زلال بصیرت (۱۲) - ویژگیهای «حزبالله»و«حزبالشیطان» (1) ۱۳۹۳/۰۱/۲۰
همه ما در طول عمرمان شاهد بودهایم و یا شنیدهایم که انسانها در بسیاری از امور با هم اختلاف فکر و نظر دارند. گاهی این اختلافات نظری به آثار عینی هم سرایت میکند، به درگیریهای لفظی و پرخاشگریها منجر میشود و حتی به درگیریهای نظامی هم میانجامد. قرآن هم به این امر اشاره كرده كه اختلافات میان انسانها برداشته نمیشود: وَلاَیَزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ[1]. اما مسأله مهم این است که انسان در برابر اختلافاتی که در زمینههای گوناگون با آنها مواجه میشود، چگونه باید موضعگیری کند؟ اولاً خودش در میان آراء مختلف چه رأیی را برگزیند و در مرحله بعد نسبت به کسانی که با او هم فکر نیستند، چگونه تعامل داشته باشد؟ این مسأله خیلی جدی است. بسیاری از علوم اجتماعی برای حل همین گونه مسائل پدید آمده چه، علومی که جنبه توصیفی و تبیینی دارد، مثل رشتههای مختلف جامعهشناسی و چه، علومی که جنبه تجویزی و دستوری دارد، مثل رشتههای مختلف حقوق و علوم سیاسی و به صورتی عامتر علوم اخلاقی و ارزشی. دانشمندان در زمینه چگونگی حل این اختلافات بحثهایی کردهاند و البته توجه دارید که خودِ موضوع كیفیت حل اختلافات و نحوه موضعگیری در برابر مخالفین و برخورد با آنها یکی از موضوعات اختلافی است!
اما آیا برای حل این مشکل و انتخاب گزینه صحیح راهی وجود دارد که انسان منطقاً بتواند به آن استناد کند؟ صرف نظر از اینکه کسانی قائل شدهاند: اصلاً صحیح و غلطی وجود ندارد؛ گرایشهای متفاوت ، نتیجه خواستههای مختلف است و هرکس سعی میکند در حد توان خود، خواستههایش را تحقق ببخشد. در واقع ارزشها امری ظاهری و نمادی از خواستههای مردم است و واقعیتی وجود ندارد! صرف نظر از این قبیل مبانی که در فلسفه اخلاق و بعضی فلسفههای مضاف دیگر مطرح و نقد شده است، ما معتقدیم ارزشها واقعیت دارد و بیمبنا و تابع احساسات، امیال و خواستههای افراد، گروهها و اقوام نیست. بر همین اساس سؤالی که برای ما مطرح میشود این است که چگونه باید حق را شناخت و با غیر حق چگونه باید برخورد کرد؟
دین، وسیلهای برای شناخت حق و باطل
جواب کلی که همه آن را میدانند، این است که خدا عقل داده و باید از عقل استفاده کرد، پیغمبران را فرستاده، وحی را هم بر ایشان نازل کرده، تا حق و باطل را به مردم بشناساند؛ لذا ما باید سعی کنیم از منبع خدادادی عقل و وحی استفاده کنیم تا حق و باطل را بشناسیم.
همین جا این مسأله مطرح میشود که استفاده از این منابع برای شناختن حق و باطل، خودش منشأ اختلافاتی شده است: كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْكُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُواْ فِیهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلاَّ الَّذِینَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ بَغْیًا بَیْنَهُمْ؛[2] خداوند کتاب و وحی را فرستاد تا اختلافاتی که در زمینه شناخت حق و باطل وجود دارد، را رفع کند؛ ولی کسانی پیدا شدند كه عمداً در میان مردم اختلاف ایجاد کردند. این مضمون در چند آیه تکرار شده که منشأ اختلافات در ادیان و بین حق و باطل از بغیای است كه مبدأ اولیه آن بعضی علما بودند. بنا به فرموده قرآن این واقعیتی است که ما با آن مواجه هستیم.
