها دستگیر و به مقامات قانونی تحویل داده شدند.