زلال بصیرت (۲۴) - کمینهای شیطان در مسیر قرب به خدا (1) ۱۳۹۳/۰۴/۰۹
برای تحقق پدیدهها در عالم، یك سلسله اسباب و مقتضیات و شرایط و معِدات وجود دارد. در مقابل موانعی نیز وجود دارد كه پیش از تحقق، آنها را باید دفع و از بروز موانع پیشگیری کرد و اگر تحقق پیدا نمود، باید آنها را رفع كرد. در اینجا هنگامی كه از خدای متعال توفیق گام نهادن در راه رضای او و بهترین اعمال و عبادات را میخواهیم. سزاست كه درخواست كنیم تا موانع رسیدن به قرب و رضای الهی را دفع و رفع فرماید.
نخستین مانع قرب خدای متعال «الحاد در توحید» است. منظور از الحاد تنها نفی خدا نیست؛ بلكه هرگونه انحراف در عقیده صحیح را الحاد، میگویند. «الحاد»، گاهی به صورت انكار مبدأ ـ العیاذ بالله ـ و گاهی به عنوان شریك قرار دادن برای خدا و گاهی به عنوان نسبت دادن صفات نامناسب به خدای متعال، بروز و ظهور مییابد. الحاد یعنی انحراف از مسیر حق.
توحید، ریشه همه اعتقادات
موانع پیش روی انسان، برای رسیدن به قرب الهی سه دسته هستند. یك دسته از موانع، انحراف در اعتقادات اصولی و امور مربوط به آن است. اعتقاداتی كه پایه سعادت انسان است. در هر دینی بویژه در دین مقدس اسلام، یك سلسله اعتقادات اصلی وجود دارد. اعتقاداتی كه ریشهایترین مطالب، در ساختمان روحی و ایمانی انسان به شمار میرود. این اعتقادات همچون ریشه درخت هستند كه اصول دین نامیده میشوند. اصول یعنی ریشهها. اگر ریشه درختی سالم باشد هرچند شاخ و برگ آن خشك شده و سوخته باشد اما امید آن هست كه باز دوباره سبز گردد و بار و برگی بیاورد. اما اگر ریشه درخت پوسیده و از بین رفته باشد، دیگر نمیتوان هیچ امیدی به سبز شدن و بار و برگ دادن آن درخت داشت.
توحید، خلاصه دین
اعتقادات اصلی شامل توحید، نبوت، معاد، درك صفات الهی و اثبات عدل خدا و اعتقاد به امامت است. مجموعه این اعتقادات ریشههای دین یك انسان است. ریشهایترین اصل در میان این پنج اصل اعتقادی، توحید است كه اساس دین به شمار میآید. مرحوم علامه طباطبایی ـ رضوان الله تعالی علیه ـ میفرمودند: «اگر همه دین را در یك كلمه خلاصه كنیم میشود «توحید»، و اگر «توحید» را بگسترانیم، میشود همه دین». بر همین اساس در درجه نخست انسان باید تلاش كند تا اصلیترین اعتقاد، یعنی توحید ،سالم و زنده مانده و حیات داشته باشد. چرا كه توحید ریشه اعتقادات است. اگر ریشه ضربه ببیند و بخشكد، دیگر عقاید، كه شاخ و برگ درخت هستند، از بین خواهند رفت.
انحرافاتی كه در اعتقاد به توحید پیدا میشود، معرفت صحیح نسبت به خدای متعال را از بین میبرد، خواه این انحراف ،شرك در خالقیت و ربوبیت باشد، خواه نسبت دادن صفات نادرست به خدای متعال باشد و خواه وجود هر نوع انحراف دیگر در عقاید. ما معتقدیم خدا دارای قدرت بی نهایت است؛ اگر انسان قائل به تقسیم قدرت خداوند شود و بخشی از قدرت او را در دست دیگران بدانیم، دیگر قدرت خدا بی نهایت نخواهد بود و در حقیقت صفت خدایی از او سلب میشود. خدای متعال بر همه چیز قاهر و قادر است. همه امورتحت سیطره، هیمنه و تسلط اوست و همه امور با اراده او موجود است. اگر انسان، در كنار خدا، قدرتهای دیگری را قرار داده و برای آن قدرتها استقلال و تأثیری را پذیرفته، یا در ایجاد، تدبیر، روزی دادن و امور فردی و اجتماعی، به نیروها و قدرتهایی غیر از خدا تكیه نماید، با چنین دیدگاهی، دیگر انسان به قدرت نامحدود خدا نمیتواند اعتقاد داشته باشد. در نظر چنین انسانی قدرتها شكسته و تقسیم شده است. هنگامی كه قدرت خداوند محدود شود، طبیعی است كه قابل شكست و مغلوب نیز باشد. چرا كه وقتی امری محدود باشد، ممكن است كاملتر از آن فرض شود. ممكن است چیزی فرض شود كه از آن قدرت محدود، قدرت بیشتری داشته باشد. با چنین دیدگاهی دیگر قدرت خدا، قاهر و بینهایت نخواهد بود.