دین برای رفع اختلافات در زمینه حق و باطل آمده است؛ اختلافات در مسائل دیگر، مثل اختلاف در علوم طبیعی، خیلی مهم نیست؛ اما اختلاف در دین و در شناخت حق و باطل که با سرنوشت نهایی انسان سر و کار دارد خیلی مهم است. اگر انسان در این مسیر به راه خطا برود، به شقاوت ابدی مبتلا میشود. فرض کنید اگر برای معالجه یك بیماری داروی اشتباهی تجویز شود، حداکثر چند نفر میمیرند یا دیرتر معالجه میشوند؛ نهایت امر این است که كسانی از چند روز زندگی دنیا محروم میشوند. اما اختلاف و اشتباه در دین به زندگی چند روز و چند سال دنیا منتهی نمیشود؛ بلكه شقاوت ابدی را به دنبال دارد. حتی اگر فردی مستضعف فكری باشد که بدون تقصیر خطا کرده باشد، لااقل از سعادت ابدی محروم میشود و این محرومیت را نمیتوان جبران کرد. این مسأله امری نیست که بتوان با شوخی با آن برخورد کرد. همه باید بهطور جدی عقلشان را بکار بگیرند و تا جایی كه میتوانند تلاش کنند، تا مسائل اساسی دین را که نامش اصول دین است، حل کنند و به جایی برسند كه نسبت به آنها یقین پیدا کنند. مسائل دیگر کمابیش قابل اغماض و تا حدودی قابل مسامحه است و در خصوص آنها میتوان به جوابهای اجمالی اکتفا کرد. اما در اصل توحید، نبوت و معاد نمیتوان گفت: القول ما قال به جعفر بن محمد صلواتاللهعلیه؛ بلكه باید عقل را به کار گرفت و ادله کافی برای اثبات آنها ارایه کرد.
حساسیت قرآن نسبت به حق وباطل
طرح این مقدمه برای بیان این موضوع بود که با مروری بر قرآن کریم میبینیم قرآن نوعی اختلاف محوری و اساسی را مطرح میکند و بر آن تکیه دارد که نمیتوان از كنار آن به سادگی گذشت. اختلاف در فقر و غناء، در ذکورت و انوثت، در پیری و جوانی، در سفیدی و سیاهی و نظایر آنها اختلافاتی طبیعی یا اکتسابی است كه در شرایط مختلف اجتماعی، زمانی، یا اقلیمی به وجود میآید و بسیاری، بلكه همه آنها وسیله امتحان است؛ اما آنچه خدا از آن نمیگذرد و آن را خیلی جدی میگیرد، اختلاف حق و باطل است. با بررسی موارد تكرار واژه «حق» و «باطل» در قرآن و تأكید آیات بر این مسأله متوجه خواهیم شد که قرآن چقدر نسبت به تقابل حق و باطل اهتمام دارد و این مسأله یکی از مفاهیم اساسی قرآن کریم است. شاید بتوان گفت یكی از مهمترین کلید واژههای قرآن «حق» و «باطل» است.
اگر پذیرفتیم که این، مسألهای جدی و محور خیلی از بحثها است، وظیفه داریم در جهت شناختن «حق» و «باطل» تلاش کنیم. به این منظور میتوانیم آیات مربوط به جناح اهل حق و در مقابل، آیات مربوط به جناح اهل باطل را در دو محور دستهبندی کنیم و با رعایت اولویتها و اهمیت مباحث سعی کنیم ابتدا در مقام شناخت، مسائل مربوط به آنها را بررسی کنیم و سپس در مقام عمل، تلاشمان را به تحقق مصادیق حق در جامعه معطوف کنیم. اگر چنین مبنایی داشته باشیم، بسیاری از ابهامهای موجود در زندگی واندیشهمان، در انتخاب رشته تحصیلی، در انتخاب موضوع تحقیق و مانند آن حل میشود. این مبنا به آدمی كمك میكند كه از میان آنچه در محور حق قرار میگیرد، اولویتها را تشخیص بدهد، تا در مقام معرفت، آنها را بهتر و عمیقتر بشناسد و در مقام عمل نیز بیشتر سعی کند که آنها را هم در وجود خودش، هم در دیگران عینیت ببخشد. البته در این میان باید از منابع دینی، قرآن و کلمات اهلبیت ـع ـ نیز استفاده کرد.
در این مسیر توجه به ویژگیهای كسانی که به عنوان طرفداران حق معرفی میشوند، مثل صالحین، شهداء، صدّیقین، انبیاء، مرسلین، مؤمنین و مانند ایشان، و در مقابل، ویژگیهای طرفداران باطل، میتواند راهگشا باشد.
