به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 5,991
بازدید دیروز: 8,097
بازدید هفته: 14,088
بازدید ماه: 153,260
بازدید کل: 25,140,168
افراد آنلاین: 92
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
یکشنبه ، ۲۳ دی ۱٤۰۳
Sunday , 12 January 2025
الأحد ، ۱۲ رجب ۱٤٤۶
دی 1403
جپچسدیش
7654321
141312111098
21201918171615
28272625242322
3029
آخرین اخبار
۴۱۴ - یاران شهید حاج قاسم سلیمانی از افغـانسـتان ۱۴۰۳/۱۰/۱۸
یاران شهید حاج قاسم سلیمانی از  افغـانسـتان
۱۴۰۳/۱۰/۱۸
کامران پورعباس
غیرتمندی بر روی اسلام و انقلاب و نظام و شهدا، از ویژگی‌های قشر عظیمی از برادران افغانستانی ما است که رهاورد آن هم تقدیم صدها شهید در 8 سال دفاع مقدس و پس از آن در عرصه دفاع از حرم‌های اهل‌بیت(ع) در قالب لشکر سرافراز و ‌پرستاره فاطمیون بوده است.
در حادثه تروریستی کرمان نیز شاهد شهادت تعدادی از اتباع افغانستانی بودیم که به شدت عاشق و دلداده شهید حاج قاسم سلیمانی بودند.
در این گزارش یادی می‌کنیم از این یاران غیورِ حاج قاسم سلیمانی در مسیر شهادت و عاشقی.
شهدا و جانبازان افغانستانی در حادثه تروریستی کرمان 
روح‌الله خضری‌پور، مدیرکل امور اتباع و مهاجران خارجی استان کرمان در گفت‌وگو با روزنامه همشهری، نکات و حقایق مهم و ارزشمندِ گسترده‌ای درباره شهدا و مجروحان افغانی حادثه کرمان بازگو کرده است.
خضری‌پور در روزهای پس از حادثه در مورد آمار و وضعیت و خصوصیاتِ شهدا و مجروحان افغانستانی در حادثه تروریستی کرمان خاطرنشان کرده است: 
«ما ۱۴ شهید افغان در واقعه تروریستی کرمان داشته‌ایم. ۱۲ نفر از این تعداد همان ابتدا شهید شده بودند و ۲ نفر از مجروحان نیز بعدا شهید شدند؛ یک نفر همان روز اول و یک نفر فردای حادثه. از جمع این ۱۴ شهید، ۱۳ نفر اهل سنت هستند و نفر چهاردهم نیز یک کودک است که مادرش ایرانی و شیعه است و پدرش از اتباع افغانستانی و اهل سنت است...
انفجار گلزار شهدای کرمان ۱۹ نفر مجروح افغانستانی داشته است که از این تعداد ۱۳ نفر درمان شده‌اند و ۶ نفر در بیمارستان بستری هستند؛ ۳ نفر در آی‌سی‌یو هستند که حال یک نفر از آنها چندان مساعد نیست...
شهدای ایرانی حادثه تروریستی کرمان از استان‌های مختلف مثل شیراز، مشهد، تهران، قم و شهرهای دیگر هستند؛ ولی شهدای افغان همگی مقیم استان کرمان بودند و مجوز اقامت داشتند، هیچ‌کدام غیرمجاز نبودند و دلداده سردار سلیمانی بودند. پیکر یک نفر از این شهدا بنا به وصیت خودش برای خاکسپاری به افغانستان منتقل و آنجا دفن شد...
این شهدا عموماً خانواده هستند. ما در جمع شهدای افغان جمع‌های ۴ نفره، ۳ نفره و ۲ نفره با نسبت خانوادگی داریم؛ به‌عنوان مثال ۲خواهر به همراه مادر و دایی‌شان در این حادثه شهید شده‌اند یا در مورد دیگری مادر به همراه فرزندش شهید شده است.»