خدای یكتا یا خدایگان؟
حضرت یوسف (ع) در زندان به زندانیانی كه خواب دیده و برای تعبیر خواب به نزد ایشان آمده بودند، فرمود: «أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللّهُ الْواحِدُ الْقَهّارُ»(1)، اگر خدای انسان، «ارباب»، «ربها» و خدایان متعدد شد، هر كدام قدرت محدودی خواهند داشت. در این صورت قدرت خدا محدود و شكستپذیر خواهد بود و قدرت محدود و مغلوب، دیگر نمیتواند خدا باشد. خدا باید دارای قدرتی باشد كه بر همه غالب و مسلّط بوده و قدرتی بالاتر از آن فرض نشود. یك فرض آن است كه یك خدا وجود داشته باشد، خدای «واحد» و «قهار»، كه بر همه امور غالب است و همه چیز تحت سیطره اوست. در مقابل این دیدگاه، دیدگاهی وجود دارد كه میگوید باید چند خدا وجود داشته باشد. قدرت چنین خدایی همچون سایر موجودات، تقسیم میشود و قدرت او نامحدود نیست: «أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللّهُ، اگر اللّه «واحد» و «قهار» است، همه ماسویالله، با اراده او موجود است. اگر اراده خدا نباشد، هیچ چیز وجود نخواهد داشت. همه چیز نابود است؛ «اگر نازی كند از هم فرو ریزند قالبها».
اگر الحاد و انحراف در توحید وارد شود، دیگر نمیتوان صفات الهی را درك نموده و آنها را شناخت. همه صفات جلالیه و جمالیه كه به خدای متعال نسبت داده میشوند، فرع صفت واحد و قهار است. خدا علم بینهایت، قدرت بینهایت، جمال بینهایت، كمال بینهایت است - و همه خوبیها را بینهایت دارد. اگر خداوند واحد نبود و قدرت و هستی او تقسیم میشد، صفت قاهریّت او نیز از بین رفته و این صفات نیز برای او دیگر به صورت بینهایت و نامحدود نبودند. هرگاه توحید انسان نقص و انحراف داشته باشد، دیگر نمیتواند خدا را با صفات علیا شناسایی نموده و او را تمجید كند. با یافتن اهمیت این موضوع میتوان فهمید كه چرا امام سجاد (ع) میفرمایند: «وَ جَنِّبْنَا الْإِلْحَادَ فِی تَوْحِیدِكَ وَ الْتَّقْصِیرَ فِی تَمْجِیدِكَ»؛ اگر الحاد در توحید وارد شود، دیگر نمیتوان خدا را درست تمجید و ستایش کرد.
ناسزا به رب النّوع باران!
چندین سال پیش جهت تبلیغ، به هندوستان سفری داشتیم. در یكی از شهرهای هند به همراه بعضی از دوستان و با یكی از فضلای هندی در حال پیادهروی بودیم كه ناگهان هوا ابری شد و باران شروع به باریدن كرد. هند از جمله مناطق استوایی است كه در تابستان، باران فراوانی در آن میبارد. همچنان كه در زیر باران شدید در حال حركت بودیم یک هندو كه با ما هم مسیر بود، ناگهان با عصبانیت رو به آسمان کرد و به زبان هندی، سخنانی گفت. از عالم هندی كه همراه ما بود پرسیدم او چه میگوید؟ خندید و گفت: او به رب النوع و خدای باران ناسزا نثار میكند و میگوید: «آن هنگام كه باید باران میفرستادی، نفرستادی؛ اكنون باران میفرستی!؟»؛ هنگامی كه خدای انسان، خدایگان و ربّ النوعها شدند، آن وقت اعتقاد به خدا نیز این گونه میشود كه به جای تحمید و تمجید و خضوع، به خدای خود ناسزا گفته و به او اعتراض نیز میكند ـ العیاذ بالله. اگر كسی به یک اله یا ربی حقیقی اعتقاد داشته باشد، آن اعتقاد، ایجاب میكند تا انسان، در برابر آن ربّ و اله خضوع داشته و هر گونه احتمال نقص و قصور و كمبود را از ساحت مقدس او دور بداند. از همین روست كه نخستین چیزی كه انسان در مقابل خدای متعال به زبان آورده یا در دل میگذراند، تسبیح خدا است: «یُسَبِّحُ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ»(2)؛ نخستین لازمه اعتقاد انسان به خدا این است كه انسان خدا را از هر عیب و زشتی و كوتاهی منزّه و دور بداند. اما البته لازمه «أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ» و «مُتَشاكِسُون» كه با یكدیگر میتوانند نزاع و درگیری داشته و نسبت به همدیگر بد خلقی كنند این است كه پرستش كنندگان این خدایان نیزنسبت به آنها میتوانند گاهی بدخلقی كنند.
