زلال بصیرت (۹) - نقش روحانیت در مشروطه و انقلاب اسلامى (1) ۱۳۹۲/۱۱/۳۰
واژه مشروطه صفتى است كه موصوفش حذف شده است. در ابتدا مشروطه به عنوان صفتى براى سلطنت مطرح مى شد. در فلسفه سیاسى نیز در بحث اقسام حكومت وقتى گفته مى شد مشروطه؛
واژه مشروطه صفتى است كه موصوفش حذف شده است. در ابتدا مشروطه به عنوان صفتى براى سلطنت مطرح مى شد. در فلسفه سیاسى نیز در بحث اقسام حكومت وقتى گفته مى شد مشروطه؛ یعنى سلطنت مشروطه در مقابل سلطنت مطلقه. بحث سر این نبود كه سلطنت باشد یا نباشد؛ بلكه فرض بر این بود كه سلطنتى هست و كلام در این است كه آیا این سلطنت مطلق باشد یا مشروط؟ كسانى كه در آغاز، بخصوص متدینان كه قاطبه مردم را تشكیل مى دادند غیر از یك عده معدودِ تحصیل كرده غربى و غرب زده، بقیه مردم وقتى مى گفتند مشروطه؛ یعنى سلطنت مطلقه نباشد؛ جنبه سلبى، منظور بود؛ یعنى نفى مطلق بودن سلطنت. این طور نباشد كه سلطان، مطلق العنان باشد و هر چه مى خواهد عمل كند. حضرت امام (رض) نیز وقتى مى خواستند به حكومت پهلوى و قبل از پهلوى اشاره كنند، به داستان هاى تاریخى كه در خود ایران اتفاق مى افتاد و كدخداها و خان ها مردم را تحت فشار و شكنجه قرار مى دادند، اشاراتى داشتند. منظورِ متدینان طرفدار مشروطه، همین نفى مطلق بودنِ سلطنت بود؛ یعنى این طور نباشد كه سلطان هر چه دلش مى خواهد بكند یا گماردگان سلطان در شهرها و استان ها هر چه دلشان بخواهد عمل كنند و بیشتر نگرانى علما از این بود كه سلاطین كارهایى بر خلاف اسلام مى كردند. علاوه بر اینكه برخلاف مصالح عمومى مردم بود. احكام اسلام زیر پا گذاشته مى شد و آنان خودشان را ملزم نمى دیدند احكام اسلام را رعایت كنند. در داخل دربار، مغنیات داشتند. مجالس لهو و لعب آنچنانى داشتند. سفرهاى خارجى مى رفتند و در هر كجا هر كارى دلشان مى خواست انجام مى دادند. در اموال مردم بى محابا تصرف مى كردند.
نگاه علماء و غربزدگان به مشروطه
وقتى یك عاملى از طرف حاكمى به یك منطقه فرستاده مى شد، گویى مالك آنجاست و مى تواند هر گونه مى خواهد رفتار كند. اینها بود كه مردم را به تنگ آورده بود؛ پس مردم علیه سلطنت مستبد شوریدند و نهضت مشروطیت بر پا شد. علما هم از آن جهت كه احكام اسلام و حقوق مردم كه مى باید در سایه احكام اسلام تأمین شود، پایمال مى شد، این حركت را تقویت و تأیید كردند مثل آخوندخراسانى و مرحوم ملاعبداللّه مازندرانى و آقامیرزا حسین و آقامیرزا خلیل تهرانى و كسان دیگرى هم كه به سرشناسى ایشان نبودند و در درجه دوم، مرحوم آیت اللّه نائینى و كسان دیگرى كه شاگرد مرحوم آخوند بودند و از فضلاى معروف آن زمان به حساب مى آمدند. به هرحال در ابتدا صحبت بر سرِ مشروط بودن سلطنت بود و كسانى در این فضا این مسأله را مطرح كردند كه سلطنت باید به چه چیز مشروط باشد؟ غربزدگان با استفاده از فرهنگ غربى و تجربه تاریخى اروپا كه در مقابل سلطنت استبدادى، دمكراسى لیبرال را مطرح كرده بودند، گفتند: مشروطه، یعنى سلطنت مشروط به رأى مردم، یا سلطنت مشروط به دمكراسى و باز مسأله احكام خدا براى اینها مطرح نبود. این گروهى كه اسم برده شد، یا به اصطلاح امروز، لیبرال هاى آن زمان، مشروطه را تفسیر كردند: یعنى سلطنتى كه مشروط به موافقت مردم است.
امّا علما كه مى گفتند مشروط؛ یعنى مشروط به احكام اسلام و نمونه اش بیاناتى بود كه مراجع داشتند. علماى نجف چون از محیط ایران دور بودند، بیشتر روى جنبه تئورى قضیه فكر مى كردند كه وقتى مى گوییم سلطنت مشروط؛ یعنى سلطنت مشروط به اسلام؛ امّا علمایى كه در داخل بودند و بیش از بقیه شیخ فضل اللّه، مى دیدند كسانى دارند از این فضا استفاده مى كنند. وقتى مى گویند سلطنت مشروطه، یعنى مطلقاً مشروط به رأى مردم. این بود كه مثل شیخ فضل اللّه نورى و دیگران را به حركت درآورد كه این حركت از مسیرى كه ما مى خواستیم دارد منحرف مى شود. آنچه ما مى خواستیم این بود كه احكام اسلام در سایه مشروطیت تحقق پیدا كند و دست دشمنان از كشوراسلامى كوتاه بشود. دارد عكس قضیه مى شود. دشمنان با ایادی شان دارند نفوذ پیدا مى كنند و احكام اسلام دارد به فراموشى سپرده مى شود.