دلبستگی نسبت به ایران و سردار سلیمانی 
روح‌الله خضری‌پور از ارادت عمیق و حیرت‌انگیزِ شهدا و خانواده‌های شهدای افغان نسبت به ایران و سردار سلیمانی می‌گوید:
«ما به خانواده این شهدا مراجعه کردیم. برای خود ما هم سؤال بود که اتباع افغان با چه احساس و انگیزه‌ای بر مزار شهید سلیمانی حاضر شده‌اند. این خانواده‌ها عکس‌های زیادی بر سر مزار شهید سلیمانی داشتند و متوجه شدیم برخی از آنان به‌صورت هفتگی ازجمله پنجشنبه‌ها به زیارت آرامگاه شهید سلیمانی می‌روند. یکی از این شهدا به برادرش گفته بود: دارم به مزار حاج قاسم می‌روم تا شفای بچه تو را بگیرم. وقتی به خانواده‌ شهدای افغان در این حادثه سرکشی می‌کنیم، نسبت به ایران و سردار سلیمانی ابراز ارادت کامل و صددرصدی می‌کنند...
ما می‌دانستیم که این خانواده‌ها از اهل سنت هستند، ولی وقتی به آنها مراجعه کردیم، دیدیم خیلی دوستدار و همراه جمهوری اسلامی و سردار شهید سلیمانی هستند. ما این پیش‌بینی را داشتیم که ممکن است این اتباع افغان گلایه‌هایی داشته باشند، ولی نه‌تنها گلایه نمی‌کردند، بله به شهیدشان افتخار می‌کردند. این شرایط برای خود من هم جالب بود؛ اهل سنت بسیار همراه بودند. حتی وقتی ما برای دفن شهدای این خانواده‌ها به آنها گفتیم که می‌توانید براساس آداب خودتان آنها را دفن کنید، گفتند نه، ما شیوه دفن شما را قبول داریم...
شهدای افغان از اهل سنت بودند و همین مسئله نشان داد مردم از شیعه و سنی، هر انسان آزاده‌ و خدمتگزار به‌خودشان را دوست دارند. ما این امر را به‌صورت مستند دیدیم. خانواده و اطرافیان این شهدا عکس‌های متعددی از گذشته و حال خودشان بر سر مزار شهید سلیمانی داشتند. حتی روز سالگرد سردار سلیمانی یکی از این افراد که با برادرش بوده است، سر مزار سردار رفته و عکس هم گرفته است؛ برادرش عکس ۲ نفری خودشان را نشان داد و گفت: این عکس نیم‌ساعت قبل از شهادت برادرم گرفته شده است. این فرد می‌گفت حتی فیلم هم گرفتیم و داشتیم برمی‌گشتیم که این اتفاق افتاد.»
شهادت‌طلبی و دوستدار اهل‌بیت(ع) بودن
خضری‌پور در مورد شهادت‌طلبی و دوستدار اهل‌بیت(ع) بودنِ شهدای افغان خاطرنشان کرده است:
«مادر شهید احمدی گفت که شهید در حضور من و پدرش به ما گفت که من شهید می‌شوم و من را جای دیگری غیر از گلزار شهدا دفن نکنید. در یک مورد دیگر تصویری از حضور در حرم امام رضا(ع) به ما نشان داده شد. اینها نشان می‌دهد که آنها اهل سنتی هستند که دوستدار اهل‌بیت(ع) هستند. اگرچه دشمنان دنبال اختلاف‌افکنی هستند، ولی خانواده شهدای افغان دوستدار اهل‌بیت(ع) بودند و حتی در یک مورد ابراز گله‌مندی یا ناراحتی از سوی آنها صورت نگرفت.»
تجلی ویژه و غرورآفرینِ وحدت شیعه و سنی
خضری‌پور در مورد تجلی ویژه و غرورآفرینِ وحدت شیعه و سنی در مراسمهای تشییع شهدای افغانستانی ابراز داشته است:
«من بالای سر مزار هر ۱۳ شهید افغانستانی که در کرمان دفن شدند، حضور پیدا کردم. مراسم این شهدا با کرامت و بسیار باشکوه برگزار شد. مراسم روز اول با حضور همه مردم و تشییع و خاکسپاری همزمان شهدای ایرانی و افغانستانی انجام شد. مراسم خاکسپاری یک شهید نیز که به روز دوم موکول شد، بسیار باشکوه بود و هیچ‌چیز از روز اول کم نداشت. شهید بامری جزو مجروحان بود که روز دوم دفن شد و تعداد ایرانیان حاضر در مراسم خاکسپاری او بسیار چشمگیر بودند. یکی از مولوی‌های محترم اتباع سر مزار شهید درباره امت واحده ودشمن واحد این امت خیلی خوب صحبت کرد. این اثبات می‌کند که بحث شیعه و سنی که دشمن مطرح و از آن بهره‌برداری می‌کند دیگر در این مواقع جواب نمی‌دهد و رنگ باخته است. سابق بر این شاید برخی تبلیغات می‌توانست به اختلافات شیعه و سنی دامن بزند، ولی الآن آگاهی‌ها بسیار زیادتر شده است. دیگر نگاه‌های افراطی گذشته وجود ندارد و تعدیل شده و داریم در کنار هم زندگی می‌کنیم.»