سخنرانی آیت اللّه مصباح یزدى(دامت بركاته)
در دفتر مقام معظم رهبرى، قم، 31 /6 /1387.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. یوسف / 39. 2. جمعه / 1.
توحید، ریشه همه اعتقادات
موانع پیش روی انسان، برای رسیدن به قرب الهی سه دسته هستند. یك دسته از موانع، انحراف در اعتقادات اصولی و امور مربوط به آن است. اعتقاداتی كه پایه سعادت انسان است. در هر دینی بویژه در دین مقدس اسلام، یك سلسله اعتقادات اصلی وجود دارد. اعتقاداتی كه ریشهایترین مطالب، در ساختمان روحی و ایمانی انسان به شمار میرود. این اعتقادات همچون ریشه درخت هستند كه اصول دین نامیده میشوند. اصول یعنی ریشهها. اگر ریشه درختی سالم باشد هرچند شاخ و برگ آن خشك شده و سوخته باشد اما امید آن هست كه باز دوباره سبز گردد و بار و برگی بیاورد. اما اگر ریشه درخت پوسیده و از بین رفته باشد، دیگر نمیتوان هیچ امیدی به سبز شدن و بار و برگ دادن آن درخت داشت.
توحید، خلاصه دین
اعتقادات اصلی شامل توحید، نبوت، معاد، درك صفات الهی و اثبات عدل خدا و اعتقاد به امامت است. مجموعه این اعتقادات ریشههای دین یك انسان است. ریشهایترین اصل در میان این پنج اصل اعتقادی، توحید است كه اساس دین به شمار میآید. مرحوم علامه طباطبایی ـ رضوان الله تعالی علیه ـ میفرمودند: «اگر همه دین را در یك كلمه خلاصه كنیم میشود «توحید»، و اگر «توحید» را بگسترانیم، میشود همه دین». بر همین اساس در درجه نخست انسان باید تلاش كند تا اصلیترین اعتقاد، یعنی توحید ،سالم و زنده مانده و حیات داشته باشد. چرا كه توحید ریشه اعتقادات است. اگر ریشه ضربه ببیند و بخشكد، دیگر عقاید، كه شاخ و برگ درخت هستند، از بین خواهند رفت.
انحرافاتی كه در اعتقاد به توحید پیدا میشود، معرفت صحیح نسبت به خدای متعال را از بین میبرد، خواه این انحراف ،شرك در خالقیت و ربوبیت باشد، خواه نسبت دادن صفات نادرست به خدای متعال باشد و خواه وجود هر نوع انحراف دیگر در عقاید. ما معتقدیم خدا دارای قدرت بی نهایت است؛ اگر انسان قائل به تقسیم قدرت خداوند شود و بخشی از قدرت او را در دست دیگران بدانیم، دیگر قدرت خدا بی نهایت نخواهد بود و در حقیقت صفت خدایی از او سلب میشود. خدای متعال بر همه چیز قاهر و قادر است. همه امورتحت سیطره، هیمنه و تسلط اوست و همه امور با اراده او موجود است. اگر انسان، در كنار خدا، قدرتهای دیگری را قرار داده و برای آن قدرتها استقلال و تأثیری را پذیرفته، یا در ایجاد، تدبیر، روزی دادن و امور فردی و اجتماعی، به نیروها و قدرتهایی غیر از خدا تكیه نماید، با چنین دیدگاهی، دیگر انسان به قدرت نامحدود خدا نمیتواند اعتقاد داشته باشد. در نظر چنین انسانی قدرتها شكسته و تقسیم شده است. هنگامی كه قدرت خداوند محدود شود، طبیعی است كه قابل شكست و مغلوب نیز باشد. چرا كه وقتی امری محدود باشد، ممكن است كاملتر از آن فرض شود. ممكن است چیزی فرض شود كه از آن قدرت محدود، قدرت بیشتری داشته باشد. با چنین دیدگاهی دیگر قدرت خدا، قاهر و بینهایت نخواهد بود.
