زلال بصیرت (۴۱) - مرثیهای بر مظلومیت فرهنگ(1) ۲۲ / ۷ / ۱۳۹۴
ما دو گونه وظیفه داشته و داریم، به این معنا که هم باید به اقتصاد رسیدگی کنیم و هم به فرهنگ، و باز با توجه به اشاره رهبرمعظم انقلاب که فرمودند «فرهنگ بسیار مهمتر از اقتصاد است» و نیز فرمودند «اقتصاد بدون فرهنگ به جایی نمیرسد و نتیجهای ندارد و اگر هم برسد مطلوب نیست» بر این مطلب تأکید میشود که تنها تمرکز روی نیازهای اقتصادی و مادی مردم کافی نیست، بلکه باید به نیازهای فرهنگی هم توجه کرد.
نمونههایی از باورهای غلط درباره فرهنگ
حال این سؤال مطرح میشود که اصلا نیاز فرهنگی به چه معنا است؟ من نمیدانم گناه بازی با واژه فرهنگ را به حساب چه کسی باید نوشت. قدر مطلق به حساب جناب ابلیس باید نوشت. با این واژه فرهنگ آنچنان بازی شده است که اکنون متخصصان هم به طور دقیق نمیدانند فرهنگ به چه معناست و وقتی رهبرمعظم انقلاب میفرمایند «رخنه اقتصادی قابل جبران است اما رخنه فرهنگی قابل جبران نیست» یعنی چه و واقعا رخنه فرهنگی چیست که قابل جبران نیست؟
به هرحال با این واژه فرهنگ آنچنان بازی شده و یک طیفی از معانی در آن گنجانیده شده و موارد استعمالی برایش ساخته شده که متخصصان هم به آسانی نمیتوانند حد و مرزش را تعیین کنند که فرهنگ چیست و شامل چه چیزهایی میشود و وقتی مقام معظم رهبری میفرمایند: «رخنه فرهنگی قابل جبران نیست» کدام بخش از فرهنگ است که اگر رخنه در آن ایجاد شود قابل جبران نیست. به یاد دارید وقتی که یکی از علما - که اکنون در قید حیات هستند - به وزیر اسبق ارشاد اعتراض کرده بودند که عنوان وزارتخانه شما وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامی است. شما در این مدت برای اسلام چه کار کردید؟! او پاسخ داده بود که این عنوانی تشریفاتی است. این وزارتخانه همان وزارتخانه فرهنگ و هنر زمان شاه است و وظیفه ما هم وظیفهای است که همان وزارتخانه داشت و این عنوان تشریفاتی مانند دیگر عناوین تشریفاتی از قبیل انجمن اسلامی تجار، انجمن اسلامی دانشجویان، دانشگاه آزاد اسلامی و ... است که هیچ صحبتی از اسلام هم در آنها نیست. اینها عناوینی است که بعد از انقلاب، تشریفاتی ساخته شده است. این عالم گفته بود: پس مسائل اسلام چه میشود؟! گفته بود: اینها کار آخوندها است و به ما ربطی ندارد! درباره چنین اشخاص و چنین جریانهایی سخن فراوان است که البته اکنون جای آن نیست. تنها میخواستم به نمونهای از این بازیها اشاره کنم که موجب ابهام در واژه فرهنگ شده است. به عنوان مثالی دیگر شما ملاحظه میفرمائید که در یک محفل فرهنگی- علمی که به اصطلاح محورش دانش و بینش است گفته میشود: فرهنگ مال مردم است و مردم باید عناصر آن را تعیین کنند. مردم هر آداب و رسومی که دلشان خواست میتوانند داشته باشند و فرهنگ آنها هم چیزی جز این نیست و ما نمیتوانیم تعیین کنیم که مردم چه فرهنگی داشته باشند. ما نمیتوانیم دخالت کنیم و بگوئیم چه رسم و رسوماتی داشته باشید. ما خادم مردم هستیم و آمدهایم تا کاری که مردم میخواهند برایشان انجام دهیم. در حقیقت مردم باید