۱۳۱۵ - محمد اسرافیلی : حقیقت مرگ و زندگی در قرآن ۱۴۰۳/۰۸/۰۷
حقیقت مرگ و زندگی در قرآن
۱۴۰۳/۰۸/۰۷
محمد اسرافیلی
مرگ و زندگی از مهمترین موضوعات و مسائل انسان است تا جایی که میتوان گفت که دغدغه هر انسانی است. از همین رو قرآن به اشکال گوناگون به مسئله مرگ و زندگی اشاره و ابعاد گوناگون آن را تبیین کرده است.
توجه به مسئله مرگ میتواند به فهم زندگی کمک کند؛ زیرا بر اساس روش معرفت اضداد میتوان درک درستی از هر دو به دست آورد.
حقیقت مرگ و زندگی
مرگ و حیات هر دو از مخلوقات الهی است.(ملک، آیه 2) این بدان معناست مرگ نقیض زندگی نیست؛ چنانکه درباره وجود و عدم گفته میشود، بلکه مرگ خود نوعی امر وجودی است که البته با حقیقت حیات فرق دارد. پس همان گونه که خدا حیات را آفریده، موت و مرگ را نیز آفریده است.(همان) از نظر قرآن، نور و ظلمت نیز اینگونه است؛ زیرا هر دو آفریده الهی است.(انعام، آیه 2) بر این اساس از نظر آموزههای قرآنی، نسبت حیات و مرگ و نیز نور و ظلمت، همانند وجود و عدم وجود نیست که از مصادیق نقضیین است، بلکه از مصادیق ضدین است.
مرگ حقیقی، وجودی است که انسان را از نشئه دنیا به نشئه برزخ و آخرت منتقل میکند؛ بنابراین، چیزی چون ابزار انتقال و به تعبیری پل انتقالی است که: «تنتقلون من دار الی دار؛ از خانهای به خانه دیگر منتقل میشوید.»
(بحار الأنوار، ج۵۸ ص۷۸)
البته از نظر قرآن، مرگ و زندگی یکسان نیست؛ زیرا عقل انسان بر اساس قدرت تشخیص و گرایش فطری بر عدم یکسانی و برابری آن تاکید دارد و هرگز مرگ و زندگی را یکسان نمیداند.(فاطر، آیه 22) بنابراین، با آنکه مرگ امر وجودی است، اما سطح و مرتبت وجودی حیات بسیار برتر و بالاتر از مرتبت وجودی مرگ است؛ چنانکه مرتبت وجودی نور بسیار بالاتر و برتر از ظلمت است.
از نظر قرآن، حقیقت مرگ را میتوان به حقیقت «توفی» استناد داد؛ زیرا توفی به معنای گرفتن تمام کمال چیزی است؛ از همین رو، وقتی از وفا سخن به میان میآید به معنای آن است که به تمام تعهدات و التزامات خویش عمل کرده است. پس وفات به معنای «فوت»(نیستی) نیست، بلکه به معنای گرفتن «نفس» از سوی خدا(زمر، آیه 42) و کارگزاران الهی چون ملک الموت عزرائیل و دیگران است.(سجده، آیه 11؛ انعام، آیه 93)
نفس انسانی مرگ را میچشد؛ زیرا نفس اصولا با چشیدن مرگ است که میتواند به نشئه دیگر منتقل شود و بازگشت به اصل خویش رخ دهد.(انبیاء، آیه 35؛ عنکبوت، آیه 57؛ آل عمران، آیه 185)
البته این انتقال به آسانی نیست، بلکه غمرات الموت(انعام، آیه 93) و سکره الموت(ق، آیه 9) با شدت و تلخی همراه خواهد بود. بنابراین، هر چند که مرگ نوعی انتقال «نفس» از عالم ماده دنیا به عالم مثال برزخ یا آخرت است؛ اما این انتقال همراه با سختی جان کندن است.
