53 - جنگ سرد فرهنگی؛ سازمان سیا در عرصه فرهنگ و هنر- به چالش کشیدن مبنای فکری بیطرفی یکی از اهداف اصلی جنگ سرد ۱۴۰۳/۰۸/۰۱
جنگ سرد فرهنگی؛ سازمان سیا در عرصه فرهنگ و هنر - 53
به چالش کشیدن مبنای فکری بیطرفی یکی از اهداف اصلی جنگ سرد
۱۴۰۳/۰۸/۰۱
فرانسیس استونر ساندرس
ترجمه حسین باکند
برنهام در کنار ایروینگ براون، جوسلسون، دو نوفویل، و لاسکی (که از اخراج قبلیاش دلسرد نشد) همواره مشغول محکم کردن پایههای کنگره آزادی فرهنگی بود. کمیته راهبردی در جلسهای در آخر نوامبر 1950 در بروکسل، ساختاری کارآمد برای تشکیلات [کنگره] طراحی کرد. این طرح بر اساس سندی که توسط لاسکی در ژوئن تهیه شده بود، کار میکرد. اینیاتسیو سیلونه، کارلو اشمید (رهبر سوسیالیستها در پارلمان آلمان)، یوجین کوگون جامعهشناس یهودی،هاکون لی (رهبر حزب کارگر نروژ)، جولیان امِری (عضو پارلمان بریتانیا)، یوسِف چاپسکی (نویسنده و هنرمند لهستانی)، دیوید روسِت، ایروینگ براون، و نیکُلاس ناباکف در بین افراد حاضر در جلسه بودند.
اساسا همان ساختاری که توسط لاسکی ترسیم شده بود به اجرا در میآمد: یک کمیته بینالمللی 25 نفره و 5 رئیس افتخاری در نظر گرفته شد. هدایت فعالیت آنها را یک کمیته 5 نفره - متشکل از مدیر اجرائی، مدیر تحریریه، مدیر تحقیقات، مدیر دفتر پاریس، مدیر دفتر برلین- که خودش تحت نظارت دبیرکل بود، به دست میگرفت. در نمودار لاسکی، این ساختار آیینهای از ساختار کمینفرم بود. یک مورخ میگوید «آنها نامهایی شبیه حزب کمونیست داشتند». «سیا با راهاندازی این بنیادهای فرهنگی [یعنی بنیادهایی مثل کنگره آزادی فرهنگی] تشکیلاتی را فراهم کرد که مثل سایه حزب کمونیست را دنبال میکردند1 و محرمانگی جزو شاخصه اصلی آنها بود. آنها [یعنی اعضای سیا و اعضای تشکیلات] واقعا با هم در تماس بودند». نیکلاس ناباکف زمانی به شوخی از هیئت حاکمه کنگره به عنوان «بچههای دفتر سیاسی ما» یاد میکرد.
گزارش آرتور کاستلر، تحت عنوان «وظایف ضروری برای دوره گذار» موضوع دیگری بود که در جلسه نوامبر مورد بحث و بررسی قرار گرفت. در اینجا کاستلر به «وظایف فنی» [کنگره] اشاره میکرد که میبایست در ادامه کنفرانس برلین انجام شوند. کاستلر که در کنفرانس برلین بارها با حملات و برخوردهای نامناسب بیطرفها2 مواجه گشته بود، [در یادداشتی] تحت عنوان «کارزار سیاسی در غرب» نوشت: «هدف ما این است افرادی که هنوز مردد هستند را به سمت خود بکشانیم، از یک طرف نفوذ ژولیوت کوریها3 و از طرفی دیگر نفوذ اثرات فرهنگی بیطرفان، مانند اثر عصر جدید4
[چارلی چاپلین] را بشکنیم».
به چالش کشیدن مبنای فکری بیطرفی یکی از اهداف اصلی سیاست جنگ سرد آمریکا بود، و [این سیاست] اکنون تبدیل به یک «خط» [و راهبردی] رسمی در کنگره شده بود.
دونالد جیمسون از ماموران سیا توضیح داده: «نگرانی خاصی در مورد کسانی که میگفتند: خب، غرب غرب است و شرق شرق و جهنم گوارای هر دو شما باد، وجود داشت. ما تلاش کردیم آنها را حداقل اندکی به سمت غرب متمایل کنیم. افراد زیادی بودند که سیاست بیطرفی را قبیح تلقی میکردند. این نگرشی بود که یک فرد امید بر کمرنگ شدن آن داشت. اما از طرفی هم من فکر میکنم که همه اتفاق نظر داشتند که شما نباید افراد بیطرف را پسبزنید و بگویید: شما خوب نیستید شما هم دقیقا مثل کمونیستها هستید [ و هیچ فرقی با آنها ندارید!] زیرا این کار آنها را به سمت چپها سوق میداد، و این قطعا پسندیده نبود. اما بیطرفها قطعا جزو اهداف ما بودند».
کاستلر هم به اهداف اضافه شد. سند او در غیاب او توسط کمیته راهبردی مورد بحث قرار گرفت. او حتی در کمیته نبود. عدم تحمل کاستلر در شنیدن صدای مخالف، عصبانیتهای خارج از منطق او و دم زدنهای متکبرانه از نبوغ خود، اکنون واشنگتن را قانع کرده بود که او بیشتر یک بدهی لست تا دارایی. از زمان کنفرانس ژوئن کاستلر جلسات منظمی را در خانه خود در ساحل سبز با برنهام، براون، رِیموند آرون، لاسکی و سایر اعضای «حلقه اصلی» برگزار کرده بود. مامین میگوید: او «کاملا به کنگره وسواس پیدا کرده بود [و دائما به آن فکر میکرد]» و «به سختی میتوانست بخوابد». این جلسات و دور هم جمع شدنها از دیدهها پنهان نماند.
در آگوست 1950 هفته نامه کمونیستی فرانسه به این نتیجه خیالی رسید که کاستلر در خانه خود به همراه برنهام و براون مشغول چیدن یک طرح تروریستی میباشد.
جوسلسون اکنون متقاعد شده بود که اگر کنگره آزادی فرهنگی میخواهد به یکی از اهداف خود یعنی جلب شکاکان دست پیدا کند، استفاده از لحن ملایم ضرورت دارد. پاسخ ستاد فرماندهی این بود که دستور حذف کاستلر از سِمَت محوری خود در تشکیلات را صادر کند.
بنابراین مردی که اعلامیه آزادی فرهنگی را تنظیم کرده بود اکنون به راحتی کنار گذاشته میشد. پاراگراف 3 اعلامیه میگوید: «صلح تنها زمانی میتواند پایدار بماند که دولتها به کنترل و نظارت فعالیتهای خود توسط مردمی که بر آن حکم میرانند تن دهند». سیا با به حاشیه راندن کاستلر، با حکومت مخفیاش بر جمع روشنفکران و «آزاداندیشان» که قرار بود به بزرگترین جمع روشنفکران و آزاداندیشان تبدیل شود، عملاً در نقض همان اعلامیه حقوقی عمل میکرد که برای آن هزینه کرده بود.
برای ترویج آزادی بیان، سازمان ابتدا باید آن را میپذیرفت، سپس محدودش میکرد. بازار نظرات آنگونه که تصور میشد آزاد نبود. از نظر کاستلر این یک خیانت ویرانگر بود. او که «از نظر روانی به هم ریخته بود»، به آمریکا پرواز کرد و با تلخی شاهد دور شدن کنگره آزادی فرهنگی از نظرات او بود.
پانوشتها:
1- shadow organizations of the Communist Party
2- neutralists
3- Joliot-Curies
4- Les Temps modernes