بگویند که چه میخواهند، نه اینکه ما تعیین کنیم که چه بخواهند، چه کتابی بخوانند و ... این امور به ما ربطی ندارد. خودشان باید ببینند چه چیزی را دوست دارند. اساسا فرهنگ، اندیشه و ... باید آزاد باشد، نه اینکه بگوئیم: این کتاب را بخوانید یا نخوانید. اینگونه تعیین تکلیف کردن دخالت در فرهنگ و محدود کردن آن است! بنابراین وقتی رهبرمعظم انقلاب میفرماید: فرهنگ باید توسعه داده شود به این معنا است که باید راه را باز گذاشت تا هر کس هر چه دلش میخواهد بنویسد، بگوید و بحث کند. سرانجام کار را به جایی میرسانند که مجالسی به نام حضرت زهرا(س) برگزار میکنند و در آن عدهای میرقصند! وقتی هم گفته میشود: این کار چه مناسبتی با این جلسه دارد؟! گفته میشود: چیز مهمی نبود. چند دختر بچه چهارده پانزده ساله این کار را کردند! آیا رقصیدن دخترهای چهارده پانزده ساله جزء فرهنگ اسلامی ماست که باید آن را تقویت کنیم؟! آیا واقعا این، مفهوم فرهنگ است؟! آیا اگر مثلا رقصیدن این دختران نبود رخنهای در فرهنگ پیدا میشد که قابل جبران نبود؟! آیا مقصود مقام معظم رهبری که میفرماید: اگر در فرهنگ رخنهای ایجاد شود با سبد کالا و امثال آن قابل جبران نیست، به این معنا است که باید دخترها در مجالس ما برقصند، وگرنه زمین به آسمان میرود و آسمان به زمین میآید؟! اصلا ما نمیدانیم فرهنگ چیست و چه معنایی دارد. آیا اگر روزنامهها آزاد نباشند، در حوزه کتاب نویسندگان آزاد نباشند که هر چه میخواهند بنویسند و چاپ کنند فرهنگ توسعه پیدا نمیکند و محدود میشود؟ آیا باید راه را بازگذاشت و به بهانه آزاد اندیشی هر کسی هر چه دلش خواست بگوید و بنویسد و به همین مقدار بسنده کنیم که دیگران هم حق دارند آنها را نقد کنند و وقتی کسی حرفش را زد دیگری هم بیاید کتابی علیه او بنویسد؟!
این یک مسئله است که واقعا چرا مفهوم فرهنگ تا این اندازه ابهام دارد که ما نتوانیم بگوئیم منظور رهبر معظم انقلاب از مفهوم فرهنگ چیست؟ ایشان چه خطری احساس کردهاند که این مسئله را به این صورت مطرح کردهاند و با این جدیت دنبال میکنند و به کسانی که به صورت خودجوش کارهای فرهنگی میکنند توصیه میکنند که باید حتما این کار را ادامه دهند؟ ایشان در میان سخنانشان فرمودند: شما باید عیوب ما مسئولان را به رخ ما بکشید! این تعبیر خود مقام معظم رهبری است و چیزی است که اصلا در طول سالهای بعد از انقلاب از سوی چنین مقامی سابقه نداشته است. البته ایشان از بیست سال پیش خطر تهاجم فرهنگی را گوشزد میکردند، اما کمتر کسی به این هشدارها توجه میکرد، مانند همین امروز که کمتر کسی به آن توجه میکند. اینگونه تعبیرات نشانه این است که ایشان خطری جدی را احساس کردهاند.
اما آیا منظور رهبرمعظم انقلاب از اینکه میفرماید: فرهنگ مهمتر از اقتصاد است و اگر رخنهای در فرهنگ پیدا شود قابل جبران نیست، همین امور است یا بیش از اینها است؟ البته هستند کسانی که صلاحیت دارند و صاحب نظرند و ابداع نظر میکنند و فرمایش ایشان را تفسیر میکنند. گویا شواهدی در کلام خود ایشان هست که کم یا بیش منظور ایشان را روشن میکند.