ویژگیهای «حزبالله»
یکی از این گروهها «حزبالله»، در مقابل «حزبالشیطان» است. این دو اصطلاح کلیدی از ابتكارات قرآن است و در هیچ یك از کتابهای آسمانی دیگر چنین تعابیری سراغ نداریم. در قرآن برای هر یک از این دو گروه ویژگیها و اوصافی ذکر شده كه جا دارد در قالب رسالهای علمی احصاء و استقراء شود و ضمن بررسی لوازم هر یك، ارتباط آنها با این مفاهیم تبیین گردد. از جمله این ویژگیها دو بشارت برای حزبالله، و در مقابل، انذار نسبت به عاقبت حزبالشیطان است. بشارت اول به حزبالله كه مربوط به آخرت است، این است كه اگر کسی در زمره حزبالله قرار گرفت، فلاح و رستگاریاش تضمین شده است: أُوْلَئِكَ حِزْبُ اللَّهِ؛ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ[3]. بشارت دیگر که ظاهرا مربوط به دنیا است، پس از بیان برخی از اوصاف حزبالله در سوره مائده ذكر شده و آن، این است كه: وَمَن یَتَوَلَّ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ[4].
محور آیات قبل از این آیه، موضوع ولایت است و پس از بیان اوصاف اهل ولایت خدا و رسول، و در مقابل، اهل ولایت کفار و دشمنان خدا، به آیه معروفی که در شأن امیرالمؤمنین ـ صلواتاللهعلیهـ و ولایت ایشان نازل شده، میرسد: إِنَّمَا وَلِیُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ[5]. سپس میفرماید: وَمَن یَتَوَلَّ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ. اگر در این آیه «مَنْ» شرطیه باشد، جزای آن محذوف است و بر این اساس آیه در مقام بیان آن است كه ملاک وارد شدن در زمره حزبالله، ولایت «الله»، ولایت «رسول» و ولایت «الذین آمنوا» است.
در باره مصداق «الذین آمنوا» سه احتمال وجود دارد: 1ـ با توجه به شأن نزول آیه قبل كه مربوط به صدقه دادن انگشتر در ركوع نماز توسط امیر مؤمنان ـع ـ است، تنها مصداق این گروه آن حضرت است؛ 2ـ بر اساس تفسیری كه در بعضی از روایات ذیل این آیه نقل شده، معصومین، یعنی علاوه بر امیرالمؤمنین، سایر ائمه و نیز انبیاء (ع) مصداق این آیه هستند؛ 3ـ دایره شمول این آیه وسیعتر از این است و سایر کسانی هم که ایمان واقعی دارند و از اولیاء خدا محسوب میشوند، مصداق «الذین آمنوا» هستند و اشاره به امیر مؤمنان و سایر معصومین (ع)به عنوان ذكر کاملترین مصداق است. به هرحال، قدر متیقن این است كه مصادیق «الذین آمنوا» در این آیه همان كسانی هستند كه در آیه قبل ذکر شده است.
در باره مفهوم ولایت به معنای عام آن كه شامل خدا، رسول و «الذین آمنوا» میشود، نیز در جای خود بحث شده است و اجمالاً میدانیم «ولایت» به معنای برقرار کردن نوعی رابطه و پیوند است. بنا بر این منظور این آیه كسانی است که با خدا، پیغمبر و مؤمنان رابطه و پیوندی برقرار کنند.
سخنرانی آیتالله مصباح یزدی(دام عزه) در بیستوششمین نشست انجمن فارغالتحصیلان مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) ـ 1 /9 /1392
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1]. هود / 118. [2]. بقره / 213. [3]. مجادله / 22. [4]. مائده / 56. [5]. مائده / 55.
اما آیا برای حل این مشکل و انتخاب گزینه صحیح راهی وجود دارد که انسان منطقاً بتواند به آن استناد کند؟ صرف نظر از اینکه کسانی قائل شدهاند: اصلاً صحیح و غلطی وجود ندارد؛ گرایشهای متفاوت ، نتیجه خواستههای مختلف است و هرکس سعی میکند در حد توان خود، خواستههایش را تحقق ببخشد. در واقع ارزشها امری ظاهری و نمادی از خواستههای مردم است و واقعیتی وجود ندارد! صرف نظر از این قبیل مبانی که در فلسفه اخلاق و بعضی فلسفههای مضاف دیگر مطرح و نقد شده است، ما معتقدیم ارزشها واقعیت دارد و بیمبنا و تابع احساسات، امیال و خواستههای افراد، گروهها و اقوام نیست. بر همین اساس سؤالی که برای ما مطرح میشود این است که چگونه باید حق را شناخت و با غیر حق چگونه باید برخورد کرد؟
دین، وسیلهای برای شناخت حق و باطل
جواب کلی که همه آن را میدانند، این است که خدا عقل داده و باید از عقل استفاده کرد، پیغمبران را فرستاده، وحی را هم بر ایشان نازل کرده، تا حق و باطل را به مردم بشناساند؛ لذا ما باید سعی کنیم از منبع خدادادی عقل و وحی استفاده کنیم تا حق و باطل را بشناسیم.