محمد و مریم تاجیک از شهدای افغانستانی و اهل سنتِ حادثه تروریستی کرمان هستند. 
پدر این دو شهید درباره پسرش محمد می‌گوید: پسرم تمام وقت در مراسم‌های سینه‌زنی شرکت می‌کرد. در مسجد خودمان، همیشه در مراسم‌ها چادر و پرچم نصب می‌کرد و عاشق امام حسین(علیه‌السلام) بود.
شهادت مادر بزرگ و نوه چهار ساله‌اش
شهیده ۴ ساله نازنین فاطمه عزیزی به همراه مادربزرگ خود خانم اشرف دادی‌ دهنوی ۵۳ ساله از شهدای دیگر حادثه تروریستی کرمان هستند.
روح الله عزیزی پدر شهیده نازنین فاطمه عزیزی و داماد شهیده اشرف دادی‌ دهنوی چنین به شهادت دردانه‌اش افتخار و مباهات می‌کند: دختر من با شهادت نام خود را در تاریخ ماندگار کرد و چونان نوه پیامبر اکرم که در کربلا شهید شد، او نیز هرگز کشته نشده، بلکه تا ابد زنده است و فرزند کوچک من هم که مظلومانه مورد حمله دشمنان قرار گرفت نیز با تأسی از فرزندان پیامبر، راه و روش آنان را ادامه داد.‌ای کاش که دست پدر خود را نیز بگیرد.
این پدر شهیده مظلوم و اما مقتدر، پیام خود به داعش را این‌گونه ابراز کرد: با این که غم دارم اما باصلابت به دشمنان اسلام اعلام می‌کنم که هیج غلطی نمی‌تواند بکنند و حتی اگر یک نفر از مسلمانان باقی بماند، باز هم از اسلام و دین دفاع می‌کند. ما با این ترقه‌بازی‌ها از هیچ نمی‌ترسیم و این بار پرشورتر از قبل، از انسانیت، دین اسلام، عدالت واقعی اسلامی و مردم مظلوم غزه دفاع خواهیم کرد. و دشمن مطمئن باشد که تا آخرین قطره خون خود از مردم مظلوم غزه و اسلام دفاع خواهیم کرد.
آقای عزیزی از آرامش عجیبش می‌گوید: زمانی که خواستم پیکر اربا اربا دخترم و مادر خانم خود را تحویل بگیرم، به ما گفتند که آنان شهید هستند و زمانی که این کلمه را شنیدم، آرامش عجیبی در وجودم احساس و ناگهان‌گریه من قطع شد و این کلمه چند حرفیِ «شهیده» تمام دلخوشی من در این روزگار سخت و دشوار شده است و امیدوارم خداوند این دو شهیده را از ما قبول کند.
وی در مورد انتخاب شده بودن و رویشهای معنوی شهید خردسالش خاطرنشان می‌کند: اما من مطمئن هستم که از همان ابتدای تولد، خدواند این فرزند من را برای شهادت انتخاب کرده بود چراکه رفتار و منش او در عین کودکی عجیب و دلنشین بود.
عزیزی افزود: یادش بخیر همیشه در ایام سالگرد سردار به من التماس می‌کرد که او را به گلزار شهدا و مزار حاج قاسم بیاورم و در ماه‌های اخیر که شاهد جنگ و خونریزی در غزه هستیم، خیلی دلش برای کودکان فلسطین می‌سوخت و با زبان کودکانه از من می‌پرسید: چرا که این کودکان این‌گونه خاکی و خونی‌ می‌شوند و من سعی در آرام کردن او داشتم.
