58 - جنگ سرد فرهنگی؛ سازمان سیا در عرصه فرهنگ و هنر - پشتوانهای جدید برای کنگره آزادی فرهنگی ۱۴۰۳/۰۸/۱۳
جنگ سرد فرهنگی؛ سازمان سیا در عرصه فرهنگ و هنر - 58
پشتوانهای جدید برای کنگره آزادی فرهنگی
۱۴۰۳/۰۸/۱۳
فرانسیس استونر ساندرس
ترجمه حسین باکند
تاسیس این واحد جدید با بخشنامه جدید امنیت ملی آمریکا همزمان شد.[سند اهداف و برنامههای امنیت ملی آمریکا که به سند NSC -98 معروف گشت.] با تهیه و ابلاغ این سند، برنامهها و اهداف واحد نیز اعتبار و پشتوانه قانونی پیدا میکرد. این سند در مارس 1950 توسط مدیر جدید ستاد برنامهریزی و سیاست گذاری، پاول نیتزه (که جایگزین کنان شده بود)، تهیه گردید و «در نوع خودش به عالیترین نماد جنگ سرد تبدیل شد» که بر فرض اینکه کمونیست روحی واحد دارد و روح هدایتگر آن در کرملین است، بنا شده بود. سند نتیجه میگیرد: «ملاحظات عملی و ایدوئولوژیکی ما را به این نتیجه رسانده که چارهای جز علم کردن ایده آزادی به عنوان ایده برتر، با روشی سازنده، نداریم». کارل یاسپِرس فیلسوف اعلام کرده بود: «حقیقت نیز به پروپاگاندا نیاز دارد». بودجه تعیین شده در بندهای سند NSC-98 [به خوبی] ارزش و اهمیت این کار را آشکار میساخت: «در دو سال آینده، 34 میلیون دلار بودجه صرف شده در جنگ روانی در سال 1950، چهار برابر خواهد شد.»
ادوارد بَریت وزیر امور خارجه آمریکا اعلام کرد: «در نبرد برای [تسخیر] اذهان بشر، حقیقت میتواند سلاح مخصوص آمریکاییها باشد». «این سلاح به تنهائی کارگر نخواهد بود، زیرا تبلیغات حقیقت زمانی کارساز هستند با اقدامات و سیاستهای عینی همراه شوند. ایجاد یک کارزار [تبلیغاتی] بسیار ماهرانه و اساسی به اندازه [تشکیل] نیروی هوائی ضرورت دارد». قرار بود حقیقت هم مانند قرن متعلق به آمریکا باشد. اگر لازم بود برای ترویج حقیقت به نیرنگ و فریب متوسل شوند، مانعی وجود نداشت! کاستلر در این باره میگوید: «شما با نصف حقیقت به جنگ علیه کل باطل میروید».
بریدن میگفت: «هدف واحد تشکیلاتهای بینالمللی، متحد کردن روشنفکران در برابر چیزی بود که در شوروی ارائه میشد. تصور اینکه جهان تسلیم هنر، ادبیات و موسیقی فاشیستی یا استالینیستی خواهد شد، چشم انداز وحشتناکی داشت. ما میبایست تمامی هنرمندان، نویسندگان، نوازندگان و همه کسانی که دنبالهرو آنها بودند را متحد میکردیم، تا نشان دهیم غرب و آمریکا خود را وقف آزادی بیان، دستاوردهای فکری کرده و هیچ مانع و محدودیت سفت و سختی در مورد آنچه باید بنویسید و آنچه باید بگویید و آنچه باید انجام دهید و آنچه باید نقاشی کنید، وجود ندارد؛ چیزی که در شوروی در حال جریان بود. من گمان میکنم ما این کار را به نحو احسن انجام دادیم».
این واحد بر اساس همان اصولی که حاکم بر مدیریت ویزنر بر چپهای غیر کمونیستی بود راهبری و هدایت میشد. هدف از حمایت از گروههای چپ، نابودی و یا حتی تسلط بر آنها نبود، بلکه حفظ فاصله معقول با آنها و رصد افکار چنین گروههایی بود. میخواستیم برای آنها راهی برای خارج کردن بخار فراهم کنیم، یعنی هنگامی که در تصمیم گیریها و اقدامات احتمالی دچار «افراط» شدند، ورود کرده و با وتوی تصمیمات آنها، نظر نهائی خود را اعمال کنیم. بریدن دستورالعمل روشنی به سِمَتهای واحد تازه تاسیس خود در [سراسر] اروپا صادر کرد. «پول را تا حدی محدود کنید که تشکیلاتهای خصوصی بتوانند با اطمینان [و بدون سوءظن] آن را خرج کنند، میزان منافع آمریکا را پنهان کنید، استقلال تشکیلات خود را با عدم الزام آن به حمایت از تمام وجوه سیاستهای رسمی آمریکا حفظ کنید».
واحد جدید برِیدن پشتوانه سازمانی خوبی برای نهادهایی چون کنگره آزادی فرهنگی بودند و مدیران آن اکنون پاسخگوی او بودند. اهداف واقعی کنگره مشخص شد. قرار نبود این واحد، مرکزی برای پژواک صدای مخالف باشد، بلکه قرار بود سرپلی باشد که از آن مقابل پیشروی ایدههای کمونیستی گرفته شود. میبایست خود را درگیر کارزار گسترده و منسجم میکرد تا بدین طریق بتواند روشنفکران را متقاعد کند مسیر خود را از جبهههای کمونیستی یا تشکیلاتهای همسو و موازی جدا کنند. این واحد قرار بود روشنفکران را به ساختن و پروراندن نظریات و مباحثی هدایت کند که مخاطبین آن [نظریات] نه تودههای مردم بلکه آن اقلیت نخبه از گروههای فشار و دولتمردانی بودند که به نوبه خود نقشی در تعیین سیاستهای دولت داشتند.
این واحد منبعی برای جمعآوری اطلاعات نبود و به ماموران سایر بخشهای سیا هم هشدار داده بودند که مبادا چنین استفادهای از آن بکنند. قرار بود این واحد حمایت مستقلی برای اهداف سیاست خارجی آمریکا فرآهم آورد که به دنبال ایجاد اروپای واحد (از طریق عضویت در ناتو و جنبش اروپایی هدیه سیا) بود که آلمان متحد را [نیز] شامل میشد. قرار بود به عنوان حافظ دستاوردهای فرهنگی آمریکا عمل کند و در جهت تضعیف کلیشههای منفی رایج در اروپا به ویژه فرانسه در مورد فرهنگ آمریکایی که فرهنگی عقیم تلقی میشد، گام بردارد. همچنین ماموریت داشت به نقدهای منفی [ ناظر] به سایر جنبههای دموکراسی آمریکایی از جمله سابقه [تاریک در] حقوق شهروندی پاسخ بدهد.