۶۵۰ - خاطره ای ازشهیدان ظفر خالدی و علیرضا محمودی پارسا: شهدای نوجوانِ شاخصِ سال 1403 ۱۴۰۳/۰۸/۱۲
خاطره ای ازشهیدان ظفر خالدی و علیرضا محمودی پارسا:
شهدای نوجوانِ شاخصِ سال 1403
۱۴۰۳/۰۸/۱۲
کامران پورعباس
به روایتی هفتاد و هشت هزار شهید نوجوان داریم. بیش از سی و شش هزار شهید دانشآموز نیز در کشور داریم که در برهههای حساس و سرنوشتساز به ویژه در تظاهراتهای ضدطاغوت و همچنین در هشت سال دفاع مقدس و پس از آن حماسهآفرینی و اقتدارآفرینی کردهاند. در حمله تروریستی به حرم شاهچراغ در شیراز در 4 آبان 1401، تعداد ۱۳ نفر از هموطنانمان شهید شدند که سه شهید، نوجوان و دانشآموز بودند. در انفجارهای تروریستی در میان مردمی که 13 دی 1402 به مناسبت سالروز میلاد بانوی دو عالم و سرور زنان اهل بهشت حضرت فاطمه زهرا(س) و سالگرد شهادت سردار بزرگ و پرافتخار اسلام شهید حاج قاسم سلیمانی، به سوی گلزار شهدای کرمان و مزار شهید سلیمانی جهت برگزاری مراسم گرامیداشتِ این مناسبتها رهسپار بودند، بیش از نود نفر از یاران و همراهان شهید حاج قاسم سلیمانی در مسیر شهادت و عاشقی بال پرواز گشودند که 26 نفر از آنان دانشآموز بودند.
شهید محمدحسین فهمیده، شهید بهنام محمدی راد، شهید سید حمیدرضا سیاهپوش، شهید امیر جمشیدی، شهید حسن محمد رحیمیها، شهید صفدر تقوی خصال، شهید محسن مهردادی، شهید صادق صادقزاده، شهید عبدالمجید رحیمی، شهید حسین کیانینیا، شهید بهمن بیگزاده، شهید علیرضا کریمی، شهید امیرعلی حیدری، شهید ناصر رازی، شهید غلامرضا صادقیان، شهید مرتضی اسفندیاری، شهید حسن اکرمی، شهید سبیل اخلاقی، شهید علی لندی، شهید ناصر اِبدام، شهید رضا پناهی، شهید سعید طوقانی، شهید مهرداد عزیزاللهی، شهید مرحمت بالازاده، شهید سید محمد روحبخش، شهید ظفر خالدی و شهید علیرضا محمودی پارسا از جمله شهدای شاخص نوجوان و دانشآموز و ابرقهرمانانی هستند که از آنان حماسهآفرینیهای بینظیر و شگفت انگیز و تاریخی ثبت گردیده و به یادگار مانده است.
درود میفرستیم بر تمامی شهدای نوجوان و دانشآموز و یادی میکنیم از شهدای نوجوانِ شاخصِ سال 1403.
شهید ظفر خالدی از شهدای شاخص سازمان بسیج مستضعفین در سال 1403 است. طبق سنت همه ساله بسیج، شهیدان صالح العاروری و مرضیه حدیدچی(طاهره دباغ) و ظفر خالدی توسط سازمان بسیج مستضعفین به عنوان شهدای شاخص سال ۱۴۰۳ در حوزههای بینالملل، بانوان و دفاع مقدس معرفی شدند.
شهید علیرضا محمودی پارسا نیز به عنوان شهید شاخص استان البرز در سال ۱۴۰۳ اعلام شده است.
یادی میکنیم از این دو شهید گرامی.
شهید ظفر خالدی، عاشق و دلدادۀ امام خمینی
شهید ظفر خالدی دوم مرداد ۱۳۴۹ در روستای تنگ کلوره لردگان (خانمیرزا) در استان چهار محال و بختیاری به دنیا آمد. پدرش خدابخش، کشاورز بود. ظفر یکی از روستازادگانی بود که با فقر و مشکلات زیاد ِآن زمان دست و پنجه نرم میکرد.