برادر شوهر شهیده اشرف دادی دهنوی از احساس خود در زمان شهادت زن‌عمو سخن به میان می‌آورد و ادامه می‌دهد: زمانی که از شهادت وی باخبر شدم، از طرفی اشک امان من را بریده بود و واقعاً شرایط سختی را تجربه ‌کردیم و از طرف دیگر به حال شهدا غبطه خوردم که چگونه در سالگرد سردار و سالروز میلاد حضرت مادر گوی شهادت را ربودند و ما هنوز در این دنیای فانی مانده‌ایم و آنان که عاقبت به شهادت شدند،‌ای کاش ما را دریابند و از آن دنیا برای ما دعا کنند.
وی درخصوص علاقه وصف ناپذیر شهیده اشرف دادی دهنوی به سردار دلها می‌گوید: خاطرم هست چند ماه پیش زن‌عموی من برای حاج قاسم دیگ نذری آبگوشت تهیه و با شوق و ذوق آن را بین دوستان و آشنایان پخش کرد اما روزگار چنین رقم زد که هفته گذشته در همان دیگ برای ایشان آبگوشت پختیم؛ همچنین ما به همراه او در تشییع پیکر سردار و در مراسم‌های سالگرد حاج قاسم در سال‌های گذشته‌ همیشه حضور پیدا می‌کرد‌ه‌ایم و علاقه وی به سردار واقعاً قابل تعریف نیست.
وی ابراز داشت: همان طور که در دوران دفاع مقدس دایی من در این جنگ شهید شد، اکنون نیز زن‌عموی خود را تقدیم ایران اسلامی کرده‌ایم و دشمن بداند این کارهای بزدلانه هیچ‌گاه سبب نمی‌شود که ما از راه انقلاب و امام دست بکشیم و بلکه ایمان ما به مکتب حاج قاسم، راه او و ولایت فقیه استوارتر می‌شود.
چهار شهید و دو جانباز در یک خانواده
خانواده آچک‌زهی از معدود خانواده‌های شهدای حادثه تروریستی کرمان است که چهار شهید و دو جانباز در یک خانواده هشت‌نفره تقدیم کرده است. 
این خانواده، خانواده‌ای افغانستانی و اهل سنت و اصالتاً پشتون هستند.
روز حادثه قرار بود همه اعضای خانواده به گلزار شهدا بروند اما آن روز مهمان آمد و به همین خاطر پدر خانواده و دختر بزرگش در خانه ماندند و نرفتند.
نازنین، معصومه، لطیفه، احمد، محمد و مدینه همراه مادرشان رازگل‌خانم به گلزار شهدا رفتند.
وقتی که انفجار رخ داد، دو نفر از دختران به نامهای معصومه 8 ساله و لطیفه در همان لحظه شهید می‌شوند و مادرشان به سختی مجروح می‌شود.
میراحمد آچک‌زهی همسر شهیده رازگل علیزهی می‌گوید: «بعد از انفجار اولین کاری که رازگل کرد، تماس با من بود. به من زنگ زد و پشت تلفن گفت: میراحمد! من از پیشت رفتم، خداحافظ! به همین راحتی... 
من فکر کردم این‌ها سوار ماشین شده‌اند و دارند به سمت خانه می‌آیند. نمی‌فهمیدم منظورش چیست. بعد که فهمیدم، حسرت خوردم که چرا برای آخرین‌بار صدایش را خوب نشنیدم...»
شهیده رازگل علیزهی آسیب شدیدی دیده بود و وی را به آی‌سی‌یو بردند که بعد از چند عمل جراحی، به شهادت رسید. شهیده نازنین آچک‌زهی ضربه مغزی شده بود و مدتی بعد به شهادت رسید.
 نازنین خانوم ۱۲ ساله ساعت ۴ صبح روز 4 بهمن 1402 به قافله شهدا پیوست و شد نود و پنجمین شهید حادثه تروریستی کرمان.
احمدآقا، جانباز ۶ ساله خانواده است. جراحات سختی هم دیده و واقعاً درد می‌کشد. هم پاهایش ترکش خورده، هم شکمش بدجور آسیب دیده. با شش سال سن، حالا روی شکم‌اش یک خط ممتد ده، دوازده سانتی‌متری ناشی از عمل جراحی وجود دارد.
مدینه خانوم 15 ساله هم مجروحیت سختی داشته و تا امروز چندبار جراحی شده است. 