به هر حال، حقیقت مرگ، جدا شدن «نفس» به عنوان حقیقت انسان از کالبد جسمانی مادی دنیوی که از آب و خاک است، از طریق «توفی» میباشد.(انعام، آیه 93؛ سجده، آیه 11؛ زمر، آیه 42؛ غافر، آیه 77)
تاکید قرآن بر «توفی» یعنی وفات به جای «فوت» به این معناست که «نفس» هرگز نیست و نابود و گرفتار «عدم» نمیشود، بلکه همچنان باقی خواهد بود. اما با جداشدن «نفس» از بدن دنیوی و خروج از کالبد، جسم تبدیل به جسد میشود و نفس با وفات به نشئهای دیگر منتقل میشود تا حیات خویش را در شکل و بدنی دیگر ادامه دهد که در برزخ با بدن برزخی و مثالی و در آخرت با بدن اخروی و جسم اخروی خواهد بود. نفس انسان پس از مرگ با بازگشت به جایی که از آن آمده است؛ یعنی جایی که قبل از دمیده شدن در کالبد در آنجا میزیسته(سجده، آیه 9) به آنجا باز میگردد و به زندگی خویش به شکلی دیگر ادامه میدهد.(انبیاء، آیه 35؛ عنکبوت، آیه 57؛ زمر، آیه 42؛ غافر، آیه 77)
با خروج نفس از بدن خاکی دنیوی، بدنی که جسد شده پس از مدتی در فرآیندی تبدیل به خاک میشود و چیزی از بدن انسان باقی نمیماند. همین امر موجب میشود که کافران غیر مؤمن به نفس الهی، حیات را محدود به دنیا بدانند و هیچ باوری به زنده بودن یا زنده شدن دوباره داشته باشند.(مؤمنون، آیات 35 و 82؛ صافات، آیات 16 و 53) این در حالی است که از نظر قرآن، مرگ انسان هر چند با متلاشی شدن بدن و خاک شدن آن همراه است، ولی نفس را خدا حفظ میکند و همه حقیقت انسان و اعمالش باقی و محفوظ در نزد خدا است.
(زمر، آیه 42؛ ق، آیات 3 و 4؛ رعد، آیات 5 و 6)
مرگ در دنیا و برزخ و قیامت اتفاق میافتد، اما پس از آن دیگر مرگی نیست؛ بلکه نشئه آخرت نشئه حیات محض(الحیوان) است(عنکبوت، آیه 64)؛ زیرا پس از حسابرسی در قیامت و انتقال افراد به بهشت یا دوزخ، دیگر انتقالی به نشئه دیگر اتفاق نمیافتد تا نیازی به مرگ به عنوان عامل انتقال باشد؛ از همین رو در برخی از روایات از حذف مرگ همانند سربریدن قوچ سخن به میان میآید؛ زیرا دیگر نیازی به مرگ نیست. بر این اساس است که نه مرگی در بهشت است و نه در دوزخ. البته دوزخیان در شرایطی قرار میگیرند که حالت نه مرگ و نه زندگی است.(طه، آیه 74؛ اعلی، آیه 13)
دوزخیان در شرایط سخت طاقت فرسای دوزخ چنان در رنج هستند که مدام آرزوی مرگ میکنند، ولی چنین چیزی هرگز اتفاق نمیافتد؛ زیرا دیگر مرگی نیست.(حاقه، آیات 25 تا 31) آنان میگویند:ای کاش مرگ نخستین یعنی «الموته الاولی»، پایان زندگی من بود، ولی چنین نیست. آرزوی مرگ و یکسان شدن با خاک از سوی کافران پس از گواهی شاهدان و ظهور اعمال در قیامت(نساء، آیات 41 و 42) آرزویی است که هرگز تحقق نمییابد؛ زیرا دیگر مرگی نیست تا عامل رهایی آنان باشد. البته آنان مرگی را میخواهند که آنان را نیست کند و به مرتبه «فوت» و نیستی برساند؛ در حالی که هیچگونه مرگی دیگر نخواهد بود؛ خواه به شکل توفی و خواه فوت؛ زیرا اصلا فوتی نیست، بلکه همواره مرگ به معنای وفات بوده که پس از قیامت آن هم نیست.(طه، آیه 74؛ اعلی، آیه 13) بر این اساس، آرزوی مرگ برای کافران و اصحاب الشمال و زنده نشدن پس از مرگ پس از دیدن اعمال زشت خویش، هرگز اتفاق نمیافتد.(الحاقه، 25 تا 27) گفتنی است مرگ برای برخی از افراد دو بار اتفاق خواهد افتاد که شامل مرگ از دنیا به برزخ و مرگ از برزخ برای قیامت پس از صور اسرافیل است؛ اما برای برخی از انسانها تنها یک مرگ یعنی «الموته الاولی»(مرگ نخست) است که مرگ از دنیا به آخرت میباشد؛ ولی پس از آن مرگی برای آنان نیست؛ یعنی زمانی که صور اسرافیل دمیده میشود، آنان نمیمیرند. در حقیقت آنان همان کسانی هستند که خدا از آنان با «الا ماشاءالله» استثنا کرده است.(نمل، آیه 87؛ زمر، آیه 68) براساس روایات از جمله کسانی که اصلا مرگ به سراغ آنان نمیرود، جبرئیل است.(مجمع البیان، ج 7 و 8، ص 370 و 792؛ جامع البیان، ج 12، جزء 24، ص 37) بنابراین، برخی از فرشتگان اصلا مرگ را تجربه نخواهند کرد؛ چنانکه برخی از انسانها تنها یک مرگ را تجربه خواهند کرد که از جمله آنان معصومان(ع) و مقربان درگاه الهی و شهیدان در راه خدا هستند؛ زیرا آنان فقط مرگ در دنیا را تجربه کرده و با شهادت خویش به حیاتی منتقل میشوند که جاودانه در بهشت است؛ یعنی مستقیم به بهشت اخروی منتقل میشوند.(آل عمران، آیات 169 و 170)