با وجود سن و سال کم از ایمان بالایی برخوردار بود و همواره به خاطر خوشخلقی با همه دوستی داشت و با شوخیهای بچهگانه دیگران را به دینداری توصیه میکرد. عکسهای امام را از بسیج به خانه میآورد و به دیوار نصب میکرد.
دوبار با امام خمینی دیدار داشت. یکی از این دیدارها ماجرای جالبی داشت. حضور در مناطق جنگی معرفت و شناختِ ظفر را نسبت به امام، اسلام و انقلاب دوچندان کرد. در بازگشت از جبهه از پدرش میخواهد که به دیدار امام خمینی بروند. همراه با پدر به جماران میروند و سه شبانهروز پشت درب حسینیه جماران میخوابند اما اجازه ورود به آنها داده نمیشود. پدر چندین بار از پسر میخواهد که برگردند به شهرستان، اما پسر میگوید: من تا امام را زیارت نکنم، به شهرستان بر نمیگردم. روز سوم از طریق محافظان حسینیه جماران به اطلاع حضرت امام میرسانند که پدر و پسری سه روز است پشت درب حسینیه اتراق کرده و تقاضای ملاقات شما را دارند. امام اجازه دیدار میدهند و بدین صورت موفق میشوند امام را زیارت کنند.
شهید ظفر خالدی نخستین بار در حالی که کلاس اول راهنمایی بود به جبهههای نبرد حق علیه باطل شتافت. وی از طریق تیپ 114 امام حسین(ع) به جبهه اعزام شد و در عملیاتهای فتح خرمشهر و رمضان به همراه پدر و تنها برادرش حضور پیدا کرد. قبل از عملیات رمضان در مرخصی بود که مرخصی خود را رها کرد و گفت: دلتنگ برادرم خدارحم شدهام. خودش را به عملیات رمضان رساند.
شهادت دو برادر در آغوش یکدیگر
سرانجام ظفر خالدی ۲۳ خرداد ۱۳۶۱ مصادف با ۲۱ ماه مبارک رمضان در عملیات رمضان در شلمچه به همراه برادرش خدارحم خالدی در آغوش هم به شهادت رسیدند.
2 تیر ۱۳۷۸ پیکرهای این دو برادر در آغوش یکدیگر و در حالی که دست در گردن یکدیگر انداخته بودند، تفحص و شناسایی گردیدند. بعد از گذشت ۱۷ سال چشم انتظاری پدر و مادر، پیکر شهیدان خالدی در گلزار شهدای لردگان به خاک سپرده شد.
شهید علیرضا محمودی پارسا، عاشق جهاد و شهادت
شهید علیرضا محمودی پارسا در سال ۱۳۴۸ در کرج متولد شد و با آغاز حمله نظامی عراق به ایران، در حالی که فقط 13 سال داشت، پنج بار داوطلبانه در جبهه کردستان حضور یافت.
در روز26 دی ماه سال 61 عازم جبهه اندیمشک شد و از آنجا به منطقه عملیاتی فکه رفت.
علیرضا یک بار در عملیات مسلمابن عقیل مجروح گردید و در بیمارستان به علت جراحت شدید از ناحیه صورت و گلو بستری شد و به محض بهبودی مجدداً به جبهه رفت.
مادر گرامی شهید روایت کرده است: «زمانی که به بیمارستان رسیدیم، دیدیم یکی صدا میزند: مامان، مامان. برگشتم به طرف صدا. از شدت جراحت ابتدا صورتش را نشناختم ولی از صدایش فهمیدم فرزندم است. با اینکه اوضاع و احوالش مناسب نبود و پزشک هم وسیلهای شبیه سوتک به گلویش وصل کرده بود تا بتواند راحت نفس بکشد، گفت: تو را به خدا بگذارید من برگردم به جبهه. من باید برگردم. بابا را راضی کنید اجازه بدهد من به جبهه برگردم.»