همین جا این مسأله مطرح میشود که استفاده از این منابع برای شناختن حق و باطل، خودش منشأ اختلافاتی شده است: كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْكُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُواْ فِیهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلاَّ الَّذِینَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ بَغْیًا بَیْنَهُمْ؛[2] خداوند کتاب و وحی را فرستاد تا اختلافاتی که در زمینه شناخت حق و باطل وجود دارد، را رفع کند؛ ولی کسانی پیدا شدند كه عمداً در میان مردم اختلاف ایجاد کردند. این مضمون در چند آیه تکرار شده که منشأ اختلافات در ادیان و بین حق و باطل از بغیای است كه مبدأ اولیه آن بعضی علما بودند. بنا به فرموده قرآن این واقعیتی است که ما با آن مواجه هستیم.
دین برای رفع اختلافات در زمینه حق و باطل آمده است؛ اختلافات در مسائل دیگر، مثل اختلاف در علوم طبیعی، خیلی مهم نیست؛ اما اختلاف در دین و در شناخت حق و باطل که با سرنوشت نهایی انسان سر و کار دارد خیلی مهم است. اگر انسان در این مسیر به راه خطا برود، به شقاوت ابدی مبتلا میشود. فرض کنید اگر برای معالجه یك بیماری داروی اشتباهی تجویز شود، حداکثر چند نفر میمیرند یا دیرتر معالجه میشوند؛ نهایت امر این است که كسانی از چند روز زندگی دنیا محروم میشوند. اما اختلاف و اشتباه در دین به زندگی چند روز و چند سال دنیا منتهی نمیشود؛ بلكه شقاوت ابدی را به دنبال دارد. حتی اگر فردی مستضعف فكری باشد که بدون تقصیر خطا کرده باشد، لااقل از سعادت ابدی محروم میشود و این محرومیت را نمیتوان جبران کرد. این مسأله امری نیست که بتوان با شوخی با آن برخورد کرد. همه باید بهطور جدی عقلشان را بکار بگیرند و تا جایی كه میتوانند تلاش کنند، تا مسائل اساسی دین را که نامش اصول دین است، حل کنند و به جایی برسند كه نسبت به آنها یقین پیدا کنند. مسائل دیگر کمابیش قابل اغماض و تا حدودی قابل مسامحه است و در خصوص آنها میتوان به جوابهای اجمالی اکتفا کرد. اما در اصل توحید، نبوت و معاد نمیتوان گفت: القول ما قال به جعفر بن محمد صلواتاللهعلیه؛ بلكه باید عقل را به کار گرفت و ادله کافی برای اثبات آنها ارایه کرد.
حساسیت قرآن نسبت به حق وباطل
طرح این مقدمه برای بیان این موضوع بود که با مروری بر قرآن کریم میبینیم قرآن نوعی اختلاف محوری و اساسی را مطرح میکند و بر آن تکیه دارد که نمیتوان از كنار آن به سادگی گذشت. اختلاف در فقر و غناء، در ذکورت و انوثت، در پیری و جوانی، در سفیدی و سیاهی و نظایر آنها اختلافاتی طبیعی یا اکتسابی است كه در شرایط مختلف اجتماعی، زمانی، یا اقلیمی به وجود میآید و بسیاری، بلكه همه آنها وسیله امتحان است؛ اما آنچه خدا از آن نمیگذرد و آن را خیلی جدی میگیرد، اختلاف حق و باطل است. با بررسی موارد تكرار واژه «حق» و «باطل» در قرآن و تأكید آیات بر این مسأله متوجه خواهیم شد که قرآن چقدر نسبت به تقابل حق و باطل اهتمام دارد و این مسأله یکی از مفاهیم اساسی قرآن کریم است. شاید بتوان گفت یكی از مهمترین کلید واژههای قرآن «حق» و «باطل» است.
اگر پذیرفتیم که این، مسألهای جدی و محور خیلی از بحثها است، وظیفه داریم در جهت شناختن «حق» و «باطل» تلاش کنیم. به این منظور میتوانیم آیات مربوط به جناح اهل حق و در مقابل، آیات مربوط به جناح اهل باطل را در دو محور دستهبندی کنیم و با رعایت اولویتها و اهمیت مباحث سعی کنیم ابتدا در مقام شناخت، مسائل مربوط به آنها را بررسی کنیم و سپس در مقام عمل، تلاشمان را به تحقق مصادیق حق در جامعه معطوف کنیم. اگر چنین مبنایی داشته باشیم، بسیاری از ابهامهای موجود در زندگی واندیشهمان، در انتخاب رشته تحصیلی، در انتخاب موضوع تحقیق و مانند آن حل میشود. این مبنا به آدمی كمك میكند كه از میان آنچه در محور حق قرار میگیرد، اولویتها را تشخیص بدهد، تا در مقام معرفت، آنها را بهتر و عمیقتر بشناسد و در مقام عمل نیز بیشتر سعی کند که آنها را هم در وجود خودش، هم در دیگران عینیت ببخشد. البته در این میان باید از منابع دینی، قرآن و کلمات اهلبیت ـع ـ نیز استفاده کرد.