آثار توجه به حقیقت مرگ
باید توجه داشت که خلقت مرگ از سوی خدا در کنار خلقت حیات چیزی جز ابتلاء الهی نیست تا انسانها در فرآیند پیچیده میان مرگ و زندگی دنیوی نشان دهند که چگونه عمل میکنند. پس هر که نیکوتر عمل کند، به نفع او خواهد بود.(ملک، آیه 2) این از عزت و غفران الهی است که چنین شرایطی را برای انسان رقم میزند تا آگاهانه انتخابی درست داشته باشد و به عمل نیک اقدام کند.(همان)
اصولا وقتی انسان حقیقت مرگ و انتقال به عالم دیگر را بداند و از حسابرسی در قیامت آگاه شود، سعی خواهد کرد در دنیا به گونهای عمل کند که نیک باشد و در قیامت از آثار عمل نیک خویش برخوردار شود.(همان)
به سخن دیگر، توجه به مرگ و باور به پایانپذیرفتن عمر انسان و پاسخگویی به اعمال دنیوی در آخرت به عنوان محل جزاء و پاداش نیک و بد عمل، نقش اساسی در بهبود رفتار انسان در دنیا دارد. از همین رو ایمان به مرگ به عنوان عامل انتقال از دنیا به آخرت، زمینهساز ایمان به خدا(بقره، آیه 28)، پرهیز از هر گونه شرک و بتپرستی و پذیرش یکتاپرستی(یونس، آیه 102؛ روم، آیه 40)، پذیرش قرآن(اعراف، آیه 258) و تغییر سبک زندگی بر اساس فلسفه الهی و اخروی و پرهیز از هر گونه وابستگی به امور دنیوی(نساء، آیه 78) و مانند آنها است؛ زیرا توجه به قطعی و حتمی بودن مرگ، موجب میشود تا انسان به این حقیقت برسد که در هر جا و در هر شرایطی باشد وقتی مرگ بیاید کاری از دست او بر نمیآید و باید مرگ را بچشد و به عالم دیگر منتقل شود.(نساء، آیه 78) اما متاسفانه بسیاری از مردم نسبت به این امر بیتوجه یا کم توجه هستند و حتی به سبب عدم فهم ژرف نسبت به حقیقت زندگی و مرگ، سرگرم اموری میشوند که آنها را از امر بازگشت و حسابرسی دور میسازد و توهم و تخیل، آنان را در باتلاق مادیات دنیوی و وابستگی به آن فرو میبرد.(همان) انسانهای فاقد علم و گرفتار نادانی بر این باورند که مرگ و هلاکت به دست روزگار اتفاق میافتد که یک عامل مادی و زمانی دنیوی غیر مرتبط با خدا است. از همین رو زندگی را محدود به دنیا و زندگی دنیوی دانسته و نسبت به آخرت هیچ اعتقاد و باوری ندارند. آنان با آنکه علمی ندارند، ولی با توجه به ظواهر دنیوی به این گمان میرسند که مرگ و زندگی، امری در دنیا است و اصولا حیات دیگری وجود ندارد. پس هر که هلاک شود، کلا نیست و نابود میشود و هیچ آثاری از او نخواهد بود؛ زیرا نفس را نیز امری مادی میدانند و مرگ و زندگی را به امر مادی دهری یعنی زمان نسبت میدهند.(جاثیه، آیه 24) مرگ انسان از دنیا و انتقال نفس از دنیا به آخرت، از سوی خدا انجام میشود تا در آخرت به حسابرسی اعمال پرداخته شود و هر کسی بداند چه کرده و چه پاداشی برای اعمال نیک و بد اوست.(جمعه، آیه 8) پس انسان پس از مرگ نسبت به حقایق دانا میشود و خدا همه اعمالش را خبر میدهد و هیچ چیزی از یاد نخواهد رفت.(همان)
به هر حال، از نظر قرآن، یاد مرگ و توجه به حقیقت مرگ و بازگشت و حسابرسی میتواند به عنوان فلسفه اساسی، سبک زندگی انسان را دگرگون کند تا جایی که فلسفه مادی دهریون و عدم باور به حقیقت مرگ و زندگی اخروی موجب میشود که آنان به زندگی دنیوی چنان رو آورند که با سبک زندگی اهل آخرت بسیار متفاوت است. این تفاوت را میتوان به سادگی درک و فهم کرد و در زندگی دو گروه بعینه دید.