علیرضا محمودی پارسا بعد از 33 روز حضور قهرمانانه در جبهههای نبرد حق علیه باطل در ۲۷ بهمن 1361 بر اثر اصابت ترکش گلوله خمپاره از ناحیه شکم و سینه در کربلای فکه به شدت مجروح شد و به بیمارستان در اصفهان منتقل گردید و سرانجام در 29 بهمن ماه سال 61 به شهادت رسید.
دو موضوع در مورد شهید محمودی پارسا بسیار معروف هستند.
نخست عکسی است که برای چند روز پیش از شهادت این نوجوان مجاهد است و وی اسلحهاش را به آغوش کشیده و کنار «شنی»تانک، آرام خوابیده است.
موضوع دوم توبهنامهای عرفانی و فروتنانه در 62 بند است که شهید آن را با صدای خودش در نوار کاستی ضبط کرده است.
توبهنامهای معروف و عرفانی از یک شهید نوجوان
بخشهایی از توبهنامه شهید علیرضا محمودی پارسا چنین است:
«پناه میبرم از این که...
از این که حسد کردم...
از این که تظاهر به مطلبی کردم که اصلاً نمیدانستم.
از این که زیبایی قلمم را به رخ کسی کشیدم.
از این که در غذا خوردن به یاد فقیران نبودم.
از این که مرگ را فراموش کردم.
از این که در راهت سستی و تنبلی کردم.
از این که عفت زبانم را به لغات بیهوده آلودم.
از این که در سطح پایینترین افراد جامعه زندگی نکردم.
از این که منتظر بودم تا دیگران به من سلام کنند.
از این که شب بهر نماز شب بیدار نشدم.
از این که دیگران را به کسی خنداندم، غافل از این که خود خندهدارتر از همه هستم.
از این که لحظهای به ابدی بودن دنیا و تجملاتش فکر کردم.
از این که در مقابل متکبرها، متکبرترین و در مقابل اشخاص متواضع، متواضعتر نبودم.
از این که شکمم سیر بود و یاد گرسنگان نبودم.
از این که زبانم گفت بفرمایید ولی دلم گفت نفرمایید.
از این که نشان دادم کارهای هستم. خدا کند که پست و مقام پستمان نکند.
از این که ایمانم به بندهات بیشتر از ایمانم به تو بود.
از این که منتظر تعریف و تمجید دیگران بودم، غافل از این که تو بهتر از دیگران مینویسی و با حافظهتری.
از این که در سخن گفتن و راه رفتن ادای دیگران را درآوردم.
از این که پولی بخشیدم و دلم خواست از من تشکر کنند.
از این که از گفتن مطالب غیرلازم خودداری نکردم و پرحرفی کردم.
از این که کاری را که باید فی سبیلالله میکردم، نفع شخصی، مصلحت یا رضایت دیگران را نیز در نظر داشتم.
از این که نماز را بیمعنی خواندم و حواسم جای دیگری بود؛ در نتیجه دچار شک در نماز شدم.
از این که بیدلیل خندیدم و کمتر سعی کردم جدی باشم و یا هر کسی را مسخره کردم.
از این که «خدا میبیند» را در همه کارهایم دخالت ندادم.
از این که کسی صدایم زد اما من خودم را از روی ترس و یا جهل، یا حسد و یا... به نشنیدن زدم.
از...
و...
و در آخر شعارهایي را تكرار ميكنم كه: خدايا! خدايا! تا انقلاب مهدي«عج»، خميني(ره) را نگهدار. از عمر ما بكاه و برعمر او بيفزا. آمين يارب العالمين.»