مدینه خانوم بعد از انفجار سه بار بلند شد و تلاش کرد دنبال مادرش بگردد، اما هر بار که بلند می‌شد دوباره روی زمین می‌افتاد و نمی‌توانست حرکت کند. بعد هم بیهوش شد و در بیمارستان به هوش آمد. طرف چپ بدنش که رو به انفجار بود، کلاً صدمه دیده است. از پایین پا تا کمر و دست و شانه و گردنش ترکش خورده است. بدنش پر از ترکش است و هنوز قسمتی از ترکش‌ها درون بدنش است. قسمتی از کمرش صدمه زیادی دیده است و پوست و گوشتش کنده شده است، به همین خاطر از پوست پایش جدا کرده‌اند و به کمرش پیوند زده‌اند. بعد از حادثه نزدیک پانزده روز بستری بود و چندبار جراحی شد. هنوز جراحات تازه است و بدنش درد می‌کند.
میراحمد آچک‌زهی پدر خانواده، تنها ناراحتی‌اش جراحاتی است که احمد و مدینه را اذیت می‌کنند: 
«از یک طرف خوشحال هستم که چهار تا شهید داده‌ام، از یک طرف هم ناراحت هستم چون احمد و مدینه به خاطر مجروحیت‌های‌شان خیلی اذیت می‌شوند. بچه‌هایم به سختی مجروح شده‌اند و حالا با آن دست و پنجه نرم می‌کنند. کاش می‌توانستم دردشان را کمتر کنم.»
آقای آچک‌زهی از عشق به حاج قاسم و زیارت همیشگی مزارش از جانب کل خانواده می‌گوید: 
«درست است که ما افغانستانی و پشتون هستیم، ولی حالا چهل سالی می‌شود که در ایران حضور داریم. همه بچه‌های من در ایران متولد شده‌اند و این‌جا بزرگ شده‌اند. همه آن‌ها ایران را دوست دارند و عاشق حاج قاسم بودند. بچه‌ها هر پنج‌شنبه به گلزار شهدا می‌رفتند و به مزار حاج قاسم سر می‌زدند. امروز که این را می‌گویم بعضی‌ها باور نمی‌کنند، ولی واقعیت این است که ما هم مثل مردم ایران حاج قاسم را دوست داشتیم.... ما کسی را [از اقوام و آشنایان] در گلزار شهدا نداریم که بخواهیم به او سر بزنیم. خانواده به نیت شهدا و حاج قاسم به گلزار شهدا می‌رفتند. حاج قاسم را دوست داشتند و زیارت مزار او عادت همیشگی‌شان بود.»
دلداده حاج قاسم بودنِ مهاجران افغانستانی
آقای جهان افشار داماد این خانواده از دلداده ایران و انقلاب بودن و عاشق حاج قاسم بودنِ مهاجران افغانستانی می‌گوید: 
«حاج قاسم مرد بزرگی برای اسلام بود. این را همه می‌دانند. کسی بود که جلوی کفار ایستاده بود. واقعاً برای اسلام یک ستون بود. کسی که در راه حق و دفاع از اسلام و مسلمانان می‌جنگید، برایش افغانستانی و ایرانی فرقی نمی‌کرد. همه ما مسلمان هستیم. اگر حاج قاسم با داعش مبارزه نمی‌کرد، امروز داخل ایران هم ناامنی بود. ممکن بود حتی افغانستان کاملاً به دست داعش بیفتد. سردار سلیمانی آدمی بود که همه مسلمانان برایش دعا می‌کنند. ما هم به او افتخار می‌کنیم. 
حاج قاسم نه تنها قهرمان ملی ایران، بلکه مایه مباهات تمام مسلمانان است.... 
نمی‌دانم شما سر مزار حاج قاسم رفته‌اید یا نه؟ اما از همان زمانی که حاج قاسم شهید شد، افغانستانی و ایرانی با هم سر مزار حاجی می‌رفتند. این طور نبود که کسی بگوید چرا افغانستانی‌ها این‌جا هستند؟ در این چهار سال یک‌بار هم نشنیدیم که کسی بگوید حاج قاسم فقط مال ایرانی‌ها است. به خاطر همین بود که همیشه بخش زیادی از زائران مزار حاج قاسم مهاجران افغانستانی بودند. همین که در روز حادثه خون ایرانی‌ها و افغانستانی‌ها با هم روی زمین ریخته شد، نشانه همین بود که ایرانی و افغانستانی با هم عاشق حاج قاسم هستند و فرقی بین‌شان نیست.... 