در این مسیر توجه به ویژگیهای كسانی که به عنوان طرفداران حق معرفی میشوند، مثل صالحین، شهداء، صدّیقین، انبیاء، مرسلین، مؤمنین و مانند ایشان، و در مقابل، ویژگیهای طرفداران باطل، میتواند راهگشا باشد.
ویژگیهای «حزبالله»
یکی از این گروهها «حزبالله»، در مقابل «حزبالشیطان» است. این دو اصطلاح کلیدی از ابتكارات قرآن است و در هیچ یك از کتابهای آسمانی دیگر چنین تعابیری سراغ نداریم. در قرآن برای هر یک از این دو گروه ویژگیها و اوصافی ذکر شده كه جا دارد در قالب رسالهای علمی احصاء و استقراء شود و ضمن بررسی لوازم هر یك، ارتباط آنها با این مفاهیم تبیین گردد. از جمله این ویژگیها دو بشارت برای حزبالله، و در مقابل، انذار نسبت به عاقبت حزبالشیطان است. بشارت اول به حزبالله كه مربوط به آخرت است، این است كه اگر کسی در زمره حزبالله قرار گرفت، فلاح و رستگاریاش تضمین شده است: أُوْلَئِكَ حِزْبُ اللَّهِ؛ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ[3]. بشارت دیگر که ظاهرا مربوط به دنیا است، پس از بیان برخی از اوصاف حزبالله در سوره مائده ذكر شده و آن، این است كه: وَمَن یَتَوَلَّ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ[4].
محور آیات قبل از این آیه، موضوع ولایت است و پس از بیان اوصاف اهل ولایت خدا و رسول، و در مقابل، اهل ولایت کفار و دشمنان خدا، به آیه معروفی که در شأن امیرالمؤمنین ـ صلواتاللهعلیهـ و ولایت ایشان نازل شده، میرسد: إِنَّمَا وَلِیُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ[5]. سپس میفرماید: وَمَن یَتَوَلَّ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ. اگر در این آیه «مَنْ» شرطیه باشد، جزای آن محذوف است و بر این اساس آیه در مقام بیان آن است كه ملاک وارد شدن در زمره حزبالله، ولایت «الله»، ولایت «رسول» و ولایت «الذین آمنوا» است.
در باره مصداق «الذین آمنوا» سه احتمال وجود دارد: 1ـ با توجه به شأن نزول آیه قبل كه مربوط به صدقه دادن انگشتر در ركوع نماز توسط امیر مؤمنان ـع ـ است، تنها مصداق این گروه آن حضرت است؛ 2ـ بر اساس تفسیری كه در بعضی از روایات ذیل این آیه نقل شده، معصومین، یعنی علاوه بر امیرالمؤمنین، سایر ائمه و نیز انبیاء (ع) مصداق این آیه هستند؛ 3ـ دایره شمول این آیه وسیعتر از این است و سایر کسانی هم که ایمان واقعی دارند و از اولیاء خدا محسوب میشوند، مصداق «الذین آمنوا» هستند و اشاره به امیر مؤمنان و سایر معصومین (ع)به عنوان ذكر کاملترین مصداق است. به هرحال، قدر متیقن این است كه مصادیق «الذین آمنوا» در این آیه همان كسانی هستند كه در آیه قبل ذکر شده است.
در باره مفهوم ولایت به معنای عام آن كه شامل خدا، رسول و «الذین آمنوا» میشود، نیز در جای خود بحث شده است و اجمالاً میدانیم «ولایت» به معنای برقرار کردن نوعی رابطه و پیوند است. بنا بر این منظور این آیه كسانی است که با خدا، پیغمبر و مؤمنان رابطه و پیوندی برقرار کنند.
سخنرانی آیتالله مصباح یزدی(دام عزه) در بیستوششمین نشست انجمن فارغالتحصیلان مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) ـ 1 /9 /1392
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1]. هود / 118. [2]. بقره / 213. [3]. مجادله / 22. [4]. مائده / 56. [5]. مائده / 55.