شهادت باعث حیاتی جدید و جاودانه برای جامعه میشود
شهید علیرضا محمودی پارسا در جبهه نامهای سرشار از نابترین حقایق و معارف اعتقادی و بصیرتی خطاب به همکلاسیهایش نوشته و از معلمش خواسته است تا آن را بری همکلاسیهایش بخواند. در این نامه آمده است:
«بسم الله الرحمن الرحیم
خدمت برادران عزیز و همکلاسیهای خوبم سلام عرض میکنم و امیدوارم که حال همگیتان خوب باشد و تحت توجهات مولایمان امام زمان با تمام قوا در راه استقرار یافتن هر چه بیشتر حاکمیت حزبالله بکوشید. برادران خوبم من امروز بسیار خوشبخت و خوشحال هستم که خود را در جایی میبینم که شاید لیاقتش را ندارم. جایی که مملو است از جوانان عاشق، عاشق الله، عاشقانی از پیرمرد و جوان و کوچک و بزرگ که در راه فداکاری برای اسلام، از همه چیز خود گذشتهاند و برای خدمت به اسلام در اینجا گرد آمدهاند و بهترین سرمایه زندگیشان یعنی جانشان را در کف گرفتهاند و حاضرند بدون هیچ چشمداشتی آن را در راه خدای خود فدا نمایند.
برادران عزیزم! من هر چه که بگویم اینجا چه خبر است باز هم کم گفتهام چون واقعیت امر این است که در تعریف جبهه و احوالات آن، هر زبانی کوتاه و هر قلمی عاجز است و هر چه من بگویم باز هم نخواهم توانست قطرهای کوچک از این دریای بزرگ معرفت و عشق را برای شما توضیح بدهم و با کمال اطمینان مجبورم اعتراف کنم که برادران اگر میخواهید بفهمید در جبهه چه خبر است فقط باید خودتان در جبهه حضور یابید تا این مسئله مهم را درک کنید....
همین پریروز بود که «مین»ای در راه تدارکاتی مقر منفجر شد که دو تن از بهترین برادران ما به نامهای برادر شاهمیری و برادر چهارراهی شهید شدند و تکههای جسد آنها به فاصله 800 متری پرت شد. چه خوب است که بدانید برادر شاهمیری دارای سه فرزند کوچک میباشد و در اینجاست که با خود فکر میکنم که خدایا ما چه مسئولیت بزرگی در مقابل خون این شهیدان داریم. آری برادران عزیز! همه ما مسئولیم و اگر خوب فکر کنیم مسئولیتی به سنگینی یک کوه بر دوشمان حس میکنیم.
آیا تاکنون فکر کردهاید که چگونه و با چه رویی میخواهیم در مقابل این یتیمان و خانوادههای شهدا بایستیم و به چشمانشان نگاه کنیم؟ برادران، اگر هیچ کاری از دستتان برنمیآید، لااقل از خدا بخواهیم و بگوییم خدایا زندگی ما که به اسلام و انقلاب خدمتی نمیکند، لااقل از عمر ما بکاه و بر عمر امام عزیزمان بیفزا و به ما مرگی باعزت عطا کن تا شاید مرگمان بتواند به اسلام و انقلاب خدمتی کند.
مگر نه اینکه درخت اسلام همیشه از خون عزیزانی چون فرزندان زهرا(س) آبیاری شده و اگر در جامعهای خون نباشد، آن جامعه رو به خشکی و انزوا خواهد رفت و به قول استاد مطهری، شهادت تزریق خون است بر پیکر اجتماع؛ همانطوری که خون به انسان حیات میبخشد، شهادت نیز باعث حیاتی جدید و جاودانه برای جامعه ما میشود. خداوند انشاءالله به ما هم این نعمت را عطا مینماید.
به امید پیروزی.»
در پیشبرد انقلاب کوشش کنیم
در وصیتنامه شهید علیرضا محمودی پارسا میخوانیم:
«اینک که انقلاب پرشکوه اسلامی به اوج خود رسیده است، خوب است که همگی دست در دست یکدیگر نهاده و در پیشبرد انقلاب کوشش کنیم.
آمریکای جهانخوار و هم پیمانانش برای شکست این انقلاب حداکثر تلاش خود را میکنند، اما ما میدانیم ید الله فوق ایدیهم، دست خدا بالاترین دستهاست و این دست خداست که توطئههای دشمنان جهانخوار را در هم میکوبد.
سعی کنید امام را یاری دهید و بیشتر به سوی جبههها روانه شوید و بدانید کمک به رزمندگان اسلام، کمک به لشکر امام زمان است.»