زلال بصیرت
نشانههای بنده خدا بودن(1)
بسم الله الرحمن الرحیم
هدف از آفرینش انسان این است كه لیاقت دریافت عالىترین رحمت خدا را پیدا كند؛ رحمتى كه استحقاق آن تنها در سایه اعمال اختیارى خود فرد پیدا مىشود. برهمین اساس انسانها باید تلاش كنند تا شایسته درك آن رحمت بىنهایت الهى بشوند. فرشتگان با اختلاف درجاتشان داراى مقامات عالى هستند و متناسب با این مقامات از رحمتهای الهی برخوردارند. اما سرشت آنها همین است؛ خداوند آنها را طوری آفریده كه لذتی جز عبادت ندارند، میلى هم به گناه و معصیت پیدا نمىكنند؛ طبعا در همین حد هم استحقاق رحمت الهی را دارند و مثل انسان و جن نمیتوانند از رحمتهایی كه درنتیجه اعمال اختیاری حاصل میشود برخوردار شوند. اما خداوند انسان و جن را طورى آفریده كه هم تمایل به خوبیها و فضائل دارند و هم گرایش به شهوتها و رذایل؛ و هنر انسان این است كه از بین این دو نوع تمایل، راه عبادت خدا را اختیار كند. در این صورت مقامى پیدا مىكند كه فرشتگان هم خادم او مىشوند.
رسیدن به این مقام، كه آن را مقام قرب الهى مینامیم، تنها در سایه بندگى خدا حاصل مىشود؛ انسان از هیچ راه دیگرى جز عبادت و اطاعت خدا به این مقام نائل نمىشود. ما این فرموده خداوند را پذیرفتهایم كه «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ»؛(1)؛ جن و انس را نیافریدم، مگر براى عبادت؛ یعنى تنها راه رسیدن به قرب الهى و كمالى كه انسان لیاقت آن را دارد، عبادت خدا است.
بندگی کردن؛ از حرف تا عمل
اصلا عبادت یعنى چه؟ یعنى اینكه انسان تلاش كند بنده بودن خود را درك كند و عملاً آن را ثابت كند. رفتارش رفتارى باشد كه نشاندهنده بندگی اوست. اما «بنده است »یعنى چه؟ یعنى هیچ چیز مال اونیست، هرچه هست مال خدا است و انسان از خودش هیچ ندارد. بنده باید این مسئله را درك كند و آن را در عمل هم نشان دهد.
همه ما معتقدیم كه همه چیز مال خدا است. اما رفتار ما همیشه با این اعتقاد و با این گفتار وفق نمىدهد. نشانه ساده این ادعا هم این است كه اگر چیزى را گم كنیم، اوقاتمان تلخ مىشود و شب خوابمان نمىبرد. اگر همه چیز مال خداست، گم شدنش چه ربطى به تو دارد؟ نشانه دیگر در مقام اطاعت امر خدا است، با اینكه میدانیم خدا كارى را دوست دارد، اما نمىكنیم. اگر ما متعلق به خدا هستیم، دست ما از اوست، پاى ما، زبان ما، فكر ما همه متعلق به اوست، باید آنها را در راه او صرف كنیم. او مىگوید: این كار را انجام بده، ما نمىكنیم، مىگوید: نكن، ما مىكنیم. پس معلوم مىشود كه ما خود را بنده نمىدانیم؛ بلكه خود را آقا و صاحب اختیار مىدانیم؛ خودمان را در مقابل خدا كسى مىدانیم. اما اگر از ما بپرسند، مىگوییم همه چیز مال خداست؛ ما هم مال او هستیم. ولی بندگى كردن این است كه بشر این اعتقاد را در عمل نشان دهد؛ یعنى طورى رفتار كند كه نفس كشیدن، حرف زدن، غذا خوردن یا نخوردن، معاشرت كردن یا نكردن، جنگ، صلح و خلاصه همه رفتار و كردارش نشانه این باشد كه او بنده خداست؛ این مىشود بندگى. اما اگر در جایی، دلخواه خودمان را بر خواست خدا مقدم داشتیم، معلوم مىشود كه اینجا بنده نیستیم و خودمان را آقا مىدانیم. آن بندگى، فرد را به قله كمال میرساند كه آدم در همه امور نشان دهد كه بنده است، حتى در نفس كشیدن. این درجهای است كه اولیاء خدا، با اختلاف درجات و مراتب، به آن نائل شدند و در رأس همه ایشان پیغمبر عظیمالشأن اسلام، حضرت محمد بن عبدالله(ص) و بعد از آن حضرت - نه تنها به اعتقاد ما، بلكه به اعتقاد همه مسلمانان - امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا سلام الله علیهما. دیگران هم كه با این خاندان ارتباط دارند، دینشان را از ایشان مىگیرند و از آنها تأثیرمیپذیرند، آنها هم با اختلاف مراتب، این بندگى را در زندگىشان نشان دادهاند؛ چنین عبادتی است كه انسان را به خدا نزدیك و عالىترین رحمت الهى را نصیب بنده مىكند.