در جامعه همه جور آدمی زندگی می‌کند. عموم مردم می‌دانند که مهاجران افغانستانی، حتی اهل سنت و کسانی که پشتون هستند، به لحاظ فرهنگی خودشان را به ایران نزدیک می‌دانند. پشتون‌هایی که در ایران ساکن هستند، اگر خودشان را به ایران نزدیک نمی‌دیدند، اصلاً به ایران مهاجرت نمی‌کردند. ولی متأسفانه این اشتراکات و پیوند‌ها تا امروز روایت نشده است... واقعاً کسی که به پشتون‌های مهاجر نزدیک شده باشد، می‌داند که آن‌ها هم عاشق ایران هستند... 
پشتون‌ها از ظلم و جور در افغانستان به ایران پناه آورده‌اند و ایران را ملجأ خودشان می‌دانند. ضمن اینکه واقعاً و حقیقتا به ایران و انقلاب اسلامی باور دارند و حاضرند برای آن جان بدهند... همین خانواده همسر من نزدیک ۴۰ سال است که در ایران هستند. همه برادر‌ها و خواهرخانم‌های من در ایران به دنیا آمده‌اند. خود من در ایران به دنیا آمده‌ام. ما روی همین خاک بزرگ شدیم و با مردم ایران رشد کردیم. اگر سختی بود، با هم کشیدیم. اگر خوشی هم بود، با هم شادی کردیم. در حادثه گلزار شهدا هم دیدیم که هم شهدای ایرانی بودند، هم شهدای افغانستانی. ما چطور می‌توانیم با مردم ایران غریبه باشیم؟ یکی هستیم و یکی خواهیم بود...
تمام خانواده ما خودشان را متعلق به ایران می‌دانند... 
تمام این بچه‌ها با علاقه به ایران بزرگ شده‌اند. وقتی آدمی روی خاک کشوری به دنیا می‌آید و زندگی می‌کند، خودش را متعلق به همان خاک می‌داند. درست است که بعد از چهل سال زندگی در ایران هنوز به ما افغانستانی و مهاجر و اتباع بیگانه می‌گویند، ولی ما خودمان را جزو این خاک می‌دانیم. به این خاک عرق و علاقه داریم. شهدای خانواده ما هم همین حس را داشتند. این واقعیت را باید گفت و درباره‌اش حرف زد. ما مهاجران دلداده ایران و انقلاب با پوست و گوشت و استخوان عاشق ایران هستیم.»
جهان افشار در مورد ایمان و معنویت عمیق و علاقه به شهدا از جانب مادرخانمش شهیده رازگل آچک‌زهی خاطرنشان می‌کند: 
«حاج‌خانوم زنی بود که من لنگه‌اش را ندیده بودم. واقعا بدون تعارف و اغراق می‌گویم، نه اینکه چون شهید شده. 
مادرخانومم زن خیلی مهربان و فداکاری بود. من واقعاً به صداقت و پاکی او ایمان داشتم. رازگل‌خانم کسی بود که نمازش یک وعده هم قضا نمی‌شد. قسم می‌خورم 
هر وقت که سرش خلوت می‌شد، تسبیح دست می‌گرفت، ذکر می‌گفت و دعا می‌خواند. من کسی را به خوبی این زن ندیده بودم. نسبت به شهدا دید خیلی خوبی داشت. همیشه به گلزار شهدا می‌رفتند و برای شهدا فاتحه می‌خواندند. بعضی روز‌ها که وقت داشتم، خودم آن‌ها را به مزار شهدا می‌بردم. خیلی وقت‌ها هم خودشان می‌رفتند و برمی‌گشتند.»
جهان افشار درباره تربیت دینی بچه‌ها توسط شهیده رازگل آچک‌زهی ادامه می‌دهد: 
«حاج خانوم هشت تا بچه داشت که دو، سه تا از آن‌ها کوچک بودند و نماز خواندن بر آن‌ها واجب نبود، با این‌همه توی خانه نُه تا جانماز داشتند. مادرخانمم برای تمام بچه‌ها جانماز گرفته بود و وقتی که اذان می‌شد، آن‌ها را صدا می‌کرد برای نماز خواندن. همه بچه‌ها جانمازشان را می‌آوردند و ردیف هم پهن می‌کردند. واقعاً صحنه جالب و قشنگی بود. کم گیر می‌آید توی خانواده‌ای که شش تا بچه به سن نمازخواندن دارند، نُه تا جانماز وجود داشته باشد.»