سخنرانی آیتالله مصباح یزدی(دام ظله) در دیدار با مسئولان کمیته امداد امام خمینی(ره)؛ قم؛ 10 /2 / 1393
حال این سؤال مطرح میشود که اصلا نیاز فرهنگی به چه معنا است؟ من نمیدانم گناه بازی با واژه فرهنگ را به حساب چه کسی باید نوشت. قدر مطلق به حساب جناب ابلیس باید نوشت. با این واژه فرهنگ آنچنان بازی شده است که اکنون متخصصان هم به طور دقیق نمیدانند فرهنگ به چه معناست و وقتی رهبرمعظم انقلاب میفرمایند «رخنه اقتصادی قابل جبران است اما رخنه فرهنگی قابل جبران نیست» یعنی چه و واقعا رخنه فرهنگی چیست که قابل جبران نیست؟
به هرحال با این واژه فرهنگ آنچنان بازی شده و یک طیفی از معانی در آن گنجانیده شده و موارد استعمالی برایش ساخته شده که متخصصان هم به آسانی نمیتوانند حد و مرزش را تعیین کنند که فرهنگ چیست و شامل چه چیزهایی میشود و وقتی مقام معظم رهبری میفرمایند: «رخنه فرهنگی قابل جبران نیست» کدام بخش از فرهنگ است که اگر رخنه در آن ایجاد شود قابل جبران نیست. به یاد دارید وقتی که یکی از علما - که اکنون در قید حیات هستند - به وزیر اسبق ارشاد اعتراض کرده بودند که عنوان وزارتخانه شما وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامی است. شما در این مدت برای اسلام چه کار کردید؟! او پاسخ داده بود که این عنوانی تشریفاتی است. این وزارتخانه همان وزارتخانه فرهنگ و هنر زمان شاه است و وظیفه ما هم وظیفهای است که همان وزارتخانه داشت و این عنوان تشریفاتی مانند دیگر عناوین تشریفاتی از قبیل انجمن اسلامی تجار، انجمن اسلامی دانشجویان، دانشگاه آزاد اسلامی و ... است که هیچ صحبتی از اسلام هم در آنها نیست. اینها عناوینی است که بعد از انقلاب، تشریفاتی ساخته شده است. این عالم گفته بود: پس مسائل اسلام چه میشود؟! گفته بود: اینها کار آخوندها است و به ما ربطی ندارد! درباره چنین اشخاص و چنین جریانهایی سخن فراوان است که البته اکنون جای آن نیست. تنها میخواستم به نمونهای از این بازیها اشاره کنم که موجب ابهام در واژه فرهنگ شده است. به عنوان مثالی دیگر شما ملاحظه میفرمائید که در یک محفل فرهنگی- علمی که به اصطلاح محورش دانش و بینش است گفته میشود: فرهنگ مال مردم است و مردم باید عناصر آن را تعیین کنند. مردم هر آداب و رسومی که دلشان خواست میتوانند داشته باشند و فرهنگ آنها هم چیزی جز این نیست و ما نمیتوانیم تعیین کنیم که مردم چه فرهنگی داشته باشند. ما نمیتوانیم دخالت کنیم و بگوئیم چه رسم و رسوماتی داشته باشید. ما خادم مردم هستیم و آمدهایم تا کاری که مردم میخواهند برایشان انجام دهیم. در حقیقت مردم باید بگویند که چه میخواهند، نه اینکه ما تعیین کنیم که چه بخواهند، چه کتابی بخوانند و ... این امور به ما ربطی ندارد. خودشان باید ببینند چه چیزی را دوست دارند. اساسا فرهنگ، اندیشه و ... باید آزاد باشد، نه اینکه بگوئیم: این کتاب را بخوانید یا نخوانید. اینگونه