دعا مغز عبادت
مطلب دیگر این كه: «الدُّعَاءُ مُخُّ الْعِبَادَة»(2)، دعا مغز عبادت است. همچنانکه مغز گردو یا بادام داخل پوستههاست و بدون مغز پوک و بیفایده است، مغز انسان نیز تعیین کننده هویت انسانی اوست. عبادت هم لایههاى مختلفى دارد و به حسب این روایت مغزش دعا است. اما چگونه دعا مغز عبادت است؟ چرا اگر عبادت دعا نداشته باشد، عبادت نیست؟
گفتیم راه رسیدن به قرب خدا یا كمال انسان، بندگى كردن است و بندگى رابطهای بین انسان و خداست؛ وقتی میگوییم ما بنده خداییم، این یك نسبت اضافی است بین عابد و معبود. انسان وقتى مىخواهد بندگى كند و رفتار بندهوار انجام دهد، یك نظر به خود دارد كه عبد است و هیچ چیز از خودش ندارد؛ یك نظر به خدا دارد كه صاحب اختیار است و همه چیز دارد؛ بندگی رابطهاى است بین این دو. در عبادت همیشه یا یكى از این دو تا وجه غالب است یا هر دو آنها علیالتساوی مورد نظر است. وقتی مضامین دعاها را ملاحظه مىفرمایید، به عنوان مثال دعاى ابوحمزه، در دعایى به این بزرگى و فخامت میبینیم مضمون بعضى از فرازها توجه به بندگی و فقر و بیچارگى بنده است و در بعضى از قسمتها بیشتر توجه به كرم خدا و لطف و بخشش و رحمت اوست؛ گویا فرد در حال دعا یك نگاه به خود مىكند و یك نگاه به خدا. در بعضى از مضامین دعا هم به این مسئله تصریح شده است: «إِذَا رَأَیْتُ مَوْلَایَ ذُنُوبِی فَزِعْتُ وَ إِذَا رَأَیْتُ عَفْوَكَ طَمِعْت»؛(3)؛ اگر نگاه به خودم بكنم و به گناه و بیچارگیام، ناامید و نگران مىشوم و وحشت مىكنم؛ اما وقتى به كرم تو نگاه مىكنم، به طمع مىافتم و امیدوار مىشوم.
در عبادت هر دو نگاه لازم است؛ چون رابطهاى است بین این دو. انسان، هم باید ضعف خود را ببیند، هم كرم خدا را؛ هم بیچارگى و بىلیاقتى خود را ببیند، هم عنایت و لطف الهى را. توجه به فقر انسان و غناى الهى، زشتى انسان و زیبایىخدا، بىحیایى انسان و پردهپوشى خدا، حالتى را براى انسان ایجاد مىكند كه در دعا متبلور مىشود. گاهى این مضمون را بیشتر برجسته مىكنیم و گاهى آن مضمون را. نوسان بین این دو حالت مىشود دعا و عبادت. حقیقت دعا این است كه: من ندارم و تو دارى؛ «از تو مىخواهم»؛ یعنى نگاه به ندارى خودم و دارایى تو. عبادت همان رابطه بین عابد و معبود است كه من هیچم و تو همه چیز؛ من هیچ ندارم و تو همه چیز داری. لكن درك این امر كه ما هیچ نداریم، براى ما آسان نیست.
سخنرانی آیتالله مصباح یزدى (دامت بركاته) در دفتر رهبر معظم انقلاب قم ؛29 /6 /1387
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. ذاریات / 56. 2. وسائلالشیعه، ج 7، ص 27، باب «استحباب الإكثار من الدعاء».
3. دعاى ابوحمزه الثمالى.