زلال بصیرت
مالک اشتر؛ انسانی جامع و کمنظیر
بسم الله الرحمن الرحیم
همه کسانی که به نام اصحاب، از پیروان و یاران بودند، در یک سطح نبودند و تفاوتهای کلی با هم داشتند؛ به تعبیری ساده، برخی بهصورت اتفاقی مسلمان یا پیرو امامی شده بودند؛ برای مثال، زمانهایی که زندگی قبیلهای بود، اگر رئیس قبیله مسیری را انتخاب میكرد، همه قبیله به دنبالش میرفتند؛ اگر از دین هم برمیگشت یا مرتد میشد، همه آنها مرتد میشدند؛ یعنی سطح فرهنگ و استقلال فکری افراد بسیار ضعیف بود و نقش فعال را در جامعه، رؤسای قبایل بر عهده داشتند ـ برخی از قبایل به همین شكل شیعه یا مسلمان شده بودند ـ برای مثال، در زمان خلیفه اول، عدهای به خاطر ندادن زکات، مرتد شدند و خانوادههای خود را نیز مرتد كردند و از دین برگشتند. در بین شیعیان نیز چنین افرادی پیدا میشدند؛ عدهای شناخت كافی از ائمه نداشتند؛ نه میدانستند كه اینها منصوب از طرف خدایند و نه اینکه اطاعت از ایشان واجب است به طوری که همه چیز را در اختیار او قرار دهیم و هیچ نوع رفتاری، غیر از آنچه آنها میگویند، نداشته باشیم؛ این مراتب ضعیف ایمان است كه كموبیش در ما نیز وجود دارد ـ تا میرسد به این مرحله كه برخی میكوشند آنقدر دقت داشته باشند كه هر گونه حرکات و سکنات امام خود را الگو قرار دهند. سیدحسن نصرالله، دبیر كل حزبالله لبنان به من میگفت شما خیال نکنید که ما در حزبالله لبنان منتظریم تا رهبرمعظم انقلاب امری بفرمایند و اطاعت کنیم؛ ما وقتی بدانیم ایشان چیزی را دوست دارند، با تمام وجودمان میكوشیم به آن عمل کنیم؛ حتی اگر هیچ دستوری هم به ما نداده باشند. نمونه کامل چنین پیروی از امیرالمؤمنین، مالک اشتر بود. البته امام، پیروان ممتازی در دیگر زمینهها نیز داشت؛ مانند کمیلبنزیاد، كه دعایی را كه از امیرالمؤمنین نقل کردند، سرشار از معارف والای معرفتی و عرفانی است؛ یا میثم تمار، عمروبنحمق و کسان دیگری که در عشق ورزیدن به امام، كمنظیر یا بینظیر بودند؛ اما اینكه فردی جامع باشد و همه چیز را از علی(ع) گرفته و از او پیروی کرده باشد و سهمی برای خودش قائل نباشد، برای هر کسی میسر نیست.
برای مثال، عمار نمیتوانست مانند مالک اشتر باشد؛ زیرا یک پیرمرد نود ساله نمیتوانست رهبری یک سپاه عظیم را در مقابل سپاه معاویه بر عهده گیرد. مالک اشتر مردی جوان، قوی و شجاع بود؛ حتی در شجاعت، عبادت، تواضع و اخلاص نیز مانند علی(ع) بود؛ یعنی واقعاً نمونه یک آینه تمامنما از شخصیت علی(ع) بود. از داستانی برمیآید که دشمنان تا چه اندازه از شجاعت مالك میهراسیدند. پسر حاتم طایی، عدیبنحاتم، فرزندی بهنام طرماح داشت كه چون نوه حاتم طایی بود، شخصیت معروفی داشت. طرماح از اصحاب امیرالمؤمنین و از علاقهمندان ایشان بود؛ ولی وقتی به شام میرفت، معاویه او را دعوت میکرد تا او را ببیند. در یكی از این ملاقاتها، معاویه به او گفت؛ از علی برای من تعریف کن. طرماح مسائل و فضیلتهایی را از علی(ع) بازگو كرد كه معاویه گریه كرد! و گفت راست میگویی، علی همینطور است. پیش از جنگ صفین، معاویه در جلسهای به طرماح گفته بود برو به علی بگو من لشكری به اندازه دانههای ارزن موجود در كوفه آماده كردهام ـ ارزن دانهای بسیار ریز است كه یك خروار آن قابل شماره نیست ـ و بهزودی آن را برای جنگ به سوی تو خواهم فرستاد. طرماح گفت، ولی علی خروسی