تعیین تکلیف کردن دخالت در فرهنگ و محدود کردن آن است! بنابراین وقتی رهبرمعظم انقلاب میفرماید: فرهنگ باید توسعه داده شود به این معنا است که باید راه را باز گذاشت تا هر کس هر چه دلش میخواهد بنویسد، بگوید و بحث کند. سرانجام کار را به جایی میرسانند که مجالسی به نام حضرت زهرا(س) برگزار میکنند و در آن عدهای میرقصند! وقتی هم گفته میشود: این کار چه مناسبتی با این جلسه دارد؟! گفته میشود: چیز مهمی نبود. چند دختر بچه چهارده پانزده ساله این کار را کردند! آیا رقصیدن دخترهای چهارده پانزده ساله جزء فرهنگ اسلامی ماست که باید آن را تقویت کنیم؟! آیا واقعا این، مفهوم فرهنگ است؟! آیا اگر مثلا رقصیدن این دختران نبود رخنهای در فرهنگ پیدا میشد که قابل جبران نبود؟! آیا مقصود مقام معظم رهبری که میفرماید: اگر در فرهنگ رخنهای ایجاد شود با سبد کالا و امثال آن قابل جبران نیست، به این معنا است که باید دخترها در مجالس ما برقصند، وگرنه زمین به آسمان میرود و آسمان به زمین میآید؟! اصلا ما نمیدانیم فرهنگ چیست و چه معنایی دارد. آیا اگر روزنامهها آزاد نباشند، در حوزه کتاب نویسندگان آزاد نباشند که هر چه میخواهند بنویسند و چاپ کنند فرهنگ توسعه پیدا نمیکند و محدود میشود؟ آیا باید راه را بازگذاشت و به بهانه آزاد اندیشی هر کسی هر چه دلش خواست بگوید و بنویسد و به همین مقدار بسنده کنیم که دیگران هم حق دارند آنها را نقد کنند و وقتی کسی حرفش را زد دیگری هم بیاید کتابی علیه او بنویسد؟!
این یک مسئله است که واقعا چرا مفهوم فرهنگ تا این اندازه ابهام دارد که ما نتوانیم بگوئیم منظور رهبر معظم انقلاب از مفهوم فرهنگ چیست؟ ایشان چه خطری احساس کردهاند که این مسئله را به این صورت مطرح کردهاند و با این جدیت دنبال میکنند و به کسانی که به صورت خودجوش کارهای فرهنگی میکنند توصیه میکنند که باید حتما این کار را ادامه دهند؟ ایشان در میان سخنانشان فرمودند: شما باید عیوب ما مسئولان را به رخ ما بکشید! این تعبیر خود مقام معظم رهبری است و چیزی است که اصلا در طول سالهای بعد از انقلاب از سوی چنین مقامی سابقه نداشته است. البته ایشان از بیست سال پیش خطر تهاجم فرهنگی را گوشزد میکردند، اما کمتر کسی به این هشدارها توجه میکرد، مانند همین امروز که کمتر کسی به آن توجه میکند. اینگونه تعبیرات نشانه این است که ایشان خطری جدی را احساس کردهاند.
اما آیا منظور رهبرمعظم انقلاب از اینکه میفرماید: فرهنگ مهمتر از اقتصاد است و اگر رخنهای در فرهنگ پیدا شود قابل جبران نیست، همین امور است یا بیش از اینها است؟ البته هستند کسانی که صلاحیت دارند و صاحب نظرند و ابداع نظر میکنند و فرمایش ایشان را تفسیر میکنند. گویا شواهدی در کلام خود ایشان هست که کم یا بیش منظور ایشان را روشن میکند.
سخنرانی آیتالله مصباح یزدی(دام ظله) در دیدار با مسئولان کمیته امداد امام خمینی(ره)؛ قم؛ 10 /2 / 1393