خدای یكتا یا خدایگان؟
حضرت یوسف (ع) در زندان به زندانیانی كه خواب دیده و برای تعبیر خواب به نزد ایشان آمده بودند، فرمود: «أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللّهُ الْواحِدُ الْقَهّارُ»(1)، اگر خدای انسان، «ارباب»، «ربها» و خدایان متعدد شد، هر كدام قدرت محدودی خواهند داشت. در این صورت قدرت خدا محدود و شكستپذیر خواهد بود و قدرت محدود و مغلوب، دیگر نمیتواند خدا باشد. خدا باید دارای قدرتی باشد كه بر همه غالب و مسلّط بوده و قدرتی بالاتر از آن فرض نشود. یك فرض آن است كه یك خدا وجود داشته باشد، خدای «واحد» و «قهار»، كه بر همه امور غالب است و همه چیز تحت سیطره اوست. در مقابل این دیدگاه، دیدگاهی وجود دارد كه میگوید باید چند خدا وجود داشته باشد. قدرت چنین خدایی همچون سایر موجودات، تقسیم میشود و قدرت او نامحدود نیست: «أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللّهُ، اگر اللّه «واحد» و «قهار» است، همه ماسویالله، با اراده او موجود است. اگر اراده خدا نباشد، هیچ چیز وجود نخواهد داشت. همه چیز نابود است؛ «اگر نازی كند از هم فرو ریزند قالبها».
اگر الحاد و انحراف در توحید وارد شود، دیگر نمیتوان صفات الهی را درك نموده و آنها را شناخت. همه صفات جلالیه و جمالیه كه به خدای متعال نسبت داده میشوند، فرع صفت واحد و قهار است. خدا علم بینهایت، قدرت بینهایت، جمال بینهایت، كمال بینهایت است - و همه خوبیها را بینهایت دارد. اگر خداوند واحد نبود و قدرت و هستی او تقسیم میشد، صفت قاهریّت او نیز از بین رفته و این صفات نیز برای او دیگر به صورت بینهایت و نامحدود نبودند. هرگاه توحید انسان نقص و انحراف داشته باشد، دیگر نمیتواند خدا را با صفات علیا شناسایی نموده و او را تمجید كند. با یافتن اهمیت این موضوع میتوان فهمید كه چرا امام سجاد (ع) میفرمایند: «وَ جَنِّبْنَا الْإِلْحَادَ فِی تَوْحِیدِكَ وَ الْتَّقْصِیرَ فِی تَمْجِیدِكَ»؛ اگر الحاد در توحید وارد شود، دیگر نمیتوان خدا را درست تمجید و ستایش کرد.
ناسزا به رب النّوع باران!
چندین سال پیش جهت تبلیغ، به هندوستان سفری داشتیم. در یكی از شهرهای هند به همراه بعضی از دوستان و با یكی از فضلای هندی در حال پیادهروی بودیم كه ناگهان هوا ابری شد و باران شروع به باریدن كرد. هند از جمله مناطق استوایی است كه در تابستان، باران فراوانی در آن میبارد. همچنان كه در زیر باران شدید در حال حركت بودیم یک هندو كه با ما هم مسیر بود، ناگهان با عصبانیت رو به آسمان کرد و به زبان هندی، سخنانی گفت. از عالم هندی كه همراه ما بود پرسیدم او چه میگوید؟ خندید و گفت: او به رب النوع و خدای باران ناسزا نثار میكند و میگوید: «آن هنگام كه باید باران میفرستادی، نفرستادی؛ اكنون باران میفرستی!؟»؛ هنگامی كه خدای انسان، خدایگان و ربّ النوعها شدند، آن وقت اعتقاد به خدا نیز این گونه میشود كه به جای تحمید و تمجید و خضوع، به خدای خود ناسزا گفته و به او اعتراض نیز میكند ـ العیاذ بالله. اگر كسی به یک اله یا ربی حقیقی اعتقاد داشته باشد، آن اعتقاد، ایجاب میكند تا انسان، در برابر آن ربّ و اله خضوع داشته و هر گونه احتمال نقص و قصور و كمبود را از ساحت مقدس او دور بداند. از همین روست كه نخستین چیزی كه انسان در مقابل خدای متعال به زبان آورده یا در دل میگذراند، تسبیح خدا است: «یُسَبِّحُ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ»(2)؛ نخستین لازمه اعتقاد انسان به خدا این است كه انسان خدا را از هر عیب و زشتی و كوتاهی منزّه و دور بداند. اما البته لازمه «أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ» و «مُتَشاكِسُون» كه با یكدیگر میتوانند نزاع و درگیری داشته و نسبت به همدیگر بد خلقی كنند این است كه پرستش كنندگان این خدایان نیزنسبت به آنها میتوانند گاهی بدخلقی كنند.
سخنرانی آیت اللّه مصباح یزدى(دامت بركاته)
در دفتر مقام معظم رهبرى، قم، 31 /6 /1387.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. یوسف / 39. 2. جمعه / 1.