شیخ فضل اللّه ، طراح اولیه ایده شورای نگهبان
با تلاش هاى مرحوم شیخ فضل اللّه، آن مادّه شریفه ابدیه گنجانیده شد كه باید در مجلس پنج نفر از علماى طراز اول وجود داشته باشند كه این مقررات مجلس را چك كنند؛ یعنى اینها كأنه یك «حقِ وتویى» نظیر آنچه امروز ما در قانون اساسى مان به عنوان شوراى نگهبان داریم، داشته باشند؛ البته شوراى نگهبان خارج از مجلس است؛ ولى یك ارگانى از ارگان هاى قانون گذارى كشور است. آن روز شكل خامش این بود كه در بین نمایندگان، پنج نفر از علماى طرازاول باشند. حالا این شكل تكامل یافته اش است كه شوراى نگهبان به صورت یك ارگان خاص و مشخص درآمده است. این خدمتى بود كه مرحوم شیخ فضلاللّه به نهضت مشروطیت كرد كه به كلى در دامن غربزدگان نیفتد و از مسیر اسلام منحرف نشود و همان طور كه سلطنت شد مشروط، اما از نظر محتواى قوانین و احكام مطلق است از اسلامى بودن. مشروطه مطلقه یعنى مشروط به رأى مردم و مطلق بودن از اسلام. این چیزى بود كه اینها مى خواستند و آنهایى كه مخالفت مى كردند، به این جهت بود. حالا یا روى مشروعیت تكیه مى كردند نه مشروطیت و مى گفتند: ما مشروعه مى خواهیم نه مشروطه، یا مى گفتند مشروطه مشروعه و گاهى بحث هاى دیگرى هم واقع مى شد و از اشكالاتى كه مى كردند این بود كه شما وقتى مى گویید مشروطه مشروعه این مشروطه خودش صفت سلطنت است، آنوقت مى شود سلطنت مشروطه مشروعه؛ پس امضاى مشروعیت سلطنت است و این در حالى است كه سلطنت اصلاً در اصلش مشروع نیست.
این اشكالى بود كه با حذف مشروعه درست نمى شد. وقتى فقط گفتیم مشروطه، دیگر هم سلطنت از مشروعیت خارج مى شود و هم احكام اسلام احیا نمى شود. اشكال وارد بود؛ ولى راه حلش این نبود كه قید مشروعیت را حذف كنیم. به هر حال، اگر بخواهیم بحث را از نظر تئورى بررسى كنیم، ابتدا باید مفهوم تئورى مشروعیت را روشن كنیم. سلطنت مشروط به احكام اسلام یك تز است؛ ولى حكومت مشروط به احكام اسلام طرح دیگرى است و سلطنت مشروط به رأى مردم نیز دو شكل دارد. اگر از میان این چهار گزینه نظر اسلام را جویا شویم، روشن است كه اسلام نمى تواند بپذیرد سلطنت یا حكومت، از قید اسلام آزاد باشد ولو هزار شرط دیگر داشته باشد.اسلام چنین چیزى را نمى تواند بپذیرد؛ مگر بر اساس تفكر سكولار؛ یعنى بگوییم اصلاً اسلام كارى به حكومت ندارد. آنوقت مى شود گفت كه حكومتى مى تواند مشروع و قانونى باشد ولو اینكه كارى با احكام اسلام ندارد و مخالف احكام سیاسى اجتماعى اسلام هم باشد و این بدان جهت است كه اینها اصلاً براى اسلام قایل به احكام سیاسى ـ اجتماعى نیستند. در گرایش سكولار، تفكیك بین دین و دنیا، تفكیك بین دین و مسایل سیاسى ـ اجتماعى معنایش این است كه اصلاً اسلام به مسایل سیاسى و اجتماعى ربطى ندارد؛ كما اینكه امروز در كتاب هایى كه به نام جمهوریت نوشته مى شود یا مقالاتى كه در حمایت از جمهوریت نوشته مى شود، صریحاً گفته مى شود كه اصلاً دین را باید كاملاً از مسایل حكومت جدا كرد و جمهورى اسلامى مورد نظر ما بر جمهوریت تكیه دارد و قید اسلامیتش ضعیف مى شود و عملاً اگر كار دست آنها بیفتد، حذف خواهند كرد.
این چیز تازه اى نیست. این چیزى است كه در نهضت مشروطیت هم وجود داشت، امروز هم وجود دارد. آنها همان تربیت یافتگان فرهنگ غربى بودند، اینها هم همانها هستند.
سخنرانی آیت الله مصباح یزدی(دامت بركاته) درمیزگرد نقش روحانیت در پیدایش و استمرار انقلاب اسلامی ؛26 /3 /1379.