کسانی که به مرگ به عنوان عامل انتقال مینگرند و به آخرت باور دارند، زندگی خویش را تحت ولایت الهی سامان میدهند و این چنین «اولیاء الله» میشوند. آنان چنان ولایت الهی در وجودشان جان گرفته که برای رسیدن به محبوب خویش آرزوی مرگ میکنند. در حقیقت آرزوی مرگ برای رسیدن به محبوب از سوی اولیای الهی، علامت صداقت آنان در ادعای ولایت نسبت به خدا است.(جمعه، آیه 6) پس کسانی که مدعی ولایت و اولیاء الله بودن هستند، بایدآرزوی مرگ کنند. پس کسی که آرزوی مرگ نکند در حقیقت در ادعای اولیاء الله بودن با خدا دروغ میگوید و صداقت ندارد. (همان)
کسانی ممکن است که به مرگ و بازگشت به خدا برای حسابرسی در آخرت اعتقاد داشته باشند، اما به سبب اعمال زشت خویش و ترس از پرونده سیاه خود و عقوبت سخت الهی، نه تنها آرزوی مرگ نمیکنند، بلکه دنبال آن هستند تا هزار سال عمر کنند و اینگونه از مرگ و عقوبت الهی بگریزند که البته امکانپذیر نیست.(جمعه، آیات 6 و 7؛ بقره، آیات 94 و 95)
همچنین برخی از مسلمانان مؤمن به آخرت و حسابرسی خدا، گاه در توهم چیزی به عنوان اسلام رحمانی گرفتار میآیند و بر این باورند که خدا آنقدر مهربان است که با کرم خود با آنها برخورد خواهد کرد و اگر بمیرند به بهشت میروند.اما این گروه فراموش کردهاند که خداوند بهشت را به بها میدهد نه به بهانه و مسئله خوف و رجا در آموزههای دینی جایگاه برجستهای دارد، به این معنی که رجای صِرف، چه بسا نقشی در نجات انسان در روز واپسین نداشته باشد.
تفکر در حقیقت مرگ نقش اساسی در سبک زندگی انسان خواهد داشت. از همین رو خدا خواهان تعقل و تفکر در امر مرگ و زندگی است تا نه تنها حقیقت خدا را بشناسند(طه، آیه 128؛ زمر، آیه 42)، بلکه به ابعادی از حقیقت مرگ دست بیابند که آنان را برای زندگی ابدی آماده میسازد، به ویژه که تفکر در حقیقت مرگ انسان را به این حقیقت میرساند که مرگ چیزی شبیه خواب است(زمر، آیه 42) و با فهم اینکه «النوم اخ الموت؛ خواب رفتن برادر مرگ است» میتوان حقیقت مرگ را درک کرد که چگونه انسان با آن که مرده ولی زنده است؛ زیرا زندگی در مصداقی دیگر ادامه مییابد.(همان)
شکی نیست کسی که به حقیقت مرگ و استمرار حیات در شکلی دیگر باور داشته و بدان اهتمام ورزد، سبک زندگی خاصی را انتخاب میکند که شامل ایمان به حقایق آموزههای وحیانی قرآن و کتب آسمانی(اعراف، آیات 184 و 185)، توحید در عبادت و اجتناب از شرک(بقره، آیه 28؛ انعام، آیه 95)، اجتناب از اطاعت کافران و اجتناب از ارتداد و نفاق
(محمد، آیات 25 تا 27)، انفاق در راه خدا و انجام عمل صالح(منافقون، آیه 10)، توجه به ربوبیت و پروردگاری خدا در همه هستی
(انعام، آیه 2) و مانند آنها است.
خدا، خاستگاه مرگ و زندگی
این تنها خداست که خاستگاه و منشا مرگ و زندگی است و هیچ کسی حتی انسان اختیار مرگ و زندگی خویش را ندارد.(آل عمران، آیه 145؛ زمر، آیه 42) پس باید به این حقیقت باور داشت که خدا اختیاردار مرگ هر موجودی است و مرگ موجودات زنده تنها به فرمان تکوینی خدا است.(غافر، آیه 68)
مرگ هر انسانی دارای زمان معین و معلوم در کتاب الله است.(آل عمران، آیه 145؛ انعام، آیه 2؛ حجر، آیه 5) پس هر کسی به اذن خدا در زمان خودش میمیرد.(همان)