دارد که همه این دانهها را خیلی سریع برمیچیند! معاویه پرسید او كیست؛ طرماح جواب داد او مالك اشتر است؛ تو این دانهها را برای یک خروسی فراهم کردهای که همه آنها را میبلعد. معاویه كه نتوانست جوابی بدهد و كم آورده بود گفت، بگذریم؛ یعنی شجاعت مالک بهاندازهای بود كه وقتی میخواستند از او تعریف كنند، میگفتند اگر شهر کوفه را هم پر از جمعیت کنید، مالک بهتنهایی حریف همه آنهاست. همچنین داستانهای عجیبی از انواع سلاحهایی كه بهكار میبرده و چگونگی تهیه آنها، از او نقل شده است. بههرحال، شجاعت، تواضع و سادهزیستی او مثالزدنی بود؛ اما آنچه کمتر بدان توجه میشود، اخلاص و شناخت او از دین و ارزشهای دینی است. پهلوانان و اشخاص شجاعی كه در جنگها پیروزیها میآفرینند و میتوانند دشمنان زیادی را به خاک و خون بکشند، معمولاً غروری دارند كه در راه رفتن آنها هویداست. تقریباً طبیعی است کسانی كه چنین قدرتی در خود احساس میکنند، اعتماد به نفسی خاص دارند. برای مثال، وقتی میخواهند در جنگ رجز بخوانند، میگویند من همانم كه همه شما را به خاک و خون میکشم، نابودتان میکنم و رجزخوانیهای اینچنینی، كه از طریق آنها افراد خود را برای بهتر جنگیدن تشجیع میكردند؛ اما وقتی احوالات مالک اشتر را مینگریم، چه آنجا كه رجز میخواند، چه وقتی امیر لشكر بود و میبایست دیگران را برای جنگهای تنبهتن تشویق كند، دین را معیار قرار میداد ـ در آن زمان رفتارهای قبیلهای نیز رواج داشت؛ مالك نیز از قبیله مذحج و یمنی بود؛ گروهی نیز که در اختیار او بودند، همه از قبیله او، یعنی عموزادهها، نزدیکان و خویشاوندان او بودندـ برای مثال، در یکی از قطعههای رجزخوانی، او این تعبیر را بهکار میبرد: اهلی فِداکُم قاتِلوا عَن دینِکم؛(1) همه خویشان و نزدیکان من فدای شما، بیایید از دینتان دفاع کنید! نمیگوید با دشمن مبارزه کنید؛ میگوید بیایید از دینتان دفاع کنید و برای دینتان بجنگید. یا در دیگر رجزخوانیهایش میگفت: دینٌ قویمٌ وسبیلٌ منهَج(2) دینی محکم و راهی شسته و پیموده شده و سر راست؛ یعنی سخن در اینباره نیست كه من از فلان قبیله یا شهر هستم؛ بلكه مسئله این است كه از کسی اطاعت میکنیم که محبوبترین خلایق نزد خداست و برای دینمان میجنگیم و از آن دفاع میکنیم. این نوع باور خودبهخود استقامت میآفریند. برای مثال، اگر فكر انسان این باشد كه فقط نام ایران سربلند باشد، در مواجهه با دیگر قومیتها و نژادها، برای رسیدن به این هدف مصلحتسنجی میكند؛ اما کسی که برای خدا میجنگد، حتی اگر نام ایران هم نباشد، در کنار کرد و عرب و ترک و ترکمن میایستد و برای دفاع از اسلام میجنگد؛ یعنی قدرت دیگری برای خودش احساس میکند، خلوص دیگری دارد و تا آخر کار هم میایستد؛ زیرا خدا همان خداست؛ چه بکشیم و چه کشته بشویم، او پاداش ما را خواهد داد و دین خودش را حمایت خواهد کرد؛ خداوند وعده داده است کسانی که او را یاری میکنند، یاری رساند. این مسئله، خود عاملی برای استقامت است و كسی كه با این رویكرد به میدان آید، هیچگاه از میدان فرار نخواهد كرد. پس ایمان قوی و اخلاص در عمل، یكی از ویژگیهای شخصیتی مالك اشتر بود.
سخنرانی آیتالله مصباح یزدی(دامت بركاته) در جمع اعضای شورا و فعالین پنجاه دفتر جامعه اسلامی دانشجویان22 /12 /1392
_______________________________
(1و2) ابن اعثم، الفتوح، ج 3، ص176 .